Jump to ratings and reviews
Rate this book

درخت انجیر معابد #1

درخت انجير معابد: جلد ۱

Rate this book
در این کتاب انجیر معابد درختی معجزه‌گر و مقدس پنداشته می‌شود که خرافه‌پرستان به آن ایمانی پرشور و تعصب‌آمیز دارند. بیشتر حوادث اساسی رمان پیرامون درخت انجیر معابد شکل می‌گیرد ودرخت خصلت‌های خود را به رمان تحمیل می‌کند. شخصیت اصلی داستان، جوانی ماجراجو، بی‌آینده و ناراضی از شرایط زندگی خود به نام فرامرز است که زندگی پر فراز و نشیب و عصیان‌آمیزی دارد. او، تنهای یکی از ۲۴۰ شخصیت این رمان است که باعث بروز آشوبی بزرگ می‌شود و شهرکی را به خاک و خون می‌کشد.

440 pages, Paperback

First published March 21, 2000

44 people are currently reading
1438 people want to read

About the author

احمد محمود

26 books480 followers
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰، اهواز – ۱۲ مهر ۱۳۸۱، تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می‌دانند. معروف‌ترین رمان او، همسایه‌ها، در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
245 (37%)
4 stars
237 (36%)
3 stars
141 (21%)
2 stars
24 (3%)
1 star
10 (1%)
Displaying 1 - 30 of 99 reviews
Profile Image for Behnam M.
80 reviews33 followers
June 15, 2019
“سرگرم شدید؟ سرگرم شدید؟ مگر برای همین نیامده بودید؟”
گلادیاتور ریدلی اسکات


مگر چه چیزی از رمان میخواهیم؟ اگر سرگرمی و کسب لذت را به عنوان یکی از برجسته ترین اهداف ژانر پرطرفدار رمان بپذیریم، باید درخت انجیر معابد را گل سرسبد این مقوله در ادبیات فارسی بدانیم. رمان بلندی که در ۱۰۳۸ صفحه، مخاطبان خود را با قصه ای همراه می کند که توسط یکی از قصه گو‌ترین نویسندگان معاصر ایران نقل میشود.

در باب ادبیات:
بی‌شک احمد محمود را باید استاد تصویرسازی و قصه گویی دانست. کسی که با دیالوگ‌های پرتعداد و کم طمطراقش به نرمی و با لطافت داستانش را تعریف میکند. در پنج فصل نخست درخت انجیر معابد، توصیف ها و تصویر سازی های محمود واقع گرایانه، هنرمندانه، زیرکانه، زیبا و دلنشین است. فلش بک های متعدد، از یکنواختی داستان جلوگیری کرده اند و به روال خطی داستان حالتی غیرخطی مصنوعی داده اند.

رئالیسم فرهنگی احمد محود در اینجا پررنگ تر از تمامی آثار پیشینش است. به همین خاطر در فصل آخر، داستانْ حالتی بسیار شخصی به خود میگیرد و از استانداردهای محمود و حتی کتاب فاصله پیدا میکند. هرچند که درنهایت به نظر من هدف مسیر را به خوبی توجیه کرده است. جهل، خرافه پرستی، فقر، اعتیاد و مشکلات جوانان کماکان یکی از ترندهای حوزه ی اجتماعی ملت ماست. و مگر ادبیات بومی چه رسالتی غیر از بازتاب شرایط اجتماعی جامعه‌ دارد؟!

درباب محتوا:
اتفاقات داستان حول درخت انجیر معابدی میگذرد که به دلیل خرافاتی که از ذهن یک باغبان مالوخولیا و متوهم انتشار یافته، قداست و حرمت بیش از حدی پیدا کرده است. به صورتی که درخت مذکور صاحب بارگاه و ضریح و متولی شده است. با اینکه که درون مایه‌ی داستان بعدها توسط انگیزه‌ی انتقام فرامرز آذرپاد تحت الشعاع قرار میگیرد اما کماکان معتقدم که اصلی‌ترین و پررنگ‌ترین شخصیت کتاب همان درخت کذایی ست. درخت بی ثمری که ذاتا دارای خصلتی پیش رونده است و به زودی قسمت‌های بزرگی از شهر را تسخیر می کند. همانند گسترش خرافه در اجتماع که می تواند تمامی بخش های زندگی افراد جامعه را تحث تاثیر و سیطره قرار دهد.

مردمی که تحت تاثیر اندیشه های خرافی قرار گرفته اند، مجسمه‌ی مهران را که نماد شهرسازی مدرن است، می‌شکنند و کاخ او را به تصرف در می‌آورند و کاباره‌ها را به آتش می‌کشند. مهران را که سودای مدرنیته را در سر داشته، به ورطه ی نابودی می کشانند تا در نهایت پیروزی از آن کسی باشد که با نیرنگ و ریا، از اعتقادات مذهبی مردم عامی بهره برداری شخصی کرده است. اینکه چنین نمادگرایی روشنی چگونه از ممیزی سخت نشر فارسی عبور کرده است جای شگفتی دارد.

درگیری اصلی محمود در سرتاسر کتاب، جهل و خرافه باقی می ماند. گاهی تاثیر جهل را در بهره برداری های بزرگان از درخت، به عنوان راهی برای نیل به قدرت و منفعت می بینیم و گاهی مردم عامی را در تعارض با اندیشه های سنتی خود مشاهده می کنیم. جایی که پدری شفای فرزند فلج خود را از دوا و داروی درمانگاه می بیند و در سوی مقابل، مادر آن را حاصل نذر و نیازشان به درگاه درخت. درحالی که بزرگان از خرافه، بهره برداری سیاسی می کنند، عوام جان خود را برای اعتقاداتشان فنا می کنند. همانند داماد علمدار که در درگیری ها کشته می شود و جسدش همانند یک شهید بر بالای شانه های مردم تشییع می گردد.

چیزی که احمد محود در نهایت به آن صحه میگذارد، مسموم شدن ذهن‌هاست. به صورتی که راه ورود به مدرنیته را در رستگاری ذهنی جامعه می بیند. به عنوان مثال: مهران فکر میکند که با ساخت کتابخانه و بهداری و سالن سینما و تئاتر، به مدرنیته قدم نهاده است اما در انتها کتابخانه به مکانی برای ترویج عقاید خرافی تبدیل می شود و بهداری و سینما به آتش کشیده می شوند.

نقاط ضعف داستانی:
از لحاظ داستانی با اثر پراشکال تری نسبت به استانداردهای احمد محمود روبه رو هستیم. شاید از آن جهت باشد که به دلیل فوت نویسنده، مراحل بازبینی و چاپ اثر با شتاب و عجله ی زیادی صورت گرفته است.

۱-
باوجود حجم زیاد کتاب، برخی از شخصیت ها پرداخت نشده و بلاتکلیف رها شده اند. نه منطق ورودشان به داستان کاملا مشخص است و نه کمرنگ شدن تدریجی شان. برخی‌‌ها به یکباره رها می شوند و درون اتفاقات رگباری فصول آخر کاملا گم می شوند. گویا نویسنده دیگر فرصتی برای رسیدگی به آنها ندارد.
کیوان یکی از این موارد است.

