Jump to ratings and reviews
Rate this book

The Olcinium Trilogy #1

The Son (Best Balkan Books) by Andrej Nikolaidis

Rate this book
Mentre un incendio divora l’uliveto di famiglia, un giovane scrittore ripercorre anni di liti domestiche, dal rapporto conflittuale con il padre fino al recente abbandono della moglie. Braccato da simili pensieri fugge verso il centro di Dulcigno, antica potenza navale ormai ridotta a parco giochi per turisti, con l’unico intento di rimediare una sbronza colossale. Ma una parata di personaggi grotteschi lo costringerà a ritornare al fulcro di ogni sua ossessione: il padre.

Questa travolgente e dissacrante parabola sui rapporti umani è valsa a Nikolaidis l’European Union Prize for Literature.


Andrej Nikolaidis (1974) è tra gli scrittori più talentuosi dell’area balcanica. Pacifista schierato, ha ricevuto numerose minacce per via delle sue denunce della tortura. Vive a Dulcigno, in Montenegro, dove lavora come editorialista per il settimanale "Monitor" ed è addetto alla cultura per il parlamento montenegrino.

Paperback

First published January 1, 2006

17 people are currently reading
317 people want to read

About the author

Andrej Nikolaidis

26 books45 followers
Andrej Nikolaidis was born in 1974 in Sarajevo, to a mixed Montenegrin-Greek family. Until the age of six, he lived in the city of Ulcinj, where he returned in 1992 after the war in Bosnia erupted. Since 1994, he has written for regional independent and liberal media, as well as for cultural magazines. He is considered by many to be one of the most influential intellectuals of the younger generation in the region, known for his anti-war activism and for his promotion of the rights of minorities.

Nikolaidis also publicly defended the victims of police torture, which resulted in his receiving many threats, including a death threat during a live radio appearance. He has often stated that he considers freedom of speech to be the basis of freedom.

He has worked as a columnist in the weekly magazine Monitor and for publications including Vijesti (Montenegro), Dnevnik (Slovenia), Slobodna Bosna (Bosnia-Herzegovina), E-novine (Serbia), and Koha Ditore (Kosovo). Since 2010, he has been employed as an advisor for culture and free society in the parliament of Montenegro.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
73 (16%)
4 stars
146 (32%)
3 stars
129 (28%)
2 stars
51 (11%)
1 star
47 (10%)
Displaying 1 - 30 of 88 reviews
Profile Image for Salamon.
143 reviews70 followers
February 1, 2025
جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت.
یا
راست‌ات رو واسه‌ی خودت نگه دار.

خب اینجا چی داریم؟ شاید بشه گفت یه "سرود کریسمس" بی‌سرانجام؛ یعنی اسکروجِ احساسات داستان هیچ‌وقت فرصت دوباره‌ای پیدا نمی‌کنه. ایراد کار کجاست؟ ایراد اساسی اینه که گفتن واقعیت الزاماً هم‌معنیِ انجام کار درست نیست و اگر زندگی حقیقتی داشته باشه از جنس عشق باید باشه نه از جنس خاکستریِ مرئیِ هستی.

     پس اگر بریده‌های کتاب رو که اینجا آورده‌ام یا خود کتاب رو خوندید و توصیفات و سیر منطقیش رو شفاف یا قابل‌توجه یافتید، گمان مبرید که شما هم باید در آتش خشم و نفرت دائماً بسوزید و بر روی رنج‌تون پوستی از مضحکه و پوزخند بکشید. نه، شما اگر هم اسکروج باشید قطعاً فرصت دارید برای دم آخر لبخند رضایت بخرید.


بریده‌هایی از کتاب


___________________________________________________________________________________


"بچه که بودم خیال می‌کردم زندگی بیابانی درندشت است که می‌بایست از آن بگذرم و سعی کنم آزارم به چیزی نرسد و اثری از خودم بر جا نگذارم؛ بعد از ترک کردن آن‌جا نمی‌بایست ردپایی از من بر شن‌ها بماند، ذره‌ای خاکستر از آتشی که روشن کرده بودم، استخوانی از حیوانی که برای خوردن کشته بودم، آشغال‌مانده‌ای از کاروانی که دیده بودم، تک‌درختی در واحه‌ای که بر پوستش حروف اول اسمم را کنده باشم و زنی روستایی که بچه‌ای از من به بغل ایستاده باشد. فقط می‌گذشتم، حواسم بود تنابنده‌ای بویی نبرد و نتواند بگوید این‌جا بود."

     "فکر کنم ابومحمد غزالی در جایی نوشته بهشت همه غرق رنج است و جهنم همه غرق لذت. اگر روی تپه‌ی پُردرختی که خانه‌ام آن‌جاست از بالا ببینی، شهری که در آن زندگی می‌کنم تابستان‌ها مثل جهنم است. توریسم تجارت لذت است و آدم‌های شهرِ توریستی غرق لذت. غزالی درست گفته؛ من در جهنمم و غرق لذت. سارتر درست می‌گوید که جهنم دیگری است. لذتِ دیگران جهنم من است."

