Jump to ratings and reviews
Rate this book

همه‌ی افق

Rate this book
مجموعه‌ی همه‌ی افق هشت داستان را شامل می‌شود. اغلب داستان‌ها به دغدغه‌های زنان امروز ما می‌پردازد و به خشونت‌های نادیدنی، سوءتفاهمات، ترس‌ها، رنج‌های ناشی از فقر فرهنگی و اقتصادی و... نظر دارد. در این داستان‌ها راویان در جست‌وجوی شناخت دقیق‌تری از خود و دنیای اطراف‌شان هستند. روبه‌رو شدن با خود در خانه‌ی یک فالگیر، داستان اول فال صنوبر و مواجهه با مرگ همه‌ی ‌افق داستان آخر این مجموعه را می‌سازد. در داستان آواره و آزاد زن در جست‌وجوی آزادی است و در داستان دیگری که منجر به انتقام‌گیری می‌شود به دنبال عشق.

در هیچ‌کدام از داستان‌ها اتفاقات عجیب‌وغریب و ماجراهای تکان‌دهنده‌ای رخ نمی‌دهد. تغییر، اغلب در شناخت و آگاهی درونی آدم‌ها روی می‌دهد. فرم داستان‌ها پیچیدگی خاصی ندارند و زبان نویسنده ساده و روان و به دور از تکلف است.

برگرفته از سایت نشر چمه

92 pages, Paperback

First published February 1, 2010

3 people are currently reading
79 people want to read

About the author

فریبا وفی

13 books172 followers
English: Fariba Vafi

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
8 (6%)
4 stars
21 (17%)
3 stars
54 (43%)
2 stars
27 (21%)
1 star
13 (10%)
Displaying 1 - 17 of 17 reviews
Profile Image for Amene.
814 reviews84 followers
February 19, 2022
متوسط خوبی بود.
خصوصا داستان های «آزاد و رها و همه‌ی افق».
در مجموع فضای زندگی شهری متوسط زنانه را خوب ترسیم کرده بود.با زبانی ساده و نسبتا بدور از افزاط و تفریط.
Profile Image for Atoosa.
58 reviews23 followers
August 1, 2020
قلم فریبا وفی رو دوست دارم . سه ستاره رو در مقایسه با آثار خودش دادم . داستان آخر خیلی زیبا بود
Profile Image for Elahe.
196 reviews
December 11, 2017
یه سری داستان کوتاه که بعضی هاش واقعا خوب بودن.
اما تا الان به نظرم رویای تبت بهترین کتابی هست که از فریبا وفی خوندم...
Profile Image for Hosna.
473 reviews18 followers
January 7, 2022
گمانم فریبا وفی زنها را دوست دارد اما ناخودآگاه آن را سرکوب می‌کند و این سرکوب به گفته‌ی فروید از داستانهایش بیرون می‌زند. زنهای داستانهایش زنها را بیشتر از مردها دوست دارند و بطن داستانهایش شرح رابطه‌ی زنان با یکدیگر و کنش واکنش آنان است.
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews77 followers
April 10, 2018
در تمام مجموعه، یک داستان کوتاه با ایده ی درخشان وجود داشت. داستان بعد از پایان که داستان موقعیت کوتاه زن و شوهری ست که از محضر طلاق بیرون می آیند و در خیابان قدم می زنند و یک سی دی می خرند و مرد، زن را تا خانه همراهی می کند. یک داستان به شدت تصویری و مناسب برای فیلم کوتاه.
بقیه ی داستان های مجموعه ضعیف و دغدغه ی زن های بویناک در خانه را داشتند.
.
"فکر می کردم زندگی ام جای دیگری ست. نه در این صبح های بی معنا که بچه را باید زود بیدار می کردم و می بردم مهد و بعد روزهای معمولی کار و صحبت های معمولی یک روز در میان."
.
"مرد خندید. بعد از آنکه از پله ها بالا رفت دست تکان داد. زن هم به عادت همیشه ور به دیوار راه پله دست تکان داد. سایه ی مرد به سرعت بر آن پایین سرید."
.
داستان همه ی افق جزییات بیش از اندازه زیاد و گریز از مرکز داستانی. روایتی مطول با جزییات فراوان که با مرگ و زندگی و نگاه راوی حوالی این دو موضوع گره می خورد.
.
"رختخواب ها بوی ما را گرفته بود. سرگردان توی خانه گشتم. به زیرزمین رفتم. بوی عمه حکمت رفته بود. همان جا نشستم و در تنهایی گریه کردم. برای اولین بار. تازه می فهمیدم دیگر کسی به اسم عمه حکمت وجود ندارد."
Profile Image for Moceanblue.
83 reviews3 followers
August 12, 2023
من معمولا با داستان کوتاه ارتباط عمیقی برقرار نمیکنم ،برای همین با ستاره های کمی گودریدز موافق امتیاز دادن نیستم و ترجیح میدادم یه جور امتیاز دهی کیفی وجود داشت.
ونویسنده سعی کرده بود داستان هایی با محوریت زن ها ارائه کنه، میتونست موفق تر از این ها باشه، داستان ها تو سطح متوسطی بودن و داستان مورد علاقه من شب های شعر بود.
حضور دو زن با دنیای متفاوت خوب به تصویر کشیده بود و بعد از تموم شدنش از خودم پرسیدم ما چقدر میتونیم در مقابل تاثیر دیگران مقاوم بمونیم؟چقدر گاهی در مقابل رها کردن ها و سرخوش بودن مقاومت میکنیم؟و کلی فکر دیگه دیگه تو سرم چرخید.
Profile Image for طیبه تیموری.
146 reviews
May 10, 2015
مجموعه‌ی همه‌ی افق هشت داستان را شامل می‌شود. اغلب داستان‌ها به دغدغه‌های زنان امروز ما می‌پردازد و به خشونت‌های نادیدنی، سوءتفاهمات، ترس‌ها، رنج‌های ناشی از فقر فرهنگی و اقتصادی و... نظر دارد. در این داستان‌ها راویان در جست‌وجوی شناخت دقیق‌تری از خود و دنیای اطراف‌شان هستند. روبه‌رو شدن با خود در خانه‌ی یک فالگیر، داستان اول فال صنوبر و مواجهه با مرگ همه‌ی ‌افق داستان آخر این مجموعه را می‌سازد. در داستان آواره و آزاد زن در جست‌وجوی آزادی است و در داستان دیگری که منجر به انتقام‌گیری می‌شود به دنبال عشق.

