Jump to ratings and reviews
Rate this book

Alice

Rate this book
»Die Planeten laufen langsam. Aber sie machen ihre Transite. Und dann ändert sich dein ganzes Leben.«
Wenn jemand geht, der dir nahe ist, ändert sich dein ganzes Leben, es ändert sich, ob du willst oder nicht. Alles wird anders. Alice ist die Heldin dieser fünf Geschichten, alle erzählen von ihr – und davon, wie das Leben ist und das Lieben, wenn Menschen nicht mehr da sind. Dinge bleiben zurück, Bücher, Briefe, Bilder, und ab und zu täuscht man sich in einem Gesicht. Lebenswege kreuzen sich, ändern die Richtung und werden unwiederbringlich auseinandergeführt.
Die Autorin von »Sommerhaus, später« und »Nichts als Gespenster« schreibt Geschichten von ungeheurer Kraft und großer literarischer Schönheit.

192 pages, Hardcover

First published January 1, 2007

35 people are currently reading
694 people want to read

About the author

Judith Hermann

26 books303 followers
Judith Hermann is a German author.

She holds a Masters degree in German and Philosophy and attended the Berliner Journalistenschule, a highly selective professional academy for journalists. During this training she did an internship with the German language newspaper Aufbau in New York.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
234 (18%)
4 stars
434 (34%)
3 stars
411 (32%)
2 stars
136 (10%)
1 star
54 (4%)
Displaying 1 - 30 of 131 reviews
Profile Image for sAmAnE.
1,368 reviews153 followers
November 12, 2021
.
کتاب دارای پنج داستان است درباره‌ی مرگ و غم از دست دادن، که البته به نظر من همون مسئله‌ی مرگ پررنگ‌تر بود تا انتقال حس غم و مسائلی که افراد بعد از مرگ عزیزانشان با آن مواجه می‌شوند. در این پنج داستان شخصیت آلیس مشترک است. او زنی است که در این پنج داستان با مرگ دوستان و آشنایان خود روبرو می‌شود. کتاب کمی برای من کسل‌کننده بود، با احساساتی نامفهوم درگیر بودم، ریتم آرام کتاب هم مزید بر علت بود... چرا که شخصیت آلیس بسیار دور از دسترس و دست‌نیافتنی و گنگ بود! در هر داستان، او با مرگ کسانی درگیر است که دوستش هستند یا زمانی دوستش بودند و یا با آن فرد زندگی کرده است؛ که فکر میکنم آلیس برای سایر شخصیت‌های داستان هم همین قدر دور از ذهن بوده. البته شاید هدف اصلی نویسنده نشان دادن کمی از عشق و دوست‌داشتن بوده که در میان آن‌ها به مرگ هم اشاره کند ولی قطعا مسئله مرگ پررنگ‌تر بود.
Profile Image for Fatemeh Sakhaei.
18 reviews20 followers
November 30, 2025
خودم رو زجر دادم و تا آخر خوندمش تا یه وقت پیش داوری نکرده باشم.
با این حال کتاب انسجام روایی و زمانی نداشت و شخصیت پردازی‌ها تا حد زیادی مبهم بود. می‌فهمم که هدف نویسنده این بوده که به وسیله‌ی همین عدم انسجام، کتاب رو تبدیل کنه به یه اثر متفاوت، ولی بیشتر از اینکه یه اثر خاص بسازه کاری کرده که خواننده برای تمرکز و ادامه دادن مجبور باشه انرژی زیادی رو صرف کنه. (به شخصه موقع خوندن حواسم همه جا می‌رفت جز کتاب)
حس میکنم نویسنده خیلی روی این ایده حساب کرده بوده ولی موفق نشده به درستی عملیش کنه. نتیجه‌ش این شده که کتاب برای خواننده گنگ و خسته کننده باشه.
(همه این موارد به اضافه‌ی ترجمه بد)
Profile Image for Ehsan'Shokraie'.
763 reviews222 followers
April 21, 2019
اثرضعیفی است..نویسنده تلاش کرده سبکی خاص رو ارائه بده..یا شاید تقلیدی از نویسندگان بزرگ..اما در نهایت کتاب عمیقا کسل کننده شد..پر از روابط انسانی بین افرادی که مرگ رو اطرافیاشون رو تجربه میکننن..چیز جدیدی نبود و چه بسا قبل از این بهتر هم توصیف شده بود.
Profile Image for Narjes Dorzade.
284 reviews298 followers
October 20, 2020
مرگ زنده بود تو همه‌ داستان‌ها( به جز داستان آخر )
میشه بهش گفت: پروست کوچک
Profile Image for معصومه توکلی.
Author 2 books260 followers
September 10, 2016
پیش از هر چیز، اجازه بدهید غُرهایم را بابت ترجمه‌ای بزنم که به نظرم -احتمالاً بر خلاف نظر خیلی‌ها- چندان خوب نبود!
اوّلین بار وقتی مارال به من گفت که «این آقای حُسینی‌زاد شاید آلمانی‌اش خوب باشد، امّا فارسی‌اش تعریفی ندارد!» باهاش مخالفت کردم. به اتّکای ترجمه‌هاش از دورنمات و به اتّکای این که نشرماهی -که به زعم من ناشری است سخت‌گیر- برگردان‌های او را منتشر می‌کند. بعدتر، وقتی ترجمه‌ی فولادوند از «قول» را خواندم، در دلم کمی با مارال موافق شدم و حالا... شاید باید موافقت کامل خودم را باهاش اعلام کنم! :(
کتاب پر بود از جمله‌هایی که در فارسی «ممکن» نیستند. یعنی ما آن مطلب یا آن پُرسش را در فارسی این‌طور طرح نمی‌کنیم. بگذریم از این که همان جمله‌های ممکن هم نیازمند ویرایشی اساسی بودند. شاید کم‌لطفی باشد، امّا احساس می‌کنم نویسنده با آن جمله‌های مقطّع و بریده بریده‌اش کلّی کارِ درآوردن فضا را برای مترجم، آسان کرده... چه می‌دانم! شاید هم من و مارال استانداردهامان بالاست یا این که داریم به چیزی که به دلمان ننشسته، برچسب «بد» و «نه چندان خوب» می‌زنیم! امّا آخر مارال آلمانی می‌داند!...
[آیکونِ امتداد گفت‌وگوهای درونی یک آدمِ خوددرگیر]
امّا بعد!
می‌شود اوّل چیزی را بخوانید که میرزا درباره‌ی این کتاب در میرزآبادش گذاشته؟
http://mirzabad.com/archive/2012/03/0...

