روشنفکر ایرانی هنوز از جمع خلایق بریده است دستی به مردم ندارد و ناچار خود را هم دربند مردم نمی داند.به مسائلی می اندیشد که محلی نیست وارداتی است و تا روشنفکر ایرانی با مسایل محلی محیط بومی خود آشنا نشود و گشاینده مشکلات بومی نشود وضع از همین قرار هست که هست
چون...روشنفکر ایرانی در محیط بومی خود تحقیر می شود...ناراضی است پس در جستجوی روزگار بهتری هم هست درست است که فعلا جرات عمل ندارد و می ترسد اما اگر به حد اعلای ترس که رسید پنجه در صورت پلنگی خواهد انداخت....
روشنفکر ایرانی به قول صادق هدایت همچون کنده ای است که در کنار اجاق مانده و سیاه شده نه به آتش زیر دیگ کمکی کرده و نه چوب سالم باقی مانده ...
در چنین وضعی اگر روشنفکر ایرانی بتواند از سرسپردگی به حکومت ها چشم بپوشد و برای رسیدن به مقامی که حق اوست تکیه به آزادی کند و به خلایق کثیری که آهسته آهسته دارند در حوزه تأثیر و تآثر روشنفکری قرار می گیرند...لیاقت خود را در حل مشکلات بومی...نشان دهد و از این راه دستی به خلایق کثیر پیدا کند و نفوذ کلامی در ایشان راه اصلی را پیدا کرده است
دوستانِ گرانقدر، اگر در متنی که مینویسم برخی از جملات و یا واژه ها به نظرِ شما از ادب به دور است، من را ببخشید، ولی به غیر از این نوع نگارش نمیشود میهن فروشان و عرب پرستانی که سرزمینمان را به کثافت کشیده اند را توصیف نمود دوستان خردگرا، <روشنفکر> کسی است که مردم را به استفاده از خرد تشویق و راهنمایی میکند، همچنین به نقدِ خرافات و موهوماتِ مذهبی و دینی پرداخته و مردمِ سرزمینش را از عوارض و عواقبِ ویران کنندۀ دین، آگاه کرده و در رابطه با منافعِ طبقاتیِ دم و دستگاهِ بزرگ و طولانیِ مسجد و کلیسا و سرپرستانِ دینی و ملّا و به اصطلاح روحانیون، دست به افشاگری و روشنگری بزند عزیزانم، این <جلال آل احمد> با نوشتنِ این کتاب بیش از پیش ثابت کرد که یک میهن فروشِ خائن و ترسو، بیش نیست... در بینِ جوانان زودباور و بخشی از مردم ساده لوح محبوبیت به دست آورد و برایِ خودش یک پایگاهِ مردمی ایجاد کرده بود... ولی با نوشتنِ این نوع مطالب، آنها را به چاهِ تاریک و کثیفِ دین و مذهب انداخت اگر بخواهیم برایِ حذبِ باد، مثال بیاوریم.. <جلال آل احمد> مثالِ خوبیست، چراکه قبل از کودتایِ 28 مرداد، <جلال آل احمد> به همراهِ <ملکی> و <بقایی>، گروهی به نامِ «جمعیت سوسیالیست هایِ ایران» را تشکیل دادند... ولی این جلالِ اجنبی پرست، بعد از کودتا به یکباره رنگ عوض کرد و پایِ روحانیون را لیسید و بوسید... چراکه اصلی ترین هدفِ سوسیالیست، مالکیتِ اجتماعی است و تمامیِ مردم سهمی برابر از درآمدِ صنایع و تجارت و غیره و در کل درآمدهایِ دولت، دارند ... ولی هر ایرانیِ خردمندی میداند که روشِ ادارۀ مملکتِ ما بر اساسِ نظام سرمایه داری و بورژوازی میباشد و روحانیون و سرپرستانِ دینی و شکمباره و حریص، همچون انگل به جانِ سرزمینِ پاکمان افتاده اند و علاوه بر