در هیچ‌کدام از داستان‌ها اتفاقات عجیب‌وغریب و ماجراهای تکان‌دهنده‌ای رخ نمی‌دهد. تغییر، اغلب در شناخت و آگاهی درونی آدم‌ها روی می‌دهد. فرم داستان‌ها پیچیدگی خاصی ندارند و زبان نویسنده ساده و روان و به دور از تکلف است.
145 reviews
March 24, 2023
مجموعه ای است از داستان های کوتاه با روایتی ساده و روان و متفاوت از برشهایی از زندگی و بیان کننده تغییرات درونی شخصیت های داستان.داستانهایی از زنان و دغدغه هاشون و رنجهایی که می برند .با ادبیات خاص خانم وفی . قویترین کتابی نیست که ازشون خوندم ولی در کل خوب بود .باید توجه داشت که نوشتن داستان کوتاه آسون نیست که بتونه خواننده رو درگیر وباخودش همراه کنه و خانم وفی به خوبی این کارو انجام داده.


https://taaghche.com/book/59287
Profile Image for Zohreh Hanifeh.
388 reviews104 followers
January 2, 2016
داستان آخر (همه ی افق) با حال و هوای این روزهام هماهنگی داشت. روزی که خوندمش سال مادربزرگم بود و یاد مراسم ختمش و روز فردای خاکسپاریش افتادم که با اینکه خیلی ناراحت بودیم و موقع خاکسپاری از گریه هم خودمونو هلاک کرده بودیم، دائم خنده مون میگرفت و بزرگترا هی سقلمه می زدن که زشته و نخندید.
148 reviews2 followers
May 11, 2025
مجموعه داستانهای دلنشین کوتاه با لحنی خودمانی و جذاب

