Jump to ratings and reviews
Rate this book

یک چاه و دو چاله

Rate this book
کتاب شامل دو اثر است:

یک - یک چاه و دو چاله: در این اثر آل احمد به سه داستان زندگی خود می پردازد که در هر یک گرفتار شدن خود در یک ماجرا را توضیح میدهد. در اولین داستان که از همه بدتر است - و از همین رو چاه - نام دارد، ماجرای مواجهه ی خود و همایون صنعتی زاده - مباشر بنگاه فرانکلین - را توضیح می دهد، در دومی برخورد خود با گلستان و در سومی مشکلاتش با وثوقی را

دو - مثلا شرح احوال: خلاصه ای از اتفاقات زندگی خود - بیشتر از حیث سیاسی و ادبی

First published January 1, 2007

2 people are currently reading
91 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
12 (9%)
4 stars
33 (25%)
3 stars
45 (34%)
2 stars
31 (23%)
1 star
10 (7%)
Displaying 1 - 23 of 23 reviews
Profile Image for Babak.
105 reviews90 followers
April 9, 2020
"در ستایش شرافت و در باب قداست قلم"
برداشت اول: "... حساب کار قلم را باید از هر حسابی جدا کرد. از حساب تیراژ بزرگ و درآمد و ناشر مغبون و از این مزخرفات؛ ... حساب قلم را از حساب دوستیها نیز باید جدا کرد. دوستی، آدمیزاد را از تنهایی درمی‌آورد؛ اما قلم او را به تنهایی برمی‌گرداند. به آن تنهایی که جمع است. به بازی قدما. قلم این را می‌خواهد که چه مستبدی است. دوستی تو را و رعايت تو را هیچکس تحمل نمی‌آورد."
برداشت دوم: "... چک را گرفتم. سه هزار تومان بود. خرده‌ای کمتر. بابت مالیات و از این حرفها و پول، پول کلانی بود. بزرگترین حق‌التحریری که تا آن وقت گرفته بودم که عجب غلطی بود! و به چه زخمی بزنیش؟ باهاش خانه‌مان را رنگ کردیم. سرتاپا. بله روشنفکرها را همین‌جوریها می‌خرند."
برداشت سوم: "اصلاً آن روزها من داشتم زمینه‌ی سیاست را زیر پای خودم لق می‌کردم. برای اینکه بدانید چه می‌گویم، یک تجربه‌اش را نقل می‌کنم. در بحبوحه‌ی قدرت جبهه‌ی ملی و دکتر مصدق بود و قرار بود اعضای کمیته‌ی مرکزی ما خدمت نخست‌وزیر برسند؛ یعنی دکتر مصدق. به نوعی نازشست که در تنها گذاشتن بقایی کرده بودیم و پشتیبانیها از دولت وقت. همه را صدا کرده بودند و اتوبوس گرفته بودند و اعضای کمیته‌ها هول می‌زدند و سید قزوینی (اصغر سیدجوادی) و من ماندیم نفرهای آخر که ته اتوبوس جا گرفتیم. توی خيابان کاخ درِ خانه‌ی دکتر مصدق که اتوبوس ایستاد و حضرات همچنان هول‌زنان پیاده شدند، رو کردم به سید که حالش را داری به‌جای این مراسم برویم آبجو بخوریم؟ حاضر بود و رفتیم. برای من نزدیک شدن به قدرت هرگز لطفی نداشته است. گرچه قدرتی که تو خود در ساختنش شرکت کرده باشی و به خاطرش روز نهم اسفند 1331 را دیده باشی با آن خطرها... که بماند. من این جوریها بود که در حزب می‌پلکیدم و همیشه ملاقات با خودم را پای یک فنجان قهوه یا یک لیوان آبجو ترجیح داده‌ام به ملاقات بزرگان."