۲-
ورود مرد سبز چشم کاملا غیرمنتظر است. با توجه به اینکه در پایان بندی داستان نقش مهمی دارد و در قاب انتهایی هم به صورت تمام قد حضور دارد، ارزش کمی برای معرفی اش توسط نویسنده دریافت کرده است.

۳-
حضور برخی از شخصیت ها در قاب پایانی کاملا اضافی به تظر می رسد. سرهنگ گل جالیز ذاتا حضورش در شهر زادگاه فرامرز (اهواز) غیرمنطقی است. بنابراین حضور ژاور گونه اش در فصل آخر از نظر من نه توجیه منطقی دارد و نه جذابیت جنایی

در نتیجه:
شاید کل تلاش محمود این بوده است که کاسه ی عامه‌ی مردم را از سواستفاده گران جدا کند. یا اینکه مرز مشخصی بین خرافه و دین بکشد. اما چیزی که مشخص است این است که محمود، شمشیر را از رو برای حمله به معظلی بسته است که کماکان جزو دامن گیر ترین مسائل اجتماعی ملت ماست. براساس آمار رسمی سازمان اوقاف کشور، تا اواسط سال ۹۷ حدود ۸ هزار بقعه و امام زاده در ایران وجود داشته است. این آمار تا ۱۱ هزار بقعه نیز توسط سایر ارگان ها اعلام شده است.
درحالی که تا سال ۵۷ تنها ۱۵۰۰ امام زاده در ایران وجود داشت.
برای جلوگیری از این رشد، در ۲۲ آبان سال ۹۷ به دستور سازمان اوقاف کشور، دیگر برای تاسیس هیچ امام زاده ای مجوز صادر نمی شود و با هرگونه خرافه پرستی مبارزه می شود.


---------------------------------
کتاب مشابه: جلد اول و دوم مجموعه آتش بدون دود - نادر ابراهیمی
آتش بدون دود کتاب دوم: درخت مقدس
آتش بدون دود کتاب سوم: اتحاد بزرگ
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
July 16, 2022
هربار بعد از خوندن هر کتاب جدیدی از احمد محمود این احساس رو دارم که این خودِ خودِ رئالیسم محضه، اینقدر عمیق، از دل زندگی و واقعی.
داستان حول محور یک درخت میگرده که به عنوان نماد تقدس و باور مردم اهمیت خیلی زیادی داره. در کنارش قصه‌ی خونواده‌ای رو داریم که بخشی در زمان حال و بخشی با بازگشت به گذشته روایت میشه.
بنظرم شخصیت فرامرز یکی از عجیب‌ترین و کامل‌ترین شخصیت‌هایی بود که محمود تو داستاناش خلق کرده. پسری که به شدت باهوشه اما در مسیری قرار میگیره که زندگیش به راه نادرستی کشیده میشه، اما در نهایت پایانی رو برای قصه رقم میزنه که از هیچ‌کسی جز فرامرز آذرپاد انتظار نمیره.
اما با تمام این موارد داستان خیلی جاها گنگه؛ به شخصیت افسانه و تصمیمی که میگیره درست پرداخته نمیشه. کیوان فقط در حد یک اسم باقی میمونه بدون هیچ توضیحی درباره چرایی عدم حضورش. سرنوشت فرامرز در طی ۱۰-۱۵ سال پایانی که چطور به مرد چشم سبز میرسه خیلی ناگهانیه. که باتوجه به تجربه‌ای که از قلم محمود دارم خیلی عجیبه! که البته فکر میکنم به علت فوت نویسنده و نبود فرصت برای بازخوانی کتاب اتفاق افتاده. و واقعا صد حیف..
دوسش داشتم؟ بی‌اندازه. احمد محمود با هر رمانش یه لذت منحصر‌ به فرد از ادبیات رو به من هدیه داده. با آدم‌هاش زندگی کردم، و تصویری ازشون تو ذهنم باقی مونده که فراموش نشدنیه..
Profile Image for Mohamadreza Moshfeghi.
111 reviews33 followers
February 24, 2023
متفاوت ترین رمان احمد محمود که در اواخر دهه هفتاد شمشی و باتوجه به فضای نو ورویکردهای تازه در ادبیات و داستان فارسی نوشته ومنتشر شد.این مجموعه دوجلدی که در سال نخست انتشار عنوان اثر برگزیده اولین دوره جشنواره هوشنگ گلشیری (ازمحدود جشنواره های معتبر ومستقل ادبی ایران)را کسب کرد برخلاف دیگر آثار این نویسنده فارغ ازفضا ومحیط زندان وشکنجه وجنگ است.نویسنده که در سبک واقع گرایی وناسیونالسیم اجتماعی از بهترین وموفق ترین نویسندگان این حوزه است در این اثر به تلفیق خرافه وعقلانیت،خیال وواقعیت و فضایی کمی سوررئال که از محدود نمونه های داستانی این ژانر در ادبیات ایران می باشد پرداخته است.
نویسنده با مرکز قراردادن باورها ونگاه های مذهبی به درختی سنتی لور وحوادثی که پیرامون این درخت قدیمی اتفاق می افتد شرح شوربختی خانواده ای متمول وقدیمی را در یکی از شهرهای خوزستان(به مانند دیگر آثار خود)بیان می کند که در این روایت ونقل داستان راوی یا دانای کل قصه،جملات را گاهی بلند وبا جزئیات بیان می کند که گویی به محیط واشیاء جان می بخشد وگاه چنان کوتاه و حتی بدون فعل که برای خواننده حس و تاثیری شگرف از اتفاق رخ داده در رمان دارد.
اما از نظر شباهت این اثر به دیگر رمانهای این نویسنده محبوب معاصر ميشود به ریتم تند و سریع بخش های پایانی رمان اشاره كرد که در 'داستان یک شهر' و 'مدارصفر درجه'هم خواننده را با سرعتی برخلاف بخش های آغازین و میانی کتاب که به آرامی وآهستگی جریان دارد همراه می کند گویی که نویسنده برای پایان دادن به قصه عجله وشتاب دارد.

احمد محمود با اينكه از فضاى تعليق وچند بعدى،شخصيت پردازى،شيوه روايتى نو و توصيف هاى بى مثال خود در آخرين اثر خود بهره برده است ولى به نسبت شاهكارهايي مثل'همسايه ها'و 'زمين سوخته' آنچنان كه بايد نتوانست نگاه منتقدين و ديگر خوانندگان وعلاقمندان آثار خود را به سوى اين اثر جلب كند.(به نظر شخصى بهترين اثر نويسنده، 'داستان يك شهر'هست كه بى نظير است و فراموش نشدنى)

و در آخر قسمتى از متن كتاب وتوصيف ساده ولى عميق ودلنشين از يك صحنه كه انگار خواننده از دريچه دوربين به تماشاى سكانسى از يك فيلم مشغول است؛