یادگاری های کتاب:

قاب عکس پلاستیکی ارزانی روی تاقچه بود که توش دختر هشت نه ساله ای شمع های کیک را فوت می کرد.ص۸

دستش را جلوِ دهانش گرفت. "ببخشید، بوی سیر می‌دهم؟" بوی سیر آمد. همه باهم گفتیم: "نه."ص۹

روزها موهای بلند و فرفری‌اش را پشت سرش می‌بست، خودکار و مدادش را مثل نجارها می‌گذاشت پشت گوشش و کتاب می‌خواند. شب‌ها موها را باز می‌کرد و فرهای ریز و قهوه‌ای‌رنگ مثل پشم نرم روی شانه و سینه‌اش می‌ریخت. کاری‌شان نداشت. می‌گفتم: "مثل درویش‌ها می‌شوی." می‌خندید.ص۱۷

اصلاً شب‌ها آدم دیگری می‌شد. انگار شب مال او بود. عارف و درویش و شاعری وارسته می‌شد؛ خلاق و حساس و شیرین ص۲۱

شاید این سختی‌ها همه ساختهٔ ذهنم بود و با حرف زدن مثل کوه یخ آب می‌شد و از بین می‌رفت. دلم می‌خواست مثل او ولو بشوم روی فرش و با چای و شعر حال کنم و بی‌خیال همه‌چیز بشوم. ص۲۱

"من این‌جور مردها را می‌شناسم. یک‌کم خل‌وچل‌اند، برای زندگی خوب نیستند، اما دلبرند. جذاب‌اند. خیال آدم را به بازی می‌گیرند. گرفتارت می‌کنند، می‌دانی که ته ندارد، عاقبت ندارد، ولی عاشق همین خیال واهی می‌شوی. بعد خودت می‌خواهی همهٔ وجودت را دودستی تقدیم‌شان کنی. فکر می‌کنی می‌ارزد."ص۲۲

اتاق پر بود از لباس. شانه و برس و گیرهٔ سر همه‌جا پیدا می‌شد. حمام بوی اسطوخودوس می‌داد، نان بوی زیره، غذا بوی روغن‌زیتون و چای بوی کاکوتی.ص۲۳

دلم می‌خواست برود تا برگردم به تنهایی‌ام. مزاحم بود. مزاحم خوردن و خوابیدن و حتا غصه خوردنم. ص۲۴

تو زندگی خوبی داری. شوهرت بهت علاقه دارد. خیلی مهم است که یک نفر، فقط یک نفر..." کمی مکث کرد. انگار بغض راه گلویش را گرفت، اما زود به خودش مسلط شد. "... یک نفر توی دنیا آدم را از ته دل دوست داشته باشد. می‌فهمی؟ حتا اگر بد دوست داشته باشد یعنی از طرز دوست داشتنش خوشت نیاید. توجهت را معطوف کن به زندگی‌ات."ص۲۸

دلشوره دارم. همه چیز به مویی بند است. ممکن است محمد تلفن کند بگوید صلاح نیست به تهران برویم. بگوید از همان اول هم نباید تسلیم خیالات من میشد. ممکن است بگوید زندگی کردن در تهران آسان نیست. رفتن از شهر و دیار خودمان دیوانگی است. یا مثل بار آخر یک دفعه بپرسد اصلا چرا برویم؟ ص۳۰

به تنها چیزی که این سال ها فکر نکرده بودم رفتن بود. حالا می فهمیدم همیشه تمرین ماندن کرده بودم. حتی برای بهتر ماندن، خروجی های ذهنم را از مدت ها پیش بسته بودم. ص۳۷

خودت باید بتوانی رابطه ات را با دیگران تنظیم کنی. اگر نمی توانی بگو من تنظیم کنم. ص ۳۸

