The Mojahedin, a radical political group in Iran, were prominent in the movement against the Shah and played an important role in bringing the Ayatollah Khomeini to power. Yet they have borne the brunt of his reign of terror and now constitute the main opposition to his Islamic Republic. In this book a leading authority on Iranian political parties offers the first history of this little-known underground group. Drawing on all available sources including interviews with past and present members of the Mojahedin, Ervand Abrahamian traces their organization from the 1960s to today. He investigates the social backgrounds of their leaders, the main features of their ideology, and the Marxist influences on their interpretation of Islam. He is then able to explain why they failed to gain political power despite their mass following and the fact that they were the best armed, best disciplined, and one of the largest groups opposing the Shah. In an introductory section on contemporary Iran, Abrahamian analyzes the downfall of the Shah, discusses the resurgence of Islam in that country, contrasts the varieties of Islam on the present scene, and explains why the Islamic Republic, despite all expectations, has proved to be so durable. Clearly and concisely written, the book as a whole provides a wealth of information on contemporary Iran. “A very fine book that deals with an important subject in a very thorough and engrossing fashion.” –Nikki R. Keddie, U.C.L.A.
Ervand Abrahamian (B.A., M.A., Oxford University; Ph.D. Columbia University), an Armenian born in Iran and raised in England, is well qualified by education and experience to teach world and Middle East history. He has published Iran Between Two Revolutions, The Iranian Mojahedin, Khomeinism, Tortured Confessions, and Inventing the Axis of Evil. He teaches at the CUNY Graduate Center, and has taught at Princeton, New York University, and Oxford University. He is currently working on two books: one is The CIA Coup in Iran; and another, A History of Modern Iran, for Cambridge University Press.
یرواند آبراهامیان (متولد ۱۳۱۹ در تهران) تاریخنگار ارمنی ایرانی است. او در سال ۱۳۲۹ به بریتانیا مهاجرت نمود و به سال ۱۳۴۲ درجهٔ کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. آبراهامیان پس از مهاجرت به آمریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد. وی در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخ] و هماکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک (CUNY) به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. آبراهامیان در مقوله «تاریخ ایران معاصر»، از برجستهترین تاریخنگاران محسوب میشود.
شکست خوردگانِ دیروزند که فاتحانِ امروز را در وجود آورنده اند. از دیباچه ی ژان کریستف، رومن رولان