این هیچ نظارتی بر اموال و دارایی هایِ آنها انجام نمیشود، همانطور که <مارکس> میگفت: «ثروت فقط از طریق کار بوجود میآید و از این رو، اگر کسی بدونِ کار کردن ثروت بدست بیاورد، این ثروت را به قیمت سوء استفاده از کار دیگران ایجاد کرده است» ... حالا وقتی بسیاری از مردم از تعریف هایِ جامعه مدنی و حقوقِ انسانها و نوعِ کشورداری و قوانینِ اجتماعی، آگاه نیستند، اینجاست که عرب پرستان و بی وجدان هایی مثلِ <جلال آل احمد> و <علی شریعتی> به اسمِ روشنفکر ( خیرِ سرشون) واردِ میدان شده، از اعتمادِ مردم به خودشان سوء استفاده میکنند و به تبلیغ از حکومت و نوعِ مملکت داریِ آنها میپردازند... تُف به غیرتِ این میهن فروشانِ کثیف و عرب پرست آل احمد با این کتاب نه تنها جوانان را به بیراهه کشاند، بلکه نشان داد خودش نیز عرب پرستی بی وجدان و دروغگو بوده است... آل احمد میگه: روشنفکر بدونِ روحانیون شیعه ناقص است... و کثافت کاری خود را در دفاع از روحانیون به اوج رساند و حتی متنِ سخنرانیِ 1342 خمینی را در همین کتاب وارد کرده است جالب است که دو تا موجودِ بیخرد و عرب پرست مدام به هم نان قرض میدادند... آل احمد، شریعتیِ مغلطه گر و میهن فروش را روشنفکر خطاب میکرد و از طرفِ دیگر شریعتی آل احمدِ ترسو و ذلیل را روشنفکر مینامید و جالب است که جفتشان فهم و شعورشان از یک کَک کمتر بود دوستانِ خردمند، روشنفکری مگر با خرافه و دین و مذهب سازگار است؟ تا به حال هیچ شخص مذهبی نبوده که روشنفکر باشد و بلعکس... دین و مذهب، خرد را از انسان میرباید.. مثلِ همین نادان هایِ بد سواد و بیسواد که اسمشان را آوردم و هنوزهم عده ای بدسواد و از همه جا بیخبر در این سایت بدون آگاهی از اینها تعریف و تمجید میکنند آل احمد به اندازه ای ذلیل و خار شده که در همین کتاب مینویسد: « من افتخارِ این را داشتم که دو یا سه بار با علی شریعتیِ بزرگ ملاقات داشته باشم که من را بسیار زیرِ تاثیر قرار داد، ما مفصلاً حولِ مسالۀ روشنفکران در جامعه صحبت کردیم و خوشحالم که در این موارد ما در یک خط قرار داریم» ... یکی نیست بگوید: این دوتا بیخرد را چه به روشنفکری؟؟ بله در یک خط قرار داشتند و آن هم خطِ عرب پرستی و فاضلاب مذهب و میهن فروشی بوده است... اگر علی شریعتیِ بی غیرت و بی اصل و ریشه، بزرگ است، پس "زکریایِ رازی" و "خیام" و "فردوسی" چه هستند؟!! بله.. شریعتی بزرگ بوده ولی یک زالویِ بزرگ بوده، و جز این هم نبوده است ضربه ای که امثالِ شریعتی و جلال آل احمد به دانش و خردِ ایرانیان زدند، مغول ها نزدند... اینها جوانان بیچاره و ساده لوح این سرزمین را به باتلاق کثافتِ دین و مذهب و پوچی کشاندند
امیدوارم این ریویو جهتِ آگاهی جوانانِ خردگرایِ سرزمینم، مفید بوده باشه <پیروز باشید و ایرانی>