تهش هم، می‌شود کامنت آقای حسینی‌زاد را دید که گفته‌اند: «ترجمه فارسيش (اليس) خيلي به آلمانيش شباهت داره»
شاید هم راست گفته‌اند! به قول فرنگی‌ها:
who knows
?
:)

با اغلب گفته‌های میرزا موافقم. مخصوصاً با آن تکّه که درباره‌ی بی‌تاریخ بودن آدم‌های هرمان نوشته. تا یک جایی، آدم منتظر است که از گذشته‌ی آلیس و بقیه برایش بگویند. امّا از یک جایی به بعد، از صرافتش می‌افتی. انگار دیگر مهم نیست که این‌ها از کجا آمده‌اند و چرا الان این‌جا هستند و نسبتشان با هم چیست؟ تن می‌دهی به این که فقط بدانی در «این لحظه» چه احوالی دارند، چه می‌کنند. و بعد می‌بینی که در «این لحظه»شان غرق شده‌ای. بس که جان‌دار است. بس که زنده است...
نمی‌دانم این قیاس تا چه حد موجّه است. امّا هرمان و «آلیس»ش برای من به شدّت تداعی‌گر کارور و قصّه‌‌هاش بودند. کاروری با لحنی پُخته‌تر، زبانی منسجم‌تر و یکدست‌تر، و فضایی که -به قول معرّفی‌نویسِ کتاب‌های نشر افق- «حسرتی نهفته در آن موج می‌زند». در سرتاسر کتاب، در نم‌نم باران فصل «میشا»، آفتاب داغ فصل «کنراد»، بعدازظهر تابستانی فصل «ریشارد» و رگبار تند فصل «مالته» و حتّی در گذار بهار به تابستان فصل آخر، «رایموند»، این اندوه و جای خالی قابل لمس است. و این هنر نویسنده است که -به درستی- دریافته که برای وصف این جای خالی، کم‌تر می‌توان به کلمه‌ها امید بست. به دیالوگ‌ها و به بیان مستقیم احساسات. بار انتقال این سبکیِ به طرزِ تحمّل‌ناپذیری سنگین را باید وصف اشیاء و لحظه‌های بی‌قدرِ «همیشه آنجا، همیشه در گذر» به دوش بکشند. و همین می‌شود که در فصل آخر، آن صحنه‌ی ساده که با این چند جمله‌ی معمولی تصویر شده است، می‌شود یکی از تکان‌دهنده‌ترین پاراگراف‌هایی که تا به حال، کسی در سوگ کسی نوشته و تو خوانده‌ای:
«آن‌چه که مانده بود، روی میز بود.یدکی اتومبیل، کیسۀ کاغذی با تکّه شیرینی بادامی. چیزی باقی نماند.» (ص 165)
برای من هرمان، کاروری بود با قلمی زنانه‌تر، جُزئی‌نگرتر و قابل‌لمس‌تر. خواندن قصّه‌های کارور، هرچند که تجربه‌ای بود اعجاب‌آور (آن‌طور که او شیره‌ی کلمات را کشیده بود و تهی‌شان کرده بود، از هر حسّی، از هر «بار»ی که ممکن است کلمه‌ای با خود حمل کند...) مرا مطمئن کرد به این که «هرگز نمی‌خواهم داستان کوتاه‌هایی مثل این بنویسم». این حسّ‌وحال و این نتیجه‌گیری را -با اندک تفاوتی- پس از خواندن آلیس هم داشتم. و شاید همین است که این کتاب را با این که در نوع خودش عالی است، برای من از پنج ستاره به چهار تنزّل می‌دهد.
فراتز از این بحث‌ها که بیش‌تر ناظر به فرم و شیوه‌ی نگارش اثر هستند، نوع نگاه نویسنده به مرگ و نبود آدم‌ها هم جالب توجّه است. چیزی که باعث می‌شود فکر کنم آلیس از جمله کتاب‌هایی است که از «جشنواره‌ی مرگ» جا مانده‌اند! :)
و در آخر، باید تشکّر کنم از رعنای عزیز که نزدیک به یک سال، دوری کتاب عزیزِ پنج ستاره‌اش را تحمّل کرد و از لیلیِ جان که اگر نبود ترس از دیدار دوباره‌ی کامنت‌هاش پای این کتاب (که مثال کنتور!!! حساب کتاب‌های خوانده‌ی ریویونادارِ مرا نگه می‌دارد)، بعید بود حالاحالاها این روده‌درازی‌ها قلمی شوند...
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews312 followers
October 25, 2017
من که با مضامینش و بیانش حال کردم - مرگ، محبت، گذر زمان، بلاتکلیفی و ... . جمله بندی ها و بیان مقطع و تکه تکه اش هم جالب بود. در کل حیف که تموم شد

ترجمه اش یه ویرایش از نظر جمله بندی های فارسی بشه بهتره. من چند مورد محدود جاافتادگی و اشتباه دیدم توش - البته گاهی فقط تطبیق می دادم
Profile Image for Iryna Chernyshova.
622 reviews112 followers
August 19, 2025
Знову нічого не зрозуміла, хоч і написано добре.
Пацієнти мруть як мухи. Але навіщо?