ما نیز به شیوه ی پروفسور آبراهامیانِ دوست داشتنی هیچْ داوری نکنیم هر کدام از دسته ها را و بنشینیم به خواندن؛ خواندنِ این نوشته های بس ارجمند و پُر بها(بازخوانی روایت نه از دیدگاهِ آن کسان که تنها آوای دُهُل آن گونه که دلخواهشان است از دور شنیده باشند). بازخوانی، اگرچه جا به جا سرکشی کند درون و دشنام بدهد خویشتن را از بی خبری؛ باری باید آرام گرفت و بی هیاهو نگاه کرد، دقیق شد و از نو بازشناخت، خویش را، جانِ پریش را شاید تاریخ نگاریِ روایی و بی داوریِ یرواند آبراهامیان دیگر بار پیشنهادی ست برای درست خواندن، به اطلاعاتِ کلی، خرافه ها، افسانه سُرایی ها و کینه توزی ها بسنده نکردن و خود را در وضعیت قرار دادن. اکنون از خود می پرسم وضعیت چیست؟ و پس از خواندن پاسخم چنین: مواجهه و جداسازی، خود را در آن زمان قرار دادن و به موضوع نگاه کردن؛ نه از پس سالیانْ بی هیچ تنش و پرسشی همه را به چوب زدن و نادان دانستن. مواجهه پس از درکِ زمانه ای که روایت در آن سپری شده است. پس خطِ سیاهِ ضخیمی که باید بر بسیاری کارهای تصویری و نوشتاری کشید نیز از همین فرآیند در ذهنم می آید. این که کارگردانانِ فیلم یا نویسنده های گونه گون ناتوانند از درکِ زمانه ی روایت(در بهترین طرز) و فرض که تازه نان را هم نخواهند به نرخِ روز نشخوار کرده باشند که اگر چنین باشد اساسن در منظور من نیست و بنای کار دیگر چیز زیاده گویی را بس کنم و اندیشه های بیقرار را پیشنهاد کنم به خواندن این تاریخ، بازخوانیِ روایتی که گویی هیچ یک از ما هیچ از آن ندانسته ایم و چه بسا خودخواسته به فراموشی سپرده ایم. و بگویم که خواندن های بی داوری اما معنایش پاره پاره نشدنِ جان نیست. زخم ها هست که بر جان می خورد ، لحظه های درد است که پیش می تازد و لب که پاره می شود از فشار دندان بس که جانکاه بس که درد آور است این به زمانه بازگشتن. در پی وضعیت جان سپردن
دوستانِ گرانقدر، اگر اشتباه نکنم، این کتاب بخشِ دومِ کتابِ « اسلام رادیکال» بوده... در هر صورت توضیحاتی مختصر در موردِ این کتاب برایِ شما بزرگواران مینویسم آقایِ « آبراهامیان» در این کتاب مخالفانِ « محمد رضا پهلوی» را به دو دسته تقسیم کرده: مخالفانِ نسلِ قدیم و مخالفانِ نسلِ جدید مخالفانِ نسلِ قدیم که در جریانِ ملی کردنِ صنعتِ نفت مشارکت داشتند و خیانتِ روحانیون نسبت به مصدق را دیده بودند، هنوز به نحوی نسبت به روحانیون بی اعتماد بودند و ترجیح میدادند در تقابل علیهِ رژیم با ملی گراهایِ لائیک باشند، تا طرفدارِ شعارهایِ مذهبی ها ... و انگلیس را به عنوانِ یک خطرِ جدیِ خارجی ارزیابی میکردند،... اما مخالفانِ نسلِ جدید، بر این نظر بودند که امپریالیسمِ آمریکا یک تهدیدِ بزرگِ خارجی است مخالفانِ نسلِ قدیم با اتکاء بر تجربۀ خود از جنبش هایِ سیاسی دهۀ 40 و اوایلِ دهۀ 50 به مبارزاتِ غیرِ قهرآمیز و بدونِ خشونت تمایل داشتند. نظیرِ تشکیلِ احزابِ سیاسی و اتحادیه هایِ کارگری و انجمن هایِ صنفی... امّا مخالفانِ نسلِ جدید، با رویدادهایِ قیامِ 15 خردادِ 1342 تکان خورده بودند و به طورِ فزاینده ای به سمتِ مبارزۀ قهرآمیز کشیده میشدند، نظیرِ ایجادِ هسته هایِ زیرزمینی، بمب گذاری، شهادت هایِ قهرمانانه، تبلیغ به وسیلۀ عمل و نیز جنگ های چریکی و پارتیزانی... مخالفانِ نسلِ قدیم تا حدی سکولار، رفرمیست و ضد انگلیس با روش هایِ غیرخشن بودند، اما مخالفانِ نسلِ جدید مذهبی ( منظور عرب پرست و احمق بوده است)، رادیکال، ضدِ آمریکا و به شدت هوادارِ مبارزۀ مسلحانه ( منظور حیوان هایِ وحشی و بیخرد بوده است) بودند دوستانِ عزیز و خردگرا، نویسنده در این کتاب تمامِ اتفاقاتِ مربوط به دانشگاه را به حوادثِ قیامِ سالِ 1342 ربط داده که این درست نیست... عزیزانم، مبارزۀ خیابانی و بمب گذاری و ترور به اسمِ الله و کشتنِ انسان هایِ بیگناه، ویژۀ نسلِ تازۀ بعد از بلوایِ 15 خرداد 1342 نبوده است... بعد از « رضا شاهِ بزرگ و خردمند» که یادشان گرامی باد... پسرش « محمد رضا پهلوی» که میتوانم او را بی عرضه خطاب کنم، اندکی شجاعت و ابهت و قاطعیتِ پدرِ بزرگوارش را نداشت و در برخورد با مذهبیانِ نادان و بی عقل، مماشات و نرمیِ بیش از اندازه به خرج داد... جنبشِ به اصطلاح سوسیال دموکراسیِ ایران از آغازِ پیدایشِ خود، در برخورد با موهوماتِ دینی و به ویژه اسلام، هیچگاه سیاستِ درست و قاطعی نداشت همانطور که نویسنده در این کتاب اشاره کرده است، تشیع و اعتقاد به موهومات و خرافاتِ دینی و مذهبی، بخشِ جدایی ناپذیرِ زندگیِ بسیاری از دانشجوهایِ وارد شده به دانشگاه ها بود و این تغییراتِ طبقاتی دانشجویی در دانشگاه ها به انجامِ دو امر یاری رساند، که آن دو اتفاقِ نابودکننده، رشدِ رادیکالیسم و اسلامی کردنِ دانشگاه ها بود