رحمان نگاه چراغ هاى سرخ عقب ماشين پليس مى كند تا دور شود.قامتش تو نور چراغِ تانكرى كه مى گذرد روشن مى شود.لبخند به لب دارد،سيگار به لب مى گذارد.تانكر مى رود.تاريك مى شود.رحمان فندك مى زند.نور فندك رو صورتش بازى مى كند-لبخند هنوز هست.به سيگار پك مى زند.فندك خاموش مى شود.حالا آتش سيگار است-مثل كرم شب تاب.رحمان با خودش زمزمه مى كند":عجب روزگارى!"راه مى افتد طرف وانت:"با دو جوجه كباب چه حقى كه ناحق نميشه!"در وانت را باز مى كند.سوار مى شود،استارت مى زند.تك چراغ وانت روشن مى شود.صداى آهسته رحمان است:"و چه خونايي كه ناحق ريخته ميشه"گاز مى دهدو آرام حركت مى كند.رو به كوت سيد صالح.
Profile Image for Mohammad.
195 reviews122 followers
March 20, 2023
درخت انجیر معابد می‌شه گفت که تنها کتابی بود که در این دو یا سه هفته‌ی گذشته مشغول خوندنش بودم. و معمولا اواخر شب شروع به خوندنش می‌کردم و انگار که اونور پنجره‌م به سمت درخت انجیر معابد باز می‌شد. انگار که نیمه‌شب با آواهای هیپالا هیپالا از خواب بپرم و فکر کنم که چخبر شده؟ انگار که بخوام هر لحظه به عمه تاجی بگم که یه چائی بذاره و بخوریم و رها کنیم این جهان رو. به طور کل که در میانه‌ی داستان غرق می‌شدم و برمی‌گشتم و دلم می‌سوخت برای این عوام بیچاره.
کتاب انجیر معابد حکایت خانواده آذرپاد و درختی است به نام درخت انجیر معابد. به طور کل حکایتی از جهل و خرافات است. حکایتی از زوال و رو به سقوط بودن. داستان به صورت پراکنده و غیرخطی از گذشته به آینده می‌پرد و بالعکس و ممکن است تکیه دادن به شیشه پنجره‌ای به خاطره‌ای در کودکی ختم شود. که این رویه در یک سوم اولیه داستان کنکجاوی زیادی رو توی مخاطب ایجاد می‌کنه که از پیشروی داستان سر در بیاره و شخصیت‌هارو بهتر بشناسه.
اصلی‌‌ترین شخصیت داستان که فرامرز نام داره، می‌شه گفت شاید به یکی از بهترین و موندگار‌ترین شخصیت‌های عمرتون تبدیل بشه. شخصیتی به غایت شکست‌خورده که تلاش در بهبود اوضاع داره و دل پاکش باعث می‌شه دلتون براش بسوزه. شخصیت‌های دیگه‌ای در داستان وجود دارن که پردازش‌های مناسبی دارن، از جمله: عمه تاجی. که توصیفی بسیار دقیقی از شخصیتی باشه که شاید خیلی‌هامون تو اطرافیان شبیهش رو داشته باشیم. در مجموع احمد محمود از پس شخصیت پردازی به خوبی براومده و شخصیت‌هاش رو بیشتر در دیالوگ معرفی می‌کنه. یعنی تا حدودی پیشروی داستانشم با گفت و گوی شخصیت‌ها شکل می‌گیره و از حق نگذریم به لطف لهجه‌ها و اصطلاحات زبان فارسی، لحن‌های خیلی خوبی توی شخصیت‌هاش در آورده. اما از نظر پیش‌زمینه و عمق نمی‌شه گفت شخصیت‌ها به کمال رسیدن.
اما خب این داستان یک شخصیت دیگه هم داشت که همون درخت انجیر معابده، چیزی که انگار داره کل صحنه مارو هر لحظه تماشا می‌کنه. انگار که تو پایان هر صحنه از کتاب، دوربین یک لحظه به سمت پنجره‌ای بچرخه و نزدیک‌تر و نزدیک‌تر بشه و ناگهان دوباره چشم‌تون به درخت انجیر بخوره. انگار که ریشه‌های مارگونه درخت انجیر به همه‌جای بافت داستان رسیده و داره همه‌چیز رو در خرافه غرق می‌کنه و این ریشه‌ها اینقدر عمیق می‌شن که انتهای داستان در یک فضای تاریک و ابهام‌آلود رقم می‌خوره. فضایی که به صورت آنی و اتفاقی شکل می‌گیره و بدنه داستان برای اون پایان آماده نیست! انگار که یکهو همه متوجه شده باشن که دیگه دیر شده و درخت انجیر معابد روی کل داستان سایه انداخته و نویسنده تلاش کنه که قهرمانی از غیب پدید بیاره.
و اما از شخصیت پردازی که بگذریم، می‌رسیم به نثر. صادقانه بخوام بگم، نثر احمد محمود اصلا و اصلا ادبی نیست! تقریبا هیچ آرایه و صنایع ادبی توی نثر به کار نرفته و شاید یه پاراگراف هم توی یه کتاب هزار صفحه‌ای به زور پیدا کنید که ارزش هایلایت کردن داشته باشه. و خب آیا همه نویسنده‌ها باید نثر ادبی داشته باشن؟ خیر و اشکالی هم نداره، خیلی از بزرگان ادبیات این‌چنین هستن. اما آیا من دوست دارم که از حیث زیباشناسی حین خوندن نثر یک نویسنده به وجد بیام؟ یقینا بله. در نتیجه این کتاب از نظر نثر واقعا من رو راضی نکرد.
و در آخر ضعف‌های کُلی کتاب که تاحدودی شاید علتش بازبینی نشدن اثر توسط نویسنده باشه:
یک: چند شخصیت داستان یکهو از داستان به بیرون پرت شدن و انگار وسط پرداخت‌شون یهو نوار گیر کرده باشه! که خب تا حدودی این امر حفره داستانی رقم می‌زنه و سرنوشت بعضی شخصیت‌ها روی هوا می‌مونه.
دو: پایان‌بندی اثر با اینکه عجیبه، اما پرداختش خیلی عجله‌ای هست و شخصیت‌های اضافه توش زیاد داره و خیلی از جاهاش کاملا گنگ بود.


در پایان اینکه خوندنش لذت‌بخش بود. حداقل کتاب اول اینطور بود، چون در تکاپو فهمیدن شخصیت‌ها و داستان بین صفحات می‌چرخیدم. شخصیت‌های زیادی توی داستان وجود دارن و قراره از لهجه‌های جنوبی‌شون حسابی لذت ببرین و قراره کُلی در طول داستان بساط تریاک و چایی خوردن توصیف بشه و با خانواده آذرپاد مدتی رو زندگی کنین.

نمره واقعی: سه و نیم از پنج
Profile Image for MaSuMeH.
171 reviews240 followers
January 13, 2015
حین خواندنش فکر می کردم احمد محمود یک عکس بزرگ از زندگی ایرانی در جغرافیای جنوب گذاشته پیش رویم و همانطور که دستش را روی آدم ها و بناها حرکت می دهد زیر گوشم قصه ی هر کدام را روایت می کند. همانقدر واقعی،غمگین،عمیق،صریح. جایی که زنهایش المثنی مادرشان هستند بی هیچ تاثیر درخشانی در ماوقع یا بدتر که باردار هوس های خام و دردهای بیهوده و مردانش یا گرفتار حسرتهای برجان نشسته اند یا از دم نامردند و قالتاق. نوشتن از این کتاب راحت نیست برایم اما از خواندنش راضی ام و میدانم حالا حالاها یاد و فکر فرامرز آذرپاد همراه من است. هر چند باید در این میان بگویم دلم میخواست نویسنده فصل آخر را با شتاب کمتری می نوشت و اتفاقات نهایتن کمتر شکل فانتزی به خود می گرفتند.

