Jump to ratings and reviews
Rate this book

حریق باد

Rate this book
زیر بنای این دفتر احساس به علاوه احساس نیست، افکار به علاوه احساس است

133 pages, Paperback

First published January 1, 1978

3 people are currently reading
14 people want to read

About the author

نصرت رحمانی

21 books63 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
5 (17%)
4 stars
3 (10%)
3 stars
16 (55%)
2 stars
2 (6%)
1 star
3 (10%)
Displaying 1 - 6 of 6 reviews
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 13, 2015
و آنچه را
که تجربه آسان نمی فروخت
از حادثه به هدیه گرفتم
در انحنای خط طولی زمان
ای لحظه ... ای دقیقه ی معهود
با من کس این نگفت
قیمت هر چیز
در طول خط منکسری راه می رود
فریاد می کشم
فریاد اعتراض
مسدود باد روزنه ابهام
پوشیده باد و کور که این دیدگاه را
جز انحراف دید ، نه کاریست
و آنچه را که نام صداقت نهاده اند
هرگز به جز دریچه اطمنیان
بر روح عاصیان نتواند
بود
ای انفجار ... انفجار مقدس
سر تا به پا عصیان
باید درون دیگ بجوشیم
تو راست گفته ای
او راست گفته است
ما راست گفته ایم ؟
افسوس ،ای راست گفته ها
آنکس که بهره مند از این راستی ست ، کیست ؟
آن با فریب هم آغوش؟
با من کسی
نگفت
قیمت هر چیز در طول خط منکسری راه می رود
کس با من این نگفت
ای پرده های عایق
ای سرب ، ای طلا
ای درد و خون
ای تار و پود پرده های صراحت
مگذار نیش مته ی جویای چشم ها
در چشم های تو رخنه کند مگذار
سخت است
سخت
ولی مگذار
دیدن چه سود ؟
اما ز ترس لب نگشودن
در پیله ی هراس خزیدن
دیدن چه سود ؟
اما خموش ماندن
از ترس شب نغودن
و تخم چشم را
با پنجه های عاصی مرتد
از چشم خانه ربودن
بیچارگی ست
زبونی ست
بگذار دیگ بجوشد
هان رخصتی
بی حکمتی نرفت از این دست ، آنچه رفت
بی همتی ، سخن به درازا نمی کشد
در بوته گرچه سخت مرا آزموده اند
و نیش مار مرا آزموده است
من هم به سهم خویش
بس آزموده ام
هیچ آزموده ریسمان سپید و سیاه را
هرگز به جای مار نخواهد گرفت
این تهمت
است
این تهمتی بزرگ به مار است
و شستن گناه ز دامن ریسمان
بگذار دیگ بجوشد
ای انفجار
انفجار مقدس
Profile Image for Ali.
52 reviews52 followers
December 24, 2018
ای خاطرات کهنه ی پرپر. رفت آنچه رفت.با من کس این نگفت:
زنجیر تا ابدیت زنجیر، ماند خواهد؟
خواهد ماند
Profile Image for Armin.
160 reviews
October 23, 2020
این دفتر از هر چهار دفتر قبلی منسجم‌تر بود و پخته‌تر. نصرت رحمانی در انتخاب اشعار به وضوح دقت و وسواس بیش‌تری خرج کرده و دفتری را گرد آورده که پرتی کم‌تری دارد؛ انگار در دفاتر قبلی شوق انتشار یا چیزی شبیه آن مانع از ارتباط معنایی کل دفتر و نیز حفظ کیفیت می‌شده، رویه‌ای که در این دفتر مرتفع گشته. رحمانی بی توجه به تاریخ سرودن اشعار آن‌ها را گرد هم آورده - شاید ویرایشی هم کرده یا نکرده، نمی‌دانم و اطلاعی ندارم - با این حال خواندن کل دفتر حاکی از آن است که اشتراکی به وقت زاییده شدن این اشعار وجود داشته.
هر دو یادداشت رحمانی در ابتدای دفتر نشانه پررنگی است بر گسترش دانش ادبی او، فهم شعری او و تلاش او برای تبدیل سروده‌ها به «شعر». در این دفتر، انتزاع شاعرانه غلظت بیش‌تری دارد و شاید اگر گزیده دفاتر پیشین را در یک مجموعه کنار هم بگذاریم، امتیازی هم ارز این مجموعه به دست آورند اما حریق باد به استقلال لایق چهار ستاره است.

مشتاق خواندن دفتر بعدی او هستم که با فاصله‌ای بسیار طولانی از حریق باد منتشر شده. کنجکاو نصرتِ بیست سال بعد هستم، بی اندازه.
Profile Image for Sepanta.
68 reviews2 followers
November 8, 2023
و آب بود که می‌رفت
کوچه خلوت بود.
صدای قلب تو آری،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنه‌ی دیوار آجری گُم شد.
فضای کوچه‌ی میعاد
طنین خاطره‌ی ضربه‌های گام تو را
به ذهن منجمد سنگ‌فرش امانت داد.
و آب بود که می‌رفت…
ثقیل می‌آید. چرا؟
که سنگ کوچه‌ی بی‌انتظار اگر بودی
سخن روال دگر داشت.

به آب بوسه زدی
خنده در شکاف لب‌ات آب گشت،
جاری گشت.
چه می‌توانم گفت؟ ـ دوباره پرسیدم ـ
سکوت!
سکوت درمان نیست.
اگر نهفتن درد التیام واهی بود
لبان خسته‌ی من قفل آهنین می‌شد.
و آب بود که می‌رفت…
باد می‌آمد.
شکوفه‌ی لب‌خند
کنار جلوی لبان‌ات
خموش می‌پژمرد.
چه کوچه خلوت بود…

نصرت رحمانی
از دفتر «حریق باد»
Profile Image for AmirHasan.
5 reviews
July 8, 2025
بیا به رود بپیوند اگر هدف دریاست
Profile Image for Amir .
592 reviews38 followers
April 24, 2013
ودیعه ایست سکوت
گزیده خاموشان
سخاوتیست سرشکت
دمی که می خندی
چو پلک می بندی
حدیث گم شدن راههای آزادیست ؟
تمام تهمت من را به خویش می
بندی
تو عطر بوسه فقری ، به دستهای مناعت
Displaying 1 - 6 of 6 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.