دوستانِ گرامی، امیدوارم این توضیحات مفید بوده باشه پیروز باشید و ایرانی
" اول سراغ کمونیستها آمدند، سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد سراغ سوسیالیستها آمدند، سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودیها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم. سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید. "
-مارتین نیمولر
این جمله نیمولر به راستی برای مجاهدین خلق و حزب توده صدق می کنه.احزابی که صرفا به خاطر مشترک بودن در خوی ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی با آیت الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی در مقابل هر گونه کشتار و جنایتی که از اون ها سر زد سکوت کردند و بعد از اون همه این کشتار ها و سرکوب ها به سمت خودشون متمایل شد و این بار دیگه کسی نبود که بهشون یاری برسونه.مجاهدین نه به حملات به دفتر روزنامه آیندگان اعتراضی می کردند، نه از دولت بازرگان در برابر مرتجعان حمایت کردند و نه از راهپیمایی های در اعتراض به حجاب اجباری و قانون چند همسری حمایتی به عمل آوردند. و در آخر که همه گروه ها سرکوب شده بودند نوبت به خودشون رسید. در زمان سلطه پهلوی ها شهدای مجاهدین به سختی به 300 نفر می رسید اما پس از انقلاب هزاران نفر از آن ها کشته شدند. یرواند آبراهامیان تو یکی دیگه از تحقیقات بی نظیرش نقاط تاریک دیگه ای از تاریخ معاصر ایران رو بررسی می کنه و سعی می کنه تا جای ممکن شفاف سازی کنه. کشتار خرداد 42 و استفاده حاکمیت از توپ و تانک بر علیه مردم بی دفاع باعث شد تا جوانان ایرانی از روش های سنتی مبارزه نا امید بشن و رو به مبارزه مسلحانه بیارن.گروه هایی همچون مجاهدین و روشنفکرانی همچون علی شریعتی از طرفی بر آن شدند تا یک رفرم مذهبی به وجود بیارن و به دین اسلام رنگ و لعاب تازه ای بدن و روحانیت رو کنار بزنن و از این دین و به خصوص آیین تشیع و واقعه کریلا و اصل انتظار و مهدی موعود یک ایدئلوژی انقلابی بسازند. روشنفکران قدیمی که دیده بودند روحانیت چگونه در مشروطه و ملی کردن صنعت نفت به انقلابیون پشت کرده،به خوبی دریافته بودند که در صورت نزدیک شدن به مذهب در مبارزات سیاسی خطر دیکتاتوری روحانیت وجود دارد همیشه از این مساله بر حذر بودند، اما جوانان ایرانی و روشنفکران متاخر از آنان نمی خواستند از تجربیات تلخ آن ها درس بگیرند. بهترین بخش کتاب در پایان فصل "شریعتی" هست به نظرم که کاملا بررسی میشه مجاهدین و شریعتی کجای کار رو اشتباه کردند. بهتر دیدم که متنش رو به طور مختصر در این جا نقل کنم: هم شریعتی و هم مجاهدین، ساختار ایدئولوژیکی خود را بر یک نقص اساسی بنا نهاده بودند. آنها این مسئله را در نیاقتند که ایجاد یک انقلاب، تحت لوای مذهب و در عین حال، دور نگاه داشتن رهبری آن انقلاب از تشکیلات مذهبی، اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود. یک انقلاب اسلامی، این خطر را ذاتا در درون خود دارد که به انقلابی روحانی (آخوندی) تبدیل شود. این خطر را روشنفکران نسل پیش، از قرن ۱۹ تا انقلاب مشروطیت و تا زمان مصدق درک کرده بود. اما نسل جدید تحت تاتیر شورش به 15 خرداد، تاریخ را به کنار