ذهنم آزادترین لحظه‌ها را می‌گذراند. گرفتار هیچ فکروخیالی نبودم. سبک‌بالی پرنده‌های دریایی را داشتم. داشتند آن دورها پرواز می‌کردند. ممنون زمین بودم. ممنون دریا. ممنون آسمان. ممنون خودم که تکه‌ای از آن‌ها بودم. به‌طور مبهمی حس کردم آزادی باید همین باشد. پس تا آن روز فقط طوطی‌وار آن را تکرار کرده بودم، بی‌آن‌که بدانم واقعاً چیست. ص۴۰

چاق است؛ هربار کمی چاق‌تر می‌شود. خودش می‌گوید غم‌وغصه چاقش می‌کند: هر چه غمگین‌تر، چاق‌تر. ص۴۷

تنها آدمِ سرِ پای خانواده است. مستقل است. توانسته خودش را از دل خانوادهٔ فقیر و پرمسئله‌اش بیرون بکشد، ولی مگر می‌گذارند؟ بعضی وقت‌ها خودش را کنار می‌کشد. از دست‌شان درمی‌رود. دنبالش می‌گردند پیدایش می‌کنند. یا پول می‌خواهند یا محبت. ندارد که بدهد. هیچ��کدامش را ندارد. ص۴۹

دوست دارد مردی پیدا بشود که با شنیدن خرابی های زندگی او و خانواده اش رم نکند. از سواد کنش اخم نکند. خود خودش را دوست داشته باشد. خود خودش را بخواهد. مگر کم دارد؟ از کی کم دارد؟ استعدادش را ندارد که دارد، لیاقتش را ندارد که دارد. ص۴۹

هرکس جای من بود، با این همه مشکلات خودش را دارد می زد، ولی من سخت جانم. ص۵۰

نمی‌دانم غم با او چه می‌کند که یکباره این‌قدر زیاد تنها می‌شود. انگار در جایی غریب راه می‌رود. هیچ‌چیز و هیچ‌کس را نمی‌بیند، حتا مرا که دارم کنارش راه می‌روم.ص۵۴

همینش را دوست دارم. آفتاب که بتابد، آن هم به این قشنگی، تمام مشکلاتش محو می‌شود. امید جای‌شان را می‌گیرد. آفتاب با بیشتر آدم‌ها کاری نمی‌کند اما رویا را در او بیدار می‌کند ص۵۵

نقشه‌هایش هر سال کوچک و کوچک‌تر می‌شود.

خانه جوری باشد که رغبت کند برگردد؛ پناهگاهی که بتواند بعد از فاجعه به آن پناه ببرد، نه این‌که مجبور باشد از آن فرار کند.ص۵۸

امید بی‌مصرفی بود. خوشحالم نکرد. شاد نبودم. او هم نبود.ص۶۵

یک‌جور بیهودگی قلبم را پر کرد. بعد از یازده سال آمده بودم. می‌دانستم که نباید می‌آمدم. در کتاب‌ها خوانده ابودم که آدم‌ها بعد از چند سال همانی نیستند که قبلاً بودند. رابطه‌ها هم. توی فیلم‌ها هم دیده بودم. ما از این داستان مستثنا نبودیم. نباید می‌آمدم.ص۶۵

فکر می کردم او هم روزی مثل من دوباره نیازمند دوستی می شود. کدورت از بین می رود. از همه چیز حرف می زند. درددل می کند. همه چیز برمی گردد به شکل اولش. رفته رفته متوجه شدم خیال خام است.هیچ چیز مثل اولش نمی شود. آشناهای زیادی پیدا کرده بودم اما نتوانسته بودم دوستی پیدا کنم. انگار دوست، فقط او بود.ص۶۶

همین‌طور از مردهایی که در عین دوست داشتن او از دیگری هم دل می‌بردند.

