Our respect for the law is tempered-sometimes-by our admiration for those who successfully break it. Outlaws, bandits, escaping prisoners-we can't help being on their side, at any rate on paper at a safe distance in a novel. In Emeric Pressburger's story our judgement can easily be suspended, but although entertained and excited we are not left with the feeling that we have been tricked into condoning crime. Questions of religion, of conscience, of love, of loyalty, even of justive, with things the law can take mo account of- these are at the back of a story where comedy comingles with tragedy in the high pyrenees. Who was in the right we may never be able to decide. Only one thing is sure: this is a highly original novel, with the elements of a thriller, the romance of banditry in the mountains, the comedy of authority set at defiance, the undercurrent of ancient wrongs and of more recent political rancour. (Daniel George in the 'Broadsheet')
Hungarian-British screenwriter, film director, and producer. Educated at the Universities of Prague and Stuttgart, Emeric Pressburger worked as a journalist in Hungary and Germany and an author and scriptwriter in Berlin and Paris. He was a Hungarian Jew, chased around Europe (he worked on films for UFA in Berlin and Paris) before World War II, finally finding sanctuary in London - but as a scriptwriter who didn't speak English. So he taught himself to understand not only the finer nuances of the language but also of the British people. A few lucky breaks and introductions via old friends led to his meeting with "renegade" director Michael Powell. They then went on to make some of the most interesting and complex films of the 1940s and 1950s under the banner of "The Archers". Pressburger often showed a deep understanding of the British only granted to those "outside, looking in". He always prided himself on being "more English than the English". After all, some of us were just BORN English, but he CHOSE to become English. He spent his last days at Shoemakers Cottage, Aspall, Stowmarket, Suffolk in the English countryside that he loved so well. (Credits: Steve Crook )
داستانی تراژیک که در اسپانیا و در زمان حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو به وقوع میپیوندد و به ترتیب از زبان چهار نفر روایت میشود: از زبان پابلو که پدرش به جرم ارتباط با یک پناهنده کشته میشود، مانوئل آرتیگز که یک مبارز مهم در مقابل حکومت است و با پدر پابلو هم رزم بوده، کاپیتان وینیولاس که مردی زن باره و فاسد است و از نیروهای حکومتی است و در نهایت یک کشیش.
داستان با نوجوانی به نام "پابلو" آغاز میشود که پسر یکی از همرزمان و دوستان " مانوئل آرتیگز " است و پدرش توسط رئیس پلیس اسپانیایی شهر کشته شده. پابلو قصد دارد به نزد مانوئل برود تا از او بخواهد قاتل پدرش را بکشد. خانه مانوئل در خیابانی به نام اسپانیا ست. در واقع او یک فراریِ عاشق کشور است. اولین برخورد پابلو و مانوئل سرد و بی تفاوت است. بعد از مدتی یکی از دوستان مانوئل که در واقع یکی از زیردستان رئیس پلیس اسپانیای ست به نزد او می آید تا او را برای ملاقات مادرش که در بستر مرگ و در بیمارستان به سر میبرد تشویق کند. مانوئل با شنیدن این خبر تصمیم میگیرد به شهر سن مارتین برود و مادرش را پیش از مرگ ببیند. پاپکو در این میان به مانوئل کمک میکند تا راه های ورود به بیمارستان را بفهمد و از طرفی دیگر مانوئل در نظر پابلو یک قهرمان است که اکنون با گذشت سالها فرتوت شده در حدی که بچه ها در خیابان او را موش صدا میکنند. در این میان مانوئل به خاطر کمک پاپکو تصمیم میگیرد هدیه ای به او بدهد و از او میخواهد خودش هدیه اش را انتخاب کند و پابلو بهترین هدیه را "کشتن وینولاس – رئیس پلیس اسپانیایی – میداند.
طی اتفاقات متعدد کشیشی به نام "فرانسیسکو" با مادر مانوئل در بیمارستان ملاقات میکند و مادر پیر از او میخواهد تا از فرزندش محافظت کند و جلوی ورود او را به بیمارستان بگیرد، زیرا از تله ای که به بهانه ی بیماری این زن برای فرزندش ساخته اند آگاه است. مادر مانوئل در بستری بیماری میمیرد و فرانسیسکو تصمیم میگیرد با وجود بر خلاف قانون بودن این درخواست، پیام مادر را به فرزندش برساند. مانوئل از کشیش ها متنفر است و اعتمادی به آنها ندارد و نمیتواند باور کند که یک کشیش ممکن است جان او را نجات دهد. در این میان مانوئل به خیانت دوستش کارلوس نیز پی میبرد و با وجود مرگ مادرش دیگر دلیلی برای رفتن به سن مارتین ندارد.