کتاب بسیار مختصر "یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات" شامل سه مقاله در باب انتقاد و اعتراض به سه شخصیت از نویسندگان و فعالان حوزه‌ی ادب آن زمان است که به سبب رفاقت و دوستی و امثالهم برای جلال مسبب مسائلی شده‌اند. (به دلایلی، اینجا اسم‌های این سه تن را نمی‌آورم!) جلال یکی از این مسائل را چاه و دو تای دیگر را چاله می‌نامد و در مورد آن‌ها بحث می‌کند، خود را نقد می‌کند، به خود خرده می‌گیرد و سرکوفت می‌زند، از عده‌ای ابراز ناراحتی می‌کند و بر عده‌ای دیگر، سخت حمله‌ور می‌شود. از کلنجار رفتن‌ها و فراز و فرودهایش در حوزه‌ی سیاست می‌گوید و از فرارهای گاه و بیگاهش از این حوزه و از رنج‌هایی که کشیده است...
جلال در این کتاب، شاید بیش از هر جای دیگری عصبانی است؛ عصبانی از این که قلم را در برخی موارد فروخته و عصبانی‌تر از این که فضای جامعه در اواخر دهه‌ی 20 و اوایل دهه‌ی 30 از نظر فرهنگی به شدت مسموم است. کتاب را می‌توان در ستایش شرف نامید؛ جلال بی‌مهابا به خود و دیگران تاخته و اشتباهاتشان را گوشزد می‌کند. جلال اینجا، کم یا زیاد، معترف به خطاست و مسائلی جدی را در این بین مطرح می‌کند.
در قسمت پایانی کتاب هم، آل احمد شرح حال کوتاهی از خود، از آغاز زندگی تا سال‌های میانی دهه 40 و چندی پیش از مرگ، بیان کرده است و در پاراگراف آخر اشاره می‌کند به برنامه‌های آتی‌اش و گریزی می‌زند به حکایت بازرگان! بله، جلال هم نمی‌دانست وقت برای اتمام این همه کار ندارد و زودتر از این‌ها، از این دنیای فانی رخت برمی‌بندد. و حیف...
"پس از این باید خدمت و خیانت روشنفکران را برای چاپ آماده کنم که مال سال 43 است و اکنون دستکاریهایی می‌خواهد و بعد باید ترجمه‌ی تشنگی و گشنگی یونسکو را تمام کنم و بعد بپردازم به از نو نوشتن سنگی بر گوری که قصه‌ای است در باب عقیم بودن و بعد بپردازم به اتمام نسل جدید که قصه‌ی دیگری است از نسل دیگری که من خود یکیش... و می‌بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره‌ی کیش شبی تو را به حجره‌ی خویش خواند و چه مالیخولیا که به سر داشت..."
من جلال آل احمد را با همه‌ی مختصاتش دوست دارم. او فراز و فرودهای فراوانی داشته و نهایتاً از نظر من، جلال نه آن چهره‌ای است که از سوی بسیاری از روشنفکران دیروز و امروز طرد شده و نه آن چهره‌ای است که روایت رسمی جمهوری اسلامی سعی دارد بنمایاند. جلال، جلال است؛ منحصربه‌فرد. و این کتاب، یکی از تلاش‌های موفق خودش است برای شناساندن خودش؛ بدون ریا، بدون تظاهر، و در برخی موارد، بدون رعایت بسیاری از بایدها و نبایدها!
با همه‌ی این‌ها چرا چهار ستاره و نه پنج؟ چند نکته را باید مطرح کنم: یکی اینکه در بعضی از قسمت‌های کتاب، متن به خاطر ایجاز خاص به کار رفته توسط جلال، دچار نارسایی در انتقال مطلب شده است. دوم اینکه در متن کتاب به شخصیت‌های بسیاری اشاره شده است که شاید نیازی نبود نام بسیاری از آن‌ها آورده شود؛ این مسئله برای شخص دچار وسواسی چون من دردسرساز بود و مدام باید در مورد برخی نام‌هایی که نمی‌شناختم جستجو کنم و اندکی در موردشان بدانم! البته متن کتاب در مجموع خیلی روان نیست و نیازمند تمرکز بسیار است و من بیشتر قسمت‌های کتاب را حداقل دو بار خواندم، که این را اصلاً به عنوان یک ضعف در کتاب نمی‌بینم. سومین مسئله این است که اینکه در برخی از قسمت‌ها جلال، آنقدری که باید به خودش شلاق نزده و به جای نقد خودش، حجم زیادی از کاسه و کوزه‌ها را سر بقیه شکانده است! مسئله‌ی آخر هم اینکه در چاله دوم (مسئله‌ی سوم مطرح شده)، جلال خیلی خارج زده است! انگار جلال در مشکل اول عصبانی است، در مشکل دوم صرفاً دلخور است و در مشکل سوم کاملاً از کوره در رفته!
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
December 29, 2020
حسابِ قلم را از حساب دوستی ها نیز باید جدا کرد. دوستی آدمیزاد را از تنهایی در می آورد؛ اما قلم او را به تنهایی بر می گرداند. به آن تنهایی که جمع است. به بازی قدما. قلم این را می خواهد. که چه مستبدی است. دوستی تو را و رعایت تو را هیچ کس تحمل نمی آورد

