Jump to ratings and reviews
Rate this book

زنده به‌گور

Rate this book
زنده بگور، حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژ پشت، مادلن، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خورها، آب زندگی

131 pages, Paperback

First published January 1, 1930

106 people are currently reading
2828 people want to read

About the author

صادق هدایت

109 books32 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,752 (30%)
4 stars
2,113 (36%)
3 stars
1,453 (25%)
2 stars
336 (5%)
1 star
98 (1%)
Displaying 1 - 30 of 377 reviews
Profile Image for فؤاد.
1,127 reviews2,357 followers
August 15, 2015
صادق هدایت، به شدت درگیر تکراره. تمام داستان هاش، کمابیش، مضمون واحدی رو از جنبه های مختلف و در قالب های مختلف بیان میکنن. اینه که تنها چیزی که میتونه نجاتش بده، قالبشه. هر جا که قالب داستانش خوب و زیبا باشه، داستان موفقی عرضه میکنه، و هر جا که قالب داستانش قدرتمند و دلپسند نباشه، داستانی شدیداً نازل ارائه میده.

بین داستان های این مجموعه، از هر دو دسته پیدا میشد. داستانی که خیلی توجه من رو جلب کرد، "آب زندگی" بود که به زبان عامیانه و شبیه قصه های بچگانه نوشته شده بود.
Profile Image for فرشاد.
166 reviews364 followers
November 24, 2025
کتاب را که میخواندم بیادم میاید یک حالت غمناک و گوارایی بود که نمیشود گفت، چهار صبح تیرماه، بوی باران، گلهای مصنوعی، غمگین غمگین غمناک...
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
October 16, 2021
بیایید از اسمها نترسیم . کم کم بقیه کتابهاش رو هم میخونیم و به خوباش هم می‌رسیم.
......
درباره داستان "آبجی خانوم " با بچه ها صحبت میکردیم، گفتن آبجی خانوم زشت نبوده، از بچگی آنقدر بهش گفتن که زشتی، احساس زشتی کرده.
یاد مادربزرگ خدابیامرزم افتادم . می‌گفت من قد بلند بودم، انقد نامادری زد توی سرم قدم کوتاه شد =))
Profile Image for Mohamadreza Moshfeghi.
111 reviews33 followers
October 2, 2023
"…نه،كسى تصميم خودكشى را نمى گيرد،خودكشى با بعضيها هست.درخميره و در سرشت آنهاست،نمى تواند از دستش بگريزد.اين سرنوشت است كه فرمانروايى دارد؛ولى در همين حال اين من هستم كه سرنوشت خودم را درست كرده ام،حالا ديگر نمى توانم از دستش بگريزم،نمى توانم از خودم فرار بكنم.بارى چه مى شود كرد.سرنوشت پر زورتر از من است…"
اگر از كسى كه يك آشنايى حداقلى با نويسندگان معاصر ايران داشته باشد و حتى به صورت كامل با متن فوق ونويسنده آن آشنا نباشد بپرسيد روحيات وتفكرات راوى متن به كدام نويسنده معاصر ايرانى شبيه است؟احتمال بسيار زياد با پاسخ درست مواجه خواهيد شد؛صادق هدايت.
نويسنده اى كه خواسته يا ناخواسته در اين داستان كوتاه كه عنوان اين مجموعه داستان هم برگرفته از آن است به بهترين شكل ممكن تصويرى از روح،جسم وافكار خود را به خوانندگان زمانه خود و نسل هاى بعد ارائه كرده است.زنده به گور آنچنان تاملات و خلقيات آدمى كه از زندگى دست شسته و به پوچ بودن آن ايمان دارد نمايش مى دهد كه اين اثر به تنهايي حجتى است بر خاص بودن و متفاوت بودن افكار نويسنده اى كه دوستداران وشيفتگانش او را از زمانه خود جلوتر در نظر مى دارند و در سوى مقابل مخالفان اندك ومنتقدين،آثار وديدگاه هاى او را مخالف با اسلام وضد فرهنگ وهويت ايرانى مى پندارند .نويسنده اى بزرگ كه بى شك از نخستين نويسندگان نوين ادبيات ايران است وچراغ راه نويسندگان نسل هاى بعد خود.
در ادامه اين مجموعه صادق هدايت با نگارش داستان هايى كوتاه مانند'حاجى مراد'،'آبجى خانم'،داودگوژپشت' به باورها وسنت هاى نادرست ملى و مذهبى اشاره كرده است، وهمينطور چند داستان كوتاه ديگر كه شايد براى خواننده كتاب باور پذير نباشد كه نويسنده آن همان نويسنده 'زنده به گور' و خالق 'بوف كور' باشد.

