1925, Parigi. Quando l’uomo entra nel ristorante, il maître col monocolo fissa con sospetto la sua camicia mal stirata, la giacca con le toppe ai gomiti da cui spunta una mano sola, le scarpe lucidate ma col fango sotto la suola. Chi ha combattuto si porta la guerra addosso, sotto la pelle, per sempre. Ed è stata una guerra feroce, tremendissima, quella che a lui ha strappato una mano, alle famiglie ha strappato padri, fratelli, figli. C’è una donna che lo attende seduta al tavolo con una questione urgente da suo figlio non è mai tornato dal fronte e, sebbene siano trascorsi nove anni dalla battaglia di Verdun, Madame Joplain è graniticamente certa che Émile sia ancora vivo. L’uomo riconosce il lampo di folle speranza negli occhi di chi ha perso qualcuno ma non ha una tomba su cui piangere; ha cercato le tracce di tanti soldati spazzati dal conflitto, anche se finora non ne ha mai trovato uno in che la triste signora non si faccia illusioni di sorta. Sono passati oltre dieci anni da quando lui stesso ha dovuto lasciare il combattimento attivo per colpa di quella mutilazione e da allora non ha mai smesso di occuparsi delle tragedie che la guerra ha lasciato dietro di sé, cercando un modo per fare ammenda, per perdonare a sé stesso di essere ancora tra i vivi. Per questo accetterà l’incarico, si metterà in cerca di Émile su campi di battaglia ormai freddi, fra ex soldati e testimoni che cercano solo di dimenticare; avvierà un’indagine disperata che si tramuterà in annosa ossessione e porterà alla luce mille storie di dolore e sangue ma anche di amore e speranza. Tra queste, una spicca per intensità e poesia, la storia della Figlia della Luna, quella donna bellissima che attraversava, notte dopo notte, la terra di nessuno tra i due schieramenti in cerca dell’amato perduto, indenne dal fuoco perché invisibile al nemico, come una creatura soprannaturale. E quando sulla Francia, sull’Europa intera, cominciano a soffiare nuovi venti di guerra con il loro carico di orrore e caos, è a quella storia dolce che il protagonista si aggrappa, unica luce in un mondo che affonda nelle tenebre.
«Attraverso la vicenda di un soldato perduto nella Grande Guerra, Gilles Marchand ci fa scoprire una storia d’amore magnifica e folle». Le Soir
«Marchand vola alto, in perfetto equilibrio fra le atrocità della guerra e il romanzo onirico». Ouest France
«Un romanzo talmente ricco che parlarne non può rendergli giustizia. Niente può esprimere il prodigio di questo libro meglio del libro stesso». ActuaLitté
سرباز ناساز کتابی ایست از ژیل مارشان نویسنده فرانسوی ، کتاب او که به تازگی (2022) منتشر شده ، به سبب روایت قدرتمند و حیرت انگیز از جنگ جهانی اول ، می توان نسخه فرانسوی در غرب خبری نیست ، شاهکار اریش ماریا رمارک دانست . مارشان به جای پرداختن به جبهه های جنگ و زندگی نکبت بار سربازان در خندق ها ، میان گل و لای ، جنازه ها و زیر بمباران سخت دشمن ، از شیوه خلاقانه ای استفاده کرده . قهرمان داستان او ، سرباز معلولی ایست که به سبب معلولیت ازادامه جنگ معاف شده و حالا پس از جنگ ، با تجربیات و ارتباطاتی که دارد ، شغل و حرفه جالبی برای خود ساخته . او در میان انبوه مفقودین جنگ ، به دنبال گمشدگان می گردد تا شاید با یافتن خبری از آنها ، خانواده آنان را از پریشانی نجات دهد . مارشان ، با استفاده از خاطرات سربازان زنده مانده ، هم خاطرات وحشتناک آنها را از جنگ شرح می دهد و هم قهرمان داستان را در یافتن فرد گمشده دنبال می کند . ماموریت جدید او یافتن امیل ژوپلن ، سرباز شاعر و عاشق پیشه است . داستانی که سرانجام با یافتن معشوقه سرباز و نامه های آنها ، به تلخی و به شکلی غیر منتظره پایان می گیرد . توصیفات مارشان از روزهای جنگ، خندق های خیس و سرد ، صدای شلیک تفنگ ها و توپ ها ، بیم و ناامیدی مردم ، جان های از دست رفته و مجروحانی که تا ابد رنج زخمهای جنگ را با خود دارند ، درد و رنج بی پایان آن دوران را آشکارا نشان می دهد . کتاب او را که لحنی عاشقانه ولطیف دارد را باید نگاهی متفاوت به نکبت جنگ دانست . نگاه مارشان ، جنگ را زشت تر و کریه تر هم نشان می دهد .