شاملو جایی این کتاب را«شرم آور» توصیف کرده و من از ابتدا تا انتهای خواندن، مدام در جستجوی شواهد «شرم آور» بودن آن بودم و چیزی نیافتم! این کتاب آیینه ای است برابر روشنفکران این سرزمین، حالا اگر نقش روشنفکر در آن کج است، تقصیر از آیینه نیست. با همه ی احترامی که برای شاملو و و نقش مهمی که در ادبیات و شعر معاصر ایران ایفاء کرده، قائلم ولی حرفش را بسیار پرت یافتم و گمان می کنم او نیز از دیدن نقش خود در آیینه خوشحال نشده! و بی رحمی جلال آل احمد را ببین که اول از همه خودش را و نقش خودش را در این آیینه حک کرده و بی رحمانه خود را به تیغ تیز سلاخ نقد خود سپرده؛ این آخری را هم گفتم که حساب کار دست همه بیاید، از جمله خودم. متأسفانه تیپ های روشنفکری که آل احمد در این کتاب به تصویر می کشد امروز هم در مورد روشنفکران ایرانی(به همان معنی وسیع روشنفکر مد نظر او) قابل کاربردند. هرچند که در این میان جایگاه سیاسی روحانیت و دیگر تیپ های روشنفکری بسیار تغییر کرده است، اما شکاف ها همان است و ایرادها و مشکلات همان. خلاصه که این آیینه با وجود قدری زنگار تاریخ که بر رخسارش نشسته، هنوز هم غمّاز است و به کار نقد روشنفکری این سرزمین می آید و از این میان شاید راه چاره ای از این بن بست فروبسته پیدا شد
امروز روز درگذشت مردی است که از مصادیقِ واقعی آن شعر سنایی و مولوی است: «مرگ چنان خواجه نه کاری است خرد». دربارۀ این مرد باشکوه و آن مرگ باشکوه خیلی حرفها دوست دارم بزنم، اما فعلا بسنده میکنم به معرفی یک کتاب مهمش، برای همۀ کسانی که میخواهند بدانند «ایران چه بود» و «ما که هستیم».
تصور و نتیجۀ پژوهش من این است: صفحات این کتاب با خون و عشق آمیخته است. چه انگیزۀ نگارشش و چه سرنوشتش. من فکر میکنم آل احمد با آن آتش درونی و عشق عجیبش به مردم خویش، جانش را بر سر نگارش و انتشار این کتاب قمار کرد تا میراث و معرفتی را برای من و شما بهجا بگذارد. درخدمت و خیانت روشنفکران به نظرم مغفولماندهترین و مهمترین کتاب جاودانیاد جلال آل احمد است. جد از اینکه از دقیقترین، بیطرفانهترین و صادقانهترین آثاری است که در تحلیل وضعیت ایران معاصر و ایران در عصر پهلوی نوشته شده است. این کتاب را جز فردی که در عین نبوغ فکری و دانش گسترده، شهامت و سلامت شخصی فوقالعاده داشته باشد نمیتوانست بنویسد.
چرا مغفولماندهترین: طرح کتاب در دیماه ۱۳۴۲ و به تعبیر خود آل احمد «به انگیزۀ خونی که در ۱۵خرداد ۱۳۴۲ از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دستهای خود را به بیاعتنایی شستند» ریخته شده است. یکسال بعد کتاب کامل میشود، سهسال بعد (۱۳۴۵) رضا براهنی دوفصلش را در مجله جهان نو منتشر میکند، پنجسال بعد (۱۳۴۷) کتاب تازه فرصت انتشاری محدود مییابد (یعنی یکسال پیش از مرگ مشکوک نویسنده)، اما به سرعت جمع میشود و تازه ۱۶سال بعد در ۱۳۵۸ (دهسال پس از مرگِ مشکوک آلاحمد و یکسال پس از پیروزی انقلاب) بهطور رسمی منتشر میشود. محتوای این کتاب بهنظر من از براهینِ قطعی این مبحث است: جلال آل احمد به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است.
