ساعدی در ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. دکتر علی اکبر ساعدی جراح برادر دکتر غلامحسین ساعدی نویسنده و شاعر شهیر و برجسته در باره برادرش و مدرسه طالقانی (منصور سابق) تبریز میگوید
«غلامحسین ساعدی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچه غیاث در خرداد ماه سال ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همین سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود، به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سر و سامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند، دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اتوریته داشت و خیلی هم از خانه ما دور نبود.»
او کار خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور همزمان در ۳ روزنامهٔ فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب مینوشت. اولین دستگیری و زندان او چند ماه پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. این دستگیریها در زندگی او تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روانپزشکی در تهران به پایان رساند. مطبش در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد. ساعدی با چوب بدستهای ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب تا مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی بی کلاه، آی با کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامههای او هنوز هم از بهترین نمایشنامههایی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو به فارسی نوشته شدهاند. او یکی از کسانی بود که به همراه بهرام بیضایی، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، اسماعیل خلج و... تئاتر ایران را در سالهای ۴۰-۵۰ دگرگون کرد. پس از ۱۳۵۷ و درگیر شدن ساعدی با حکومت در پس از انقلاب، از ایران مهاجرت کرد، وی در غربت به چاپ دوباره "الفبا" را (جهت حفظ فرهنگ) آغاز کرد. وی در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده شد
Gholām-Hossein Sā'edi was born in Tabriz 5 January 1936. In 1963 he graduated from University of Tabriz in medicine, began his writing career (under the pen name Gowhar-e Morād) with short stories and plays (1966). Sā'edi was a noted writer, editor, and dramatist; an influential figure in popularizing the theater as an art form, as well as a medium of political and social expression in contemporary Iran. Later, after completing the mandatory military service he embarked (1963) on a five-year internship to specialize in psychiatry. He was repeatedly investigated, arrested, and incarcerated by the security police (SAVAK) and subjected to both physical and psychological abuse. Sa’edi’s plays were at first produced and viewed by small groups of university students as ’theatrical experiments,’ and attracted wide audiences. The dialogues are designed to lend themselves to modification by local accents and dialects, a quality that has made the plays accessible and appealing to audiences of different ethnicity and varying levels of intellectual sophistication. By the end of the 1960s Sa’edi’s standing as a prolific dramatist and fiction writer had been well established in the circle of literary figures. Based on his travels in 1965 to the villages and tribal areas of the Persian Gulf and in 1968 to Azerbaijan in northern Iran, Sa’edi produced a series of monographs with anthropological underpinnings. The importance of these studies is that in a variety of ways they became useful sources for many of Sa’edi’s later works. In Sa’edi’s monographic sketches and fictional narratives the village and the city are both inhabited by the same anxiety-ridden people, tormented by the same problems. By the early 1970s, in addition to his short stories, he had published a short novel, Tup (The Cannon, 1970) and completed the manuscripts of Tātār-e Khandān (The Grinning Tartar) while he was in prison for
غلامحسین ساعدی در کتاب غریبه در شهر از بافت و فضای روستایی که پیشتر در ترس و لرز و شاهکار معروفش عزاداران بیل آفریده بود فاصله گرفته و محیط شهری انقلاب زده اما تحت اشغال روسها را مجسم کرده است . شاید ساعدی در ورای تمام برنامه ریزی برای شورش ، شرح مهمانی و رفتار روسها ، بافت مذهبی و جرقه ای که خرمن خشم ملت را شعله ور ساخته از نیاز مبرم مملکت و تبریز به عنوان پایتخت مشروطه از شورشی بزرگ سخن گفته باشد .اگر فیلم اراذل بی آبرو را انتقام تارانتینو از تاریخ و نازی ها بدانیم ، غریبه در شهر ساعدی را هم می توان رویایی شیرین و آرزوی بزرگ او و شاید هم انتقام نویسنده دانست .
داستان پیروزی بر دشمن به رهبری کسی که اصلا وجود خارجی نداشت بیشتر انگار اون افراد نیاز داشتند حس کنند که رهبری دارند و کسی هست که میتونه بهشون خط بده و متحدشون کنه در حالی که بدون اون آدم خودشون میتونستند همه کار بکنند
This entire review has been hidden because of spoilers.