Анотація може виступати як приклад максимально абстрактної і підходящої для будь-якої книги. Я теж зрозуміла життя як батя.
Profile Image for Arash.
254 reviews112 followers
May 24, 2023
_
وقتی کسی که دوستش داری، کسی که در زندگی ات نقشی داشته، می رود، می میرد و دیگر نیست، همه چیز دگرگون می شود؛ چه بخواهی و چه نخواهی. آن چه به جا می ماند، کتاب ها هستند و نامه ها و عکس ها. یادها و اندوهی چاره ناپذیر و گاهی هم در گوشه ای، خیابانی، کسی را اشتباهی به جای او می گیری و به دنبالش می دوی.
_
کتاب از مرگ می گوید، مرگ هایی که به شکل های گوناگون به سراغ انسان ها می آید، مرگ هایی که اکثرا در کهنسالی به سراغ افراد می آیند جز یک خودکشی در جوانی، البته در این کتاب و در هر پنج داستان، این مردان هستند که می میرند و نشانی از تباهی دارند و در نقطه مقابل، آلیس، شخصیت محوری پنج داستان، زنی است نمادی از امید و انگیزه و شادابی که به انتظار و نظاره گر مرگ اطرافیان می شود.
در داستانها، شخصیت ها دغدغه ای جز کنار آمدن با مرگ ندارند، انگار از هر لحاظ، اقتصادی، اجتماعی و روانی تأمین هستند و هیچ مشکلی جز مرگ در زندگیشان نیست.
در کتاب کسی در سوگ مرگ نمب نشیند، حتی در مرگ هایی که از قبل هم از آن مطلع هستید نظیر بیماری، افراد شبیه دیگر زمانهای زندگیشان، به گذران عمر میپردازند، مرگ برایشان امری طبیعی و حل شده است.
چون محتوا و تِم داستانها یکی��ت، رفته رفته جذابیت را از دست می دهد و به ورطه تکرار می افتد.
آلیس بعد از مرگ دوست نزدیکش به شنا می رود و حتی با رومانیایی همبستر می شود. دیگری مراسم مرگ عزیزش را تدارک می بیند و ماریا عشق اولیه همسرش میشا را نزد خود فرا می خواند. این ها تقابل مرگ و زندگی است در کتاب، کتاب در عین روایت مرگ به روایت زندگی نیز می پردازد.
در داستان اول، وقتی میشا روز به روز در تخت انتظار مرگ را می کشد و لحظه به لحظه به مرگ نزدیک می شود، در اتاقی دیگر، نوزادش روز به روز در حال رشد و تکامل است و سرزندگی.
در دنیا خوبی ها و بدی ها در تقابل هم هستند، زندگی هم در تقابل با مرگ.
Profile Image for Claire Fuller.
Author 14 books2,501 followers
December 14, 2017
This is five chapters, or interlinked stories about a series of bereavements that touch Alice either directly or indirectly. I loved the writing: spare and very European, but by the third story I wasn't sure about them - they seemed very similar and I found it hard to remember even three in my head, but by the time I finished the fifth, it all seemed to work and come together and I loved it.
Profile Image for Atoosa.
58 reviews22 followers
August 23, 2022
داستان روان و راحت بود . نگاهی به مرگ داشت که شاید من ایرانی هم باید به این مقوله داشته باشم ... همینقدر قابل پذیرش
Profile Image for R.
385 reviews25 followers
September 26, 2011