دی ماه 93
Profile Image for Cloudy.
72 reviews58 followers
September 6, 2019
خب..دقیقا یه ماهه که توو فضای این کتابمو واقعا لذت بردم ازش. از فضای داستان، داستان‌پردازی، شناخت نویسنده از یه سری جزئیات، بینش و نگرشی که بهم میداد و همه و همه.
فضای جنوب و لهجه‌ای که دیده میشد هم دلنشین و گرم بود واسم.
و چون مدار صفر درجه‌ی احمد محمود رو قبل از این کارش خوندم خیلی خوب بود از این جهت که گاها شخصیت‌هایی از اون کتاب رو هرچند خیلی کمرنگ میون این کتاب میدیدم و دیدنشون توی نقش خودشون و به نوعی آینده‌شون واسم جذاب بود.
خلاصه که تبحر نویسنده توو خلق چنین داستانی با این جزئیات و نشون دادن فرهنگ و خصوصیات رفتاری شخصیتا، ستودنیه.
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews648 followers
May 6, 2024
پانچا،پانچا، پامارا، یاکا،یاکاکا،هیپالا،هی‌پالا،لولوپا






ریویوو بمونه برای پایان جلد دوم
Profile Image for Nariman.
86 reviews119 followers
July 31, 2018
ایده های جالبی داشت نویسنده و موضوع کتاب که درباره خرافات بود در نوع خودش جالبه، اما داستان خیلی طولانی بود و بعضی جاها واقعا خسته کننده میشد
Profile Image for Daniel T.
156 reviews42 followers
January 27, 2023
شروع کتاب چندان چنگی به دلم نزد.
پرش های متفاوت به شخصیت هایی ناشناخته، نثری خسته کننده و استفاده از فعل در هر خط کاملا منو منزجر کرده بود تا جایی که میخواستم خوندن این کتاب رو متوقف کنم، ولی رفته رفته که داستان و کلیت و نوع روایت برام آشنا شد تازه قدرت و قلم احمذ محمود و تبحرش در داستان سرایی رو دریافتم

کلیت کتاب درباره خانواده آذرپاد هست که حالا شخصیت اصلی و داستان ما از دید فرامز روایت میشه

جوانی که همه چیز پدر از چنگش بیرون کشیده شده (اما نه شخص خودش) و حالا آس و پاس به دنبال زندگی و پوله

یک دید کلی از دوران پهلوی و موقعیت اجتماعی هم روایت شده هرچند کمرنگ

درگیری مردمان با تریاک رو هم خوب به تصویر کشیده، که چه بلایی سر انسان میاره اعتیاد و تا چه مرز ها و چه خواری هایی رو تحمل میکنه