انداخت و بی توجه، با سر به جایی می رفت که دیگران، قبلا با ترس از آن دوری می کردند. این نقص زمانی عمیق تر شد که شریعتی هحانند مجاهدین این حقیقت را نادیده گرفت که تاریخ ۱۳ قرن گذشته، پشتیبان تفسیر سنتی روحانیت از اسلام است. شریعتی و مجاهدین می گفتند اسلام، باید با سرمایه داری و فئودالیسم مخالفت ورزد، عملکردهای ضد بشری را از بین ببرد، همه را شهروندان متساوی الحقوق بداند و(مالکیت) وسایل تولید را عمومی کند. اما روحانیون نشان دادند که اسلام قرن هاست تعدد زوجات (چند همسری)، سیستم ارباب و رعیتی، حق مالکیت، مجازات بدنی شامل قطع دست، سنگسار به اتهام زنا و اعدام به اتهام لواط را مورد تائید رسمی قرار داده و از عدم برابری به ویژه بین مسلمانان و غیر مسلمانان، بین زن و مرد و بین مجتهدین و مردم عادی حمایت کرده است. علاوه بر این شریعتی مانند مجاهدین، فراوان از جبر تاریخی صحبت می کرد اما روش بررسی و تجزیه و تحلیل آنها فی الواقع غیر تاریخی بود. انھا زمان درازی را۔ از واقعہ ی کربلا تا قرن بیستم میلادی۔ تاویل و تفسیر می کنند و رنگ و جلا می بخشند ولی توضیح نمی دهند که چرا مذهبی که به اصطلاح انقلابی است، این گونه آسان در مقابل استبداد سر فرود می آورد. با توجه به این که آنها مدعی بودند روبنای ایدئولوژیکی می تواند قویا زیر بنای اقتصادی، اجتماعی را دگرگون کند، این سوال به طور خاصی برای شان مشکل آقرین محسوب خواهد شد که اگر تشیع، بیش از هر چیز مذهبی است انقلابی و اگر ایدئولوژی انقلابی قادر است زیر بنا را دگرگون کند، پس چرا شیعه شکست خورده است؟ و اگر تشیع، در گذشته شکست خورده چه تضمینی وجود دارد که در آینده نیز شکست نخورد؟
در نبود منابع موثق در مورد فعالیت گروه های مخالف رژیم (پهلوی و جمهوری اسلامی) این کتاب با دیدی جامع و نظرخواهی از اشخاص مطلع که بعضا هنوز در قید حیات هستند، اطلاعات مفیدی را در مورد شکل گیری ، اندیشه ، تحولات و سرانجام سازمان مجاهدین خلق ایران به خواننده میدهد. ارزش کار نویسنده در عدم موضع گیری و تایید یا تکذیب فعالیت سازمان می باشد.
This book is about a subject sensitive to Iranian people. The People's Mojahedin of Iran is mirroring, in many ways, the human condition, its greatness and faults. It started out as an idealistic, revolutionary organization and ended up in treason and as a personality cult. In the meantime, thousands of its members sacrificed for the cause. I believe that Abrahamian does justice to his subject and allows even me, who did not have a serious previous knowledge of the subject, to understand it. Abrahamian's look is sympathetic, as always regarding Iran, but impartial, I believe.
خطبهخطش رو با عشق و علاقه و اشتیاق خوندم. ایراداتی بهش وارده اما درحالحاضر اگر بخوایم محتاط باشیم و نگیم بهترین، میتونیم بگیم قطعاً یکی از بهترینهاست دربارهی این موضوع.
به نظرم این کتاب در مورد مجاهدین خلق که همیشه با نفرت یا پرستش برای مخاطب روایت شده است از مهمترین منابع برای شناخت غیر غرض ورزانه ی یکی از مهمترین بازیگران ایران مدرن است. سایر کتاب های آقای آبراهامیان مثل کتاب ایران بین دو انقلاب هم دید خوبی نسبت به وضعیت معاصر ایران به خواننده می دهد.
یکی از بهترین آثار درباره تاریخ سازمان مجاهدین خلق. این کتاب تاریخ مجاهدین خلق را از بدو تاسیس در دهه 40 تا سال 68 روایت میکند. کتاب قبل از عملیات فروغ جاویدان نوشته شده و وقایع مربوط به آن را در بر نمیگیرد. امانت داری در ترجمه ی فارسی بنظر میرسد که رعایت نشده و مترجم با حب و بغض درباره بازیگران این دوره تاریخی ترجمه کرده است.