پ.ن:
تمام زمانى كه مشغول خواندن داستان كوتاه زنده به گور بودم،ناخواسته اين تصوير كوتاه از كتاب*آشنايي با صادق هدايت*به قلم مصطفى فرزانه كه از آخرين ديدار و خداحافظى حين دور شدن با او مى نويسد در ذهنم نقش بسته بود؛

"هدايت ومن از چهارراه دراندشت پورت دورلئان رد شديم وبه كافه رسيديم كه سوت وكور بود…
هدايت بى مقدمه شروع كرد به درد دل:جانم به لب رسيده…

هدايت طبق معمول سرانگشتان دست چپش را توى جيب كتش طورى گذاشته بود كه آرنجش به كمرش مى چسبيد.سركلاه دارش پايين وقدم هايش را با زانوى خميده بر مى داشت.
به قدرى از گفته ها وقامت او غمگين شدم كه نزديك بود به دنبالش بدوم وسعى كنم دلداريش بدهم.ولى جرات نكردم. ما هرگز چنين رابطه خودمانى با همديگر نداشتيم"
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
March 28, 2024
داستان زنده به گور رو میتونم بارها بخونم و بدون اینکه ذره‌ای احساس ناامیدی و پوچی کنم ازش لذت ببرم؛ عجیب بود و بی‌نظیر. جمله به جمله‌اش باعث شد مغزم منفجر بشه، و همه چیز و یه شکل دیگه ببینم.
از بقیه داستان‌ها هم این چندتا رو بیشتر دوست داشتم:
حاجی مراد
داود‌ گوژپشت
آبجی خانم
مرده خورها
Profile Image for Agir(آگِر).
437 reviews702 followers
September 9, 2016
چقد تلخ و ترسناک است هنگامی که آدم هستی خودش را حس می کند

به زندگانی می خندیدم، می دانستم که در این بازیگر خانه بزرگ دنیا هرکسی یک جور بازی می کند تا هنگام مرگش برسد

همه از مرگ میترسند،من از زندگی سمج خودم

Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
October 27, 2022
تلخ ، ناخوشایند ، زهر ، تیره و تار ، سیاه ، روایت مردمانی خسته از زندگی ، افرادی که زندگی خود را پوچ و بی هدف ، بیهوده و به بن بست رسیده دانسته اند ، گویی که هر لحظه آنرا را با درد و غم سپری کرده اند .
خواندن کتاب زنده به گورو تلخی کلام صادق هدایت و همزمانی آن با این ایام و روزگار تلختر از زهر ،شوربختانه اولین خوانش من از صادق هدایت را به تجربه ای ناخوشایند تبدیل کرد ، تجربه ای که تنها می توان آنرا تلخی مضاعف نامید .
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
October 20, 2021
امتیاز سه و نیم را از من داشته باشید؛ تا بعداً مقایسه ای کنم با کتابهای بعدی صادق خان

به خدا من دیوانه نیستم، یا تحشیه‌ای بر نقد ادبیات هدایت در ایران:
در طی این سالیان، از زمانی که هدایت درگذشت و کم‌کم با مجاهدتِ کسانی چون فرزاد، او به لنگرگاه ادبیات مدرن و معاصر ما تبدیل شده است، به جرأت می‌توان گفت که هیچ کدام از دو جبهه‌ی دشمنان و دوست‌داران، نتوانسته‌اند حتی برای لحظاتی یا صفحاتی به هدایت واقعی نزدیک شوند.
خیلی ساده بگویم؛ یکی از اشکالات فاحشِ همه‌ی این افراد، راوی‌ داستان‌های هدایت، بخصوص راوی بوف کور و سه قطره خون و زنده بگور را معادل و دقیقاً خودِ هدایت در نظر گرفته‌اند (و عمده‌ی این اشتباه هم از راوی های اول شخص او نشأت گرفته)، و از هدایت، تمثالی از افکار و ترس‌های مالیخولیایی و افسرده ‌کننده بیرون کشیده‌اند که اگر هدایت بودش، حتماً همه را به استهزاء می‌گرفت.
هدایت راویِ ترس‌ها و سیاهی‌ها و شب‌زدگی‌های ماست و به خوبی هم به روایت آن‌ها پرداخته است و با انتخاب عامدانه‌ی روایت اول شخص، موجب همذات‌پنداریِ مضاعفِ خواننده با راوی شده است. هدایت یک نویسنده‌ی بسیار تکنیکی و چیره‌دست است و کاری با ما کرده است که بعد از قریب 90 سال، هنوز به راویانی که گویا در دلِ سیاهی با چیزی سهمگین چشم در چشم شده‌اند، دل می‌بندیم.
اما هر چقدر هم که با راویِ «زنده بگور» همذات‌پنداری کنیم، به نوشته‌ی نویسنده، این ها«یادداشت‌های یک دیوانه» هستند؛ یک دیوانه‌ای که چندان نمی‌توان به اظهارنظرها و توضیحاتش دلخوش اعتماد کرد؛ به عبارتی احتمالاً با «یک راوی غیرقابل اطمینان» مواجه هستیم.
مسأله این نیست که من خودم را جای او بگذارم و دنبال مشابهت‌های اوی دیوانه با خودم و زبانم لال صادق خان بگردم، مسأله این است که از خلال گفته‌ها و ناگفته‌هایش، به چیستی و دردهای این راویِ ابتدای قرن چهاردهمی پی ببرم و ببینم که او را واقعاً چه شده بود. این راوی را باید فهمید، نه اینکه به افتخار احیاناً دردهای مشترک، جام دلستر را بالا ببری.