نمی توانم دروغ بگویم.
زهره طعنه می زند. نه که هیچ وقت دروغ نمی گویی.
این یکی فرق می کند.
چه فرقی می کند؟
فکر می کنم دروغی که آدم خودش می گوید با دروغی که ازش می خواهند بگوید، فرق می کند.ص۷۰

آدمها همانطور که زندگی کرده اند می‌میرند. کی گفته بود؟ هرکه بود بعدش گفته بود کسی که با احتیاط زندگی کند، با احتیاط هم دراز می کشد و می میرد. ص۷۵

همیشه می‌گوید: "مواظب من باشید. امروز هستم، فردا نیستم."ص۷۶

دوبار شوهر کرد، بچه دار نشد. می گفت: آسوده منم که هر ندارم. بعد از مرگ شوهرش تنها ماند. هیچ‌وقت از تنهایی‌اش تراژدی نساخت، برعکس، تا می‌توانست لذت برد.ص۷۷

پایان خوانش: یازدهم می ۲۰۲۵ ساعت ۱۰:۰۳
Profile Image for Homeira Mohammadi.
33 reviews4 followers
November 25, 2017
مجموعه داستان های کوتاه که به دغدغه ها و ذهن مشغولی زنان می پردازد. زنانی که درگیر مسائلی چون فقر ، خرافه ، عشق ، طلاق و ... هستند. از دید من زنان امروز بسیار متفاوتتر و قوی تر از آنچه که در این کتاب نشان داده شده است هستند.
28 reviews
Read
April 27, 2025
دوره مبتدی ترید به آموزش اصول اولیه تحلیل بازار، مدیریت ریسک و استراتژی‌های معاملاتی در بازارهای مالی مانند سهام، فارکس یا ارز دیجیتال می‌پردازد. https://wealtham.org/beginners-digita...
Profile Image for SO_Na.
3 reviews
July 5, 2018
همه ی آثار خانوم وفی رو دوست دارم.خیلی ملموس مینویسن.در عین روان نویسی مفهموم های خوبی رو به خواننده انتقال میدن👌
Profile Image for Sana.
101 reviews6 followers
September 24, 2018
داستان هایی کاملا باز دور هم دیگه جمع شدن. از دل داستان هاش چند موردش خوب بود اما به صورت کلی کتاب پراکنده ای بود که من رو جذب نکرد و فقط با بی حوصلکی خوندمش
50 reviews
May 12, 2023
داستان هاش به دلم مینشست. از بینشون شب های شعر، آواره و آزاد و همه افق رو بیشتر دوست داشتم. در کل متوسط رو به خوب بود و استحقاق ۳ ستاره رو داشت
Profile Image for Behnoush.
20 reviews4 followers
May 18, 2014
فریبا وفی می داند چطور احساسات،دغدغیات ؛ ذهنیات و دل مشغولگی های ساده و روزانه زن ها را بیان کند .
در نوشته های عشق ساده و زنانه است و حالت ارمان خواهی ندارد .
"مامان گفت فنجان مینا را زودتر ببینید . مشتری واقعی،او بود . عاشق بود و نمی توانست بفهمد دعوایی که مرد راه انداخته است یک دعوای ساده است یا بهانه است برای جدا شدن . مامان میگفت مینا حاضر است چند سال از عمرش را بدهد تا بداند در ذهن مردها زندگی اش چه میگذرد" ...
موردی که در نوشته های وفی دیده ام این است که یک جور عشق و محبت سرکوب شده در وجود شخصیت ها ست . یا شاید یک جور طلب عشق و محبت واقعی از طرف معشوق . عشق و محبتی که بیشتر اوقات نمایان نیست و زن های داستانش حسرتش را دارند .
" خیلی مهم است که یک نفر ، فقط یک نفر توی زندگی آدم را از ته دل دوست داشته باشد "
وفی در مقام یک زن نویسنده با خواسته های زن ها آشنا است . روانکاوی شخصیت هاش بطن خواسته های یک زن عامه است .
" من این جور مردها را میشناسم. یکم خل و چل اند . برای زندگی خوب نیستند اما دلبرند و جذاب . خیال ادم را به بازی می گیرند . گرفتارت میکنند . می دانی که ته ندارد. ولی عاشق همین خیال واهی می شوی . یعد خودت می خواهی وجودت را دو دستی تقدیمشان کنی . فکر میکنی می ارزد ."
کتاب همه افق متوسط رو به ضعیف است . می دانم یک هفته دیگر تمام داستان هایی که خوانده ام یادم می رود . با این حال نثر وفی رو دوست دارم !
Displaying 1 - 17 of 17 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.