دو سازمان چریکی فدائیان خلق (با ایدئولوژی مارکسیستی) و مجاهدین خلق (با ایدئولوژی اسلامی) به مبارزۀ مسلّحانه بر ضدّ حکومت محمدرضا پهلوی روی آوردند. این دو سازمان اگرچه در سالهای منتهی به سرنگونی رژیم شاه به دلیل ضربات سنگین نظامی که متحمّل شده بودند از قدرت مانور چندانی در صحنه برخوردار نبودند، اما نقششان در ایجاد شور انقلابی در جوانان، قیامهای پیدرپی شهری و سقوط دیکتاتوری انکارناپذیر است. خصوصاً مجاهدین خلق که پس از انقلاب توانستند خود را به سرعت بازسازی کنند و طی کمتر از دو سال به بزرگترین نیروی سیاسی کشور تبدیل شوند (آبراهامیان، ۱۳۸۶: ۵). مورّخ شهیر ایرانیارمنی، دکتر یرواند آبراهامیان، که در زمینۀ سیاسی خود را ترجیحاً یک سوسیال دموکرات و در مبانی مذهبی گاهی یک اگنوستیک و گاهی یک آتئیست معرّفی میکند (همان: ۹)، در کتاب ارزشمند «اسلامِ رادیکال، مجاهدین ایرانی»، که اثری دربارۀ سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین مصطلح است، مینویسد:
من این کتاب را برای ستایش و یا لعن به مجاهدین ننوشتهام، بلکه این کتاب اساساً جمعآوری تاریخچۀ سازمان است و نیز پاسخ به برخی سؤالهای اساسی در اینباره (همان: ۱۳).
آبراهامیان در ادامۀ این کتاب، محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان را از بنیانگذاران مجاهدین معرّفی کرده (همان: ۱۰۸) و مسعود رجوی، دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران را که در سال ۱۳۲۶ در شهر طبسِ خراسان متولّد شده است، جوانترین عضو کمیته مرکزی مجاهدین و از رهبران این سازمان بعد از انقلاب اسلامی میشمرد (همان: ۱۱۳).
رجوی در دوران پهلوی ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد، اما پس از انقلاب با مریم عضدانلو [مریم رجوی] همسر سابق مهدی ابریشمچی و دانشجوی اسبق رشتۀ معدنشناسی در دانشگاه صنعتی آریامهر ازدواج کرد و او را بهعنوان همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین معرّفی نمود (همان: ۱۷۱-۲۳۴). رجوی پس از قطعی شدن شکست سازمان، در هشتم تیرماه سال ۱۳۶۰، به همراه بنیصدر با استفاده از هواپیمای ۷۰۷ نیروی هوایی، که توسّط خلبانان مجاهد هدایت میشد، به پاریس پرواز کرد و در آنجا بههمراه دوستش، ابوالحسن بنیصدر، پناهندگی سیاسی گرفت (همان: ۳۰۷). در سال ۱۳۵۴ مجاهدین با انتشار بیانیۀ صریح و شدیداللحنی علیه اسلام اعلام داشتند که این سازمان از این پس به سبب استمرار در گفتگو با روشنفکران جناح چپ و نفوذ در میان روشنفکران تحصیل کرده و افراد سکولار، اسلام را به نفع مارکسیسم کنار گذاشته است (همان: ۱۸۱-۱۸۵). لذا در ادامه تقی شهرام و بهرام آرام ریاست شاخۀ مارکسیسم، و مجید شریفواقفی مسئولیت اقلّیت شاخۀ اسلامی گروه را به دست گرفتند (همان: ۱۷۲-۱۸۲-۱۸۳).