هنوز تر و تازه و جاندار، خواندنی به واسطه ی دستِ کم ساختارِ نوشته؛ سیاحتِ جمله بندی های رها شده! اما به کمال در کوتاهی؛ بی اطوار. پویندگیِ بی همتای جمله ها و برندگیِ برهنه ی قلم که بر می کَنَد آدم را. فقط سر و کار با متن داشتن حتا سوای آنچه که مساله ی نوشتن بوده است؛ خودش گویی بیشترْ راهِ پرداختنِ به آن مساله! چنین متنی است به شکلی هم. مثل وقتی دسته های نور از آفتاب بازتاب می کند بر سطحِ یک دریاچه، بازی نور و موج و چشم، احوالاتی ست
#
تذکره: در میانه های کتابِ دکتر نگین نبوی جَست زدم که این را بخوانم و بازگردم ادامه ی آن را. یک جور ایستادن بین راه مثلن به خوردن قهوه، یا هایپِ انرژی زا که دلخواه توست و باز در جاده، و هنوز میل دارم که بزنم تن به آبِ ارس از همین دوردست! از کنار دریا به ارس! آدمِ سودایی

ششم دی ماه 1399 خورشیدی
Profile Image for Behzad.
652 reviews122 followers
April 27, 2023
قضاوتی که دربارۀ همایون صنعتی زاده کرده نمیدونم تا چه حد میتونه درست باشه و کمی بهش مشکوکم؛ درمورد گلستان هم همینطور و ایضاً درمورد وثوقی که موضوع چالۀ دومه. لفظی رو که آل احمد درمورد گلستان استفاده میکنه به نظرم میشه درمورد خودش هم به کار برد که «من هیچکس را آنقدر اشرف مخلوقات ندیده ام» و جالبه که در بحبوحۀ نقد خودش، مدام به اشرف مخلوقات بودن خودش میرسه.
اما نقطۀ قوت اول این متن شجاعت آل احمده در انتقادها و افشاگری های بی پروایی که از خودش میکنه. مشخصه که صاحب قلم هیچ اصراری نداره که خودش رو خوب جلوه بده و به قول خودش معلومه که مدام زده و خورده و حداقل اینکه رو بازی کرده؛ اینکه نتیجۀ بازیش رو ما خوش نداریم البته بحث واردیه و نمیشه انکار کرد، اما درهرحال اونطور قرار گرفتن در مرکز فضای روشنفکری و سیاسی و فرهنگی یک روزگار فکر میکنم تا حدودی ترکش خوردن هم داره که آل احمد خورد و البته نیز زد.
نقطۀ قوت دوم هم نثر خواندنی و هنوز و همچنان زندۀ آل احمده که اگه بهش عادت کنی آموزنده س.

پی نوشت: جالبه که من هم مثل یکی دو تا دیگه از دوستان گودریدزی، وسط خواندن کتاب نگین نبوی (که به این متن آدرس داده) وِل کردم اومدم اینو خوندم.
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews311 followers
January 13, 2018
آل احمد قرار بود به قول خودش، در این اثر شلاقی به خود بزند بابت خبط و خطاهایی که ازش سر زده و خود را در آنها گرفتار کرده، اما عملا شلاق ها را بقیه می خورند