اما مانوئل دیگر نمی تواند در یک خانه کوچک و کهنه روی یک تخت دراز بکشد و روز را به شب و شب را به روز برساند. او دوباره احیا شده است و با روحیه ای استوار عزمش را برای رفتن جزم می کند، لباس های رزمش را می پوشد، صلاح هایش را از زیر خاک بیرون می آورد و تک و تنها، به سمت سن مارتین حرکت می کند.
در این داستان، قضاوت ما به آسانی میتواند به حالت تعلیق درآید. مسائل مذهب، وجدان، عشق، تعهد و حتا عدالت به هماره تمام آن چیزهایی که قانون به حسابشان نمی آورد. تمامی اینها در زبان داستانی نهفته است که کممدی و تراژدی را در هم می تند. (برگرفته از پشت جلد کتاب)
از این رمان فیلمی به کارگردانی "فرد زینه مان " و بازیگری " آنتونی کوئین " و " عمر شریف " در سال 1963 ساخته شده است.
واکنشی که آرتیگز از شنیدن حرف من نشون داد وقتی که بهش گفتم به اسپانیا برنگرده، درست همین واکنش شما بود. اون هم نمیتونست باور کنه. زمان زیادی با هم صحبت کردیم. شب، زیباترین لحظات شب. و وقتی براش روشن شد که من به اینجا اومده ام چرا که مجبور بوده ام، چرا که من کشیشی هستم که آخرین ارزوی زندگی مادرش رو شنیده ام و باید بر برآورده این آرزو گردن بنهم، احساس گیجی میکرد و بله، احساس خجالت. تصور میکرد که ما کشیش ها چیزی جز یاوه و دروغ بلد نیستیم. در نظر مانول گذشت چیزی جز ضف نبود. یه مرتبه برای من احساس نگرانی کرد. نمیتونست بپذیره که خودش جان سامل به در برده باشه و کارلوس خبرچین فرار کرده باشه و من به تنهایی زیر تیغ باشم. اصلا دوست نداشت که کمتر از من، به خصوص کمتر از یک کشیش باشه.
خوب بود.بازهم یک قصهی پرخشونت با راویان متعدد که من در قیاس با «جایی برای پیرمردها نیست.» کمتر دوستش داشتم. (درمجموع کتاب سومی از نشر چشمه است که برخلاف روال قبلی میخونم و خیلی حال نمیکنم. شاید منم باید کمکم چشمه رو تحریم کنم😂) بهرروی خوب بود.واقعا ماوسط بود به نظرم. البته روایت صوتی بسیار خوبی داشت.
I'm a Pressburger fanatic, so of course I had to read this. The story is very simple--a former freedom fighter and bandit has been hiding out in France in the decades following the Spanish Civil War and is deciding whether to risk returning to see his mother on her deathbed--but Pressburger brilliantly explores morality and point of view through the different perspectives of his four narrators. Each narrator--eleven year old Pablo, the aging bandit Manuel Artiguez, the priest that Artiguez' mother calls to her bedside, and the Javert-like policeman who has a trap laid out for the bandit--has a different and utterly convincing voice. My only complaint is that the ending is rather abrupt and anti-climactic. It would have been nice to have an epilogue or something from Pablo's point of view to offer more resolution.
Even though the culture and political situation of Spain were foreign to Pressburger, as a Hungarian exile whose mother died at Auschwitz, I'm sure this book is more autobiographical than its plot would have us believe. There were always autobiographical elements in Pressburger's films, and even though he seems to have lost much of his impetus to write original work after WWII, we have evidence here of a soul more scarred by the loss of his family and country, and perhaps survivor's guilt, than is apparent elsewhere.
یک کتاب سرگرم کننده شاید اگر حرفهای 18+ موجود در متن نبود میشد حدس زد که کتاب برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده است.اما با این حال خواندنش لذت بخش است.اشاراتی که به مساله مذهب و پدیده جنگ دارد کمی کتاب را از یک سطح یک داستان ماجرایی معمولی فراتر برده است. تصویرسازیهای موجود در کتاب نیز در نوع خود جالب است.
خدایا! من یه گناهکارم، نمی تونم انکارش کنم. یه دوست دختر دارم، اما عاشقشم... من هیچ وقت به ترزا بی وفایی نکردم آخه...آخه اون همه جا حضور داره. مگه تقصیر منه که دیگه برام جذابیت نداره؟ هر مرد سالم و سرحالی عین من باید وقت به وقت زنشو نو کنه. بَده به جای این که با چند تا باشم فقط با یکی هستم؟ مردی با موقعیت من باید حسابی مواظب اموراتش باشه. من روزانا رو هر روز هفته وقت ناهار می بینمش، اما نه شمبه ها و یکشمبه ها. درباره ی زندگی خونوادگی ام هم چیزی بهش نگفته ام، حتی اسم زنم رو نمی دونه ولی خیلی ها همین چیزها رو هم مراعات نمی کنن. من حتی بهش گفتم که عاشق زنم هستم، که خانواده ام چیزهای مقدس زندگیم هستن، اوووون دختر باهوشیه، این چیزها رو می فهمه...در مقابل گناه های ناچیز من، یه راهزن فراری، یه حیوون وحشی با اون همه گناه های مرگبارش قرار داره. تا حالا توی تموم رودررویی هامون من بازنده بودم. شاید... شاید قسمت این بوده. موفقیت بعد از یه مشت شکست پی در پی مزه ی دیگه ای داره. اصلاً هر چی سخت تر پیروز بشی، بیشتر به دلت می چسبه...!