سازمان مارکسیسم شدۀ مجاهدین، که اکثریت افراد گروه را به خود اختصاص داده بودند، به شریفواقفی اولتیماتوم دادند که یا به هستۀ مشهد منتقل شود، یا کشور را بهطور کلّی ترک کند و یا در کارخانجات مشغول کار گردد و آگاهی سیاسیاش را ارتقا دهد. اما مجید شریفواقفی، برخلاف وعدۀ همکاری، به سازماندهی هواداران خود و تجهیزات سازمان پرداخت (همان: ۲۰۹). همسر مجید شریفواقفی، لیلا زمردیان، که یک مارکسیست دوآتشه بود، اطلاعات کار شوهرش را در اختیار تقی شهرام، که از فارغالتحصیلان رشتۀ ریاضی در دانشگاه تهران بود، گذاشت و بدین ترتیب مهندس شریفواقفی به دست عوامل سازمان ترور و جسدش در آتش سوزانده شد. مرتضی صمدیه لباف، مرد دست راست مجید شریفواقفی، نیز با آنکه از ترور جان سالم بِدر بُرد، اما توسط ساواک دستگیر شد و سپس اعدام گردید (همان: ۱۷۲-۲۰۹). سازمان مجاهدین، که در بالاترین جایگاهِ آرمِ سازمانشان بهخط عربی آیۀ بسیارمعروفی از قرآن قرار دارد:
«فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما (همان: ۱۲۸)»، حمایت کامل خود را از دانشجویان پیرو خط امام، که سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند، اعلام نمودند (همان: ۲۵۱). چنانکه مسعود رجوی نیز طی یک سخنرانی میان دولت آمریکا و مردم آمریکا تفاوت بسیاری قائل شد و امپریالیسم آمریکا را تهدید اصلی علیه ایران توصیف کرد (همان: ۲۴۶).
سازمان مجاهدین ظاهراً تا سال ۱۳۵۹ از جمهوری اسلامی حمایت کردند تا اینکه ابوالحسن بنیصدر در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰، در پی به بازی نگرفتن اعضای سازمان مجاهدین در پستهای کشوری و کارشکنی روحانیان علیه آنان، به حمایت کامل از سازمان مجاهدین پرداخت و مردان و زنان را به رفتن به خیابانها تشویق کرد و از مردم خواست که جمهوری اسلامی، این حکومت منفوری را که از هر لحاظ ظالمتر و خونخوارتر از رژیم سابق است، سرنگون کنند. روز بعد، یعنی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، تظاهرات بزرگ و عظیمی نهتنها تهران بلکه بیشتر مراکز استانها را لرزاند. در تظاهرات تهران بیش از نیممیلیون نفر شرکت کردند. رژیم به سرعت وارد عمل شد تا نشان دهد مانند رژیم شاه فرو نمیریزد. رفسنجانی، رئیس مجلس، اعلام کرد که با شورشگران مانند محارب با خدا رفتار خواهد شد (همان: ۸۸). اکثر مجاهدین خلق، دانشجو و سنّی کمتر از سی سال داشتند (همان: ۱۶۱). آیتالله مدنی، امام جمعۀ تبریز و آیتالله صدوقی، امام جمعۀ یزد، به دست دو مجاهد ۲۲ ساله، آیتالله دستغیب، امام جمعۀ شیراز، بهوسیلۀ دختری ۲۱ ساله، آیتالله اشرفی اصفهانی، امام جمعۀ کرمانشاه، از سوی دانشجویی ۲۰ ساله و حجتالاسلام عبدالکریم هاشمینژاد توسط دانشآموزی ۱۷ ساله در عملیاتهایی انتحاری به قتل رسیدند (همان: ۲۸۰ الی۲۸۲).
منبع: _ آبراهامیان، یرواند، ۱۳۸۶، اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی ، ترجمه فرهاد مهدوی، آلمان، نیما.