وقتی کسی که دوستش داری، کسی که در زندگی ات نقش داشته، می رود، می ميرد و ديگر نيست، همه چيز دگرگون می شود. چه بخواهی چه نخواهی. آنچه به جا می ماند، کتاب هاهستند و نامه ها و عکس ها. يادها و اندوهی چاره ناپذير و گاهی هم گوشه ای، خيابانی، کسی را اشتباهی به جای او می گيری و به دنبالش می دوی...
Profile Image for Fatemeh Nazari.
199 reviews46 followers
September 4, 2018
3.5/5
«چهارمین کتاب از چالش تابستونیِ پنج کتاب در ده روز ~چالش اینستاگرامی~ »
آلیس کتابِ عجیبی بود. هم دوستش داشتم هم نداشتم. توصیف دقیق اون حالی که شخصیت اصلی اون لحظه داشت و همه چیز اطرافش، خیلی خاص بود. واقعا کاری میکرد که حس کنی تو واقعا آلیسی در اون حال.
این ریویو احتمالا بعد ها ادیت میشه. میخوام بعد ها دوباره بخونمش. وقتی با تجربه ترم و البته با حوصله ی بیشتری بخونمش.
Profile Image for Ava.
168 reviews222 followers
December 29, 2010
این جور نویسنده ها رو دوست دارم. نویسنده هایی که همه چیز رو همون طور می نویسن که هست. حس نمی کنی یکی داره بهت دروغ می گه. انگار نه انگار که می شه دروغ گفت. یا نه اصلن. انگار نه انگار که سر تا پاش دروغه: دروغ گوهای واقعی، با استعداد.
مهم هم نیست. یه جوریه. یه جور ِ آشنا، تجربه شده. همه چیز عادی ِ. یکی مرده. یکی می میره. بعد از اون انگار همه چی دروغ بوده. یا نه! انگار دیگه هیچ چی راست نیست.



" همین بود؟
همین بود. "
Profile Image for Tandis Toofanian.
91 reviews193 followers
July 10, 2012
همه رایموند بودند. رایموند راه می‌رفت، می‌ایستاد، دستش را می‌برد پشت گردنش، کتش را درمی‌آورد.
آلیس به خودش می‌گفت «آلیس، اون دیگه نیست».
«آلیس، رایموند دیگه نیست. باید یادش رو حفظ کنی، اما دیوونه نشی. بهش فکر کنی، اما دیوونه نشی، حرصت نگیره.» تکرار می‌کرد، مدام و مدام
Profile Image for sdrshetdesordir.
139 reviews42 followers
April 23, 2024
ех, все, що нас зараз оточує, і що ми вважаємо важливим, колись буде знищено і забуто((
Profile Image for Friederike Knabe.
400 reviews188 followers
September 1, 2012
In ALICE, her most recent book available in English *), Judith Hermann takes an unusual approach to portraying her central character: through five more or less independent stories, placing Alice into the centre of each, the author explores different kinds of confrontation with death and loss. While Alice is, or was, personally connected in some way to each of the five dying men, she appears to prefer a secondary role, assisting those whose grief is more immediate and palpable. Each story captures a moment in time that brings Alice back in contact with a former lover, a family friend, an older mentor (?), even the memory of a long dead uncle. Is this a cover for her way of coping with loss and death or is she really that remote from the person dying? Do these four experiences prepare her for the loss closest to her? Can we get a sense who Alice is? Does it matter or does she stand for many who have experienced loss through death of a loved one?