"... این آتش تیر خلاص پدرم بود. دیگر جانش را نداشت تا زمینش را دوباره از دل خاکستر بلند کند. بعد این که مادرم مرد، تنهایی از سر اجباری که به‌هیچ‌وجه آماده‌اش نبود افسردگی‌اش را تشدید کرد. دیگر به‌ندرت بیرون می‌رفت. تمام روز در نشیمن تاریک خانه می‌نشست. من از خودم می‌پرسیدم دارد به چی فکر می‌کند، ولی راستش در واقع عین خیالم نبود. فقط امیدوار بودم به چیزی فکر کند تا لااقل فکرهایش بتوانند از دیوارهای صاف و بلند افسردگی بگذرند که تمام وجودش را فراگرفته بود."

"... سرطان رحِم داشت از درون وجودش را می‌جوید و تهی می‌کرد؛ رسماً حفره‌ی خالی زهدانش داشت مانند کهکشانی در حال انبساط گسترده می‌شد و بی‌جسمش می‌کرد و مثل نوری که سیاه‌چاله‌ای در خود فروببلعدش توی خلاء ناپدید می‌شد. همین‌طور که درازبه‌دراز افتاده بود و داشت به فنا می‌رفت، به‌ام گفت دارد با دلِ خوش می‌میرد چون دیگر مجبور نیست من یا پدرم را ببیند. بعد از محکوم بودن به با ما وجود داشتن، حالا بالاخره لااقل می‌توانست بی‌ما وجود نداشته باشد. این عین حرف خودش بود. از این بیشتر تعجب کردم که مادرم هیچ‌وقت ذره‌ای علاقه به فلسفه نداشت... حیرت‌زده‌ام کرد، هر چند حیرتم واقعاً بی‌مورد بود. مقدار مشخصی از رنج هر آدمی را به درک فلسفیِ نسبتاً درستی می‌رساند، دست‌کم در مورد رنج‌های خودش..."

"... همه‌ی تحت‌تأثیر یک چرای ابدی‌اند: فیزیکدانی در لابراتوار زوریخ، مورخی هنری در کتابخانه‌ی واتیکان و فاحشه‌ای در اولسین. همگی هم از جواب سؤال همان‌قدر دورند که به آن نزدیک: جست‌و‌جوی جواب در اتم‌ها، کتاب‌ها یا بدن‌های دهاتیِ بویناک کار موجه و شایسته‌ای است. برای همین، همه در این اسنوبیسمِ روشنفکرانه به یک اندازه حق دارند، و ندارند؛ و همه‌ی کسانی که به مسائل وجودی فکر می‌کنند به یک اندازه مضحک و خنده‌دارند."

"... چه کسی غیر از بچه‌ها و احمق‌ها (یعنی بخش عمده‌ی جامعه‌ی بشری) می‌تواند باور کند که آدمی آن‌قدر شریف و خوب است که به‌اش اعتقاد داشته باشد، درونی‌ترین افکار و احساساتش را با او در میان بگذارد و اوضاع که بی‌ریخت شد ازش توقع کمک داشته باشد. اگر کسی توانسته به چیزی که به‌اش《رفاقت مادام‌العمر》می‌گویند پر و بالی بدهد، فقط به معنی آن است که رفاقتش درست مورد آزمایش قرار نگرفته. رفاقتی نیست که زیر بارِ بداخلاقیِ یک رفیق یا زیر بار شر، که همه‌ی آدم‌ها به خاطر ذات آدمیزادی‌شان محکوم‌اند در ضمیرشان حاملش باشند، کمر خم نکند."

"... ولی من به او حسودی‌ام می‌شد چون فقط یک آدمِ حقیقتاً خوشبخت می‌تواند به خاطر اعتقاداتش همه‌چیزش را به خطر بیندازد. سروکله‌ی ناامیدی بعدها پیدا می‌شود. قبلِ این‌که یقه‌مان را بگیرد، قبل این‌که منطق سر برسد و امواج قصر شنی آرزو‌های‌مان را خراب کند، باید بدانیم لحظات خوش‌مان همان‌هایی هستند که همین حالا داریم. من هیچ‌وقت هیچ امیدی نداشته‌ام، برای همین به سمیر حسودی‌ام می‌شود. یک‌ذره اعتقاد به چیزی بیشتر از هر دانش و منطقی در این زندگی شادی نصیب آدم می‌کند؛ چون منطق و آگاهی هیچ کاری جز نابودیِ امکان شادی نمی‌کنند و نشان می‌دهند هر چیزی که سعی کرده‌ایم زندگی‌مان را به آن وصل کنیم مفت نمی‌ارزد. به همین دلیل است که مثل بادکنک در هوا معلق‌ایم، آن‌قدر با منطق باد شده‌ایم که الآن است بترکیم؛ ..."

