Jump to ratings and reviews
Rate this book

ثريا في غيبوبة

Rate this book
يعد الكاتب إسماعيل فصيح من طليعه الكُتَّاب الروائيين المعاصرين. لمع فى سماء الأدب الفارسى بالروايه التى بين أيدينا«ثريا فى غيبوبه». وهى روايه تصور التغيرات التى طرأت على المجتمع الإيرانى بعد نجاح الثوره الإسلاميه. وذلك فى محورين أساسيين، أولهما: محور الجماهير التى تعيش داخل إيران وتعانى من حاله تغير سريعه من ناحيه، ومن ناحيه أخرى تعانى من ويلات الهجوم العراقى والقصف المستمر للمناطق الحيويه والآهله بالسكان. وتصور الروايه من خلال المحور الثانى حياه جماعات المهاجرين إلى أوروبا من مثقفين وغير مثقفين، وما يعانونه من حالات الضياع واليأس والتشاؤم. وقد أتى ذلك كله فى شكل روائى وفنى.

477 pages, Paperback

First published April 1, 1983

28 people are currently reading
564 people want to read

About the author

اسماعیل فصیح

43 books173 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
133 (16%)
4 stars
232 (29%)
3 stars
277 (34%)
2 stars
116 (14%)
1 star
39 (4%)
Displaying 1 - 30 of 98 reviews
Profile Image for Astiazh.
182 reviews40 followers
July 25, 2020
اینکه یه نویسنده پیدا کنی دست خیالت رو به دستش بسپاری و همراهش بشی مثل زندگی عادی خودت پر از بالا و پایین باشه جذابه. برای من واقعیه ،غرقم می کنه و بهم یه انتراک خوب میده که فارغ از دنیای الانم بشم
برم و در فضای دیگه ای زندگی کنم و بچرخم و شاد و غمگین بشم عین یه سفر واقعی.
بشینم پای صحبت عده ای که دوستی باهاشون شاید کوتاه باشه شاید مجبور باشی به حرفهای جدی و یا چرندیاتشون گوش بدی اما لذت میبری.
سه رمانی که از جناب فصیح خوندم برای من همین حس و حال رو داشت.
بخصوص به طور ویژه وقتی از خوزستان و جنگ حرف میزنه من رو هم بیشتر غرق میکنه و به قولی همذات پنداری می کنیم.
حیف شد این نویسنده آنقدر که باید شناخته نشد.
Profile Image for حسام آبنوس.
429 reviews332 followers
December 4, 2022
مرگ مغزی