Told in an unassuming and quiet and even detached voice, Hermann is very sparse in her depictions of the dying and the grieving individuals at the centre of each story. She only gives away little, brief glimpses of her relationships to the men and the other women. With each storym though, we can get a bit closer to Alice and how she approaches grieving: through keeping busy and being useful and helpful to others. Wherever the story is set - the majority in Berlin - Hermann uses the description of place to give Alice (and the reader) a tangible precise environment and a kind of grounding in mundane reality that in the face of an unexpected death may otherwise totally disappear. This juxtaposition of unpreparedness for an impending drama is especially well illustrated in the story, CONRAD, set around a villa on the shores of beautiful Lake Garda in northern Italy. Conrad, presumably a fatherly friend, had invited Alice and her friends to visit him and his wife Lotte at their Villa at the Lake. This is one story with more explicit emotional depth than we find in the others where Alice's distance, her preoccupation with practical matters hides her own sadness and grief. The story MALTE touched me particularly deeply. Alice who only knew her uncle from hear-say finally discovers who he really was when meeting an old friend of his. The last story centres on the person closest to Alice and focuses on her efforts to survive into the day-to-day. It is also the only story that touches on protagonists from the other stories and in that sense provides "closure" in more ways than one.

Not everybody will relate to this book. For some, Alice might appear too remote; it might feel unsatisfactory that she is not able to express her emotions directly or visibly. On the other hand, for other readers like me, Hermann's writing touches in many ways, mostly indirectly, on emotions and atmosphere as she explores Alice's grief and sense of loss. Alice stands for many of us.

*) I read the book in German. Apparently, the translation captures Hermann's language very well.

Profile Image for Michael .
139 reviews90 followers
June 11, 2018
"Huset hvor Richard boede lå på højre side af gaden. Den højre side lå i skygge. Alice så op på Richards lukkede vinduer og tænkte, i en seng i et værelse i denne lejlighed i dette hus i denne gade ligger en jeg kender og dør. Alle andre laver noget andet. At tænke dette var næsten som at begynde på et digt, en andens ord, noget ubegribeligt." (s. 101)

Ingen mestrer novelleformen så godt som den tyske forfatterinde Judith Hermann! Med en uforlignelig virtuositet sprogliggør hun sorgens væsen, og som læser kan man ikke undgå at blive berørt af de skæbner i bogen, der, ventet eller uventet, går bort, og hvis liv novellesamlingens gennemgående hovedperson Alice mindes. Det er smukt, trist, melankolsk og handler i al sin enkelhed om det grundvilkår, at vi alle, uvist hvornår, skal dø. Forhåbentligt ikke alene.
Profile Image for Rana Heshmati.
632 reviews882 followers
May 5, 2013
نميدونم، ولى بدجورى يه حرفائيش حرفاى خودم بود...، فكراى خودم بود...
اين كلمه كلمه هايى كه حس ـارو منتقل ميكردن هم عالى بودن.
"احتمالا چاى با تفاله هاى چاى، كه چاى خشكش را رايموند بين سر انگشتانش نگه داشته بوده. عزيز عـــــزيز."
" البته آخرين هواپيما ها هم مى آمدند."
Profile Image for Elaheh.
74 reviews7 followers
July 2, 2015
ایده‌ی کتاب در مجموع خوب بود. اینکه شخصیت توی تمام داستان‌ها وجود داشت ولی در عین حال داستان‌ها رو می‌شد مستقل از هم خوند. ولی باهاش ارتباط برقرار نکردم. فقط یه سری توصیف بود. مثل یه فیلم سیاه و سفید غمبار.
Profile Image for Mor‌TeZa.
198 reviews81 followers
January 3, 2018
|\| | |_ @ ® > M0127324:
#آلیس

اولین کتاب سال 2018

کتابی بین داستان کوتاه و رمان
البته از نظر ساختار و محتوا واقعا بیش تر داستان کوتاهه.