از من خواست با صدای بلند به شما بگویم که در جنگ بازندهایم، حتی در صورت پیروزی.
سرباز ناساز یک اثر ضد جنگ تمام عیار بسیار خواندنی است که تلفیق جنگ و نکبتهای بیپایان اون رو با قصهای عاشقانه و جانسوز به خوبی پیوند داده و روایتی حزن آلود از جنگ و بعد اون ارائه داده و برای چندمین بار این مساله رو ثابت میکنه که جنگ تمام نمیشود و اثرات سوء آن پایدار خواهد بود.
سربازی فرانسوی که راوی قصه است در جنگ جهانی اول شرکت میکنه و در ماههای ابتدایی دست خودش رو از دست میده و به همین دلیل از ادامه جنگ معاف میشه..او تصمیم میگیره برای اینکه برای جامعهاش مفید باشه و گرهای از کار باز کنه و همچنین درآمدی هم برای رتق و فتق امور زندگیاش کسب کنه به جستوجوی مفقودان جنگ بپردازه. در این اثنا پرونده یک شاعر عاشق پیشه به نام امیل ژوپلن به او محول میشه و او در پی یافتن امیل و معشوقهاش میافته و تصمیم میگیره و در این بین با افراد مختلفی صحبت میکنه تا ردی از امیل پیدا کنه. در واقع نویسنده با بیان خاطرات بازماندگان جنگ هم توصیفی هولناک، اثرگذار و صریح و بی پرده از جنگ ارائه میده و هم از لا به لای خاطرات این افراد راوی قصه سعی میکنه گمشده خودش، امیل رو پیدا کنه و این پرونده رو به سرانجام برسونه. تلاشهای راوی داستان برای یافتن امیل و سرانجام این تلاشها شالودهی اصلی کتاب سرباز ناساز رو تشکیل میده.
شری بزرگتر از جنگ وجود نداره.. یک پدیده مخرب چند وجهی که بر همه ابعاد زندگی انسانها تاثیر مخرب و منفی میذاره. چه زندگی هایی نابود و چه عشقهایی پرپر شدند. چه جانهای عزیزی گرفته شد و چه غمهای بزرگی بر دلها نهادینه شد. چه خرابیها و آوارهایی از این نکبت به بار آمد و بشر به درد نخور امروزی همچنان از جنگ برای پیشبرد اهداف و آمالش استفاده میکنه. خواندن این کتاب در روزهایی که سایهی شوم جنگ و پاسخ اسرائیل به ایران عزیز وجود داره و هر شب ممکنه آسیبی به کشور و مردم بزنه حس عجیب و غریبی بود. امید که روزی شعلهی جنگی در هیچ کجا دنیا برافروخته نشه. روایت مارشان به غایت قوی بود. همه چیز در سطح عالی قرار داشت. چه داستان عاشقانه و عشق امیل و معشوقهاش چه تلاش راوی برای یافتن امیل و چه توصیفات جنگ مارشان همگی خواندنی و درجه یک و تاثیرگذار بود. قلم مارشان آنجا که از جنگ میگفت بسیار قوی و تاثیرگذار و خشن بود و آنجا که از عشق میگفت بسیار لطیف و روحنواز. این تضاد روایتها، این پلشتی و زیبایی و این غم داستان، در نهایت اثری خواندنی رو به وجود آورده که علاقهمندان به ادبیات ضد جنگ رو میتونه راضی کنه. یک اثر خوب دیگه از نشر خوبِ خوب که از ترجمه خوبی هم برخوردار بود و دم این انتشارات بابت چاپ آثار خواندنی حسابی گرم. حسن ختام این معرفی هم اختصاص میدم به جمله ای از کتاب :
جنگ، وقتی چشیده باشیاش، توی تنت است، زیر پوستت. میتوانی بالا بیاوری، میتوانی هر چقدر دلت بخواهد خودت را بخارانی، تا پوستت خونی شود، ولی هیچوقت نمیرود. در وجودت است.