Not really a thriller, but a thoughtful novel with a strong story about a situation which becomes increasingly morally complex. Set in France and Franco-era Spain, it's told from four different points of view - those of a policeman, a politically-motivated bandit, a priest, and a small boy. It's compact length works in its favour and Pressburger makes both the story and the characters highly engaging and plausible. An underrated book, in my opinion.
این داستان از لحاظ زم��نی حدوداً دو دهه پس از پایان جنگ داخلی جریان دارد. «پابلو داگلاس» پسر نوجوان یکی از مبارزین قدیمی است که به تازگی دستگیر و زیر شکنجهی عوامل پلیس شهر پامپلونا به سرکردگی «وینیولاس» کشته شده است. در صحنه آغازین داستان پابلو به کمک یکی از بستگانش از مرز فرانسه عبور میکند تا خود را به خانه عمویش در شهر «پاو» رسانده و با آنها زندگی کند. آرزوی قلبی او دیدار با یکی از انقلابیون مشهور به نام «مانول آرتیگز» است که در ذهن این نوجوان جایگاه رفیعی دارد؛ تقریباً همان جایگاهی که بیست سال قبل از آن، در میان طیف وسیعتری داشته است. علاوه بر این آرتیگز در نگاه او کسی است که میتواند انتقام خون پدرش را از وینیولاس بگیرد. خروج پابلو از اسپانیا با بستری شدن مادر آرتیگز در بیمارستان همزمان میشود. وینیولاس در نظر دارد از فرصت استفاده کرده و این عنصر سابقهدار را به داخل خاک اسپانیا بکشاند. مادر که از این دام باخبر شده علیرغم ضدیت با مذهب و مذهبیون، برای نجات فرزندش به یکی از کشیشهای فعال در بیمارستان به نام «فرانسیسکو» متوسل میشود و...
داستان در یک بازهی زمانی محدود چند روزه جریان دارد و از دیدگاه چهار شخصیت اصلی داستان (پابلو، مانول، وینیولاس و پدر فرانسیسکو) در قامت راویان اولشخص، روایت میشود. با توجه به سوابق نویسنده که عمدتاً در زمینه فیلمنامهنویسی است، کتاب خیلی تصویری و سینمایی از کار درآمده است. اگر فرصت لازم را هنگام خواندن داشتم حتماً یکنفس تا انتهای آن میرفتم؛ این یعنی داستان روان و پرکشش است. فیلمی که بر اساس کتاب ساخته شده به مراتب از خود اثر معروفتر است: «اسب کهر را بنگر» به کارگردانی فرد زینمان با بازی گریگوری پک، آنتونی کوئین و عمر شریف. فیلم را یکی دو روز پس از خواندن کتاب دیدم. فیلم خوبی بود اما کتاب به مراتب قویتر بود.
第一次听到这个故事是在「李敖语妙天下」节目中「两位英雄死前的奇行」那一集,我特意去看了这部电影Behold a Pale Horse,并且费尽周折在Biblio淘旧书买到了Emeric Pressburger的原著小说Killing a Mouse on Sunday。Pressburger分别从四位主要人物(流亡者Artiguez,小男孩Pablo,神父Francisco,警长Viñolas)的视角进行线性叙事,每人两个篇章,共八个篇章,每一章都是第一人称叙述。流亡者是反对西班牙佛朗哥政权的游击队员,失败后告别母亲,流亡法国。小男孩的父亲曾经是流亡者的战友,被警长杀害。小男孩在亲戚和父亲朋友的帮助下从西班牙一路到法国找到流亡者,希望流亡者回国为他父亲报仇。而流亡者的母亲当时重病在医院,已是弥留之际,流亡者打算冒险回国看望母亲。警长则决定趁机引诱流亡者来医院然后抓捕他。流亡者的母亲临终前拜托一位年轻的神父无论如何去法国找到自己的儿子,让他千万不要回来看自己,别进入圈套。神父信守诺言,在警长的盘问下也没有透露流亡者母亲的遗言,并历经波折找到了流亡者。流亡者得知母亲已经去世,而且警长在医院布下了天罗地网,但还是决定回到西班牙,最终在医院被乱枪打死。警长望着流亡者的尸体百思不得其解。He didn't have to come here. He knew his mother was dead. What made him come then? 小说中流亡者与神父的对话,警长与神父的对话围绕信仰、正义、道德、上帝、生死展开,都很有哲学意味,引人深思。遵守承诺,坚守信仰。
This entire review has been hidden because of spoilers.