درکل تا اینجا این کتاب یک تراژدی کامل بوده ، اکثر داستان با غم و سرگذشت غم‌انگیز شخصیت ها روایت میشه که گاها از این حجم غم قلب آدم میگیره😅
بریم برای جلد دوم ببینیم جناب محمود چه کرده.
Profile Image for Mishi_msv.
92 reviews22 followers
March 4, 2021
«عمه تاجی با این همه هوش و‌ ذکاوت، باکمال صدق و صفا، نذر یِ درخت و یِ مجسمه‌ی سنگی میکنه و‌ بعدش میره با اشک و‌آه و زاری نذرشِ ادا میکنه!» بنا می‌کند به کشیدن. همراه دود غلیظ سیخ سنگ که از دهانش بیرون می‌زند می‌گوید:«انگار #خرافات واقعا علاج‌ناپذیره! پدر هم زمین وقف درخت کرد!» می‌کشد:« واقعا پدر اعتقاد داشت؟ بِ یِ درخت؟»
.
#درخت_انجیر_معابد با اکثر آثار #احمد_محمود که در قالب #رئاليسم_اجتماعى نوشته شده‌اند، ساختاری متفاوت داره. این کتاب که در بطن خودش خرافات، تنگ‌نظری‌ها، فقر، اعتیاد و تعصبات بی‌جای جامعه رو گنجونده، در بن‌مایه‌ی رئال خود جریاناتی از #سورئاليسم رو به نمایش میگذاره که با قلم مرسوم محمود تفاوت داره.
.
داستان پيرامون درختى شكل ميگيره كه در زمين يكى از ثروتمندان منطقه، اسفندیارخان، سر از خاك بيرون آورده. اسفندیارخان زمین اطراف درخت رو وقف میکنه‌ و طولی نمیکشه که در اطراف اون زیارتگاهی احداث میشه و مردم با ذکر اورادی عجیب و بی‌معنی به درخت دخیل می‌بندند و برای گرفتاری‌هاشون نذر میکنند. در ادامه‌ی داستان و در هزار صفحه‌ی پیش‌رو با سرگذشت فرامرز و عمه‌تاجی پسر و خواهر خان بزرگ،که تنها بازماندگان خاندان هستند همراه میشیم. سرگذشتی تلخ، پرپیچ‌وخم و تاریک.
.
#درخت_انجیرمعابد یک درخت تنومند و پرریشه ست که در اب‌وهوای گرمسیری رشد میکنه. گویا اولین‌بار از هند وارد جنوب ایران شد و حالا این درخت در خطه‌ی جنوب یافت میشه. ریشه‌های درخت سرعت رشد بسیار بالایی دارند و به هر سو سرک می‌کشند. همین وجه میتونه گوشه‌های تازه‌ای از رمان رو بر ما نمایان کنه.
.
داستانهای احمد محمود جوری شما رو با خودشون همراه میکنن که حتی اگر بیست جلد هم باشن از ته دلتون میخواید که تموم نشن. این کتاب هم همینطور بود. تنها ایراد این بود که پر از اشتباهات ویرایشی بود که با یه ویراستاری تخصصی میشد هم ایرادات رو حذف کرد هم به بافت کلام و لهجه‌ی موردنظر محمود آسیبی وارد نکرد.
Profile Image for Aroosha Dehghan.
Author 3 books94 followers
March 19, 2023
درخت انجیر معابد؛ داستانی که شاید در نگاه نخست زندگی‌نامه‌ی خانواده‌ی آذرپاد باشد اما در واقع ماجرای همه‌ی مردم و همه‌ی زمان‌هاست.
شاید بتوان شروع داستان را لحظه‌ی مرگ اسفندیارخان آذرپاد دانست؛ اگرچه نویسنده گاهی گریزی به زمان زندگی او نیز می‌زند اما همه‌ی ماجراها از جایی آغاز می‌شود که ارباب بزرگ شهر می‌میرد و جای خود را به مهران‌خان می‌دهد. مهران نماد مدرنیته و تجددخواهی است. او با هدف و برنامه‌ریزی به افسانه، همسر اسفندیار، نزدیک می‌شود و با او ازدواج می‌کند. از او برای اداره‌ی ارثیه‌ی خانواده وکالت می‌گیرد و سپس همه‌ی زمین‌هایی که میراث فرزندان اسفندیار بوده را به نام خود سند می‌زند. این آغاز پایان خانواده‌ی آذرپاد است. کیوان، پسر کوچک خانواده، به پاریس می‌رود و هرگز باز نمی‌گردد. فرزانه، دختر اسفندیارخان، خودکشی می‌کند. عمه تاج‌الملوک همه‌ی جواهرات خود را می‌فروشد و به همراه برادرزاده‌اش، فرامرز، به آپارتمانی اجاره‌ای نقل مکان می‌کند. فرامرز، فرزند بزرگ اسفندیارخان، به پوچی کامل رسیده است. هیچ باور و هدف مشخصی ندارد. در داستان نه قهرمان است و نه پادقهرمان. فرامرز کلاه‌بردار و دزد و رشوه‌خوار است و برای رسیدن به اهدافش به هر کاری دست می‌زند. عمه تاج‌الملوک نیز شخصیتی پر از عقده و خلاهای درونی تصویر می‌شود که کنجی نشسته و با حسرت به روزهای خوش گذشته می‌نگرد. در این میان ده‌ها شخصیت فرعی هم هستند که هر کدام به سهم خود در پیشبرد داستان نقش دارند.
همه‌ی ماجراها از درخت انجیر معابدی آغاز می‌شود که مردی ناشناس از بنگال آورده و کاشته است؛ درختی که اگرچه نامرغوب و رو به مرگ است اما برای مردم جنبه‌ای مقدس پیدا کرده و محور اصلی زندگی آنان شده است. مردم شهر همه‌ی نیایش‌ها و دردهای خود را به درخت می‌گویند. مراسم‌های آیینی برگزار می‌کنند. قربانی می‌دهند و با واژگان و سرودهایی که هیچکس معنای آن‌ها را نمی‌داند یکپارچه می‌شوند و دعا می‌کنند. این همان نقطه‌ایست که داستان درخت انجیر معابد را از زمان و مکان فراتر برده است.
درخت انجیر معابد داستان جامعه‌ایست که شتابان به سوی مدرنیته و پیشرفت می‌رود اما مردم آن هنوز توانایی پذیرش این شیوه‌ی نوین زندگی را ندارند و به سختی به باورهای دینی و خرافات چسبیده‌اند. مدرنیته به سرعت در جامعه گسترده می‌شود. مدرسه، فروشگاه، برج و کتابخانه می‌سازد. تعاونی‌های گوناگون شکل می‌گیرد. شکل کسب و کارها دگرگون و بساط ارباب و رعیت برچیده می‌شود. مردم هم اگرچه هنوز عمیقا به مقدساتشان معتقدند اما کم‌کم با جامعه‌ی جدید همراه می‌شوند. آن‌هایی که پیشتر برای بهبود بیماری خود را به درخت می‌بستند اکنون به درمانگاه می‌روند و پزشکان را از برکات درخت می‌دانند. باغ و خانه‌هایشان را برای پیش‌خرید آپارتمان می‌فروشند و فرزندانشان را به مدرسه می‌فرستند. لباس پوشیدنشان دگرگون می‌شود اما درونشان هنوز همان است که بود.
همه‌ی این تعارض‌ها زمانی اوج می‌گیرد که فرامرز خودش را به شکل مرشدی پیر درمی‌آورد و پس از سال‌ها به شهر بازمی‌گردد تا از مهران انتقام بگیرد. مردم بی‌آنکه او را بشناسند پیرامونش گرد می‌آیند و سخنش را بی‌تردید می‌پذیرند. همراه او کلماتی بی‌معنا را تکرار می‌کنند و به خیال آن که ذکر می‌گویند منقلب می‌شوند. برایش قربانی می‌کنند و روزها چشم به راه می‌مانند تا بتوانند به نزدش بروند و خود را به دیدارش تبرک کنند. در این گیرودار است که درخت انجیر معابد هم به‌طور غیرطبیعی رشد می‌کند و ریشه‌هایش را در همه‌جا از جمله کتابخانه و مدرسه می‌گستراند. اکنون زمان آن است که جنگ خونین درگیرد!
آنان که هشیارترند به سرپرستی آموزگار مدرسه تبر برمی‌دارند و به ریشه‌های درخت می‌زنند تا راه مدرسه را بگشایند و کسانی که پایبند سنت‌ها هستند پشت مرشد دروغین به راه می‌افتند و به جنگ مدرنیته‌ی خرافه‌ستیز می‌روند. تندیس مهران را که نماد تجددخواهی است سرنگون می‌کنند و او را در اتومبیلش به آتش می‌کشند. سرانجام فرامرز که نمادی از حیله‌گری و امتداد سنت و خرافه است دوباره به شکل و جایگاه پیشین بازمی‌گردد و بر پیشرفت جامعه پیروز می‌شود.