عمرها در پي مقصود به جان گرديديم دوست در خانه و ما گرد جهان گرديديم! بله ، نکته دقیقا همینجاست...!🫠
وقتی جنگ در دل زندگی رخنه میکنه و هست و نیست رو به بازی میگیره، نمیدونه که با همه ی نابودگریش نمیتونه عشق واقعی رو از دل آدم ها پاک کنه. مارشان در این کتاب دو وجهه از زندگی در زمان جنگ رو به تصویر کشیده، جنگ در دو جبهه، اولی با دشمنی که با وجود تلفات زیادش بی رحمانه می تازه و غریبه ای رو در برابر غریبه ای قرار میده تا به خاک و خون بکشه و نبرد دوم جدال برای عشق و بهم رسیدن در مقابل محدودیت ها و اجبار ها، و در نهایت هم همیشه دیر رسیدن و از دست رفتن...
شخصیت هایی که در این داستان با هر جایگاه و سرنوشتی بهشون پرداخته شده، بی شباهت به میلیون ها آدمی نیستن که ناخواسته از روال عادی زندگی دور شدن تا در جایی قرار بگیرن که با اون سازگاری ندارن، سربازی که شاعر هست و مثل پرنس ها زیباست، نمادین ترین شخصیت ممکن برای بیان این تناقضه، و دختر ماه زیباترین وصف ممکن برای زنی که هیچ خطر و مرز و آشوبی اون رو از هدفش دور نمیکنه.
سرباز ناساز هشدار میده که حتی اگه جنگ برای همه و با همه تموم شده باشه، حتی اگه از مرگ خلاص شده باشیم، تبعات مخربش تا ابد گریبانگیر همه ست و فرقی نمیکنه از چه دسته ای باشیم چون اشتهای بلعیدنش تمومی نداره. کتاب عمیق و جذابیه🩵
جنگ کمترین چیزی را که از ما می گیرد جانمان است. مارشان کشتن و شکستن دلهای آغشته بهم در میان بوی باروت و خون را به زیبایی روایت می کند. رمانی جذاب که جنگ جهانی اول را از دوربین سرگشتگی دختر و پسری که درجستجوی هم هستند، نقد می کند. داستان درامی به اندازه دارد و در انتها با پایانی قابل پیش بینی شگفت زده تان می کند!
«بهشت میخواستیم، دوزخ به دست آوردیم. عشق میخواستیم، مرگ به دست آوردیم. فقط آکاردئونی باقی مانده بود. ناکوک. آن هم قرار است ما را ترک کند.»
مدتها بود کتابی نخونده بودم که اشک من رو دربیاره. عجب کتاب خوبی بود. قطعا یکی از موردعلاقههام خواهد بود. کتابهای زیادی دربارهی جنگ خوندم اما انگار همیشه دریچهی تازهای برای نگاه کردن و تجربه این کثافت بشری وجود داره. و چقدر این کتاب خوب نوشته شده بود. و چه ترجمهی خوبی! روایت درهم تنیدهای از جنگ، عشق، انسان بودن(و چقدر عجیبه) و زندگیهای از دست رفته.