اين اثر آخرين رمان نگاشته شده توسط نويسنده است كه در سال ١٣٥٥ نوشته شده است و موضوع آن به دوران جنگ جهاني دوم و اشغال تبريز توسط روس ها و مبارزات ستار خان و باقر خان با حكومت محلي مي پردازد، مجموعه داستان " پرندگان طويله" نويسنده نيز موضوعات مشابهي دارد و از افراد تاريخي مشتركي تشكيل شده است
روایتی از مقاومت مردم تبریز در برابر روسهای ضد مشروطه که ساعدی با شخصیت پردازی بی نظیر خود آن را به خوبی پیش برده است. در این اثر نیز همچون عزاداران بیل، دو ویژگی مهم به چشم می خورد: یکی نثر شسته و رفته ساعدی که از پیچیده نویسی و پرداختن به احساسات درونی گریزان است و دوم دغدغه های اجتماعی و یا بهتر بگویم گریز او به باورهای دینی است. ساعدی نگاهی طعنه آمیز به «امام قلی» دارد که حتی وجود فیزیکی او در هاله ای از ابهام است. امام قلی که مردم او را عموی ستارخان می دانند، قرار است به شهر برگردد و مردم را از زیر سلطه روسها نجات دهد. مردم در خانه هایشان اسلحه دارند اما انگار جراتشان بسته به حضور امام قلی نامی است که شاید سایه ای بیش نباشد! «غریبه در شهر» شروعی جذاب دارد که مخاطب را یکراست به قلب ماجرا می برد و تا به خودش بیاید شاید نیمی از کتاب را خوانده باشد!
واسم جالب بود چطور مرحوم ساعدی یه شخصیت بی شخصیت رو تبدیل به یک اسطوره و نماد مبارزه برای مشروطه میکنه ترکیب حیدر وامام قلی منو یاد حیدر عمواوغلی و جنگ های چریکی که توش بود میندازه روایت به خوبی بازگو کننده دسته و اقشاری هستی که در قیام تبریز شرکت کردن و پس از تبعید اجباری ستارخان به تهران به مبارزه خود ادامه دادن . سرعت روایت و پرده پرده بودن این کتاب شبیه یک فیلم سینمایی هستش که حال هوای رازآلود همراه با کمدی سیاه از ویژگی های هستن که من حس کردم.
یکی از بهترین و روانترین کتاب های فارسی که تا به حال خواندم. متاسفم که تا به خال از ساعدی کتابی نخوانده بودم. واقعا فکر میکنم در تقدیر از این نویسنده کم کاری شده.
رمان غریبه در شهر، نوشتهی غلامحسین ساعدی، رمانی تاریخی و مربوط به سالهای مشروطه در تبریز است. زمانی که شهر تحت حکومت سالداتها و تزار روس است. داستان با دستگیری روحانی شهر به نام حاج آقا دوزدوزانی شروع میشود و این ماجرا سرآغاز درگیریهای مردم با نیروهای تزاری، بستشینی مردم در مسجد و اعتصاب بازاریان شهر است.شخصیت اصلی داستان اما به نوعی حیدر است. حیدر که فردی غریب در شهر است و مردم، سالداتها و نیروهای حکومتی او را با امام قلی، عموی ستارخان که منجی و قهرمان شهر است اشتباه میگیرند. عنوان غریبه در شهر به نوعی ترکیبی دوپهلوست هم برای اشاره به اشغال شهر و حضور روسها و هم نماد شخصیت اصلی داستان، حیدر، که هیچ کس او را نمیشناسد. ساعدی با ساختن شخصیتی خیالی و نمادین بهعنوان قهرمان، پوشالی بودن بعد ابرانسانی قهرمانها را نشان میدهد که تمام مردم شهر منتظر حضور او و دلگرم و امیدوار به قیام او هستند. از طرفی حیدر را به رهبری قیام شهر میرساند که شخصیتی ضعیف و شکستخورده و راندهشده از دیار خود است تا نشان دهد قهرمانها را جز در مردم عادی نمیتوان پیدا کرد.نویسنده با جملات کوتاه و پر فعل و ذکر اطلاعات زیاد تصویری دقیق از موقعیت مکانی و فضای داستان ترسیم میکند. ساعدی در این رمان، تصویری گویا از جامعهی تحت سلطه و استعمار و همچنین مردم مبارز و ستمدیده را همراه با کشمکشهای روحی افراد و تندی اتفاقات سیاسی به خوبی نشان میدهد
اين اولين كتابي بود كه از ساعدي خوندم روايت داستان خيلي ساده و روان بود كه به نظرم مزيت اين كتاب بود ، در شخصيت پردازي خيلي كتاب ضعيفي بود . در كل مثل اون فيلم هايي ميمونه كه يك بار ديدنشون كافيه
این رمان به عقیده من بیشتر ادای دین غلامحسین ساعدی به همشهریانش برای مجاهدت ها، سختی ها و رنج هایی بود که در مشروطه کشیدند و نوعی گزارش نمادین از وضعیت تبریز و آذربایجان در خلال مشروطه و حضور بیگانگان و وطن فروش های بیگانه پرست بود. کتاب از نظر تاریخی و روند اتفاقات دقیق نیست و نمی توان به اطلاعات تاریخی اش اتکا کرد چه شخصیتی چون ارفع الدوله آنی نیست که در کتاب آمده است و ... در هر صورت باید به روان پاک تمام انسان هایی که در راه آزادی ایران در مبارزه با حاکم دیکتاتور و بیگانه متجاوز مجاهدت کردند درود فرستاد.