آخرین قسمت کتاب سورئال‌ترین و در عین حال واقعی‌ترین بخش داستان است. در این بخش با زبان نمادها سرنوشت جامعه‌ای که ظرفیت‌های درونی پیشرفت را ندارد اما ظاهرش مدرن می‌شود به تصویر کشیده شده است. سرنوشت گریزناپذیر چنین جامعه‌ای دودستگی، نبرد داخلی، انقلاب و سرانجام نابودی است.
مردم داستان درخت انجیر معابد ظاهری مدرن دارند. همه‌ی آن‌ها از مزایای پیشرفت جامعه بهره می‌برند اما هنوز نتوانسته‌اند با ذهن خودشان کنار بیایند. پیروان درخت انجیر معابد سرانجام مدرنیته را پس می‌زنند حتی اگر به بهای نابودی خودشان باشد. بردگی اربابان را می‌پذیرند چون در ذهن‌هایشان برده هستند؛ برده‌ی خرافات و زر و سیم اربابانی همچون آذرپادها.
Profile Image for Iman Majdi zadeh.
97 reviews22 followers
September 23, 2019
من کلا از احمد محمود زیاد خوندم،ولی این کتاب یه چیز دیگه ای بود،شخصیت پردازی فرامرز عالی بود،بگونه ای که نمیشد دوستش نداشت،برخلاف کتاب های دیگه احمد محمود که شخصیت اصلی مثلا خالد یک انسان کامل بود ولی اینجا فرامرز انسانی بود سراسر اشتباه که خودش و حوادث زندگی با کمک هم از اون چنین ساختن،در عین حال یک نجیب زاده ای بود که تحت هیچ شرایطی از بخشش دریغ نمیکرد،فرصت طلبی فرامرز در کل ظول داستان دیده میشه،اونجا که تبدیل به مامور بهداشت میشه،اونجایی که پزشک میشه و در نهایت تبدیل به یک روحانی میشه،که در نهایت از جهل مردم کمک میگیره و انتقام خودش رو از همه کسانی که در بدبختی اون شریک بودن میگیره.داستان در ابتدا تا قبل از اینکه فرامرز درب مغازه حسن جان رو به صدا در میاره سیال ذهنه،و بعدش شروع یک قصه هیجان انگیزه.
Profile Image for Leyla Shahbazi.
76 reviews8 followers
November 6, 2020
نویسنده در آفرینش و پردازش شخصیت‌های داستان و تشریح فضای داستان بسیار قهار است. اگر تا حالا فکر میکردم فقط لئو تولستوی در تشریح فضای داستان با شخصیت‌های زیاد قهار است به حق احمد محمود هم در این زمینه مهارت زیادی دارد. رمان در زمانهای حال و گذشته و از دیدگاه شخصیت‌های متعدد مثل عمه تاجی و فرامرز و متولی درخت لوور و... روایت می‌شود. هر شخصی که در رمان حضور دارد ماهرانه روانشناسی شده و از نظر من نقطه قوت رمان اینجاست. ماجراهایی که برای خانواده اذرپاد میفتد بسیار ماهرانه در گذر از زمان حال به گذشته و با مرور خاطرات عمه تاجی و فرامرز روایت می‌شود. بخش جالب ماجرا اینجاست که همه ماجراها حول و حوش یک درخت لوور بی خاصیت ولی در نظر مردم دارای قدرت جادویی اتفاق میفتد. بسیار لذت بردم و بار دیگر قلم احمد محمود را ستودم. دست مریزاد
Profile Image for Sara Bakhshiani.
234 reviews41 followers
January 26, 2021
بدون خوندن جلد دو مسلما نمیشه درمورد داستان توضیح داد
ولی همینقدر بگم که اوایل کتاب خیلی کند پیش میره و واقعا خسته کننده اس هیچ نقل و قولی نداره فقط توصیف پشت توصیف از یه عمارت که گیجت میکنه ولی داستان که میره جلوتر واقعا جذب کننده میشه
و تازع اینجاست که میفهمی قلم احمد محمود چیه!
میریم جلد دو رو میخونیم و امیدوارم اخر داستان تصوراتمو از خوندن این دو جلو خراب نکنه
Profile Image for Ali Nili.
91 reviews124 followers
February 21, 2016
بعد از كليدر، بلندترين كتابي بود كه خوندم. ٥٠-٦٠ صفحه ي اول بقدري گنگ بود كه ميخواستم بيخيال كتاب بشم. ولي بعدش خيلي خوب شد. جلد اول كتاب برام خيلي دلچسب تر بود. انگار تو جلد دوم بازي با زمان كمتر شده بود. شايدم من اينطور فكر ميكنم. نمره اي هم كه دادم بيشتر بخاطر جلد اوب بود.
داستان اطراف درخت انجير معابد شكل ميگيره و در مورد مرديه كه از شرايط اصلا راضي نيست و به هر وسيله اي ميخواد انتقام خودش رو از دنياي اطرافش بگيره.
بنظرم تاثيرگذارترين جاي كتاب، صحنه ي مواجهه ي سبزچشم با زري بود.
اين كتاب رو از همسايه ها بيشتر دوست دارم.
Profile Image for Zahra.
48 reviews26 followers
January 30, 2021
خب اول بگم که این کتاب پر از تصویر بود برای من. پرداختن به جزئیات و شکل دادن به فضاها و روابط بین اشخاص واقع�� فوق العاده بود
هر کدوم از شخصیت‌ها یه قصه‌ای داشتن که تو کتاب به هرکدوم به نحوی پرداخته بود
ولی تنها کسی که خیلی دلم میخواست ازش بدونم و نویسنده کمتر بهش دیالوگ داد افسانه بود که همین موضوع باعث شد تا اخر کتاب درکش نکنم و دنیاشو نفهمم
تاج‌الملوک؟ خود خرافات. یه قربانی. قربانی سرنوشتی که خودش انتخاب نکرده بود و افکاری که نمیذاشتن پا از مرز خرافات فراتر بذاره
فرامرز؟ فرامرزززز.... فرامرز یعنی انتقام
فرامرز یعنی آتش
اون آتشی که فرامرز آخر قصه به پا کرد آتشی بود که سالیان دراز وجودشو سوزونده بود. داغی بود که از دست دادن تمام خانواده‌ش به دلش گذاشته بود
فرامرز شخصیتی بود که اگه میسوخت تو رو هم میسوزوند
یه آدم نابغه، یه استعداد عجیب غریب ولی به بیراه رفته...
به نظر من قابل ترحم‌ترین شخصیت داستان بود

در نهایت آیا خوندنشو پیشنهاد میکنم؟ صد در صد
امتیاز واقعی کتاب هم ۴/۵ بود
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Saaye Tafreshi.
129 reviews12 followers
December 11, 2019
دود را تو سینه حبس می‌کند.بعد،چشم به یدااله حرف می‌زند: «بعضی روزا هست که از طول و عرض و عمق از یک ماه بیشتر و سنگینترن!»
Profile Image for Behzad.
652 reviews122 followers
February 14, 2018
بارز ترین ویژگی این رمان برای من این بود که مدام و مدام تر انتظاری که داشتم رو متلاشی میکرد و یه اتفاق دیگه رقم میزد. اگرچه یه رمان طولانی هست، ولی هرگز خسته کننده نمیشه. درست زمانی که خواننده حس میکنه داره به تکرار میفته یک فصل به پایان میرسه و فصل بعدی کل ماجرا رو زیر و رو میکنه و یه چیز دیگه رو پی میگیره. و همه ی این چیزها که میگه در نهایت به هم میرسن و یه کل قشنگ رو میسازن. اسم رمان خیلی با معنا انتخاب شده. یک جورهایی در مورد شهری هست که "درخت انجیر معابد"بر اون سیطره پیدا میکنه و کم کم اون رو میخوره و میبلعه و در خودش حل میکنه. یه جورهایی در مورد زندگی آدمهاست. در مورد تنهایی آدمها. اینکه میگن احمد محمود در مورد زنها ننوشته یا کم نوشته یا چیزی نمیدونه با این رمان نقض میشه به نظر من. به این دلیل که چنان حماقت ها و غرور الکی یک مذکر سنتی رو نقد کرده و چنان قدرتمند نشون داده آسیبی رو که این تفکر به زن و به کل اجتماع میزنه، که آدم شگفت زده میشه. نثر رمان زیباست. چیدمان کلماتش زیباست. گفت و گوها باور پذیرتر ازباور پذیر هستن. رمان از تمام ابعاد و زوایای زندگی چیزی در خودش داره. چیزهایی که پراکنده و به درد نخور نیستن. همه به هم میچسبن مثل یک پازل.
از ماجرای رمان نمیدونم چی بگم که لو نره داستان. رمان در مورد خانواده ای اشرافی هست که با سر به زمین میخورن و بعد پسر ارشد خانواده تصمیم میگیره که انتقام این سقوط رو بگیره از اجتماع و آدمهاش. و خب سرنوشت بقیه ی اعضای این خانواده نیز پی گرفته میشه طی رمان. و تمام اینها مخلوط میشه با سرنوشت شهری که درخت انجیر معابد بر اون سیطره پیدا کرده. به قول مطلب نوشته شده در پشت جلد کتاب، احمد محمود در این رمان به مسائلی پرداخته که سخت هستن. یعنی پرداختن بهشون از دست یک نویسنده ی غیر توانمند بر نمیاد و حاصل یه چیز مضحک از آب در میاد. ولی احمد محمود تونسته یه شاهکار خلق کنه.
در بخش هایی از رمان یه سری ناگفته ها یا تناقض ها دیده میشه که آدم حس میکنه ممکنه به خاطر این بود که احمد محمود فوت میکنه و دیگه فرصت بازخوانی های چند باره ی رمان رو پیدا نمیکنه. مثلن کامران برادر کوچک خانواده یک معما باقی میمونه. دلیل رفتارهای عجیب و غریب افسانه در حد معما باقی میمونه و زمینه ش خوب نشون داده نمیشه. زمینه ی رفتارهای گل جالیز عجیب و توضیح داده نشده باقی میمونه. دلیل رفتارهای خود فرامرز. و اینکه از فرامرز تا سبز چشم، یهو چی میشه. یهو این همه سال میگذره بی اینکه هیچ چیزی ازش بشنویم و یهو میرسیم به یه شخصیت کاملا متفاوت. این که فرامرز از یه جا رها میشه ناگهان به نظرم به رمان میتونه لطمه بزنه.
هرچند بیشتر که فکر میکنم میبینم که نه. این خودش یکی از ویژگی هائیه که رمان رو متفاوت کرده.
Profile Image for Maryam.
29 reviews17 followers
January 31, 2017
سی چهل صفحه اول جذبم نکرد اما باقی داستان روایتی بسیار پرکشش داشت. شکوه یک خانواده اشرافی که با مرگ پدر و ازدواج دوم مادر به جنایت و مکافات ختم می شود. درخت انجیر معابد، رمزگونه از ابتدا تا انتهای داستان در مرکز است و حوادث و اتفاقات پیرامون آن شکل می گیرد. احمد محمود بیش از هر چیز خرافه پرستی و و باورهای غلط مردم بومی را نشانه رفته است، جهل،
فقر، اعتیاد و بیکاری جوانان از دیگر مشکلاتیست که محمود در کتاب به آنها پرداخته است.
به نظرم اوج جذابیت داستان در شخصیت فرامرز است. قهرمان داستان که در عین حال به ضد قهرمان تبدیل شده است و برای رسیدن به هدفش از هیچ کار خلافی خودداری نمی کند و در نهایت شهری را به خاک و خون می کشد و خود نیز در شعله انتقام می سوزد. شخصیت پردازی احمد محمود فوق العاده است، تا آنجا که وقتی کتاب را می خواندم شخصیت ها در نظرم واقعی می آمدند مخصوصا فرامرز...بعضی هم داستان درخت انجیر معابد را تقابل سنت و مدرنیته و آشفتگی ناشی از این برخورد تفسیر کرده اند که به نظرم تحلیل خوبی است.
Profile Image for Sadra Kharrazi.
539 reviews102 followers
February 20, 2025
از همون صفحات ابتدایی کتاب زمین سوخته به عنوان اولین تجربم از احمد محمود، متوجه شدم که اصلا تایپ هم نیستیم