ژیل مارشان توی سرباز ناساز یه رمان ضدجنگ نوشته، اما نه از جنس فریاد و نفرت از جنگ؛ بلکه از جنس سکوت و خستگیِ بعد از اون. اون بهجای اینکه دربارهی گلولهها و فرماندهها بنویسه، دربارهی آدمها مینویسه. کسایی که در جنگ گم شدن، یا بعد از جنگ دیگه نتونستن خودشون رو پیدا کنن.
مارشان نشون میده که جنگ فقط توی میدان نبرد اتفاق نمیافته؛ توی ذهن و روح آدمها هم ادامه داره. اون بخشهایی از زندگی که دیگه هیچوقت ترمیم نمیشن، همون جاییه که جنگ هنوز زندهست.
در اصل، این کتاب یه داستان عاشقانهست که وسط ویرانی جنگ اتفاق میافته. با اینکه اتفاقاتش تاریک و دردناکان، فضاسازی کتاب اونقدر تاریک نیست؛ انگار یا نویسنده نخواسته سیاهی جنگ رو پررنگتر نشون بده، یا نتونسته تا آخر عمق اون تاریکی بره. با این حال، خودِ اتفاقات، به اندازهی کافی سنگین و تأثیرگذار هستن که تا مدتها توی ذهن بمونن.
در طول داستان، ما شاهد عشقهایی هستیم که قربانی تصمیمهای سخت میشن، و سکوتهایی که از هزار فریاد دردناکترن. رمان بهنوعی میگه که هیچکس از جنگ «سالم» برنمیگرده و نه اون که جنگیده، نه اون که فقط منتظر بوده.
این کتاب من رو یاد رمان پیر و لوسی اثر رومن رولان انداخت که من اون کتاب رو خیلی دوست داشتم و حدود دو سه بار خوندمش... این کتاب هم یک کتاب ضد جنگ میشه گفت هست و توسط یک راوی ناشناس بیان میشه...راوی که در واقع یک جانباز در جنگ هست دستش رو از دست داده اما حاضر به ترک جنگ نشده و تا پایان در جنگ مونده...اون به دنبال شناسایی اجساد ناشناس میافته و تصمیم میگیره که در مورد اونها تحقیق کنه و ناگهان با یک سرگذشته عجیب و غریب مواجه میشه...سرگذشت سربازی که عاشق هست و داستانی با تم عاشقانه رو برای ما رقم میزنه، پایان داستان بسیار عالی و بینظیر بود...
c'était très joli, de vraies fulgurances, tout en simplicité (attention je veux pas dire par là qu'il n'y a pas de travail : bien au contraire, il n'y a rien de plus épouvantablement difficile que de se rendre accessible, c'est à mon sens le geste artistique le plus noble qui soit, et en cela Gilles Marchand a énormément de talent). c'est très lyrique, un peu trop pour mon goût, les sabots sonnaient fort parfois, mais jamais de façon artificielle, ça sort toujours droit du coeur : on ne peut pas être cynique dans cette lecture, on ne peut que se laisser emporter et émouvoir, et c'est très fort d'arriver à faire ça. et oui, une fois sorti de l'histoire, on s'aperçoit que les coïncidences étaient quand même un peu massives et que les ficelles se tiraient quand même sacrément bien. est-ce que c'est grave, est-ce que ça rend le livre moins vibrant de cette émotion qu'il cultive tout du long ? absolument pas. est-ce que ça lui ôte, sans doute, une profondeur qui aurait pu le rendre plus mémorable ? sûrement. mais encore une fois, ce n'est pas si important. il faut parfois être normal quand on lit un livre. ce qui compte c'est l'amour et la beauté. et ce livre en est rempli.
Un superbe 4,5 voire 5! J’ai pris ce livre un peu par hasard sur les recommandations d’une lectrice de Goodreads (désolée je ne sais plus qui!). Et j’ai été happée par ces mots. Ces mots qui disent le gâchis des guerres. La jeunesse foudroyée pour reprendre une image classique. Et la page qui ne se tourne jamais tout à fait pour celui qui l’a vécue. L’amour qui est saccagé et sacrifié par la guerre mais aussi par les familles qui n’ont pas compris. Ce n’est pas un roman optimiste et heureux mais peut-être réaliste ? Une très belle écriture qui porte son sujet et emporte l’imaginaire. Après vérification je pense qu’il s’agit d’Alex mot-à mots. Un grand bravo. Je recommande chaudement ce roman.