تم اصلی کار، مرگ است و همه داستان ها و روایات حول محور مرگ
تم کلی داستان و نوع نگاه نویسنده به مرگ و مرگ ها رو خیلی دوست داشتم.

ترجمه به نظر گاه بسیار خوب و گاه ضعیف میاد.
البته متن اصلی هم لحنی خاص، کوتاه و کمی مبهم داره.
عبارات گاه کمی گنگ و ویرایش به راستی ضعیف است.

کتاب میتونست نمره چهار هم بگیره یه نظرم اگر به زبان اصلی خونده بشه و البته به داستان کوتاه هم علاقه مند باشید، که این مورد اخیر رو من نیستم.
Profile Image for Ангеліна Іванченко.
237 reviews25 followers
January 22, 2025
Книга для того моменту в житті, коли виникає потреба подивитися в очі смерті і прийняти / нагадати собі, що це нормально, хоч і боляче. Тут історії не лише про смерті, а й про життя: тихі, спокійні, із сумом та щемом.
Profile Image for Parastoo Khalili.
204 reviews456 followers
January 2, 2018
اولش قاطی کرده بودم!! فک نمیکردم آلیس یه نفره! فک میکردم چندتا شخصیت با اسم آلیس ولی بعدش یهو فهمیدم 🤦🏻‍♀️‌کتاب خوبی بود، نسبت به بقیه کتابا حالو هوای خاصی داشت
Profile Image for Mahdi.
58 reviews4 followers
September 30, 2018
ترجمه و ویرایش کتاب اینقدر فاجعه بود که نمیشه هیچ امتیازی بالاتر از این بهش داد.
Profile Image for hcelvis.
100 reviews
March 23, 2011
Alice erlebt den Tod von fünf Menschen, die ihr nahe stehen. Für jedes dieser Erlebnisse schreibt Judith Hermann eine eigenständige Erzählung, dennoch hängen sie zusammen, so daß ich nur raten kann, die Erzählungen direkt hintereinander zu lesen.
Anfangs hat mich das Buch gefesselt. Die Worte, die Alices Gedanken darlegen, Worte, die weniger gewohnte komplette Sätze sind als viel mehr Fetzen davon. wie eben Gedanken kommen und gehen. Das ist Judith Hermann zweifelsfrei gelungen. Allerdings hatte ich nach der Hälfte des Buches das Gefühl, daß da nichts neues mehr kommt. Neue Umstände schon, aber die Stimmung ist immer dieselbe, genau dieselbe. Es kann sein, daß genau das die Trostlosigkeit des Todes nahestehender Menschen ausmacht, Dennoch denke ich, weniger wäre hier mehr gewesen.
Profile Image for Maryam.
48 reviews20 followers
June 18, 2015
جمله های بدون فعل و ادامه دار ... خیلی خوب بود تقابل آلیس و مرگ
Profile Image for Mahsa Jkia.
4 reviews4 followers
Read
November 6, 2018
بسیار کتاب خوبی بود با شروعی قشنگ و پایانی زیباتر
Profile Image for Parinaz.
117 reviews125 followers
April 9, 2025
من خیلی این داستان رو دوست داشتم. به پیشنهاد کسی هم خریدم که چندان از اون آدم خوشم نمی‌آد و موقع پیدا کردن‌ش هم توی زحمت افتادم اما الان خوش‌حالم از داشتن‌ش و خوش‌حالم از خوندن‌ش.

پنج‌ داستان درمورد مرگ. آلیس زنیه که توی هر داستان یکی از اطرافیانش مرده یا در بستر مرگ‌ن و آلیس به روش‌های مختلف پیش‌شونه. دلم می‌خواد بدونم پذیرش مرگ برای همه‌شون تقریبن آسونه؟
چون من که الان بیست و چندی سال سن دارم و همین‌طور هم که دارم بزرگ‌تر می‌شم، به مرگ پدر و مادرم که فکر می‌کنم وحشت می‌کنم.
نکنه فکر کردن درمورد مرگ دیگران از خود مرگ سخت‌تره؟

Profile Image for nargesf97.
53 reviews2 followers
July 8, 2019
نمی‌شه گفت کتاب عالی بود.نویسنده سعی میکرد یه قالب کلی رو برای داستانا استفاده کنه .شاید برای داستان اول جذاب و خاص بود اما برای ادامه داستان‌ها روند داستان رو خسته کننده و یکنواخت میکرد.
Displaying 1 - 30 of 131 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.