همسایه‌ها رو با اینکه بدم نیومد ولی اذیت شدم برای تموم کردنش

متاسفانه این کتاب رو هم باید نیمه‌کاره رها کنم و پرونده خوندن کتابای ایشون رو برای (احتمالا) همیشه ببندم
Profile Image for MarJan  farshad.
13 reviews
May 31, 2023
خرافات و امان از خرافات....یکی از ویژگی های بارز قلم احمد محمود این هست که کتاب‌هاش فقط مختص به یک زمان نیست و با توجه به زمانی که زندگی میکرده طوری شخصیت‌ها رو خلق میکنه و پرورش میده و داستان رو پیش میبره که میشه برای هر زمان و مکانی با هر عقیده‌ای از کتاب‌هاش درس گرفت، و اما موضوع جلد اول : خانواده‌ای که درختی عامل شفا و در واقع مقدس میدونن امام تمام این خانواده از هم پاشیده و هر کسی به بدترین سرنوشت دچار شده و باز هم از قدیسه بودن درخت و ارزشی که براش قائل هستن دست نمیکشن و مدام برای هر مشکلی بهش متوسل میشن؛
چقدر این مبحث آشناست! چقدر این توتِم رو میشه توی شرایط متفاوت بنا به فرهنگ و عرف جامعه حس کرد؛
پرش‌های زمانی که کتاب داره که با اتمام هر جمله، جمله‌ی بعدی با حال و هوای جمله‌ی قبل ولی در زمان متفاوتی روایت میشه بسیار کتاب رو لذت بخش و خواندنی کرده....
و اما اعتیاد فرامز؛ چقدر قشنگ توصیف کرده چگونگی زندگی یک معتاد رو و توی خط به خط کتاب میشه با تمام وجود زندگی فرامرز رو نفس کشید، چگونگی معتاد شدن فرامز،ازدواج مادرش،فکرهایی که برای به دست اوردن پول داره و خودکشی خواهرش و سایر اتفاقات خیلی قشنگ درست و بجا و سلسله وار روایت شدن
این کتاب هم بینظیره و خوندنش رو از دست ندید
Profile Image for Naghmeh.
43 reviews
September 24, 2015
کتاب خوبی بود. این باور فرامرز که اکثر مردم چیزهایی رو که میبینم به راحتی قبول میکنند رو واقعا قبول دارم. الان که دارم فک میکنم این طوری که یه عده از مردم سواستفاده میکنن . داستان کتاب باعث ميشه آدم به جاهایی واقعا متاسف بشه. داستان دور باطل زدن های فرامرز برای آزاد کردن زندگیش از مهران و خالی شدن عقده های تاج الملوک به ظاهر مومن روی دو تا دختر جوان. داستان این که با خرافه چه طور ميشه مردمو نابود کرد که چه طور همه افسارشان رو به دست به فرد به ظاهر دانا میدن و این چه جور از مردم قاتل و جانی و احمق میسازد. خلاصه به داستان ایرانی و قشنگ بود.
Profile Image for Mahshid mohsenpoor.
23 reviews49 followers
November 11, 2020
در اینکه این کتاب بی نظیره شکی نیست ! مخصوصا اینکه آخرین کتابی هست که احمد محمود نوشته تلسط نویسنده به داستان تسودنیه واقعا.
با همه شخصیتا تو داستان تونستم ارتباط خوبی برقرار کنم ولی واقعاااااااااا خانوم تاج الموک آذرپاد رو دلم میخواد تیکه تیکه کنم 😑🙌🏻



البته فعلا جلد اول کتاب رو تموم کردم ،شاید داستان رو کامل که خوندم نظرم عوض بشه 🤔(بعید میدونم )
Profile Image for MarJan.
49 reviews5 followers
July 31, 2022
همه‌چیز داره از دست میره - حرمت، آبرو، زندگی! چرا اینطور شد پدر؟ چرا بدی از هرچیزی ��راوانتر و ماندگارتره؟ چرا بدی اینقدر سخت و زمخته که مثل ساروج از هم نمیپاشه؟ چرا خوبی اینقدر لطیفه که زود از هم وامیره؟ چرا شما که خوب بودین زود رفتین؟ من چه بکنم که آرام بشم؟
Profile Image for Ali.
27 reviews2 followers
July 26, 2011
ما همه بِ جرم گناه ناکرده عوضی آمده ئیم بِ این خاکدان خراب آباد!
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
July 11, 2025
در دل خاک خوزستان، جایی که رطوبت با استخوان درمی‌آمیزد و سایه‌ی خرافه بر پیکر آدمیان افتاده، «درخت انجیر معابد» نه‌فقط نمادی‌ست از سنتِ قفل‌شده و جهلِ متراکم، که خودِ حافظه‌ی معیوبِ جمعی‌ست، باوری که جان می‌بلعد و جان نمی‌بخشد. احمد محمود در این رمان بلند و گسترده، درخت را بدل به نقطه‌ی ثقلی می‌کند که گرد آن، انسان‌هایی بی‌پناه، تحقیرشده، محروم و سرگردان، چون پرندگان مهاجر به دایره‌ی سرنوشت و مرگ نزدیک می‌شوند.