"... همان‌طور که هر روز آشغال‌های‌مان را دور می‌ریزیم آدم‌های‌مان را هم دور می‌ریزیم. و چه حقیقت ساده‌ای: دور می‌ریزیم و دور ریخته می‌شویم. به جهانی پرتاب شده‌ایم که مدام دورمان می‌ریزد. عاقبت، ما می‌مانیم و خودمان تا توی قبرستان زباله‌ی زندگی‌مان بپلکیم و وول بخوریم. دوروبرمان پر از رفقا و عشاق و معاشرانِ یک‌روزه‌ی دورریخته است؛ کسانی که از آن‌ها دوری کرده‌ایم و کسانی که از دست‌شان راحت شده‌ایم."

"... اگر مجبور می‌شدم بین بخار زباله و بوی عود و بُخور یکی را انتخاب کنم، همیشه اولی را انتخاب می‌کردم. فکر کردم خیابان‌های کثیف را به جبّه‌ها و خرقه‌های مندرس ترجیح می‌دهم. زندگی را همین‌طور که هست انتخاب می‌کنم نه اين‌که دروغ‌هایی برای ضعفا نشخوار کنم."

"... مثل بازیگران تئاتر گروتسک، با دمپایی‌هایِ زیره‌چوبیِ کوچولوی‌شان روی سنگفرش‌هایی تق‌و‌تق پیش می‌رفتند که با گذشتِ زمان تخت و صاف شده بودند. هر چند، خودشان هیچ‌وقت نمی‌فهمیدند که زمان هر رنجی را که می‌برند مبتذل جلوه می‌دهد و آن‌ها، به همراه چیزی که آن‌شب برایش زاری می‌کنند، بی‌هیچ ردپایی مثل بادی توی بیابان در می‌گذرند و می‌روند."

"... بداقبالی‌ها همیشه در حال اتفاق افتادن‌اند، مگر اتفاق دیگری هم هست؟ ولی آدم‌ها فقط گاه‌به‌گاه متوجهش می‌شوند. تمام عمرشان تلف می‌شود تا بفهمند که از زمان تولد به این طرف فقط بدشانسی بوده است و بس. برای همین آدم‌ها فقط وقتی بدشانسی سروشکلی وقیحانه و عیان به خود می‌گیرد اندوه و ناراحتی نشان می‌دهند، مثل وقتی که هواپیمایی سقوط می‌کند یا معدنچیان زیر زمین گیر می‌افتند..."

"... نفرت چیزی نیست جز سطحی‌نگری: بدترین شکلش وقتی است که دورِ این سطحی‌نگری را برج‌و‌باروی نخوت فراگرفته باشد. از آدم‌ها بیزاریم چون فکر می‌کنیم آن‌طور که هستند دیده و شناخته‌ایم‌شان...
     ولی همه‌ی این‌ها دروغ است. از آدم‌ها متنفریم چون هیچ‌چیز نمی‌فهمیم، و این نفهمی ریشه‌دار است چون فکر می‌کنیم که می‌فهمیم..."
Profile Image for Rana Heshmati.
633 reviews881 followers
April 29, 2024
کتاب خیلی عجیبی بود. با اینکه همه‌ش ۱۳۵ صفحه‌ست، یه روند عجیبی داشت که وقتی می‌خوام برای یکی تعریفش کنم اندازه ۱۳۰ صفحه باید حرف بزنم.
برای همین نمی‌دونم چی بگم ازش. شرح سرگشتگی پسر. پسری که زنش دیروز ترکش کرده. سال‌هاست با پدرش صحبت نمی‌کنه. از همه چیز و همه‌کس شاکیه. شایدم فقط بی‌توجهه. هیچی براش مهم نیست... نمی‌دونم. از دنیا متنفره و حالا داره حرف می‌زنه. داره چیزهایی که می‌بینه رو شرح می‌ده. داره شرح می‌ده تا ما هم تو این دنیا باهاش سهیم شیم. ما هم بفهمیم چه حس و حالی داره. چطور اینطور فکر می‌کنه. چرا اینطوره.
ممکنه باهاش موافق نباشی، اما می‌فهمیش. واقعا و عمیقا می‌فهمیش.
یه جاهایی من رو یاد جسپر جز از کل می‌انداخت.
یه جاهایی من رو یاد تلخی مرگ قسطی می‌انداخت.
پر بود از ارجاع‌های مختلف به اتفاق‌ها، نقاشی‌ها، موسیقی‌ها و شعرها و کتاب‌ها.

بیش از همه چیز برام طرح جلدش عجیب بود. لحظه‌ای که شروع کرد حرف زدن از چیزی که ما تصویرش رو روی جلد می‌بینیم، قشنگ احساساتم دگرگون شد. اولش فکر می‌کردم یه چیز بانمکه، بعد هی می‌خونی و می‌بینی این چیزا که اصلا بانمک نیستن، پس این چه طرح جلدیه واقعا... تا می‌رسه به اونجا. می‌رسه به یادآوری افسانه فلوت‌زن هملین...