صادق خانِ هدایت وارد می‌شود
در سال‌هایی که صادق هدایت به عنوان دانشجوی اعزامی به فرنگ اعزام می‌شود، غول‌هایی که بعدها نسل دوم روشنفکران ایران نامیده می‌شوند، در اروپای مرکزی به مرکزیت برلین ساکن بودند و با تولیداتِ فکری و ادبی خود، از منابع اصلیِ تغذیه‌ی افکار ترقی‌خواهی در ایران بودند؛ کسانی چون ارانی و تقی‌زاده و غیره. در همین جمع بود که اولین داستان ایرانی متولد می‌شود و از میان همان‌ها جمالزاده، مشفق کاظمی و مقدم به ایران آمده و تحولی در ادبیات ایجاد می‌کنند. هدایت هم در آنجا به همکاری با ایرانشهر می‌پردازد.
بنایراین هدایت جوان، از آبشخور فکریِ حلقه ‌ی ایران و از طرفی در پاریس، از قطب روشنفکریِ اروپا بهره‌مند می‌گردد و با کوله‌باری از اندیشه به ایران بازمی‌گردد. کتاب «زنده بگور» هم در همین دوران نوشته می‌شود؛ وقتی یک پای هدایت در فرانسه است و پایی دیگر در ایران، به قصد بازگشت.
هدایت با شوری واقعی به داستان و قصه‌گویی بازمی‌گردد تا راویِ داستان‌های مطرودان و شب‌زدگان مملکتش باشد.

زنده بگور، یا هزاربیشه‌ی تجربیات
یکی از ویژگی‌های بارز و مهمِ صادق هدایت، علاقه‌ی عجیبِ وی به تجربه‌گری‌ست؛ هدایت در مدتِ کوتاهی که می‌نویسد، انواع گوناگون ادبی، از ترجمه متون پهلوی و تفسیر اشعار و مقاله‌نویسی تا داستان کوتاه و هجویه‌نویسی و تحقیق درباره‌ی فولکلور را تجربه می‌کند.
حتی در کتاب «زنده بگور» که مجموعه داستان کوتاه می‌باشد، ما با انواع راوی‌ها و انواع لحن‌ها مواجه هستیم؛
از طرفی داستان «زنده بگور» را داریم که روایتی‌ست اول شخص، درونگرا و مالیخولیایی از زبان یک دیوانه. روایتی که از تبحر نویسنده در به کارگیری کلمات، و توانایی او در ایجاد ضرباهنگ از طریق کاهش و افزایش طول جملات خبر می‌دهد. نثری که به شدت از نثرِ روزنامه‌ای مشفق کاظمی و نثرِ بعضاً دست و پاگیرِ جمالزاده فاصله می‌گیرد.
در «حاجی‌مراد»، «آبجی‌خانم» و «مرده‌خورها» با طیف دیگری از آثار هدایت مواجه می‌شویم؛ داستان‌هایی اجتماعی و در دنباله‌ی آثار روشنفکرانِ مشروطه‌خواه (البته از نظر مضمون) که قرار است به تنویر افکار عمومی بپردازند؛ با همان توجه به مشکلات زنان در ساختار مردسالار جامعه، نقد تندِ طبقه‌ی کاسبان دین و فرهنگ مسلط دینی، نقد طبقه‌ی بازاری.
اما جادوی هدایت، در پرداخت‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و استفاده‌ی هوشمندانه از طنز ظریف اوست که در «مرده خورها» به اوج خود می‌رسند؛ و همچنین زبانی که هدایت در این داستان به کار میگیرد، نمونه ی اعلایی از همان کاری ست که جمالزاده می خواست بکند. استخدامِ زبان عامه مردم و روایتِ داستان همان ها با صدا و کلماتِ خودشان
در «آتش‌پرست»، شاهد تأثیر باستان‌گرایی رمانتیکی هستیم که کسانی چون ایرانشهر منادیان آن بودند؛ کتاب‌های «مازیار» و «انیران»، در ادامه آن قرار دارند.
«آب زندگی» هم نشان از توجه همیشگی هدایت به فولکلور دارد و آبشخور آن در این روایات قرار دارد.
و اما «داود گوژپشت» که آنرا بسیار پسندیدم؛ داستانی که مثل داستان‌های اجتماعیِ هدایت شروع می‌شود. یک روایت سوم شخص غیرمستقیم که در عین اینکه خواننده را به همدردی با داود ترغیب می‌کند، اما همزمان باعث فاصله‌گیریِ او از شخصیتش می‌شود. و ناگهان راوی در دو صفحه‌ی پایانی با چرخشی به سمت فضاهای بوف کوری، ضربه‌ی اساسی را به مخاطب می‌زند.


راوی زنده بگورها، یا شخصیت‌های هدایت از کجا می‌آیند
همانطور که در بخش اول گفتم، انگار شخصیت‌های هدایت، در دلِ سیاهی با چیزی سهمگین چشم در چشم شده‌اند، مرگ را؛ و انگار در دم به آن دل سپرده‌اند.
راوی داستان زنده بگور به قدری به قدری دیوانه‌وار در جستجوی مرگ است که معشوقه‌ی خود را فراموش کرده و در گورستان به دنبال مرگ می‌گردد؛ اما او غافل از این است که مرگ دست به گردن او دارد و همه جا، حتی در تختخواب، همنشین اوست.
او برعکس فرخِ «تهران مخوف» که پایمردانه به جنگ با لجنزارِ جامعه‌اش رفت، انگار از همان ابتدا به سرنوشت محتومِ خود و فرخ پی برده است و تنها تلاشش، متوجه خودکشی‌ست؛ و هر دو نویسنده، این دود شخصیت‌ عصیان‌گر را در پایان روایت، با سرنوشتی مبهم و در مواجهه‌ی با مرگ تنها می‌گذارند.
راویِ داستان «مادلن» نیز انگار همچون راوی زنده بگور، نمی‌تواند از حضور در کنار معشوقه‌اش لذت ببرد و به جای بودن در آنجا، تنها با خاطره‌ای دور از مادلن و «پاهای لخت و سر و گردن او» خودارضایی می‌کند؛ «[...] و به پرسشهای آنها جوابهای کوتاه و سرسرکی میدادم. ولی حواسم جای دیگر بود فکر میکردم از اول آشنایی خودم را با آن ها»(ص62).
اما شخصیت‌های «آبجی خانم» و «داود گوژپشت»، همزاد یکدیگر هستند؛ شخصیت‌هایی که از مناسبات اجتماعی کنار گذاشته‌اند؛ زیرا که شبیه به آن‌های دیگر نیستند. شخصیت‌هایی مطرود که برای تسکین خود، سرشان را ظاهراً به کاری گرم کرده‌اند اما گاهی و بیگاه با چهره‌ی سیاه واقعیت روبرو می‌شوند و مالامال از خشم و تنفر و حسادت می‌شوند؛ و سرانجام هر دوی آن‌ها، در آغوش کشیدنِ مرگ است، در دلِ سیاهی شب.