کتاب #اسلام_رادیکال_مجاهدین_ایرانی نوشته #یرواند_آبراهامیان به تاریخچه اولین سازمان ایرانی که به طور سیستماتیک تفسیری مدرن و انقلابی از اسلام ارائه داده است نگاهی کامل انداخته و توضیح می دهد که آنها با اسلام قدیمی و محافظه کار روحانیون و نیز اسلام پوپولیست فرموله شده دارای تعارض بوده اند و با استفاده از آموزه های مارکس شکل جدیدی از آن را ساخته اند، شکلی که در برخی دیدگاه ها؛ تشابهاتی با مدل #علی_شریعتی نیز داشت که بر این عقیده بود که اسلام واقعی را نمی توان در میان مفسرین رسمی یافت؛ زیرا آنها عضو طبقه حاکم بوده و از مذهب به عنوان تخدیر استفاده می کنند، فردی که برخی او را یک ضد مارکسیست متعصب، عده ای او را مارکسیست مخفی و بعضی دیگر او را روشنفکری سردرگم و کم مایه می پنداشتند؛ او در واقع طرفدار حاکمیت یا دیکتاتوری روشنفکران بود... این سازمان علیرغم نقش مهمی که در ایران معاصر بازی کرده و دارای تاریخچه ای اغلب بحث انگیز، گمراه کننده و بعضاً نادرست می باشد، پس از وقایع ۱۵ خرداد ۴۲ با جدایی سه عضو نهضت آزادی به نام های #محمد_حنیف_نژاد، #سعید_محسن و #علی_اصغر_بدیع_زادگان برای مطالعه، بحث و گفتگو هسته اولیه خود را تشکیل داد، در ۱۵ شهریور ۴۴ آن سه نفر، حدود ۲۰ تن از دوستان خود را گرد هم آورده و یک گروه مخفی سازمان یافته تشکیل دادند و پس از سه سال کمیته مرکزی و تیم ایدئولوژی آن را شکل دادند... در کمیته مرکزی علاوه بر سه نفر اصلی، #محمود_عسگری_زاده، #عبدالرسول_مشکین_فام، #علی_میهن_دوست، #احمد_رضایی، #ناصر_صادق، #علی_باکری، برادران بازرگانی(محمد و بهمن) و #مسعود_رجوی نیز حضور داشتند و تیم ایدئولوژی علاوه بر شش عضو از کمیته مرکزی #رضا_رضایی، #تراب_حق_شناس و #حسین_روحانی را در جمع خود می دید که مسئولیت آماده سازی سلسله جزوات بر عهده آنان بود و کتاب #نهضت_حسینی برجسته ترین اثر آنها نام گرفت... واقعه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۴۹ که اولین عملیات مهیج و برجسته چریکی بود برای مجاهدین نقش کاتالیزور را ایفا نمود تا آنها نیز به تکاپوی آغاز عملیات چریکی بیفتند و هدف خود را در شهریور ۵۰ و جشن های ۲۵۰۰ ساله سلطنتی قراردهند تا با انفجار کارخانه های اصلی برق، شهر تهران را به خاموشی ببرند؛ اما برای تهیه دینامیت با کمونیست سابقی ارتباط برقرار کردند که اکنون خبرچین پلیس شده بود و زیرنظر گرفتن آنها را در پی داشت و به دستگیری و محاکمات گروهی ۶۹ تن از آنها انجامید، ۹ تن از رهبران اصلی در بهار ۵۱ اعدام شدند... پس از این دستگیری، سازمان در جهت بقای خود با #بهرام_آرام، #تقی_شهرام و #مجید_شریف_واقفی هسته مرکزی خود را نوسازی کرد که با تغییرات دیدگاهی و درگیری های درون سازمانی به انشعاب بزرگ عقیدتی انجامید، انشعابی که به مرگ شریف واقفی و دستگیری #مرتضی_صمدیه_لباف پس از زخمی شدن وی منجر شد... بعد از آزادسازی زندانیان سیاسی و انقلاب ۵۷، گروه مارکسیستی منشعب شده تحت نام پیکار ادامه فعالیت داد، ولی مجاهدین خلق اسلامی با تیم رهبری جدید شامل رجوی، #موسی_خیابانی، #مهدی_ابریشمچی، #محمدرضا_سعادتی و #عباس_داوری به حضور علنی در عرصه سیاسی روی آورد، آنها سازمان های وابسته بسیاری تشکیل داده و شبکه مخفی خود را نیز ایجاد کردند، تقابلات آنها با حاکمیت منجر به شورش ۳۰ خرداد گردید که به آغاز دوره حاکمیت و ترور منتج شد و سرکوب خانه تیمی و اعدامهای آنان را در پی داشت که در نهایت با فرمان خمینی به ترمیدور ایرانی رسیدند... شکست شورش ۶۰، پرواز رهبری به تبعید، از بین رفتن بیشتر تشکیلات در سیطره ترور و وحشت، پی آمدهای گسستگی از پایه های اجتماعی، و تغییرات درونی که در پاریس صورت گرفت، همه و همه، مجاهدین را به یک فرقه درونگرا مبدل ساخت...
Fascinating! This book gives you a brief overall of what went on during Iranian revolution. How the mullahs pushed away and executed all other dissidents in order to cling and maintain the new found power.
A few things to consider when setting up your first socio-political discussion group: 1. If your group consists of majority chemists, you're probably going to end up making a lot of bombs. 2. Come up with a cool dress code so you and the boys look fly. 3. No weird wife swaps.