پ.ن: می‌خواستم ازش هزارتا بریده منتشر کنم. :)) ولی مشکلش این بود که یهو کل کتاب رو می‌بایست تایپ می‌کردم. پس خودم رو متوقف کردم و پیشنهاد می‌کنم اگه حوصله یه چیز دارک دارید بخونیدش.
Profile Image for Shakiba.
16 reviews26 followers
June 4, 2024
《البته خودت بهتر میدونی که هر تعریفی کاملا بی فایده‌ست. پذیرش هر ایده‌ای خودش دقیقا به این معنیه که ما به قدر کافی بهش فکر نکرده‌ایم. چون هر چیزی رو به محض اینکه دوبار بهش فکر کنی برات غیرقابل پذیرش میشه.》
Profile Image for Pardis.
707 reviews
April 21, 2024
داستان کتاب پسر (The Son) به‌قلم آندری نیکولایدیس (Andrej Nikolaidis)، شبی از زندگی قهرمانی بی‌نام را دنبال می‌کند. شاید دقیق‌تر باشد که راوی یا قهرمان این رمان کوتاه (نوولا) را به‌عنوان یک ضدقهرمان توصیف کنیم، که تا حدودی یادآور پاتریک بیتمن است. همین ویژگی باعث جذابیت و گیرایی داستان نیکولایدیس شده است. علیرغم دیدگاه‌های تند و گاه خشن راوی نسبت به موضوع انسانیت، توصیفات نویسنده آنقدر رسا و شفاف هستند که خواننده نوعی از صمیمیت خاص را در متن احساس خواهد کرد. تصمیم نیکولایدیس برای ناشناس گذاشتن شخصیت اصلیِ داستان نیز جذاب است، خواننده به درونی‌ترین افکار و عذاب‌های دوران کودکی‌ پسر دسترسی پیدا می‌کند؛ درحالی‌که هرگز حتی نام او را نخواهد دانست! ��اوی داستان کتاب پسر به‌عنوان یک شخصیت همه‌جانبه انتخاب شده و درباره‌ی غرق شدن در انسانیت شکایت می‌کند، شکایتی که شاید بسیاری از افراد به‌سادگی جرئت ابرازش را نداشته باشند.
Profile Image for Ezgi.
319 reviews38 followers
May 17, 2024
Cinsellik dahil hayattaki hiçbir şeyden keyif almayan beyaz erkek hikayelerinden biri daha. Bu temaya karşıyım demiyorum. Bernhard ya da Genazino yaptığında işleyen ve güzel eserler ortaya çıkaran bir tema. Ama bu kitap olmamış. Her şeye salt bir nefret duyuyorum, kendi varoluşumdan dahi tiksiniyorum demekten başka bir şey yapmıyor yazar. Bu nefreti okurun içselleştirebileceği bazı doneler verse kabul edilebilir olur. Ama yazar Balkanlardaki karmaşayı dahi düzgün bir şekilde kullanmıyor. Varoluşun kötülüğü kadar kötü roman ortaya çıkıyor. Hayattan bu denli tiksintinin psikolojik temelini sermeli ya da bunu okunmaya değer edebi şekilde yazmalı. Kısacık olmasına karşın harcadığım vakte üzüldüm.
Profile Image for Mohsen.khan72.
324 reviews45 followers
March 26, 2024
خوب بود. سبکش رو دوست داشتم. نویسنده یه واقعیت رو به نمایش گذاشته بود. افراد فرو دست با زندگی درهم در یه محیط کوچک! کلیشه پدر قهرمان و اثرگذار و پر تلاش، سقوطش به واسطه از دست دادن زنش! و گرفتار شدن پسر به همون سرنوشت پدر...
Profile Image for Shervin Bakhtiari.
60 reviews14 followers
March 20, 2025
بسیار راحت‌خوان، اما خیلی زود فراموشش خواهم کرد.
Profile Image for zmorowisko.
139 reviews722 followers
September 6, 2023
Przeczytałam, bo chciałam podczas pobytu w Czarnogórze czytać powieść z akcją w tym miejscu. I fajnie się czytało o miejscach, będąc w nich.

Ale poza tym ta książka mnie zmęczyła przemocą i brakiem nadziei. Nie sięgnęłabym po nią, gdyby nie podróż do Czarnogóry.
Profile Image for Nirvana.
210 reviews34 followers
November 17, 2024
این یک ناولای کوتاه است با داستانی نه چندان ساده، با کلی اتفاقات مختلف!و راوی و اول شخصی خاص!
به جملات قابل تامل هم در طول داستان زیاد برمیخورید که به فکر فرو میبردتون!
Profile Image for Mohammad.
107 reviews1 follower
March 27, 2024
راوی به شدت منو یاد مارتین و جسپر جز از کل انداخت


از متن:
اوضاع نه به خاطر من هیچ‌وقت خراب شد، نه به لطف من هیچ‌وقت خوب. اتفاق‌ها همیشه می‌افتند و من تنها تماشاچی‌ام.
Profile Image for Sepehr Omidvaar.
92 reviews38 followers
July 29, 2024
همیشه می‌گفت: "این‌جا ما با زره‌پوشِ دانش از گزند دنیا مصونیم." حالا ققسه‌ها شده بود جان‌پناهِ مگس‌های مرده و فضله‌پوش.