با دو خط آخر کتاب شروع می کنم : عشق می خواستیم ، مرگ به دست آوردیم . فقط آکوردئونی باقی مانده بود . ناکوک. آن هم قرار است ما را ترک کند . فکر میکنم همه چیز در این دوخط خلاصه شده باشه نمی دونم راجبش چی بنویسم تقدیر انسان هایی که قطعا میشود مقصران بیشماری را برایشان نام برد با این تفاوت که شاید لیست این اسامی طولانی تر از قصه این افراد باشد اما باز هم در هر صورت چه تقدیر سرنوشت زندگی و هر کلمه دیگر که اسمی روی ان می توان گذاشت چه مقصر داشته باشد چه نداشته باشد نمی توان در هیچ کلمه ای باری که روی دوش زندگی کنندگانشان را نهاده بازگو کرد و آیا تقاصی وجود دارد برای باعث و بانی این زندگی ها که کم هم نیستند ؟
- سراسر کتاب از عشقی که وجود داشت در عجب بودم که چگونه امیدی بود برای انها اما در نهایت هم با مرگ روبرو شد و تمام مدت که کتاب رو میخوندم همش منتظر بودم که شاید دنیا کمک کنه به سرنوشت این افراد ولی خب دنیا بی رحم تر از این حرفها بود نمیدونم میتونم غمی که این کتاب داشت رو فراموش کنم ؛ کتاب بنظرم ارزش خوندن داشت و توی طول داستان ذهن خواننده دائم درگیر داستان بود و حتی تا آخر داستان و سراسر پر از داستان و ماجراجویی بود
تکه هایی از کتاب : _درجنگ بازنده ایم ، حتی در صورت پیروزی .
_ به یاد افسر پیری افتادم که روزی به من گفته بود تاریخ های حک شده روی سنگ قبرها به تنهایی ارزشی ندارند : چیزی که مهم است خط تیره ی بینشان است .
به پایان رساندن یک کتابِ با ارزش همواره همراه با تجربهاست. تجربهای شخصا نزیسته اما با همان پیامها و مفهومها. سربازِ ناساز اثرِ ژیل مارشان، یکی از این آثار است و خواندنش یکی از نزدیکترین تجاربِ نزدیک به جنگ بود. هرچند که ژیل مارشان این کتاب را در سال ۲۰۲۲ منتشر کرده و شخصا در جنگ و در زمان جنگ نبوده، به خوبی میتواند یک تجربهی نزدیک به جنگ را در اثرش ارائه کند و این نزدیکی نه از منظرِ روایت و چگونگی رقم خوردن جنگها یا توصیف نبردها و کشته شدنها بلکه به اینخاطر است که نویسنده تصمیم بر این میگیرد که انسانها را در جنگ روایت کند. انسانهایی که هرکدام به نحوی چه با اختیار و چه به اجبار درگیر جنگی شدهاند که زندگیشان را تحت شعاع خود قرار میدهد و این نوع و سبک روایت، شامل ارزشگذاریهایی میشود که جنگ و مفهومِ در جنگبودن را نسبت به هر شخصیت تعریف میکند. این شکل از نوشتار دریافتِ تجربه است. تجربهی در جنگ بودن. خواندنش لزوما خواندن تجربهی یک فردِ حاضر در جنگ نیست. تجربهی افرادیست که هرکدام زندگیشان با جنگ گره میخورد و بخشی از خودشان را برای همیشه از دست میدهند و بعضا تا ابد در جنگ باقی میمانند. در این کتاب از عاشقانی صحبت میشود که همچنان در خلالِ جنگ ناامیدانه عاشقاند، از سربازانی گفته میشود که برای زنده ماندن و سر نرفتن حوصلهشان همه چیز را افسانهای جلوه میدهند و یا از آدمهایی که به واسطهی احساس گناهشان دیگر مانند سابق نمیتوانند زندگی را تجربه کنند و همهجا و همهی زندگیشان وقف جنگ شده. این آمدن و رفتن شخصیتها، نوع مواجههشان، تفاوتشان و نقطهنظر مختص به خودشان هرکدام روایتیست که تماما قطعههایی از یک پازل را شکل میدهند. پازلی که دورنمایِ آن تصویرِ هولناک و سیاهیست که شمایِ کلی جنگ را نشان میدهد.