چرا مهمترین: نگفتم زیباترین، یعنی نخواستم مقایسهای با آثار داستانی آلاحمد کنم. میدانیم که بخش مهمی از تالیفات و کتابهای جلال آل احمد از جنس جستار و مقاله و نظریات فرهنگی و اجتماعی او هستند که محبوبترین و تاثیرگذارترینش غرب زدگی است. در داوری بنده، «غربزدگی» با آنهمه اهمیت تاریخی و عظمت فرهنگی در مقابل این کتاب یک نوشتار ژورنالیستی و احساساتی معمولی است. «در خدمت و خیانت روشنفکران» پایاننامۀ دکترای فکر و فرهنگ و اندیشۀ جلال است (هرچند میدانم با استفاده از مشترک لفظی «پایاننامه» دارم به جلال توهین میکنم). «در خدمت و خیانت روشنفکران» کتاب جامع علمی پژوهشی آل احمد است (هرچند با تعبیر سخیف امروزی و مصادیق مبتذل «کتاب علمی پژوهشی» توهین مجددی را مرتکب شدم!). موضوع کتاب بسیار مهم و جذاب است، نثر جلال مثل همیشه بسیار لذتبخش و قدرتمند است و در کنار این دو مولفه، او پژوهشی گسترده و علمی و مستند را پایۀ تحلیلهای خودش قرار داده است. نکتۀ دیگر این است که کتاب واقعا اثری چندمنظوره و چندجانبه است. هم تاریخ، هم سیاست، هم فرهنگ، هم فلسفه، هم جامعهشناسی، هم مردمشناسی، هم ایرانشناسی. هم تاریخ انتقادی روشنفکری در ایران و جهان است. هم تاریخ تفکر و و اندیشه و سیاست و فرهنگ. هم مقایسۀ سیر سیاست و تفکر در ایران کهن و ایران معاصر است. هم تاریخ تفکرات و تحولات فکری در غرب آسیا و مشرقزمین و هم چراغ راه آینده.
گفتم این کتاب مهمتراز غربزدگی است، چون هم علمیتر و پژوهشیتر است، هم صریحتر و شجاعانهتر. اما تأکید میکنم خواننده بهتر است از آثار جلال دستکم غربزدگی را آنهم با توجه به شرایط روزگار نگارش خوانده باشد. چهبسا بشود گفت غربزدگی مقدمۀ این کتاب است. جلال هم چندبار اینجا به کتاب پیشین خود ارجاع میدهد.
نگفتم، دقت کنید، نگفتم با تمام حرفها و تحلیلهای آل احمد در این کتاب موافقم (مخصوصا با محدودیتهای اطلاعاتی و ارتباطاتی آنزمان میتوان به نویسنده به خاطر بعضی نواقص حق داد). اما گفتم این کتاب با صداقت و عمق و دانش بسیار گستردهای نوشته شده است. آنهم برای «ما». پس قطعا ارزش خواندن دارد!
سه ستاره و نصفي. اولين كتاب غير داستاني بود كه اشتياق خوندنشو داشتم . براي مني كه هميشه دنبال اين بودم چرا مردم انقلاب كردن؟ چرا همه حتي جامعه روشنفكري و دانشگاهي رفتن زير پرچم خميني ؟اوضاع زندگي قبل از انقلاب چجوري بوده؟ مردم وقتي در بطن يه اتفاق بزرگي مثل انقلاب قرار دارن دقيقا به چي فكر ميكنن؟ و خيلي چراهاي ديگه كتاب خوبي بود.جلال هميشه نويسنده محبوبم بوده و هست از نظر ادبي. از نظر عقيدتي و سياسي هنوز هيچ نظري ندارم و به دنبال بيشتر شناختن و درك كردن هستم. در كل خواندن درباره يك پديده اي در دل دوران خودش و نظرات يكي از كساني كه خودش يكي از سردمداران اون پديده محسوب ميشده جالب بود و دريچه جديدي برام باز كرد كه بيشتر برم دنبالش و بيشتر بخونم.