داستان انسان‌های بی‌وطن. افرادی که برای آبجو آمستل وطن را رها کردند و جز نسخه‌پیچی کاری ندارند.
روایتی از افرادی که کشور و مردمشان زیر بمب و موشک‌های عراق تکه‌پاره می‌شوند و آن‌ها در کافه‌های پاریس درباره تعهد هنر و ادبیات حرف می‌زنند.
این کتاب گوشه‌ای از زندگی قشر اصطلاحا انتلکت را در روزهای آغاز جنگ بازگو کرده.
شاید تمام واقعیت زندگی مهاجران را بازگو نکند ولی آن گروهی که همیشه زبانشان برای کشوری که ترکش کرده‌اند دراز است را به خوبی تصویر کرده است.
داستان سرراست و روانی است و خواندنش خسته‌کننده نیست.
Profile Image for Mahdi.
223 reviews45 followers
August 22, 2016
جلال آریان در ماه دوم جنگ به خاطر رسیدگی به وضعیت خواهرزاده‌اش که تو کماست به فرانسه می‌ره. اونجا با جمع ایرانی‌های مقیم اونجا دیدار می‌کنه و یک به یک اونها رو برای خواننده توضیح می‌ده. این کلیت داستانه.
موضوع داستان بد نیست. درباره‌ی هنرمندها و سیاست‌مدارها و نظامی‌هایی هست که بعد از انقلاب از ایران رفتند. شاید دید جالبی هم داره اما بعضی جاها خیلی جانبدارانه به نظر می‌رسه. مثلاً شخصیت قاسم یزدانی دوست داشتنی توصیف می‌شه چرا که انقلابیه! .
رمان رگه‌هایی از رمان‌های پروفروش عامه‌پسند (بست سلر) داره هر چند من این رو بد نمی‌دونم و به نظرم این یه قدرته که شما بتونید یک رمان خوب بنویسید و عامه‌پسند هم باشه اما این رمان بعضی جاها باعث خستگی می‌شد. رمان پر بود از کلیشه‌ها... در حالی‌که جلال با شخصیت‌های مختلفی رو به رو می‌شه با همه می‌ره کافه می‌شینه و صحبت می‌کنه. هیچ خلاقیتی در صحنه‌ها (جز در فصل اول که از ایران خارج می‌شن) به خرج نمی‌ده.
ثریا در اغماست مثل «نسل تون به تون شده» مهاجرها و تا آخر هم در اغما می‌مونه اما هیچ وجه شبهی (جز وضعیت پزشکی‌ش) بین این نسل با ثریا دیده نمی‌شه.
از طرف دیگه پیرنگ رمان خیلی شبیه پیرنگ رمان «همچنان خورشید طلوع می‌کند» همینگوی هست فقط کمی ایرانیزه شده.تو هر دو شخصیت‌های داستان پس از یک رویداد مهم تو زندگیشون تو پاریس جمع می‌شن... شخصیت لیلا آزاده و رابطه‌ش با برت به صورت خیلی کمرنگ‌تری شبیه به برت توی رمان همینگوی هست. بزرگترین فرق این رمان با رمان همینگوی شخصیت‌پردازیه. شخصیت‌پردازی ضعیف بود. اکثر آدم‌ها لحن و تیکه کلام‌هاشون یکی بود... جز شخصیت لیلا آزاده بقیه‌ی اون‌ها شخصیت‌های تک بعدی و ثابتی داشتند. لیلا آزاده هم تنها لغزش‌های فکریش تا حدودی دو بعد به شخصیتش داده بود.
در کل رمان خیلی خوبی نبود بین 2 و 3 گیر کردم و بهش 3 دادم.

C'est la vie.
Profile Image for Samaneh Khanlari.
145 reviews72 followers
August 3, 2013

اسماعیل فصیح آنقدر همه چیز را واقعی نوشته که اصلا نمیتوان فهمید رمان است یا سفرنامه...
ثریا را در اغما و ما را بین پاریس و آبادان به کشش سیصد و بیست و پنج صفحه نگه میدارد...

آنها که "اسیرزمان" را خوانده اند میدانند که فصیح در اسیر زمان ابتدا و انتهای "ثریا در اغما" را آورده:
خواهرزاده ام در پاریس به کما می رود...من به فرانسه میروم...ثریا در می گذرد... او را به خاک میسپرم...بر میگردم...
و در "ثریا در اغما" همه چیز پاریس را مینویسد و مینویسد و مینویسد...
مثل همه ی کارهای فصیح عشق هم هست... اما کمرنگ و آرام...همانگونه که شاید از یک استاد دانشگاه انتظار میرود... و جلال آریان مردی که در آستانه ی پنجاه سالگی هنوز کار دلش به سامان نشده...
این رمان سردش است در کافه های پاریس... در اتاق ارزان قیمت زیر شیروانی... هرچند که گاه و بیگاه چشم و خیال ما هم از کوچه پسکوچه های یخزده ی پاریس به صحرای تفتیده ی خوزستان میخزد...
Profile Image for Masoud.
38 reviews18 followers
March 9, 2020
... زندگی ساده است. تو را از شکم مادر می آورند اینجا. به تو امید و عظمت دنیا را نشان می دهند. بعد توی دهانت می زنند، همه چیز را از دستت می گیرند، و می گذارند مغزت در کوما متوقف شود، صفر. انصاف نیست.
Profile Image for Sahar.
16 reviews20 followers
June 12, 2010
زندگی ساده است. تو را از شکم مادر می آورند اینجا.
به تو امید و عظمت دنیا را نشان می دهند.
بعد توی دهانت می زنند، همه چیز را از دستت می گیرند، و می گذارند مغزت در کوما متوقف شود، صفر