شاهکار مسلم
و حتما آثار دیگر این نویسنده(که به تازگی شناختم) را دنبال خواهم کرد
Profile Image for S̶e̶a̶n̶.
979 reviews582 followers
August 23, 2019
Less digressive than The Coming, but still loose in its plot and aimless in its distracted stroll toward yet another mildly revelatory closing. It sort of reads like one of Thomas Bernhard's monologists narrating a perverse satire of Dickens' A Christmas Carol, set in post-Communist Montenegro. (And Bernhard is in fact name-checked here.) Darkly amusing at times but in general a rather bleak affair.
One moment of blind faith in anything, even in the most utter nonsense, brings a person more happiness than all the reason and knowledge in the world; for reason and knowledge do nothing but destroy any possibility of happiness and reveal everything we've tried to link our life to as worthless. That's why we float like balloons, bloated to bursting point with reason, just waiting for the moment when one tiny extra bit of knowledge will blow us to smithereens – when our body, as fragile as the membrane of a balloon, explodes from the despair which fills us.
Profile Image for Aida Eslami.
27 reviews2 followers
July 22, 2024
کتاب واقعاً عجیبی بود، تمام روایت در یک شب معمولی اتفاق می‌افتد ولی بینش راوی همه چیز رو به شکلی متحیر کننده نشون میده.
به شدت ارزش خوندن داره و در آینده حتماً دوباره مطالعه می‌کنم چون به نظرم با یک‌بار خوندن نمیشه تمام جنبه‌های اثر رو فهمید.
Profile Image for نازنینا.
42 reviews35 followers
August 2, 2025
شلوغ‌پلوغ، پُزی و ازاین‌شاخه‌به‌اون‌شاخه.
Profile Image for Gülüzar - Ertl.
104 reviews30 followers
July 4, 2017
2011 Avrupa Birliği Edebiyat Ödülü almış bu novellada yazarın diğer bir kitabı Kıyamet gibi karanlık bir kitap. Fakat Oğul’un anti kahramanı fazlasıyla –bence- gerçekçi. Toplumsal nezaketten, reflekslerden çok etkilenmemiş değerlendirmelere sahip. İnceltmiyor, empati kurmuyor, olduğu gibi anlatıyor. Bana Ian McEwan’ın İlk Aşk Son Törenler kitabındaki soğukkanlılığını hatırlattı. McEwan’ın olayları anlatışı ne kadar tarafsızsa Nikolaidis’in de durum/ilişki değerlendirmeleri o kadar soğukkanlı. Can acıtan, acımasız, ürkütücü ama itiraz edilemeyecek doğruluğa sahip. Gerçeğin bu kadar net olması insanı ürkütüyor bir bakıma.


3,5dan 4 yıldız verdim.

Spoilers:

“sadece çocuklar ve budalalar arkadaş edinebilir…çocuklar ve budalalar.. dışında başka kim, en derin düşünce ve duygularımızı açacak kadar güvenebileceğimiz, işler sarpa sardığında, işler gerçekten de hep böyledir, yardım edecek yüce gönüllü ve iyi insanların var olduğuna inanır.”

“.. yani Gazali haklıydı; cehennemdeyim çünkü hazlar ile çevriliyim. Sartre de haklıydı cehennem başkalarıdır derken. Onların hazzı benim cehennemim.”

En beğendiğim satırlar ise:

“..iyi kalpli olmak, benliğini aşma ve kendi doğası üzerinde yükselmek demektir; bu yüzden “iyi insan” denilenler “iyiliklerini” kendilerine unutulmaz bir haz yaratmak için kullanırlar, bu bir insanın hissedebileceği en derin hazlardandır. Kendi iyiliklerinin tadını öyle bir çıkarırlar ki geri kalanımızdan onlar için bir şey yapmasını falan beklemezler. Aslında onlara ne kadar kötü davranırsak, bize o kadar iyi davranırlar ve bunun karşılığında duydukları haz da bir o kadar artar. “

