تیغ "بسم الله" بردارید و در میدان روید

سر به زیر انداختید و ماه تان از یاد رفت


آه از این جادو که بسم الله تان از یاد رفت


از کدامین قبله گاهید ای ز خاطر رفتگان؟


 بس که چرخیدید در خود راه تان از یاد رفت


راه و چاه زندگی تان را فراموشی گرفت


راه تان از یاد رفت و چاه تان از یاد رفت


شنبه های روزمرگی چنگ زد در جان تان


آنقدر تا جمعه ی ناگاه تان از یاد رفت


هر که در این دور شد هم بزم تان بر باد شد


هر که در این راه شد همراه تان از یاد رفت


سوزهاتان حیف و عطر روزهاتان حیف تر


اشک تان پایان گرفت و آه تان از یاد رفت


دخمه گاه مردگان  است این، نه دل های شما


چشم درها  بسته  شد، درگاه تان از یاد رفت


در سماع نفس چرخیدید  و محو خود شدید


های و هوی ذکر "یا الله" تان از یاد رفت


ناخودآگاهی ضمیر پاک تان را کور کرد


دیده ی بینا، دل آگاه تان از یاد رفت


مرکب نفس خودید، از اصل و اسب افتاده اید


مال تان پاشید از هم،  جاه تان از یاد رفت


تیغ "بسم الله" بردارید و در میدان روید


  خون تان خاموش شد، خونخواه تان از یاد رفت


تیرماه ۱۳۹۱- دهلی نو

 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on July 11, 2012 16:10
No comments have been added yet.


علیرضا قزوه's Blog

علیرضا قزوه
علیرضا قزوه isn't a Goodreads Author (yet), but they do have a blog, so here are some recent posts imported from their feed.
Follow علیرضا قزوه's blog with rss.