This didn’t do much for me like the TGP did by the author but dutifully completed it anyhow. Firstly, one of the first person accounts by a small kid (and there are bits of accompanying caricatures too)made me think this was kiddy book and then reading rest of the three accounts didn’t change my opinion much. Secondly the plot was too simple to retain interest or accommodating enough to make it 200 pages long. Would never have guessed that this was written by Pressburger.
یه کتاب خوب نه عالی نه متوسط تغییر راوی ها، این کمک رو به داستان کرده بود که بشه این کتاب رو به مجموعه ی داستان های کوتاه تبدیل کرد که در نهایت 3 کاراکتر اصلی کتاب با هم برخورد هایی داشتن بنظرم کتاب جذابیه و میشه اذش لذت برد
شخصیت پابلو رو دوست داشتم؛ پسر کوچولویی که پدرش بر اثر شکنجهی پلیس کشته شده و دنبال تحقق آرزوهای پدرش و انتقام گرفتن از دشمنانشه و دوستهای پدرش از نظرش قهرمانن
کتاب خوشخوانه و سریع پیش میره؛ میتونه انتخاب خوبی باشه بعد از خوندن یه کتاب سختخوان
به نظر من، کشتن موش در یکشنبه یه داستان متفاوت و تلخه که با سادگی روایتش، عمیقترین لایههای زندگی رو نشون میده. یه تصویر از تنهایی، اجبار و روزمرگی که بیشتر از چیزی که فکرش رو میکنی تو رو درگیر میکنه.
اوایل داستان کمی کند پیش میرود اما بسیار سریع هیجان وارد داستان میشود. داستان جذاب، شخصیتپردازی عالی، ترجمهی دلپذیر و از همه مهمتر صداپیشگی اطهر کلانتری، باعث شد روزهای خوبی به این داستان گوش بدهم. کتاب را از طاقچه گوش دادم.
Originally published as “Killing a Mouse on Sunday”, “Behold a Pale Horse” is a lean, pared down character study of a former Spanish Loyalist and guerrilla fighter (or terrorist, depending on one’s point of view) living in exile in France some 25 years after the Spanish Civil War. Alone, aging, and alcoholic, Manuel Artiguez just wants to be left alone to drink and die in peace. When a series of circumstances come together to push him toward returning to Spain one last time to face an old enemy and reconcile with his own past, Manuel must face what he was, and what he has become.
Written by producer and screenwriter Emeric Pressburger, the long time collaborator with Michael Powell, and based on a true story, BAPH has the feel of a screen treatment reworked into a tightly written short novel.(The book was in fact filmed by Fred Zinneman with Gregory Peck and Anthony Quinn.) Oddly structured, with each chapter told in the first person by a different character, the book is a bit slow at the start, but picks up considerably as the story unfolds. It’s not great literature by any means, but it has its moments. At its best, BAPH feels like an older, tired Hemingway has returned to see what had happened to his characters from “For Whom the Bell Tolls” after they had left Robert Jordan to his fate.
I hadn't realised that Emeric Pressburger had published any novels until I stumbled upon this one in my local second hand bookshop. I've long been a fan of the films of Powell and Pressburger and didn't even pause to have a look at what the book was about before handing over my £2. Well it was a disappointment, while it is a perfectly good book and was even filmed, though not by P&P, it doesn't have that special something that sets the films apart. As I say though it's a perfectly good book taken on it's own without any preconceptions, the tale of an ageing Spanish bandit in the early 1960's still harking back to the civil war. The story is told from four different view points, the bandit, a priest, a small boy and the chief of police in Franco's Pamplona. It's a short, easy read but that's not to say there is no depth to it. A 4 star book that felt like a 3 star book due to the high expectations.
این کتابو دوست داشتم، شاید چون یه جاهاییش فلش بک میخورد به کتابای تینجریای که یه روزی خونده بودم ولی خیلی تلخ بود، دوست نداشتم پایانشو، میتونست اون شیرینی سادگیش رو برای پایان بندیش هم حفظ کنه ولی وقتی تایتل کتابو مرور میکنی واقعا راه دیگه ای نبوده انگار از همون اول مقدر شده تا پایان مشت بزنه تو صورتت با اینکه میدونی بازهم مشتو میخوری
داستان کمی از واقعیت دور است اما جذاب، روان و خواندنی است. کتاب را به کسانی که تازه می خواهند کتاب خواندن را شروع کنند یا به رمان های سیاسی علافه مندند توصیه می کنم.