پ‌ن 1: تشکر از همخوان‌های عزیز، رویا، سام و یگانه
پ‌ن 2: در ابتدای خوانش، قرار بر این شد که بی‌توجه به اسامی، اما آگاه از تاریخ نگارش داستان‌ها، به نقد و بررسی این آثار بپردازیم. لحن ریویوی فوق برآمده از همین نگاه به ادبیات می‌باشد.
Profile Image for Masoud Irannejad.
196 reviews130 followers
July 5, 2018
حقیقتا نه تنها طرفدار صادق هدایت نیستم بلکه هر دفعه که کتابی از ایشان میخوانم از کرده خودم به شدت پشیمون میشم و به خودم میگم : بسه! دیگه عمرا ی کتاب دیگه از هدایت بخونم ، ولی بعد از چند هفته باز مشغول خوندن ی اثر دیگه از هدایت شده ام
این کتاب حسابی به دلم نشست و به طرز بابر نکردنی ای تک تک داستان هاشو پسنیدم، برای اولین بار دارم به خودم میگم بهتره ی اثر دیگه از هدایت را هم مطالعه کنم شاید مثل این یکی عالی از آب درومد
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews391 followers
February 12, 2021
زنده به گور٬ نام مجموعه‌ایست شامل نه داستان کوتاه به نام‌های: زنده به گور٬ حاجی مراد٬ اسیر فرانسوی٬ داوود گوژپشت٬ مادلن٬ آتش پرست٬ آبجی خانم٬ مرده‌خورها و آب زندگی از صادق هدایت.
من تا به امروز هیچ اثری از صادق هدایت نخوانده بودم و دست بر قضا چون مابین رمان‌هایی که می‌خوانم به خواندن داستانِ کوتاه روی می‌آوردم این بار به سراغ یک مجموعه از داستان‌های او رفتم. اولین داستان یعنی زنده به گور انقدر من رو شگفت‌زده کرد که باورم نمی‌شد و خودم را ملامت می‌کردم که چرا زودتر به سراغ داستان‌های او نرفته‌ام اما داستان‌های بعدی برخی معمولی و برخی بسیار ضعیف بودند و آخرین داستان که یک کپیِ مسخره از داستان یوسف پیامبر بود.
اگر داستان زنده به گور به تنهایی چاپ می‌شد بدون هیچ تردیدی بهش پنج ستاره می‌دادم اما بقیه داستان‌ها خیلی خیلی باهاش فاصله دارند٬ چون مجموعه‌ی داستان هست به هر داستان به شرح زیر نمره دادم: زنده به گور پنج ستاره٬ حاجی مراد دو ستاره٬ اسیر فرانسوی سه ستاره٬ داوود گوژپشت سه ستاره٬ مادلن یک ستاره٬ آتش پرست دو ستاره٬ آبجی خانم سه ستاره٬ مرده خور چهار ستاره و نهایتا آب زندگی دو ستاره و جمعا ۲۷ ستاره که معدلش برای نه داستان میشه سه ستاره که به کتاب دادم.
133 reviews76 followers
November 4, 2018

رفتم جلو آینه‌ی در گنجه، به چهره‌ی برافروخته‌ی خودم نگاه کردم، چشم‌ها را نیمه بستم، لای دهنم را کمی باز کردم و سَرَم را به حالت ِ مُرده کج گرفتم. با خودم گفتم فردا صبح، به این صورت درخواهم آمد.


داستان ِ اول، "زنده به گور"، به قدری صادقانه نوشته شده بود و به اندازه‌ای به زندگی ِ خود ِ هدایت شبیه بود، که بعید نمی‌دونم چیزی بیش از یک داستان ِ صرف بوده باشه؛ هدایت چند ماه بعد از نوشتن ِ داستان، اولین بار خودکشی نافرجام رو انجام می‌ده. و در نهایت، در سال هزار و سیصد و سی، با وضعی که بی‌شباهت به راوی ِ داستانش هم نیست، خودکشی می‌کنه:



داستان‌های بعدی، با این‌که مشخصا قدرت و تاثیرگذاری ِ عجیب و غریب ِ داستان ِ اول رو ندارن، هر کدوم حاوی ِ بخشی از عقاید و تفکرات هدایت درباره‌ی زندگی، زن، مذهب، ایران و غیره اند‌. بنابراین، ضعیف‌ترینشون هم شبیه به مانیفستیه که اینقدر از تکلف به دوره، که تورو با خودش تا به انتها می‌کِشونه.