انصاف نیست

C'est la vie
Profile Image for Jila.
105 reviews8 followers
April 27, 2024
هیچ چیز احمقانه‌تر از این نیست که آدم بخواهد توى تلفن به یک نفر بگوید دوستت دارم..
و طرف بگوید چى گفتی؟
صدا نمیاد
Profile Image for Khparisa.
90 reviews43 followers
July 19, 2014
كتابهاى اسماعيل فصيح از ان جهت دوست دارم كه روايت زمان جنگ و بدبختى است كه در بى دغدغه گى كودكى ام گذشت ،،، تنها بخشى از كتاب كه مسيو أريان در سفارت ايران در فرانسه ،، بين تايم نماز و نهار مطلبى رو در مجله ابونمان برادران پاسدار انقلابي ميخوند برام جالب بود،،،
مطلبى داستان وار بر گرفته از حقيقت تلخ و شرايط خفقان اور ان دوره
Profile Image for Golnaz.
160 reviews3 followers
August 26, 2017
اولین کتابی بود که از اسماعیل فصیح می خوندم، نثرش رو دوست داشتم.

"کدخدا یک روز مردم ده را دور خودش جمع می کند و می گوید: آی مردم یک خبر خوب براتون دارم و یک خبر بد. اول خبر بد این است که امسال زمستان ما جز تاپاله ی گاو و خر چیزی نداریم. اما خبر خوب این که امسال تا بخواهید تاپاله داریم."
Profile Image for Ali.
Author 17 books676 followers
April 8, 2016
"ثریا در اغماء"؛ روایتی ست آبکی از یک سری یادداشت؛ برخورد چند "تیپ" که باسمه ای، در یک سفر به پاریس و در جهت منظوری خاص! نه این که ساکنین "کافه دولا سانکسیون" وجود نداشته باشند، این "تیپ"های یک بعدی اما در تقابل با راوی که به دلایل پزشکی (توجیه برای جمهوری اسلامی) نمی تواند مشروب بخورد و برای عیادت و سر و سامان دادن دختر خواهرش که محصل سر براهی ست، و برای گریز از فکر کشته شدن شوهرش (باز هم توجیه برای جمهوری) برای تحصیل به پاریس آمده و حالا هم در اغماء در بیمارستان و... راوی پیوسته کابوس جنگ می بیند، بدبختی های ایران را مرور می کند تا مثلن تیپی باشد در مقابل ساکنین "کافه دو لاسانکسیون"؛ فراریان از انقلاب و جنگ مثلن، ایرانیان مقیم پاریس، یا هر شهر دیگر اروپا، بی دردها، ولنگارانی که بر خلاف راوی (متعهدی که چراغش در آن خانه می سوزد!)، در فکر سرزمینشان نیستند! نوعی به لجن کشیدن مهاجرین (در پیشگاه جمهوری اسلامی). شخصیت ها مانند "ثریا" در "اغماء"، ساکنین سیاره ای دیگر اند. گیرم بپذیریم که راوی یک "ایرانی پاک نهاد"، و یک "روشنفکر نمونه" است، از هر نظر اما به جرگه ی همین دوستان سابق (کافه ریویرای خیابان قوام السلطنه) تعلق دارد. بامزه تر "تیپ" یزدانی ست؛ مسلمانی که گرسنه می خوابد و در پاریس، در دانشگاهی با فضای منحرف و فاسد، درس شیمی می خواند تا بگوید الکترون های مغز آدمی به فرمان خداست! و راوی هم چند جا تکرار کند که؛ "ازش خوشم می آید"، و به قهوه و غذا در پاریس دعوتش کند. و البته برای ادامه ی "ماندن" در فرنگ، انگشترش را بفروشد چون نمی خواهد پول مملکت را خارج کند، و از این سانتی مانتال بازی های آبگوشتی.
برخی معتقدند اسماعیل فصیح نوع ادبی "رمان پر فروش" (بست سلر) را از دهه ی چهل شمسی در ادبیات ما آغاز کرده است. اگرچه پیش از آن هم این "گونه" ادبیات در ایران، به شکل پاورقی رایج بوده؛ ("تهران مخوف" اثر مشفق کاظمی... آثار محمد مسعود، "از شمع پرس قصه" از حسینقلی مستعان، "یک ایرانی در قطب شمال" و "شش سال در میان قبیله ی زن های وحشی آمازون" از منوچهر مطیعی، برخی از آثار علی دشتی، یکی دو رمان از محمد حجازی، رجبعلی اعتمادی و...) شاید اما بشود گفت که "رمان پر فروش" به سبک