این که سالها بعد و از بیرون، یک پدیده نقد شود، اگرچه لازم است و مفید اما آنقدرها هم تحسینبرانگیز نیست. اما وقتی از درون پدیده یا حادثهای و درست در همان زمان تحلیلی ارائه شود که بعد از ۵۰ سال هنوز هم درست است و دقیق و هنوز هم بر میراثداران آن پدیده یا حادثه با تقریب خوبی انطباق دارد، باید صاحب تحلیل را بالاتر از همعصران خود و حتی بالاتر از نسلهای بعد نشاند. و جلال این کار را کرده است. کتاب حاضر به وضوح دقت نظر و نگاه باز و افق متعالیتر جلال را نسبت به سایر روشنفکران چه در عصر خودش و چه پس از او تا به امروز نشان میدهد. کسی که بیتعصب مینویسد. مسئله دارد، غم و اندیشه دارد و قلمش را نمیفروشد. کسی که صاحب تحلیل است. گذشته و حال یک پدیده را بی هیچ پردهپوشی مقابل چشم میآورد و مانند سایرین به دنبال غمنامه نوشتن نیست، بلکه راه چاره ارائه میدهد و از آینده حرف میزند. کسی که از نقد آنچه خود به آن تعلق دارد نمیهراسد،احساس وظیفه میکند و به نظرم در عمل کردن به وظیفهاش هم کوتاهی نمیکند. اما آیا به جلال که در صدر روشنفکری نشستهاست نقدی ندارم؟ البته که دارم و به نظرم این مهمترین نکتهای است که جلال به ما میآموزد که درست نقد کنیم، دقیق و منصفانه
جلال آل احمد در فصل مربوط به روشنفکران سنتی نظامیان و روحانیان در دفاع از روحانیان میگوید: " روحانیت سدی است در مقابل غرب زدگی جناح مترقی روحانیت حتی به وضع موجود رضایت نمی دهد و این یک نقطه قوت و مورد توجه روشنفکرانی که نه از در غرب زدگی بلکه از دریچه ضد استعمار به دنیای موجود مینگرند چراکه تشیع به عنوان ملاط اصلی حفظ وحدت ملی ایران در مقابل خطر عثمانی ها از اوان دوره صفوی به بعد در این مملکت برای خود حق آب و گل قابل است و رقیب حاکمیت است و در ادامه به پشت سکه این نقطه قوت اشاره میکند که روحانیت در مجموع دچار بینش بسته ای است بدون آشتی با علم و باقی حرف ها..."
خوب پدر آمرزیده تو که همون موقع این چیزهارو خیلی بهتر از باقی هم نسل هات میدونستی چطوری تو چند صفحه بود تنها راه مقابله با حکومت را مثال گاندی و بودایی های ویتنام و غیره که به کمک مذهب به جنگ استعمار رفتند اشاره میکنی؟! با چه خوشبینی تنها خدمت روشنکری را روحانیان و همه آنهایی که علیه استعمار در هجوم غرب زدگی هم قطار شده اند میدونی و خیانت روشنفکری را در همه آنهایی که در طول تاریخ یا با روحانیت به ستیز پرداختند یا به جکومت ها تکیه کردند...
مطالعه این کتاب را برای شناخت ایدئولوژی افراد مذهبی مشارکت کننده در انقلاب 57 و اتوپیایی که آن موقع در ذهنشان میپرواندند بسیار مهم میدانم و البته خواندن دوباره آن را امروز با نزدیک به 55 سال از تاریخ نوشتن این کتاب توسط جلال آل احمد به این جهت حائز اهمیت میدانم که میتوان دقیقا همه آن دلایلی که آن روز جلال برای توجیه اهمیت عدم دخالت روشنفکران در کار روحانیان اسم میبرد را امروز بعد از نیم قرن نتایج آن اتوپویای خیالی که جناب آل احمد و همفکرانشان در سر داشتند را به وضوح دید به شرط اینکه بتوانیم همچنان فکر کنیم و مثل امثال گوته بتوانیم بگوییم نور بیشتر نور بیشتر...
فصل ۵ به بعد (خصوصا خود فصل ۵) که از سبک نوشتن یه مقاله با آمار و جدول و ... بیرون میاد و شروع میکنه به حرف دلش رو نوشتن و میشه همون جلال همیشگی کتاب خیلی خوندنیتر میشه فارغ از درست/نادرست بودن نظراتش.
کتابی شورانگیز و پر از نظریات جالب توجه. به نظرم به این کتاب ظلم شده و به عنوان اثری مهم باید خونده بشه. نقدی درست اما در انتها راه حلی عجیب که فرجامش رو میبینیم