جز بخش اول که در آن داستان درست کردن پنهانی ترجمه ی افتضاح یک سناتور - با کمک سیمین دانشور - و گرفتن حق السکوت را توضیح می دهد، دو بخش دیگر بیشتر حمله است تا شلاق زدن به خود. "مثلا شرح احوال" هم کلا خواندنش خوب بود هر چند مختصر بود. خلاصه آنکه من قسمت اول "یک چاه و دو چاله" - مربوط به برخوردش با همایون صنعتی زاده - و "مثلا شرح احوال" رو بیشتر پسندیدم

از حیث ادبی هم متنش گاهی مغشوش می شد اما اصطلاحات و عبارات جالبی - البته برای منی که کم اطلاعم - درش بود که به نظرم خواندنش بی فایده نشود

در آخر باید کمال خصومتم رو با ظاهر این چاپ اعلام کنم! طرح جلد که برای من نماد داغون بودنه! و هر بار این چاپ آثار آل احمد رو می بینم حالم بد می شه! چاپ متن به سریع ترین صورت اتفاق افتاده
Profile Image for Hosna.
473 reviews18 followers
May 16, 2020
در این کتاب می‌توان دید که ال احمد چقدر احمق و نفهم و حقا که عصاره‌ی جمهوری اسلامی است. وقتی که خدمات صنعتی زاده در چاپ و نشر کتاب ارزان قیمت و یکدستی کتابهای درسی و انتشار به موقع و رایگان برای دانش آموزان را نمی فهمد و صنعتی زاده را تهدید می‌کند که چاپخانه‌ت را بالا می‌کشیم. خب انقلاب شد و چاپخانه صنعتی زاده را بالا کشیدند و دیدیم چه بر سر بزرگترین چاپخانه خاورمیانه و چه بر سر نشر کتابهای جیبی ارزان قیمت و تیراژ چند ده هزار تایی کتاب آمد. واقعا که باید هم ال احمد با وجود عرق خوری و جنده بازی نویسنده‌ی محبوب جمهوری اسلامی باشد و اما گوشه کنایه های او به بازیهای فرمی گلستان هم خنده دار است. تلقی او از ادبیات همان ادبیات متعهد شوروی است، او چه می‌داند که کارکرد کلمه و بازی زبانی و ادبیات هنری چیست. گلستان را تمسخر می‌کند که درگیر کلمه است اما آل احمد چه؟ به راحتی اعتراف می‌کند که حق ترجمه گلستان که داستانش را از آبادان فرستاده او چاپ کند می‌خورد. چرا؟ چون ال احمد پول لازم داشت و گلستان در آبادان حقوق مکفی می‌گرفت. چه دلیل خوبی برای دزدی. کتابهای ال احمد تنها به درد همان دوره‌ی تاریخی می‌خورند. نویسنده زبان بازی که به دنبال منفعت و نام خود حتی ترجمه‌های زنش را هم می‌دزدد .
Profile Image for Farhad.
379 reviews91 followers
July 5, 2008
گزارشي از شرح روزگار و احوال جلال به قلم خودش.سادگي اثر كه از صداقت جلال سرچشمه دارد به همراه بيان وقايعي اجتماعي از روگار جلال كه گاه با حركات سياسي و جنبش هاي مدني و تحولات گره مي خورد از آن كاري در خورد توجه ساخته است.
ضمن اينكه با شناختي كه از جلال داريم مي توانيم حرفش را باور كنيم
Profile Image for Yasamin sf.
41 reviews12 followers
December 11, 2023
در اين كه جلال ال احمد يكي از مهم ترين هاي ادبيات ماست شكي نيست
اما اين به اصطلاح مقاله را اصلا نپسنديدم ، مخصوصا قسمت كري خوانيش كه عجيب شبيه نوشته هاي زرد بود
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
March 16, 2016
وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد،کوچکش را در چاردیواری خانه ای می سازی.

اگر کشته ای باقی نیست، کشته ای که با قی است(اولی را با ضم بخوان، دومی را با کسر) و این است بزرگترین غبن* در این ولایت که مشت می زنی اما به سایه و اصلا در خواب.

غافل از اینکه راهها تقوای بیشتری را در خورند تا هدف ها.

چون آدمی که کاری ازش برمی آید ادا ندارد و آنکه ادا دارد کاری ندارد.