İyi okumalar.
Profile Image for Farnoud Lavasani.
28 reviews3 followers
Read
January 12, 2025
شروع خوبی داشت. شروع خوب با تصویرسازی‌های شاهکار. رفته رفته توصیفاتش به سیاهی اگزجره‌ای رسید -که اعتراف می‌کنم همچنان متاثرم می‌کرد، با این‌که خیلی جاها توافق نظری و عقیدتی نداشتم- به‌طور کل تجربه خوندن این کتاب برام خیلی عجیب بود و احساساتم رو هم زد. شاید بخاطر وضعیت خود خواننده یا اتفاقات اخیر بود. از نیمه دوم ولی زیاده‌گویی داشت. یکم به خامی می‌زد. ضمنا نویسنده ابتدای کتاب یه کیوآرکد گذاشته بود از آهنگ‌هایی که پیشنهاد می‌داد در انتها بشنویم که بامزه بود و بعضی‌هاش به خود متن داستان ارجاع داشت. مثل ایر باخ یا جان واکرز بلوز.
Profile Image for Elettra.
357 reviews28 followers
May 15, 2024
Questo romanzo, scritto dal montenegrino Andrej Nikolaidis ha vinto il premio "Strega Europeo" nel 2015. Intenso e toccante narra una storia che si svolge in brevissimo tempo e che vede come protagonista un giovane scrittore, Aleksandar, che nella stessa notte si ritrova ad affrontare due eventi sconvolgenti per la sua vita: l'abbandono da parte della moglie e l'incendio dell'uliveto di famiglia. Sullo sfondo di tale situazione abbastanza destabilizzante, il libro offre anche una profonda riflessione sui legami familiari e sul senso di colpa che può prendere chiunque. Infatti in preda alla disperazione, Aleksandar vaga per le strade della città montenegrina di Dulcigno, ripercorrendo con la memoria gli anni di liti familiari e il rapporto conflittuale con il padre. La prosa è originale e coinvolgente e capace di trasmettere al lettore le emozioni del protagonista. Tuttavia, la narrazione in prima persona e i frequenti flash back possono aiutare da una parte a ricostruire la storia del narratore, ma dall’altra parte rendono un po’ frammentario il racconto e appesantiscono la lettura.
Profile Image for Tuna.
184 reviews12 followers
January 29, 2024
Bu dondurucu kış günlerinde; kavurucu yaz güneşinin yaktığı baş kahramanın dünyasına adım atarak başlayan novella, arızalı bir karakter dramasını en başından muştuluyor. Travmatik ve yalnız bir çocukluk, ilgisiz ve sevgisiz geçen günler, hayalsiz ve hedefsiz bir hayat. Bu cehennemden zoraki bir kaçış.

Her biri hayatta kısa zamanda kolay kolay görülmeyecek tuhaf tiplerle garip rastlantılar sonucu gerçekleşen karşılaşmalar. Mutsuzluk için var olmanın yeterli olduğuna getirilen kanaat.

Uzun yıllar akla gelmeyen ve çözülemeyen bir muamma.
Dış seslerin iç seslere karıştığı ve tek çıkar yolun aslında hep yanıbaşında olana dönüş olduğunu kavrayış.

Anlaşılması ve sindirilmesi pek de kolay olmayan içeriğe sahip bu faklı eser, fon için tavsiye edilen müzik ve şarkı listesiyle de ilginç bir okuma deneyimi yaşatıyor.
Profile Image for Farnoosh.
47 reviews7 followers
August 27, 2025
2.7

ماجرا اینه که "پسر" یک شبانه‌روز از زندگیش رو قراره با ما شریک بشه، شبی بحران‌زده در روایتی که چندان هم منسجم نیست اما پر از جملات عمیق و مفاهیم فلسفیه.
در کل کتاب بدی نیست،
به شخصه با پراکنده‌گویی‌ها و بعضا ناتموم موندن خرده‌روایت‌هاش، مشکلی نداشتم، هیچم انتظار یک داستان کلاسیک با فراز و فرود و گره‌ و گره‌گشایی‌های مرسوم رو ازش نداشتم، حتی تا اون اواخر هم به امتیاز بالاتری فکر می‌کردم چون یه جاهاییش ناخودآگاه آدم رو دنبال خودش می‌کشوند و برای من خیلی‌ پیش می‌اومد که دلم بخواد دوباره برگردم به اون پاراگراف و بیشتر و عمیق‌تر بفهممش، اما...
با پایانش نتونستم ارتباط بگیرم، نفهمیدم چرا آدمی که نگاهش به زندگی انقدر سیاه و تاریکه، یکهو و بدون پیروی از منطق خاص داستان، باید متحول بشه و راه رستگاری در پیش بگیره؟!
شایدم به این دلیله که نسخه‌ی شنیداری کتاب رو داشتم و متن رو نخوندم، نمیدونم...بنظرم می‌تونست پایان‌بندی بهتری داشته باشه.
در نهایت چیزی که در مورد این کتاب دوست داشتم علامت‌سوال‌هایی بود که پیرامون درون‌مایه‌ی اصلی داستان در ذهن ایجاد می‌شد.