غربی در ایران، پیش از آثار فصیح، انگشت شمار بوده. با این هم�� خمیر مایه ی آثار فصیح، از رمان های پر فروش (بست سللر) غربی، و یا آثاری دیگر از نویسندگان غربی اقتباس و گاه تقلید شده. دانستن یک زبان خارجی در فرهنگ ما، همیشه هم "ابوالحسن نجفی" و "نجف دریابندری" خلق نمی ��ند! باری، رمان های پر فروش، ضمن آن که قصه ای محکم، پر کشش و پر ماجرا دارند اما "ماندگار" نیستند و تاریخ مصرفشان به سرعت تمام می شود. این "نوع" رمان سالیان درازی ست که در اروپا و آمریکا طرفدار دارد؛ رمان هایی که به ندرت پایشان به قفسه ی کتابخانه های شخصی می رسند، بلکه خوانده می شوند و در انتها در قطار، اتوبوس، هواپیما یا در توالت یا رستورانی جا گذاشته می شوند. با وجود آثار متعدد، اسماعیل فصلح اما، بجز اولین اثرش "شراب خام"، از میانه ی دهه ی چهل شمسی تا اینجا، هنوز یک "بست سللر" به جذابیت "بامداد خمار" ننوشته. برخلاف بسیاری که "ثریا در اغماء" را بهترین کار اسماعیل فصیح می دانند، من بعد از "شراب خام"، "زمستان 62" را ترجیح می دهم!
Profile Image for Leila Soltani.
160 reviews22 followers
June 20, 2016
روایت داستان بسیار خوب بود
در هم تنیدگی زمان ها خیلی روان بود و در عین حال زیبا
داستان هم که بر جان می‌نشست
فکر نکنم چیز دیگری لازم باشد
Profile Image for Hesam.
156 reviews65 followers
July 7, 2020
نام دیگرش میتواند جلال آریان در خارج باشد،از آثار متوسط فصیح که باعث شهرت او شد،اگر علاقه مند به آثار اسماعیل فصیح باشید این رمان جایگاه ویژه ای ندارد
Profile Image for neginnsa.
71 reviews
May 25, 2025
ثریا در اغما 💕🍃
این کتاب و شاید بهتر است بگوییم کتاب های اسماعیل فصیح بسیار زبان روان و شیرینی دارد
شما میتوانید دست در دست نویسنده به زمان سفر کنید چون این نویسنده بسیار بسیار روایتگر قابلی است 🌸
داستان ، شخصیت جلال آریان (همان جلال آریان در کتاب شراب خام) است که به دلیل بیماری خواهر زاده اش به فرانسه می‌رود ثریا در اغما است و در تمام این دوران جلال در کنار او است و در عین حال در حال روایت ماه های اول جنگ تحمیلی به خصوص در آبادان و هم چنین فضای مهاجرین ایرانی در فرانسه است
فضای داستان به خصوص در ابتدای کتاب بسیار عالی بود
روایت سفر او از ایران به آبادان بسیار دقیق و با جزئیات به تصویر کشیده شده بود ولی در ادامه با شناخت بیشتر فضای داستان ، جلال آریان هر روز در حال تکرار است و با افراد مختلف ایرانی مقیم فرانسه در کافه های مختلف قرار میگزارد و به صحبت می‌نشیند و از دغدغه ی سیاسی و ادبی ایرانی آن ها بازگو می‌کند
این بازگو و روایت ها بسیار زیباست اما تکرار آن کمی خسته کننده می‌شود ‌
با این حال من شخصا کتاب های این نویسنده را بسیار دوست دارم چون روایت دقیقش از احوالات ایران در روزهای جنگ برایم بسیار دوست داشتنی است هرچند این نویسنده *اسماعیل فصیح* به اندازه ی کافی شناخته نشده است و این بی انصافی در حق این نویسنده است .
پیشنهاد میدهم؟ 🤔
قطعا کتاب های اسماعیل فصیح را صرفا برای فهم حال ایران در بازه ی زمانی مختلف به شما پیشنهاد میدهم😊🙏🏻
Profile Image for Mostafa.
380 reviews9 followers
August 21, 2022
کتاب صوتی با صدای حسین پاکدل
محتوا رو دوست نداشتم، داستان رو دوست نداشتم، قلم نویسنده رو دوست نداشتم، روایت راوی (صوتی) رو دوست نداشتم!
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
February 3, 2013