شخصیت محوری، فرامرز، نه قهرمان است و نه ضدقهرمان؛ بلکه پاره‌ای‌ست از همین خاکِ تهی‌شده از رویا. عصیان‌گر، بی‌آینده، سرشار از خلأ و طغیانِ بی‌جهت. از همان آغاز می‌توان فهمید که او قرار نیست نظم موجود را بر هم بزند تا جهانی نو بسازد، بلکه به‌سبب همین بی‌جهتی و ناامیدی، جهانش را به سادگی ویران می‌کند، بی‌آن‌که چیزی بر ویرانه‌ها بنا شود. فرامرز نه آتش به‌دست، که خود آتشی‌ست در پی باد. او نه در برابر ساختار سلطه، که علیه بی‌عدالتیِ هستی، تقدیر، سرنوشت، پدر، خدا، و حتی خودش شوریده است. شورشی بی‌هدف، اما عمیقاً انسانی.

درخت انجیر معابد، در این میان، مرکز ثقل اسطوره‌یی‌ست که سنت، دین، و خرافه به‌مثابه نهادهای فرهنگی تثبیت کرده‌اند. احمد محمود هوشمندانه این درخت را از نقش پس‌زمینه‌ی باورهای مردم جدا می‌کند و بدلش می‌کند به کاراکتری زنده. گویی درختی‌ست که نگاه می‌کند، که داوری می‌کند، که انتظار وفاداری دارد، که عصیان را نمی‌بخشد. و اینجاست که درخت دیگر صرفاً یک نماد نیست، بلکه خاستگاه خشونت جمعی می‌شود؛ ابزاری‌ست برای سرکوب، برای ساختن دشمن، و در نهایت برای توجیه خون.

رمان پر است از شخصیت‌های فرعی، هر یک با قصه‌ای ویران‌شده در دلِ روایتی که چندلایه و سیال است. احمد محمود به‌جای یک روایت خطی، بافتی می‌سازد پر از صداهای تو در تو، دیالوگ‌هایی که بیشتر نجوای ذهن‌اند تا گفت‌وگوی بیرونی، و فضایی مشوش که با آن اقلیم گرم و متعفن همخوانی کامل دارد. شهرک محل وقوع ماجرا، به مثابه یک کانون فرهنگی بسته، خود یک شخصیت است؛ یک پیکر اجتماعی که رنج می‌کشد، وا می‌دهد، می‌پوسد و درنهایت منفجر می‌شود.

زبان رمان، ساده اما غنی‌ست. احمد محمود مثل همیشه از تکلف می‌پرهیزد، اما لایه‌های عمیق اجتماعی و روان‌شناختی در پس همین زبان به ظاهر صاف پنهان است. او با مهارتی ستودنی، نشان می‌دهد که چگونه ستمِ تاریخی، فقر، محرومیت و سلطه‌ی جهل، چگونه انسان‌هایی را می‌پرورد که شورششان نه رهایی، که ویرانی به بار می‌آورد. فرامرز، نه قربانی صرف است، نه جلاد محض؛ بلکه محصول و خالق فاجعه است.

رمان در برخوردش با مفاهیم خرافه، دین عامیانه، قدرت‌های محلی، و فروپاشی اخلاقی، سویه‌ای تند و بی‌ملاحظه دارد. فرامرز تنها نیست که در برابر درخت شوریده، بلکه خود نویسنده هم دست به قداست‌زدایی زده. درخت انجیر معابد بی‌آن‌که خطابه بدهد، در جدالی درونی با نهادهایی‌ست که تاریخ، ایمان و ترس را در هم آمیخته‌اند تا بندگی را تقدیس کنند.

در پایان، خون است و خاک. شهری که به‌خاطر باور کور، به ورطه‌ی جنون کشیده شده، و جوانی که همچون پیامی محو، فرو می‌پاشد در سکوتی دردناک. احمد محمود این رمان را نه برای سرگرمی، نه برای عبرت، که برای سوگواری نوشته است. سوگواری برای عقل، برای آزادی، برای نسل‌هایی که هر بار قربانی درختی مقدس شدند.
Profile Image for اشکان نیری.
Author 2 books27 followers
April 14, 2020
اولش چند صفحه‌ای گیج زدم و با بی‌میلی ادامه دادم اما از جایی که پیشینه‌ی افسانه‌ای درخت انجیر معابد را به روایت سلسله‌ی علمدارها می‌گوید جذب داستان شدم تاااااا کلمه‌ی آخر رمان. مدت‌ها بود رمانی چه ایرانی و چه خارجی با این جذابیت نخوانده بودم. از فصل پایانی رمان خیلی انتقاد می‌شود و با اینکه من هم اولین باری که فانتزی به واقعیت چیره می‌شود یعنی صحنه‌ی رشد محیرالعقول و یک‌شبه‌ی درخت انجیر معابد در شهرک، شاکی بودم اما بعد از پایان رمان آن تغییر رویه را کاملاً ضروری احساس کردم.
به نظرم تمام داستان‌های واقعی و خیالی حول و حوش درخت انجیر معابد و شهرک مدرنی که اطرافش شکل می‌گیرد و شخصیت تبه‌کار و ضداجتماعی فرامرز با آن تز جانانه و جهانی کلاه‌برداری‌اش اگر به پایانی چنین عظیم و پر زد و خورد و خیال‌انگیز و وهم‌آور نمی‌رسید از پتانسیل‌های رمان به خوبی استفاده نشده بود. در واقع به جز بیشتر ماجراهایی که در گلشهر اتفاق می‌افتد و مقداری از شخصیت‌ها و داستان‌های فرعی رمان، فرم و محتوای رمان با چنین پایانی به آن اوج زیبایی‌شناسی و عمق محتوایی می‌رسد.
اشتباه بیشتر کسانی که از فصل پایانی رمان انتقاد می‌کنند این است که ظرایف و ریزه‌کاری‌های زیبا و معنادار این فصل را نمی‌بینند و از دورنمای فانتزی و پرشتاب و گل‌درشت و تمثیلی آن شاکی می‌شوند.
اما من ترجیح می‌دهم صحنه‌ی آخر رمان را بارها و بارها بخوانم و تقابل فرامرز و حسن‌جان را در میان آن همه خرابی و دود و آتش و اجساد به خاطر بسپارم.
گیرم این رمان دو جلدی هم، علاوه بر اینکه پر از اشتباهات ویرایشی فاحش است، مثل بیشتر رمان‌های ایرانی متأسفانه احتمالاً بدون اینکه یک ویراستار ادبی سختگیر از نظر فنی آن را بازبینی کند و صحنه‌ها و شخصیت‌های اضافی را از آن حذف کند چاپ شده است.
Displaying 1 - 30 of 99 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.