کادو از پری -- ازون کتابایی بود که واقعا روح داشت و خوندنش زندگی کردن توی یک عصر دیگه با آدم های دیگه بود. اولای کتاب همه ش یاد "سال بلوا" میفتادم.فک کنم بخاطر اون بخش هایی بود که میگفت یکنفر بیرون شهر منتظره با نیروهاش و نمیخواد اب خوش از گلوی نیروهای داخل شهر پایین بره
حالا دیگه میتونم بگم ساعدی رو خیلی دوست دارم.کتاب هاش چندوجهیه و خوندنش واقعا جذابه.همه ش احساس میکنم که با یک اثر استاندارد جذاب سر و کار دارم توی این داستان ابعاد اجتماعی خیلی جذابی رو میبینیم که خیلی دقیق توصیف شدن.حکایت یک جامعه ی زیر بار ظلم و رفتار عموم آدم ها با این ظلمی که دارن بهشون میشه
از یک طرف با شخصیت های خیلی خوب پرداخته شده ی جذاب سر و کار داریم.ارفع الدوله،علی اکبر،ابراهیم،دوزدوزانی و حیدر هرکدومشون واقعا خوب پرداخته شدن و راز و رمزای خودشون رو هم دارن.هرکدومشون انگار شخص اول داستانن و از همه شون میشه انتظار کار مهم و تاثیرگذار روی داستان رو داشت
همزمان داریم جنبه ی سیاسی داستان رو میبینیم که عجیب،واقعی،مسحور کننده و غم انگیزه! مبارزه ای که یک قطب و شخص اول نیاز داره و اتفاقات مربوط بهش رهبری که هیچ توانی نداره اما بقیه تصمیمات رو براش میگیرن و کلی دوز و کلک سیاست و خیانت و حاسوسی و غیره
و ابعاد دینی یا حداقل باورهای منفعلانه ی دینی که هم بخاطر اعتقادات جمعی،تریبون داره و میتونه جریان ساز باشه هم نقش منفعلی که میگیره و ظلم ستیزی جایگاه والایی در اون نداره...
خود داستان هم از جنبه ی داستانی هم بسیار ساده و روونه هم گره و پیچیدگی و غافلگیری داره و هم بسیار واقعیه
واقعا کتاب جذاب و روون بود و میتونست ۵۰۰ صفحه دیگه هم ادامه داشته باشه و ادم از خوندنش لذت ببره
خیلی کتاب دوست داشتنی ای بود.اینجوری تیکه تیکه نوشتم که اسپویل نکنم هیچی رو
امان از انتشارات نگاه.بازم غلط... دیگه خسته شدم از غلطاشون
"ارفع الدوله گفت: آخه اون که امام قلی نیست! عبدالله خان با تعجب پرسید: چه طور نیس؟ ابراهیم خان گفت: اصلا آدمی به اسم امام قلی وجود نداره این نقشه ای بود که در این انجمن مطرح شد تا مردمو به هیجان بیاره و آماده ی مبارزه بکنه. یادتون باشه که تا لحظه ی آخر مبارزه این راز فاش نشه. و ایمان مردمو به اما قلی باید خیلی زیاد تقویت کنیم...." ص 244 داستان در مورد یه آدم تصادفیه. "حیدر بچاپ" سودجو که برای کاسبی و سود وارد شهر تبریز میشه, اما ناخواسته نقش قهرمان آزادی خواه شهر می یفته به گردنش. کسی که در موقعیتی قرار می گیره که خودش نیست. و این موقعیت یه موقعیت تاریخی هم هست از قضا. بعضی جاهای این رمان غلامحسین ساعدی از نظر علت معلولی ضعیف پیش می ره. مثلا این ارفع الدوله در دستگاه روسها نفوذ می کنه و از قضا دوسدختری هم که تو اون دم و دستگاه براش جور میشه همدستش هست و خیلی اتفاقات دیگه. ولی قدرت دیالوگ نویسی ساعدی رو قشنگ میشه احساس کرد. چیزی که تا صفحه ی 286 آدمو می کشونه همین قدرت دیالوگ نویسی ساعدیه. به شدت داستان رو تند پیش می بره و خیلی ضعف ها قابل چشم پوشی می شن...