«ثریا در اغما»
باید برای بدترین آماده باشیم و برای بهترین امیدوار. (بخشی از متن رمان)


این کتاب را «اسماعیل فصیح» نخستین بار در سال ۱۳۶۲ منتشر کرده است. کمی از زندگی خود نویسنده بگویم بهتر است. اسماعیل فصیح متولد محلهٔ درخونگاه تهران است. همسر اول مرحوم فصیح، یک خانم خارجی بود که طبق نوشته‌ای که در ویکی‌پدیا دیده‌ام، سر زا از دنیا رفت. فصیح کارمند شرکت صنعت نفت آبادان بوده است. خانه‌اش در همان اوایل جنگ تقریباً‌ نابود می‌شود. خودش از داستان‌نویس‌هایی بوده که با وجود این که هیچ وقت در سطح نویسندگانی مثل هدایت، آل احمد،‌ دولت‌آبادی و محمود قرار نگرفت ولی نکتهٔ جالبش این بوده که علاوه بر مخاطب خاص،‌ توانسته توجه مخاطب عام را نیز به خودش منعطف کند. به گواه آمارهای موجود در سایت‌های خبری که دیده‌ام کتاب «ثریا در اغما» یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات ایران بوده است.


تکه‌های جالب از این کتاب:

* زندگی ساده است. تو را از شکم مادر می‌آورند اینجا . به تو امید و عظمت دنیا را نشان می‌دهند. بعد توی دهانت می‌زنند ، همه چیز را از دستت می‌گیرند و می‌گذارند مغزت در کما متوقف شود، صفر. انصاف نیست. به خصوص اگر مادرت منتظر باشد.
*‌ شامپانی شراب گازدار مخصوص و محصول منحصر یک شهرستان قدیمی فرانسه به همین نام است . انگور سفید آن را در دشت‌هایی که زمین گچی دارد پرورش می‌دهند . چوب‌پنبه بطری حتماً باید مفتول فلزی داشته باشد وگرنه می‌پرد هوا ! بعد تیمسار وارد مبحث برندی و کنیاک می‌شود. برندی عالی‌ترین لیکوری است که از تقطیر شراب گرفته می‌شود . برندی را باید سک خورد، یعنی نباید با هیچ چیز مخلوط شود الا با آب دهان . تمام برندی‌های جهان برندی‌اند مگر برندی‌هایی که در ناحیهٔ شهرستان کنیاک فرانسه ساخته می‌شود – که در این صورت دیگر برندی نیست و کنیاک است .
*بعد از یک حد بدبختی یا یک حد خوشبختی ، همه مثل هم می‌شوند و آدم نمی تواند هیچ چیز را درست تشخیص بدهد . معلوم نیست کی بد است و کی خوب است ... چون همه مثل هم‌اند .
* چه قدر در این لحظه خوشحالم که این نامه را برایت می‌نویسم تا بگویم دوستت دارم .
* هیچ چی احمقانه‌تر از این نیست که آدم بخواهد توی تلفن به یک نفر بگوید دوستت دارم و طرف بگوید چی گفتی‌؟ صدا نمی‌یاد .
*‌ «یک صحنه را حالا می‌توانم تعریف کنم. حدود یک ماه بعد از شروع جنگ من آبادان بودم. آن موقع هنوز عراقی‌ها محاصرهٔ آبادان را کامل نکرده بودند. مردم عادی دسته‌دسته همه چیز را می‌گذاشتند و می‌رفتند. هنوز جادهء ماهشهر دست ایرانی‌ها بود. توی شهر عملاً منطقهء جنگی بود. همه جا پر از دود و آتش. از پالایشگاه شب و روز ستون‌های عظیم دود بلند بود. از مخازن نفت باوارده هم دود و آتش بلند بود. صدای شلیک خمپاره و موشک توپ‌های دوربرد و انفجار قطع نمی‌شد. حتی مریض‌خانه را هم با توپ زده بودند. یک روز عصر که من آنجا بودم، رفته بودم به چند تا از دانشجوهای دانشکدهء نفت که به عنوان امدادگر آنجا کار می‌کردند کمک کنم. کارگری آمد که حیاط خانه‌اش کاتیوشا خورده بود. زنش و مادرش و چهار پنج تا بچه‌اش با ترکش شدید کشته شده بودند. خودش که توی آشپزخانه بود فقط به پاش خورده بود و خیلی بد نبود. جسد زن و مادر و بچه‌هایش را با جیپ آورده بودند. خودش هم گوشهء جیپ نشسته بود. یک کارتن مقوایی که روش نوشته بود: «پفک نمکی» با خودش آورده بود و با گریه به یکی از دانشجوها داد. دانشجو که از جریان با خبر بود با دلسوزی پرسید: «این تو چیه، پدر؟» کارگر با مشت توی سر خودش می‌زد. می‌گفت: «نمی‌دونم مال کدومشونه». ما اول خیال کردیم پفک نمکی‌یه. دانشجو در کارتن را باز کرد. نگاه کرد. کارگر مرتب می‌گفت: «نمی‌دونم مال کدومشونه». توی کارتن دست یک بچه بود که از کتف قطع شده بود -ظاهراً در اثر ترکش. کارگر توی سر خودش می‌زد و می‌گفت: «نمی‌دونم مال کدومشونه» ... آنجا از این خبرهاست.