امتیاز دادن به مجموعه داستان‌ها به صورت کلی سخته، مخصوصا اگر نویسنده‌شون صادق هدایت باشه. اما اگر بخوام به هر کدوم از داستان ها جدا جدا ستاره بدم، به این صورته:

زنده به گور : 5 یا بیشتر
حاجی مراد: 4
اسیر فرانسوی: 4
داود گوژپشت: 4
مادلن: 3
آتش‌پرست: 2.5
آبجی‌خانم: 4
مرده‌خورها: 4
آب زندگی: 4.5

هدایت رو دوست دارم و شیوه‌ی قصه‌گوییش رو بیش‌تر‌.

 میز صادق‌هدایت و اتاقش، در تهران
اتاق هدایت در تهران
Profile Image for Elham Asgari.
70 reviews59 followers
October 26, 2020
این پنج ستاره برای زنده‌به‌گوری که درخشان‌ترین اثر این مجموعه است و البته دو سه ‌تا داستان دیگر که شاهکار نه اما می‌توان گفت خوب‌اند.
Profile Image for Ashkan Ansari.
Author 1 book87 followers
December 4, 2013
بسیاری می اندیشند که اگر کسی از یک اثر هنری خوشش بیاید و آن را تحسین کند الزاما از باورها و شخصیت هنرمند نیز خوشش می آید و به قول یکی از دوستانم که همواره از من در این مورد خاص انتقاد کرده است، روی آن هنرمند تعصب دارد. اما چنین نیست. من صادق هدایت را در زمینه هنری می پرستم اما به هیچ روی دوستدار باورهای وی نیستم. ‏
به باور من او نابغه ای بود که از یک سوی، افکار اصولگرایانه بسیاری از استادان هم دوره وی او را آزار می داد (بزرگانی چون بدیع الزمان فروزان فر، استاد سعید نفیسی و ... که به آنها گروه سبعه یا هفتایی گفته مشهور بودند) و از سوی دیگر هم فکران او را پایه برابری با او نبود. ‏
شگفت انگیز است که هدایت جوان جدای از علومی که من باور دارم با فشار خانواده در خارج از ایران تحصیل کرد (بدست آورد) زبان فرانسه، سانسکریت و پهلوی را به خوبی می دانست. ‏او تعدادی از داستان های خود را به دو زبان فرانسه و فارسی نگاشته است که این کاری دشوار است مخصوصا آنکه با توجه به نقد موجود و باور خودم هرگز از دیدگاه ادبی دچار افت نشده است. ‏
برگردان کتاب ارزشمند «شکند گمانیک ویچار» به زبان فارسی از نسخه پهلوی آن نیز کار بزرگی بود ��ه او به انجام رسانید. ‏
او در ترجمه هم بسیار قدرتمند بود و ترجمه هایی که او از کافکا دارد کم نظیر است. جدای از این ها ادبیات کلاسیک فارسی را نیز به خوبی می شناخت و نمونه آن کار ارزشمندی است که با نام ترانه های خیام منتشر شد. ‏
این کتاب برای دوستداران نوشته های هدایت، بسیار راه گشاست از این رو که هدایت بیشتر باورهای خود را به کنایه و گاهی تمثیل ذکر می کند و تبلور این اندیشه ها را می توانیم در رمان شاهکار بوف کور ببینیم. ‏
شوربختانه هدایت در پی یک دوره طولانی افسردگی در پاریس دست به خودکشی زد و دیده از جهان فروبست تا این همه استعداد و نبوغ بسیار زودتر از آنچه که باید چهره در خاک کشد. ‏
Profile Image for delaram.
105 reviews85 followers
Read
December 22, 2022
چند سال پیش معلم ادبیاتمون از کلاس پرسید اگر می‌تونستید یکی از نویسندگان یا شاعران رو به زندگی برگردونید و باهاش حرف بزنید، چه کسی رو انتخاب می‌کردید؟ همه از مولانا و فردوسی گفتند که البته انتخاب‌های هوشمندانه‌ای بودن، اما من با هیجان وصف‌ناپذیری داد زدم هدایت! حالا هم اگر بپرسید باز هم هدایت رو انتخاب می‌کنم، البته مطمئن هستم با برگردوندنشون به زندگی، اول یک چک ناقابل می‌خوابونن در گوشم که چرا ولم نمی‌کنید؟ و بعد یک نگاهی به وضعیت ایران می‌اندازن و چک بعدی رو در آن یکی گوشم می‌خوابونند که چرا نگذاشتم در آرامش بخوابند.
Profile Image for Essareh.
283 reviews1 follower
March 2, 2025
هدایت از نویسندگانیه که ستایشش می‌کنم. همین ارجی که داره باعث می‌شه ازش انتظار زیادی داشته باشم. این مدل علاقه تا این‌جای سیر هدایت‌خوانی (که تازه اولشه!) برام ایجاد شده. پیش از این هرچی ازش می‌خوندم رو دوست داشتم؛ حالا بعضی از آثار رو چنان دوست دارم که بگم هدایت نابغه‌ست و بعضی‌های دیگه رو جزء «خب، اونم آدم بود» می‌بینم.
در واقع قسمت‌هایی که دوست ندارم (ضعیفن یا من نمی‌پسندم؟ این مهم نیست.) نه تنها به تصویر ذهنیم از هدایت ضربه نمی‌زنه، بلکه برام عزیزترش می‌کنه.