مرداد ۱۴۰۴
Profile Image for Negin.satfard.
148 reviews40 followers
December 15, 2025
وقتی قبل خرید راجع بهش خوندم، مطمئن بودم یکی از کتاباییه که قراره خیلی دوستش داشته باشم. ولی خوندنش با اینکه کوچولو و روون بود برام با اشتیاق جلو نمیرفت.

داستان در یک شب خاص از زندگی راوی اتفاق می‌افته. همسرش تازه ترکش کرده، رابطه‌ش با پدرش (که چند متری اون‌طرف‌تر زندگی می‌کنه اما سال‌هاست باهاش حرف نزده) کاملاً خرابه و پر از کینه، مادرش مرده و راوی پدر رو مقصر مرگش می‌دونه. راوی در انزوا زندگی می‌کنه، در مزرعه زیتون خانوادگی، و اون شب بیرون می‌زنه به شهر – شهری که پر از توریست، مهاجر، کثافت و نکبته.
در طول شب، با آدم‌های مختلفی برخورد می‌کنه: از خانواده‌ای جذامی که در پارکینگ متروکه زندگی می‌کنن، تا یه نوازنده پیانو که مسلمان شده، پناهنده‌های کوزوو، و آدم‌های حاشیه‌ای دیگه. همه چیز از دیدگاه راوی روایت می‌شه: پر از خشم، نفرت به انسانیت، خدا، روابط، و حتی خودش.

Profile Image for Kowsar Bagheri.
445 reviews237 followers
October 26, 2025
«برایم مسجل بود که این نیاز من به کشف گروتسک درون هر چیز دخلم را درمی‌آورد: به همه‌چیز به دیده‌ی اکراه نگاه می‌کنم چون توی همه‌چیز تشویش و رنج می‌بینم و تنها جایگزین نفرتْ شفقت است که به همان میزان مهلک و کشنده است.»
Profile Image for Negin Fotoohi.
74 reviews1 follower
February 29, 2024
ترجمه کتاب از نشر چشمه به نام "کتاب پسر" را خواندم.
ترجمه بسیار روان و داستان پر کششی بود، پیش از شروع کتاب درباره منفی نگری نویسنده شنیده بودم و آشنایی با این سبک تفکر در بطن داستان بسیار حس همذات پنداری مخاطب را تحریک می‌کرد.
قسمت‌های زیادی از این کتاب را بیش از یک‌بار خواندم و حتی یادداشت کردم.
.
.
.
از متن کتاب:
زنده بودن مصیبت قاطع و بی‌تردیدی است که جز اشک چیزی به بار نمی‌آورد.
.
.
زندگی از حیث یاس و ناکامی بین همه‌مان عدالت و مساوات برقرار می‌کند،
.
.
او رفته بود و همه چیز رسیده بود به هیچ‌چیز.
Profile Image for Reza Pordel.
7 reviews
May 23, 2024
نسخه‌ی ضعیف‌تری از کتاب یادداشت‌های زیرزمینی داستایوسکی. نویسنده با دستمایه روابط خانوادگی به هر سوراخ اگزیستانسی سرک می‌کشد و درباره‌ی آن وراجی می‌کند. حضور شخصیت‌هایی اتفاقی گاهی داستانک‌هایی را برای ایجاد تنوع در حرف‌هایش به‌وجود می‌آورد اما نه صحبت‌ها آن‌قدر عمیق هستند نه شخصیت وراج شخصیت‌پردازی می‌شود. برای من صرفا دریچه خاص نویسنده به برخی پدیده‌ها جذاب بود و باعث شد تا ته خودم را بکشانم.
Profile Image for Ferda Nihat Koksoy.
519 reviews28 followers
May 16, 2020
Olumsuzdan beslenen, yaşamın her alanını kötülüğe bağlamaktan haz alan, bunun hep böyle olduğundan ve olacağından emin olan, E.Cioran/T.Bernhard ile aşık atan ve epeyce beceren, aslında bununla insanın sadece hayvani/leptil/limbik sistemini pohpohlayan sistemi yeniden üreten, toplumsal yaşamıyla hayvani güdülerini yenmeye çalışarak gelişen kortikal beyni yok sayan, insandan iyilik, erdem, daha iyi bir toplumsal yaşam çıkmaz diyen bir edebiyat.