از متن كتاب: عشق هايمان را براي هم تعريف مي كرديم.آن هايي كه نداشتند سرهم مي كردند،آن هايي كه ديگر نداشتند يادآوري مي كردند.عشق هايي كه تباه نشده بودند قشنگ تر مي شدند.حسن قصه اين است كه زندگي را بهتر مي كند،پاهايمان سنگين بودند،اما احازه نمي داديم دل هايمان از اندوه سنگين شود.نميً تولنستيم اشك ها را به باران اصافه كنيم،غرق مي شديم. وناچار بوديم جلو برويم.كوله پشتي هايمان را كه با ماجراهاي عاشقانه پرشان مي كرديم،كولمان مي گرفتيم، هميشه كمك مي كرد.عشق خوب تقسيم مي شود،تكه اي ازش برمي داري وهمان قدر از براي كسي مي ماند كه قصه را برايت تعريف كرده،دست ودل بازي راحت بود.
نويسنده چقدر عجيب تونسته بود زشتي و دهشتناكي جنگ رو در كنار زيبايي و معصوميت عشق قرار بده،در جايي قلبت از توصيفات دردناك فشرده مي شد و جايي از زيبايي عشق قلبت لبريز مي شد.
Un petit côté détective privé, un contexte d'entre deux guerres mondiales et la recherche de la vérité sur un soldat disparu, tout dans ce court roman me portait à le rapprocher d'Un long dimanche de fiançailles. Ici on suit un narrateur inconnu, un soldat qui a vite quitté les combats en perdant une main à la bataille de la Marne mais qui a refusé de quitter le front et qui est resté jusqu'au bout. Revenu à la vie civile et à sa femme, il a choisi d'enquêter, de redonner un nom à des corps anonymes, de permettre à des familles de dire adieu aux leurs et de réhabiliter des fusillés pour l'exemple.
La nouvelle mission qu'il accepte est une de celles pour lesquelles il n'a aucun espoir, une vieille dame étant persuadée que son fils est toujours vivant, mais il va l'accepter parce que ça paie bien. En plus ça lui permet de continuer de tenter de résoudre son mystère en cours, celui de la Fille de la Lune, une femme vue au milieu des champs de mine par de nombreux soldats.
On est dans un livre profondément touchant, le narrateur remonte la trace du soldat disparu, et à travers les rencontres qu'il fait il nous apporte des témoignages sur ce que chacun a vécu, toujours très touchants, bien souvent révoltants. Sans misérabilisme, il nous montre cette guerre pour rien, cette der des Ders où toute la jeunesse de plusieurs pays a été sacrifiée pour quelques mètres gagnés.
On suit notre poète et sa fiancée à travers le pays, on espère qu'ils arriveront à se croiser, à enfin se retrouver. Mais ceux qu'ils croiseront ce sont surtout les autres qui viendront raconter leur histoire, l'Histoire, des petites histoires qui font la grande. C'est peut-être un peu futile et sans grand espoir, un peu facile d'aller dans ce sens là mais le narrateur ne le fait en fait jamais parce qu'il n'a plus grand espoir dans la paix, lui qui a tant perdu avec cette guerre.
C'est poétique et réaliste, avec un style parfois un petit peu maladroit mais joli comme une histoire d'amour, résilient comme ceux qui ont survécu à une guerre et déprimant comme la suivante qui s'annonce.