حساب کار قلم را باید از ه حسابی جدا کرد از حساب تیراژ بزرگ و درآمد و ناشر مغبون و از این مزخرفات. … این تجربه حاصل شد که حساب قلم را باید از حساب دوستی ها نیز جدا کرد. دوستی آدمیزاد را از تنهایی در می آورد؛ اما قلم او را به تنهایی برمی گرداند.
Profile Image for Shayan Tadayon.
Author 1 book2 followers
December 26, 2023
چهار کلمه حرف جلال را خواندن لطف خودش را دارد. حتی اگر همه به حساب نباشد، گرد از روابط دوستانه و فکری و قصد و غرض‌های عصری برمی‌دارد از زاویه دید اویی که در آن روزگار مریدها داشت و در این روزگار فحش‌خورش ملس است‌
Profile Image for Ahmad.
12 reviews
March 31, 2019
وقتی در زندان بی ثمری گیر کردی، خواهی دید که یک تکه دعای باطل سحر را چند بار می شود خواند یا به یک تار عنکبوت و حرکاتش چقدر می توان دل بست.
Profile Image for Iman Yoosefi.
21 reviews5 followers
January 15, 2021
فارغ از این که در شکل گیری ادبیات داستانی معاصر ما ،"جلال" از اولین هاست و می باید مورد خوانش قرار گیرد ، اما این بدین معنا نیست که خواندن آثار او مهر تاییدی ست بر ناب بودن نویسندگی او ، بلکه گمان بر این است که با خوانش این آثار می توان به ضعف ها و گاها نقات قوت این مسیر که " جلال " نیز منزلی در ایتدای آن است ، پی برد .

به گمانم ، " یک چاه و دو چاله " از دو منظر قابل بررسی و نقد است :
در نگاه اول این پرسش به میان می آید که آیا نویسنده می بایست هر گونه دیدگاه شخصی که گاه از روی کینه ورزی های شخصی خود است را ، در قالب یک محصول فرهنگی یعنی " کتاب " به جامعه تحویل دهد ؟
شاید استدلال" آل احمد" این بوده باشد ، جامعه ای که در دیدگاه شخصی چون او ، فاقد هر گونه تشخیص خوب از بد است و می بایست به عنوان یک " هنرمند متعهد ! ( به دیدگاه وی تحت تاثیر از سارتر ) " مردمان را آگاه نمود !
این دیدگاه ایدئولوژی یک به قول خودش " اهل قلم " افراطی را بیان می کند .

از منظری دیگر ، و از خوانش متن متوجه نگاه ایدئولوژیک و بسته و محدود "آل احمد" می شویم . او یک ایدئولوگ افراطی ست که قضاوت هایش در این سخن را نه از سر غرض با این سه تن ، بلکه از روی "استدلال های اشتباه " خود ، آن هم به خاطر ذهن بسته اش ، انجام می دهد .
در دیدگاه او ، تنها یک مسیر درست است و آن مسیری ست که او و هم قطارانش فکر می کنند و اصرار بر این دارند که باقی خلق! را نیز با خود همراه نمایند .