دو داستان موردعلاقه‌م از این مجموعه:
۱. زنده بگور
فکر می‌کنم بیشترِ علاقه‌م، از سر احساس نزدیکی‌ایه که با راوی روان‌نژند دارم. احتمالاً روآوری خیلی‌هامون به ادبیات بابت خوندن احساس‌هاییه که خودمون توان بیانش رو نداریم، یا اینکه می‌خوایم ببینیم فرد دیگری هم چنین تجربه‌ای داره.
«زنده‌به‌گوری» توصیفیه که توی فرهنگ واژگان ذهنم وارد می‌کنم. نه چندان بی‌ربط بهش، یه گروه متال هم آهنگی با همین مفهوم زنده‌به‌گوری داره. :)
The Dirt I'm Buried In by Avatar

۲. آب حیات
یه داستان تمثیلی که ساختاری شبیه به قصه‌های عامیانه داره. نمی‌دونم این داستان واقعاً روایت/ وام‌گیری یه داستان فولکلوره یا نه. چه باشه و چه نه، برام جالب بود.
حرفی که در لفافه (البته نه خیلی پنهان) زده می‌شه، طبیعتاً، پیرو عقاید خود هدایته: جست‌وجوی آزادی و قد برافراشتن جلوی خرافات.

داستان‌های دیگه‌ای هم بود که دوست داشتم ولی ترجیح دادم فقط دربارهٔ همین دوتا بنویسم.

ممنون که خوندید.💙

۱۲ اسفند ۱۴۰۳، دانشکده
Profile Image for Mostafa.
433 reviews51 followers
April 27, 2023
2.8 stars
زنده به گور داستان کوتاهی که هدایت در ۲۷ سالگی نوشته که در ابتدا خواننده با سیاهی و ملالی که نویسنده به ما منتقل میکند، تصور می کند که بلافاصله او بعد از این نوشتار خودکشی کرده ولی اگر اینگونه پیش بینی کرده اید اشتباه بوده چرا که او ۲۲ سال بعد از این داستان کوتاه هم زندگی کرده ولی می شود کیفیت این زندگی را پیش بینی کرد
او می گوید که " همه از مرگ می ترسند و من از زندگی سمج خودم" راوی که بینام است گویی که هدایت از هویت خویش هم بیزاری می جوید بعد از چند بار خودکشی ناموفق به دنبال راه قطعی می گردد که کارش را یکسره کند اما به قول خودش رویین تن است و به راحتی نمی میرد
معشوقه اش را رها میکند چون نمیخواهد دلبستگی به ظواهر دنیایی داشت باشد و در قبرستانها می پلکد و آنجاست که می گوید " مردگان به من نزدیکتر از زندگان هستند" ر
او ظاهرا تمام این بی علاقگی ها و بی انگیزگی که به زندگی دارد را ناشی فکر کردن زیاد می داند و تنها دلبستگی او در این دنیا موسیقی و نقاشی است
او به طور جدی دچار خلاء معنایی در زندگی شده است در بخشی می گوید که " هر چه فکر می کنم هیچ چیز مرا به زندگی وابستگی نمی دهد، هیچ کس و هیچ چیز" و البته در یافتن معنایی برای ادامه دادن هم عاجز است
او خودکشی را نه یک تصمیم بلکه یک سرنوشت برای برخی از انسانها میداند " هر کسی روی پیشانیش نوشته شده، خودکشی هم با بعضی ها زاییده شده" معلوم است که اگر زندگی و انسانها را " به چشم یک بازیچه ، یک ننگ ، یک چیز پوچ و بی معنی بدانی" خوب در این حالت خودکشی تنها راه و گزینه برای پایان دادن به این مسیر است
هدایت البته به خواننده یا مردم حق می دهد که حس و حرف هایش را درک نکنند " یک چیز هایی هست که نه می شود به دیگری فهماند، نه می شود گفت، آدم را مسخره می کنند، هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است" ر
Profile Image for Raheleh.
72 reviews9 followers
February 13, 2024
۲_۳ تا از داستاناشو خیلی دوست داشتم. خود زنده به گور، مرده خور و آب زندگی.
Profile Image for Sadra Kharrazi.
539 reviews102 followers
July 10, 2024
خیام نوشت: "ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز"، و چه مذبوحانه گمان می‌کردم که ما لعبتکانِ این فلکِ لعبت‌بازیم که ای کاش بودیم! شوربختانه، دیرگاهیست که فهمیده‌ام، ما، فاحشگانِ این فلکِ معلوم‌الحالیم... زنده‌ایم به نونِ تن فروختن؛ نفس می‌کشیم در هوای هوس‌های‌ سرنوشت که گویی آتشِ شهوتش به هیچ طریقی خاموش نمی‌گردد. ذره ذره، نفس‌هایش می‌دمد در گوش و می‌درد پرده‌های عفت را. قطره، قطره، می‌چکد عرق‌هایش بر تار و پود این وجود خسته از تکان‌های مهلک. زنجیرِ علت بر پایمان، طنابِ معلول بر گردنمان، کشیده می‌شویم بر خاکِ آغشته به خون‌های جاری از دامنمان و چه غریبانه از دست می‌رود بکارتی که از ازل، محکوم بودیم به از دست دادن آن و چه بی‌رحمانه از کف می‌شود معصومیتی که از الست، در توهم بودیم به داشتن آن... جامه دریدیم به شوق آن اوجِ بی‌بازگشت و چه سخت سقوط کردیم از بلندای خیالمان...