ساعدی در اواخر دوران نویسندگی و در سال های پس از آزادی اش از زندان ساواک، رویاهای شیرین خود رو بر روی کاغذ به واقعیت بدل می کند. رمانی جذاب، با فراز و فرود هایی که خواننده را می تواند ساعاتی از دنیای طاقت فرسای واقعیت جدا کند.
چقدر فضاسازی و شخصیت پردازی درجه یکی داشت خیلی چسبید خوندنش هیجان و غم و شادی رو باهاش تجربه کردم توصیه میکنم خوندنش رو و میخوام کتاب های دیگه غلامحسین ساعدی رو شروع کنم
بین ۲ دادن و ۴ دادن موندهام. مساله اینه که حس سردرگمی بهش دارم و نفهمیدم خوشم اومد یا نه. از اواسطاش به بعد قطعا برام بهتر شد و حتی فکر میکنم جالب شد. مطمئن نیستم.
از هر جهت "غریبه در شهر" خیلی خوب بود، امکان نداره غرق فضاسازیهای آثار ساعدی نشی این یکی هم مستثنی نیست. چقدر حیف که آثار کمی از خودش بجا گذاشته. اصلا هر چقدر که از این آدم بیشتر میخونم بیشتر شیفته اش میشم.
نوشتن دربارهی هر چیزی به جز جنگ نمیدونم چرا برام سخت شده. حس میکنم نمیتونم مثل قبل از کتابا بنویسم. یا بهتر بگم نباید مثل قبل بنویسم؟ به هر حال تلاش میکنم روال نوشتن رو در اینجا حفظ کنم. حتی اگه کوتاه باشه و مثل قبل:) من داستانها و نمایشنامههای ساعدی رو خیلی دوست دارم و همیشه ازجمله نویسندههای «آسودگیبخش» بوده برام. اما توی این کار نه. (نمیدونم اینم به جنگ ربط داره یا نه:) «غریبه در شهر» موضوع جنگ مشروطهطلبهاست و نقش سرکوبگر روسها و در تبریز اتفاق میافته. غریبهی داستان زورکی تبدیل میشه به ناجی که خب در نهایت هم مجاهدان مشروطه اون رو نجات میدن... طرح اولیه ساده بود و طرح نهایی هم روان و معمولی. مشکلم بیشتر با شخصیتها بود، خیلی سطحی بودن و عمق نداشتن. از طرفی داستان شبیه تاریخ یا گزارش تاریخی هم نبود. چیزی مابین داستان و تاریخه. گیر کرده انگار. حتی با وجود نزدیکی و ملموس بودن یه سری صحنهها مثلاً صحنهی کشتار مردم و شکنجه و... باز دور بود برام. مصنوعی و کاملاً کاغذی:) بیشتر فکر کردن دربارهی این کار از حوصله خارج است و به همین بسنده میکنم.
خوانش اول به تاریخ شنبه بیست و ششم مهرماه هزاروچهارصدوچهار هجری خورشیدی. خب غریبه در شهر و غلامحسین ساعدی. دومین رمانی بود که ساعدی میخوندم ولی خب حقیقتا حتی نتونست ذرهای به تجربهای که از تاتار خندان داشتم نزدیک بشه. شخصیتهای خیلی زیاد و پرورش نیافته و داستانی که خیلی چفت و بست نداره و درگیرت نمیکنه. اما یک نکتهای که مهمه دیدی بود که به قهرمان داشت! آدمها گاهی اوقات برای مبارزه آدم اشتباهی رو به عنوان قهرمان برای خودشون در نظر میگیرن و اون آدم بهشون خیانت میکنه و گاها همه چیز از دست میره...
ساعدی در این داستان یک قهرمان خیالی می آفریند. امام قلی زاده می شود که به مردم روحیه ی مبارزه دهد. او توسط مبارزین تبریز ساخته می شود چرا که آنها معتقدند وجود قهرمان الزام پیرورز آنهاست. ساعدی خوانش خود از قهرمان را در بستر یک داستان رئالیستی مطرح می کند و این موضوع موجب اهمیت داستان او می شود. از طرفی داستان سیاسی اجتماعی ساعدی در بستری رئالیستی لذت خوانش آن را تحت الشعاع قرار می دهد. در میانه ی داستان کشش به حداقل می رسد ولی نثر روان او نجات دهنده ی غریبه در شهر می شود.