سخن کوتاه میکنم و با نقل قولی از ابراهیم گلستان مطلب را به پایان می برم :
ما به میزان فهم و درکمان ، پدیده ها و رخداد ها را قضاوت می کنیم !
Profile Image for Mohamadreza imani.
262 reviews2 followers
February 29, 2024
جلال با کسی تعارف ندارد. در چاله و چاهی که برای دیگران میکند، خودش را هم پرت میکند. در این کتاب هم اگر سوزنی به گلستان و وثوقی و ... زده، جوال‌دوزی هم به خود زده. مثلا اگر گلستان را به جیره خواری شرکت نفت متهم میکند، بلافاصله میگوید که خودش هم مبلغی از پول گلستان را بلند کرده. اگر جایی برای کسی مرام گذاشته را گفته و اگر زیرآب کسی را زده هم گفته. برای من صراحت جلال است که دوست داشتنی‌اش میکند.
بخش دوم کتاب هم شرح احوال مختصری از اوست. شاید نکته جالب و کمتر پرداخته‌اش برادر بزرگ اوست. مرحوم محمد تقی آل احمد نماینده آقای بروجردی بود در میان شیعیان نخاوله مدینه که ظاهرا برای بقعه سازی ائمه بقیع هم تلاش‌هایی کرد ولی به روایتی بر نتافتنش و زهر خورش کردند که شهید شد و دو سه متری ائمه بقیع مدفون.
Profile Image for atashekan ..
27 reviews12 followers
November 30, 2015
همان جلال نمکی خودمان که وقتی مثلا شرح احوالات هم می خواهد بنویسد خودش است...جلالی می نویسد
Profile Image for Zohreh Samiei.
208 reviews10 followers
Read
October 16, 2017
مختصري از احوالات سياسي و اجتماعي مولف!
Profile Image for Peyman Talebi.
151 reviews36 followers
June 22, 2023
افتاده‌ام به آل‌احمدخوانی، حالا نخوان و کی بخوان! این یکی را هم یک‌نفس خواندم و عجب معرکه‌ای بود.
یکی دو خط بالا، آشکارا با زبان من در رویونویسی تفاوت دارد و این کاری است که جلال با آدم می‌کند. این آدم، آشکارا با خیلی‌ها فرق دارد. زبان خودش را دارد و همین است که هر نویسنده‌ای را می‌تواند تنها با خواندن یکی از کتاب‌هایش، به لحن و زبان خود دربیاورد. نثرش گیرایی غریبی دارد و همین است که «یک چاه و دو چاله» را یک‌نفس خواندم.
کتاب دو بخش دارد که اولی مهم‌تر است. ماجرای سه نفری که جلال معتقد است او را در چاله/چاه انداخته‌اند؛ همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی. من از این سه نفر، دو نفرشان را خیلی دوست می‌دارم و همین خواندن کتاب را جذاب‌تر کرد. هرچند که در بادی امر بایست سخت می‌کرد. فکر کن یکی از دوستانت دارد پیش تو، از یکی از صمیمی‌ترین دوستانت بدگویی می‌کند. شنیدنش سخت است مگر نه؟ اما باز هم این معجزه نثر جلال است که وسط غر زدن‌ها و گلایه‌هایش، به‌جای گفتن «حالا اینطورها هم نیست»، می‌گویی: «خب، بعدش چه شد؟»
یک‌جایی از روایتی که مربوط به ناصر وثوقی است، جلال پای شمیم بهار را - به بهانه آن ویژه‌نامه اندیشه و هنر - پیش می‌کشد و خطاب به وثوقی می‌نویسد: «قدرش را بدان. شیطان است. تو را خوب به قالب خودش زده» البته بدگویی‌هایی هم می‌کند اما همین هم از جلال بعید است. شاید به‌خاطر آن گفتگوی اندیشه و هنر و مچی است که آنجا آقای بهار از جلال خوابانده! بروم یک‌بار دیگر آن گفتگو را بخوانم...
Profile Image for Hamide._.Akbari.
29 reviews16 followers
August 14, 2020
به این کتاب بابت صراحت کلام پنج ستاره میدهم. این فضای "شما استادید، نفرمایید ما شاگردی میکنیم" چه در عرصه ی ادبیات چه در هنر های دیگر واقعا اعصاب من یکی را به هم میریزد.
خوشحالم که جلال آل احمد از صراحت خودداری نکرد، نام برد و قضایا را با شرح و تفصیل بیان کرد و بقیه را به عهده ی مخاطب گذاشت.
همه میدانیم هومن صنعتی زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی به حوزه ی ادبیات و تصویر خدمت کرده اند، خدمت هایی چه بسا تاثیرگذار بر نسل بعد. اما این باعث نمیشود فرض کنیم آنها خودخواه هم نبوده اند، حق کسی را هم نخورده اند یا به کسی ظلم نکرده اند. جلال آل احمد با صراحت قضایا را شرح میدهد، تقصیر خود را گردن میگیرد و تقصیر بقیه را هم به گردنشان می آویزد.
خوشحالم که جلال آل احمد تعارف نکرد، مثل هنرمندان امروز به دو رویی متوسل نشد که در روی آنها بگوید شما استادید و من چاکر شما هستم و در پشت سر بدگویی و تخریب کند. این رفتار مسموم را بارها در عرصه های مختلف دیده ام.