آه چه غم‌انگیز که این هم‌آغوشی نفرت‌انگیز با زندگی، جز بر رخوتمان نیفزود و جز از نخوتمان نَکاست؛ پس بیراه نیست که بگوییم، "زنده به گوری" نه رؤیایی به رنگ کابوس، بلکه حقیقتیست که لحظه به لحظه آن را تجربه کرده‌ایم...

"مطرب! به نوای رهِ ما بی‌خبران زن؛ تا جامه درانیم رهِ جامه دران زن..."
Profile Image for Parham.
52 reviews32 followers
December 16, 2020
در این مجموعه ، خواننده هنگام سفر در مسیر داستانها گاه آذرخشِ قلمی مسحور و مجنون کننده را می بیند و گاهی هم ملالِ هوایی صاف و آسمانی لاجوردی را تجربه میکند . بعضی داستانها خواننده را مجاب به چندبار خواندن میکنند، شاید به متناقض ترین دلیل که ((لذت زائیده از درد))باشد و بخواهند با تبری ، دریای منجمد درون او را بشکافند . برخی اما شبیه به کُلاژها و قطعه هایی هستند که میتوانستند بخشی از یک داستان بلندتر باشند و احتمالا به خاطر همین "ناقص" بودن ، حس و اندیشۀ ماندگاری را در ذهن ثبت نمیکنند . قطعاً برای کتابی که 1309 چاپ شده و برای نویسنده ای ایرانی که تنها سرمشق و رقیبش ، در حیطه ((ادبیات جدی))،جمالزاده بوده ، به اضافه ی چند سفرنامه ی قاجاری و نمایشنامه هایی انگشت شمار باز هم از همان دوران قاجار، ((زنده به گور))چاپ کردن به هیچ وجه پیش پاافتاده نیست و اینکه حالا سایر آثار هدایت و آیندگانِ پس از او به مقام
.برتری رسیده اند ، چیزی از محترم بودنش نمی کاهد


به عقیدۀ من ، "زنده به گور" ، "آبجی خانم"، "مرده خورها" ، "داود گوژپشت" و " آب زندگی" هرکدام بینش تازه یا
زاویه دید تازه ای به خواننده برای درک معضلات بشر , گاه در ابعاد فردی و گاه اجتماعی ، اضافه میکنند و چه بسا گاهی ببینیم که دغدغه ی صادق هدایتی که اینها را نود سال پیش نوشته است , همچنان پابرجاست و علامت سوالی را با خود یدک میکشد؛ و به قول یکی از دوستان ، درد ادبیات فارسی خواندن هم اینست که می بینی معضلات صد یا دویست سال پیش همانهایی بوده اند که اکنون هستند . البته نباید از رابطه ای که این آثار با روان خواننده برقرار میکنند غافل شد ، چرا که اگر در این امر ناکام بودند امروزه میشد ازشان با عنوان مقاله و یادداشت یاد کرد و نه داستانهایی که ادبیات آنها را در قلمرو خویش بپذیرد ، قلمرویی که خود جزئی از قلمروی وسیع ((هنر))است . برخی مانند "اسیر فرانسوی " ، "مادلن" و "حاجی مراد" اما بیشتر شبیه به تمرین هایی برای نوشتن شده اند تا اینکه داستانی برآمده از تخیلی همان کسی باشند که "ّبوف کور" نوشته است! و از این رو در این مجموعه با
.یک عملکرد حدوداً سینوسی و افت و خیزی قابل ملاحظه مواجه هستیم

Profile Image for Mastaneh Youshi.
43 reviews15 followers
November 30, 2015
اصلا چی میشه گفت راجع به هدایت؟ بقول خودش که تو کتاب نوشته :
نه یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند، نمی شود گفت، آدم را مسخره می کنند، هرکسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند، زبان آدمی مثل خود او ناقص و ناتوان است.
این کتاب همون قدر مفهوم پوچی و منتربودن تو این دنیارو به من فهموند که میشه از یک نویسنده انتظار داشت..
روحش شاد.
Profile Image for Amin.
418 reviews438 followers
April 12, 2023
داستان زنده بگور - که داستان اول این مجموعه است - را که می‌خواندم، مدام فکر میکردم چقدر میتوانسته برای یک روانکاو کیس جالبی باشد. مثلا کسی مثل یالوم پیدا شود و یک داستان روانکاوی خیالی به سبک آنچه برای نیچه و شوپنهاور نوشته بنویسد و به همین نوشته‌های هدایت استناد کند که «همه از مرگ می‌ترسند من از زندگی سمج خودم». و تمامی این داستان کوتاه که درونیات انسا��ی است که با حدیث نفسی جانکاه داستان اضمحلال خودش را بازگو میکند و در زندگی عادی مشابه کسی است که واقعا به کمک احتیاج دارد: «از جان‌سختی خودم می‌ترسیدم، مثل این بود که این امتیاز و برتری - مرگ آسان- را به آسانی به کسی نمی‌دهند، می‌دانستم که به این مفتی کسی نمی‌میرد». و درگیر بی‌معنایی و بیهودگی زندگی است در همان سالهایی که میدانیم هدایت برای اولین بار به خودکشی ناموفقی دست زده است: «آری کسانی‌که دست از جان شسته‌اند و از همه چیز سرخورده‌اند تنها میتوانند کارهای بزرگ انجام بدهند. بعد با خودم می‌گویم به چه درد میخورد؟ چه سودی دارد؟» و این دست از زندگی شستن و از طرفی بی‌معنا دانستن چکیده این داستان است که از قضا تبدیل به یکی از نخستین تجربه‌های داستان‌نویسی ایرانی شده‌است. از انسانی که با بودن خودش مساله دارد و آن را تبدیل به رنجی اگزیستانسیال میکند: «چقدر تلخ و ترسناک است هنگامی‌کهآدمهستی خودش را حس می‌کند» و البته به آدمها هم اعتنای چندانی ندارد:«هرچه قضاوت آنها درباره من سخت بوده باشد نمی‌دانند که من پیش‌تر خودم را سخت‌تر قضاوت کرده‌ام». درنهایت هم به شوک نهایی ختم شونده به مرگ روی می‌آورد که در داستانهای دیگر این مجموعه نیز به شکلهای مختلف تکرار میشوند