Dans la catégorie "Livre recommandé par un auteur" (Lili sohn), un court roman lu d'une traite, en une journée. Le narrateur est un jeune soldat revenu de la 1e guerre mondiale avec une main en moins. Son métier, détective au service des familles pour retrouver des soldats portés disparus (le plus souvent morts), enquêter pour réhabiliter des soldats et officiers fusillés à tort (pour désertion ou abandon de combats),... 7 ans après la fin de la guerre, il est contacté par une mère, veuve, d'un millieu aisé, persuadé que son fils n'est pas mort à la guerre car il était bien trop jeune pour mourir. Pendant plus de 10 ans, elle finance les recherches du détective qui recherche autant Émile Joplain, que sa mystérieuse amoureuse alsacienne.
Le livre m'a fait penser à "Au revoir là haut" de Pierre Lemaitre qui abordait la même période d'après-guerre, ou plutôt d'entre deux guerres. Avec les enjeux autour des monuments au mort, la recherche et l'identification des disparus (indispensable pour les pensions des veuves et orphelins), le rôle des femmes qui ont remplacé les hommes à l'arrière dans les champs, usines, tramways mais ont dû regagner leur foyer une fois la guerre finie, les gueules cassées,... Un focus aussi sur l'Alsace, allemande depuis plus de 40 ans au début de la guerre et de nouveau française à la fin, avec le traumatisme d'avoir vu nombre de ses soldats tués par d'autres jeunes de son pays.
Le livre est bien écrit et se lit vite, avec quelques moments qui font sourire. Assez poétique et "romantique" aussi.
پایان: ۱۴۰۴/۲/۳۰. English / فارسی وای بَر من، وای بَر من، وای بَر من کتاب ترجمه، سایز جیبی هست و کلا ۲۱۵ صفحه داره، اما کاری که با من کرد، تاثیری که روی من گذاشت تاحالا یک کتاب ۶۰۰ صفحهای اینجوری نتونست بزاره. کتاب، ارزش خیلی والایی واسه من در قلبم پیدا کرده. نویسندهای که بند به بند، جمله به جمله مینوشت تا به یک جملهای برسه که با خوندش احساسی میشی و در فکر فرو میری. جملهای که اگر یک دفعهتی یک جا بشنوی واست خاص نیست، عجیب نیست، حتی ممکنه مضحک باشه واست، اما نه اصلا اینجطور نیست. همهچی براتون یک معنایی دیگهای داره. چقدر خوب رابطهی علت و معلول، نوشته بود. یعنی حتی برای چیزهایی که برای من سوال پیش نیومده(ممکنه حواسم نبوده یا اهمیت زیادی نداده بودم به اون بخش از نظر چرایی) حتی جواب داد و بسیار خوب این چرایی و علتها رو نوشته بود، یک دفعه نیومد بگه این افتاد، واسه این بود که پیش اومد. نه اصلا!! کاملا به جا و درست استفاده کرد.
نوع روایت دلنشین بود واسه من، خط داستانی خیلی خوب طی میشد و کاملا منو با خودش همراه کرد، بطوری که خودم رو کامل میتونستم در سیر اون داستان ببینم و حس کنم. کاملا بهتون پیشنهاد میکنم بخونیدش، اما در زمانی مناسب که خودتون میدونی کی هست.
The translated book is pocket-sized and has a total of 215 pages, but what it did to me, the impact it had on me, a 600-page book could never have had. The book has acquired a very high value in my heart. A writer who wrote line by line, sentence by sentence, until he reached a sentence that makes you feel emotional and think deeply when you read it. A sentence that if you hear it once in a while is not special to you, it is not strange, it may even be ridiculous to you, but no, it is not like that at all. Everything has a different meaning for you. How well he wrote the relationship of cause and effect. That is, even for things that I didn't have a question about (maybe I wasn't paying attention or didn't pay much attention to that part in terms of why), he even answered and wrote the why and the reasons very well, he didn't just say that this happened, that's why it happened. Not at all!! He used it completely appropriately and correctly.