پ.ن: از رفتار لیلی گلستان(که الحق دست پدرش را در باب خودزیاد بینی و حیله گری بسته است) میشود حدس زد که جلال آل احمد بی راه هم نمیگفته.
کافیست تدتاک لیلی گلستان را ببینید و بخندید به حال مظلوم نمایی هایش. از پدرش در این تدتاک یک دیو دوسر ساخته است.
از وضع فجیع گالری داری اش هم که نگویم، نه مسئولیتی قبول میکند و نه سر درصد گرفتن از آثار کوتاه می‌آید.
Profile Image for P. T.  Tabayi.
11 reviews17 followers
February 16, 2022
آل‌احمد نویسنده‌ای است که حوصله‌ی خودش را هم ندارد. نوعی تلخ‌گوشتی در صدای او است که مثلا در هدایت هم هست و در هدایت، خوشبختانه، از بعد زیبایی‌شناختی موجه است و در آل‌احمد، اگر هم جایی موجه باشد، به یقین در «یک چاه و دو چاله و مثلا شرح‌احوالات» نیست؛ کتاب کوچک تهی کم‌وبیش زننده‌ای که بی‌آن‌که چیزی چندان سودمند بگوید، تلخ‌گوشتی می‌کند و تنها به درد پژوهشگران مشتاق یا عاشقان نویسنده‌اش می‌خورد؛ در غیر این صورت، مجموعه‌ی کاغذی است منقضی، بی‌ربط، بی‌اهمیت و به قول خود ارباب، پرت‌وپلا.
Profile Image for mohamad jelvani.
284 reviews66 followers
October 30, 2024
اولین باری که این کتاب را خواندم
هیچ از مضمونش سر در نیاوردم
چون نمی دانستم جلال در این کتاب دارد
در مورد چه کسانی
صحبت می کند
نه آنها را می شناختم
و نه می دانستم چه اتفاقی بین شان رخ داده است
اما بعد از خواندن خاطرات همایون صنعتی زاده بود
که تازه فهمیدم قضیه از چه قرار است
پس دوباره خواندمش
و چیزهای بیشتری دستگیرم شد
و قضیه تازه برایم جالب شد
البته ناگفته نماند که همایون صنعتی زاده
خودش شخصیت جالب
و حتی پیچیده ای دارد
و به این راحتی نمی توان به رازهایش پی برد
Profile Image for Ala es.
57 reviews2 followers
Read
May 23, 2025
حسابی دلش پر بود دیگه یه جاهاییش که داشت دوستان سابق خودشو مورد رحمت قرار میداد من بلند بلند میخندیدم از دست حرفاشو تیکه هاش 😂😂😂
Profile Image for Amir Kasra Arman.
Author 6 books41 followers
August 19, 2022
یکی دوماه پیش دوستی به من پیشنهاد داد تا مقدمه ای بر کتاب فلان بنویسیم و با اینکه سابق بر آن قصدش را نداشتم، اما مجاب شدم. از آنجاکه به ندرت صابون سختی برتن میمالیم، دانستم که کسی مشقتِ خواندنِ گزافه ای این نوباوه را به خود نخواهد داد. تصمیم گرفتم تا طوری بنویسم که جذاب و گیرا باشد شاید بدین فریب مخاطب را پای کُرسیِ عاریتی ام بنشانم و حرفم را به نیرنگ یک وعده نان و خرما هم که شده، پس و پیش در میان لقمه ها به خوردش دهم.
متن اولیه که تمام شد شلنگ تخته انداختم و به خیالم که چه خوب و نو نوشته ام! بادکنکم را بادِ باد کردم تا که این کتاب جلال را خواندم و سوزنش بادِ بادکنک و خیالاتم را جمگلی هوا داد!
یک دستم کتاب بود و یک دستم بر سرم که چه خاکی بریزم؟
و اما این کتاب را هم بسیار دوست داشتم و لذت بردم. روحت شاد حاج آقا، خیر ببینی.
146 reviews8 followers
October 18, 2019
"جلال" برام منفور ترين نويسنده اي كه تا به حال بهش برخوردم.
"سيمين" محبوب ترينش. چطور ممكنه واقعا 😂🤷🏻‍♀️
Displaying 1 - 23 of 23 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.