در مورد سایر داستانهای این مجموعه در صفحات هرکدام نوشته‌ام اما به طورکلی داستان مرده‌خورها داستان خوبی است و داستانهای داود گوژپشت حاجی‌مراد هم از بقیه نسبتا بهترهستند
Profile Image for Haniye.
147 reviews64 followers
December 8, 2021
اوایل نمیتوستم با آثار هدایت ارتباط برقرار کنم اما هرچی پیش میرم بیشتر به دلم میشینه
امتیاز 3.5 تا این لحظه
شاید بعدا اگه دوباره بخونم کمتر یا بیشتر بشه
Profile Image for Mohsen.
183 reviews108 followers
April 14, 2018
کتاب مجموعه‌ای از داستان های کوتاه هدایته
مبهوت اولین داستان کتاب _زنده به گور_ شدم و به خاطر همین از بقیه‌ی داستان ها لذت چندانی نبردم
به دوستانی که این کتاب رو نخوندن پیشنهاد میشه خود داستان زنده به گور رو بعد از تموم شدن بقیه‌ی داستان ها بخونن.
Profile Image for Parmida R. A. .
126 reviews95 followers
December 23, 2021
Behind the tales of Hedayat lies suffocated pain of a forgotten nation...

"اینها را که نوشتم کمی آسوده شدم، از من دلجویی کرد، مثل اینست که بار سنگینی را از روی دوشم برداشتند. چه خوب بود اگر همه چیز را میشد نوشت. اگر میتوانستم افکار خودم را بدیگری بفهمانم، میتوانستم بگویم. نه یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نه میشود به دیگری فهماند، نه میشود گفت. آدم را مسخره می کنند. هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است."
~صادق هدایت، زنده بگور


قلم صادق من رو هدایت میکند به کوچه پس کوچه های قدیم و با صداقت بیرحمانه ای که دارد نقل درد ملت دردمند و فرسوده ایران میکند.

در پس داستان های هدایت درد خفته ملتی از یاد رفته خوابیده است...

زنده بگور: ⭐ 4 ستاره
حاجی مراد: ⭐ 4.5 ستاره
اسیر فرانسوی: ⭐ 3.5 ستاره
داود گوژپشت: ⭐ 3.5 ستاره
مادلن: ⭐ 3 ستاره
آتش پرست: ⭐ 3 ستاره
آبجی خانم: ⭐ 5 ستاره
مرده خورها: ⭐ 4.5 ستاره
آب زندگی: ⭐ 5 ستاره

Average rate: ⭐ 4 stars
Profile Image for Paria:D.
46 reviews24 followers
December 22, 2016
خود را شكنجه دادن مرضي بس خوشايند است. خودخوري مفرطي كه ذره ذره بسوزاندت و از دردي كه در بند بند استخوان هايت ميپيچد، ناله هاي خاموش سر دهي و هم چنان با ولعي مضاعف به بدتر شدن اوضاع دامن بزني.
چه زيبا هدايت حال مرا در اتاق به تصوير مي كشد:
"نفسم پس مي رود. از چشم هايم اشك مي ريزد. دهانم بد مزه است. سرم گيج ميخورد. قلبم گرفته، تنم خسته و كوفته، شل بدون اراده در رخت خواب افتاده ام...هزار جور فكرهاي شگفت انگيز در مغزم مي چرخد، ميگردد. همه آن ها را ميبينم اما براي نوشتن كوچك ترين احساسات يا كوچك ترين خيال گذرنده اي بايد سرتاسر زندگاني خودم را شرح بدهم و آن ممكن نيست."

اولين پوچي گرايي آرامش بخش كه به حسرت از حال صادقم انجاميد. بر روي تخت، خيره به حدفاصل پنجره و سقف، نفس كشيدن از يادت برود...
Profile Image for sæm.
131 reviews99 followers
Read
March 7, 2025
چه خوب بود اگر همه چیز را می شد نوشت. اگر می توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم ،می توانستم بگویم. نه یک احساساتی هست ، یک چیزهایی هست که نه می شود به دیگری فهماند ،نه می شود گفت.آدم را مسخره می کنند،هرکسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.
Profile Image for Tara.
56 reviews11 followers
May 9, 2025
موردعلاقه هام از این مجموعه: زنده به گور، آبجی خانم، آب زندگی، حاجی مراد.
Displaying 1 - 30 of 377 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.