The type of narration was pleasant for me, the storyline was very well-paced and completely carried me along with it, so that I could see and feel myself completely in the course of that story.
I highly recommend you read it, but at the right time, when you know when it is.
راوی داستان،سربازی فرانسوی است که به دلیل قطع عضو،از جنگ معاف شده است و حالا او با استفاده از تجربیاتش فکری خلاقانه به ذهنش می رسد: با تحقیق و جست و جو دنبال گمشدگان این جنگ می گردد و انها را به آغوش خانواده باز می گرداند.
در همین بین به امیل و لوسی(دو دلداده) بر می خورد و باقی داستان،قصه عشق آتشین این دو در بحبوحه جنگ و خون است...
خیلی جاها خوندم که از این اثر ژیل مارشال به عنوان نسخه ی فرانسوی در غرب خبری نیست ،یاد کردند.
توصیفات این کتاب از جنگ، از آدم های در هنگام جنگ و پس از جنگ،از جبهه،از شهر های درگیر جنگ و.... بی نظیر بود.
Buen libro. Es cortito, pero no hace falta más, para ser un magnífico libro. Es una historia de amor, si,pero nada ñoño. Es verdad que lo ves venir. Y bueno las casualidades finales son de chiste. Me ha gustado. Muy logrado.
Lu d'une traite ! Quand une gueule cassée se lance dans une enquête pour retrouver un soldat disparu, il découvre une histoire d'amour, qui m'a bien émue...
Bene ma non benissimo. Il potenziale c'è, gli ingredienti per essere un libro che avrei potuto amare anche. Però... Qualcosa ha stonato. Come diceva Sean Penn in This must be the place: qualcosa mi ha disturbato. A partire dallo stile, nettamente migliore quando non vuole fare il simpaticone a tutti i costi, proseguendo anche un po' con la trama. La storia a tratti mi è parsa surreale ai limiti dell'inverosimile. Ok, la vicenda e l'impostazione sono chiaramente "fiabeschi" (ma lo è poi davvero? Perché rimango col dubbio se sia un effetto voluto o meno). Il fatto che il protagonista passi anni e anni a cercare Émile in giro per la Francia per poi trovarlo sotto casa mia ha fatto storcere il naso. Così come ogni volta che Lucie ed Émile stanno per ricongiungersi e finiscono di nuovo separati. Ci può stare, ma ogni volta accade in maniera abbastanza gratuita. Esempio: lei se ne va dall'ospedale dove lavora nella speranza di ritrovarlo e il giorno dopo lui viene trasferito esattamente lì. Ok una volta, alla seconda mi sembra che l'autore mi prenda un po' in giro. In definitiva, mi è piaciuto ma mi aspettavo di più. Non mi ha appassionato come avrei voluto, né coinvolta. Cosa che mi spiace considerato quanto la tematica mi sia cara. Peccato.
This entire review has been hidden because of spoilers.
une histoire singulière qui prend vie par le biais d'une sorte de détective privée, dans un entre-deux guerres. le quotidien des soldats, les morts, les échos de guerre, l'espoir & l'amour sont décrits de manière honnête et poignante. une écriture simple qui fait résonner les sentiments. c'était touchant & boulversant.
« Je repensai à un vieil officier qui m'avait dit un jour que les dates gravées sur une pierre tombale n'avaient pas de valeur en soi: ce qui comptait, c'était le trait d'union. »
Une belle histoire d’amour un peu surréaliste, un livre doux (parfois un peu niais ?) qui dépeint pourtant avec justesse toute l’horreur et l’absurdité de la guerre (même quand on gagne, tout le monde perd).
Petit roman percutant, porté par un style fluide rappelant Romain Gary. Si j’ai eu du mal à entrer dans l’histoire, les 50 dernières pages m’ont captivé. Témoignage puissant des horreurs de la Première Guerre mondiale, ce livre nous fait entrevoir ce que l’Europe a enduré. Un récit bref mais marquant.