Bana göre değil bu kadarı: Tek uçlu, onarılmaz, kaderci yanı çok ezici, neticede 81.sf.da "Dünyayı geliştirme çabasıyla, hayatı herkese daha da zorlaştırırsın." diyerek, müesses nizama teslimiyete çağıran Nihilist, itaatkâr, kinik bir edebiyat.
Profile Image for Negar Khalili.
215 reviews76 followers
December 5, 2024
داستان با مردی همراه می‌شه که زنش ترکش کرده، پدرش مریضه و مزرعه‌ی پدریش هم آتیش گرفته.
مرد از خونه در میاد و توی شهر و می‌خونه‌ها می‌چرخه و آدم‌های مختلف رو می‌بینه و در خلال همین دیدارها کم‌کم پی به درونیات مرد می‌بریم. می‌فهمیم زنش چرا ترکش کرده و می‌فهمیم رابطه‌ش با پدرش به چه شکله و چیزهای دیگه...
داستان در مجموع جالبه و بعضی قسمت‌هاش جالب‌ترم هست و در ذهن می‌مونه. مثل همین تصویرسازی روی جلش که مرد جلو می‌ره و پشت سرش یه عالم موجود عجیب کور و کر و شل ردیف شدن...
یا مثلا ماجرای جزامی‌ها.
اما در مجموع این داستان برای اینکه بخوام عالی حسابش کنم زیادی و بیش از اندازه سیاه بود.
پاری وقتا حس می‌کردم نویسنده زور زده تمام سیاهی‌های جهان هستی رو در کتابش به‌زور بگنجونه. هیچ سویه‌ی رهایی‌بخشی در داستان نبود و قهرمان داستانم قهرمانیه که بیشتر از این‌که پیچیده باشه، پیچیده‌نماست و اغلب فقط‌ داره ناله‌وار نظریات تاریک و افسرده‌ش رو بیان می‌کنه.
ولی خب ریتم کتاب مناسبه و ماجرا گاهی تحت تاثیر قرارت می‌ده.
ترجمه روان بود و طرح روی جلد هم به نظرم خیلی جالب کار شده بود.
Profile Image for Sina200.
20 reviews1 follower
July 22, 2024
عنوان کتاب و تصویر روی جلد کتاب این تصور را به وجود می‌آورد که کتابی با مایه طنز و نوجوانانه روبروی شماست اما با شروع کتاب با مردی مواجه می‌شوید که دارد تمام اتفاقات ناگوار زندگی‌اش را از همین اول کتاب روایت می‌کند.
نگاه آندری نیکولایدیس در سراسر کتاب، سیاه، تلخ و پر از ناامیدی و یک‌جور نفرت از آدم‌هاست.
هر چه که برخمان در کتاب «آدمی، یک تاریخ نویدبخش» در مغزمان فرو کرده بود که ذات بشر نیک است، نیکولایدیس در کتاب پسر، اصرار داشت که چکیده نهاد آدمی، شرور و خبیث است و این زندگی بی‌ارزش.
دلیلِ آوردن این همه تاریکی و تنفر از آدم‌ها در داستانِ این نویسنده بوسنیایی، برای من مشخص نشد و اینکه چرا به یک‌باره در اواخر داستان، جرقه‌های امید در ذهنش روشن شد؛ و چرا هر ماجرایی که به شرارت انسان برمی‌گشت در یک گشت شبانه‌ی او در شهر برایش اتفاق افتاد.
ناگفته‌ نماند نکات فنی نویسندگی قوی‌ای در داستان وجود داشت که با ترجمه خوب محمد‌رضا فرزاد برجسته‌تر شدند.
Profile Image for زهرا.
58 reviews1 follower
August 11, 2024
هی می‌گفتم چقدر آشناست... چقدر دوستش دارم! ری‌ویوها رو که خوندم دیدم همه گفتن شبیه جز از کله! آفرررین خودشه :) خیلی لذت بردم و دلم می‌خواست طولانی‌تر می‌بود.
Profile Image for Anna.
1,113 reviews
January 12, 2021
Bezimienny pisarz wyrusza w podróż wgłąb siebie - wędrując po ulicach czarnogórskiego miasta Ulcinj. Jego wędrówka zasadza się na relacji z ojcem - człowiekiem bardzo bliskim, mieszkającym nieopodal, z którym jednak łączy pisarza bardzo trudna relacja. Obwiniany o śmierć matki, nie jest w stanie nawiązać z ojcem nici porozumienia, a ten konflikt rzutuje na jego pojmowanie świata.
Wyruszając na ulice turystycznego miasta, pisarz spotyka przeróżne postaci - trudno powiedzieć, czy są to realne spotkania czy oniryczne wizje, istotnym jest, że temat relacji ojca i syna przewija się niemal w każdym spotkaniu. Jest więc ojciec, który prostytuuje swoje córki, jest szkolny kolega, który stracił kontakt z synem, syn, który zabija ojca czy też rodzina chorych na trąd uchodźców z Kosowa, której ojciec decyduje, że życie w postsowieckim podziemnym garażu jest dla nich najlepsze. Ten korowód dziwacznych postaci przypomina wędrówkę po piekle - każda historia odkrywa bezmiar ludzkiego okrucieństwa lub nieszczęścia. Czarnogórskie piekło tworzą jednak w pierwszej linii turyści, którzy zalewają ulice miasta i zachowują się jak zwierzęta. Obraz tak bardzo mi bliski, jak pewnie każdemu, kto mieszka w turystycznej okolicy.

Ciąg dalszy: http://przeczytalamksiazke.blogspot.c...
Displaying 1 - 30 of 88 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.