خلاصهٔ داستان

از این به بعدش را نخوانید بهتر است (ممکن است داستان بی‌مزه شود)

«جلال آریان» شخصیتی به شدت شبیه خود نویسنده دارد. آریان متولد درخونگاه،‌ کارمند شرکت نفت آبادان است و طبق روایت قصه زنش را از دست داده است. خواهرزاده‌اش ثریا با مردی در ایران ازدواج می‌کند که شوهرش تنها چند ماه پس از عروسی در حادثهٔ ۱۷ شهریور شهید می‌شود. مادر ثریا (فرنگیش)‌ دخترش را برای ادامهٔ تحصیل و تغییر فضا به پاریس برای ادامهٔ تحصیل می‌فرستد. فقط چند روز قبل از بازگشت ثریا به ایران، طی دوچرخه‌سواری تصادف کرده، ضربهٔ مغزی می‌شود. جلال آریان در سال ۵۹ که سال اول جنگ هم بوده با مرخصی بدون حقوق و با اتوبوس‌های تعاونی ۱ راهی ترکیه شده تا از آنجا به پاریس برود و به کارهای خواهرزاده‌اش که در اغماست بپردازد. در این میان و در چند ماهی که در پاریس می‌ماند از نزدیک با ایرانیان مقیم پاریس دیدار می‌کند. در همین حین به خاطر مشکلاتی که در طی جنگ دیده است در داستان زیاد بازگشت به عقب وجود دارد. این داستان به نظر من یک فحش ادبی است به کسانی که با داعیهٔ عشق وطن در اوج جنگ از کشور فرار کرده‌اند و در باده‌نوشی‌هایشان و در میان هیزبازی‌ها و خانم‌بازی‌هایشان و رمان نوشتن‌ها و میتینگ‌هایشان به سلامتی وطن کنیاکی یا شرابی می‌نوشند. داستان خیلی زیبا وصف شده خصوصاً‌ این که «جلال آریان»‌ در این قصه به نظر آدم مذهبی نمی‌رسد و حساسیت‌های خاصی به این ادا و اطوارها ندارد و تنها در میان این جماعت می‌لولد. جالب آن که پس از سکتهٔ مغزی‌اش و به توصیهٔ پزشک معالج از خوردن شراب امتناع دارد. در این میان با یک دانشجوی مذهبی اهل تربت حیدریه هم آشنا می‌شود که هم ریش دارد و هم از استاد مطهری و آیت‌الله طالقانی و جهان اسلام حرف می‌زند. جالبی داستان قضاوت نکردن مستقیم است و همهٔ قضاوت‌‌ها را به عهدهٔ خواننده گذاشتن.
Profile Image for Armineh Nouri.
30 reviews28 followers
June 30, 2013
«ثریا در اغما» تنها اثری‌ست که از اسماعی�� فصیح خوانده‌ام و با علم به این کاستی سعی می‌کنم لحن نوشتارم را دراین مدخل تعدیل کنم. با این‌ وجود بهترین توصیفی که برای این رمان در چنته دارم مایوس‌کننده است. فصیح که (حداقل بر حسب آنچه من از علاقمندانش شنیده‌ام) یک پالپ‌نویس خبره و موفق در ادبیات پس از انقلاب به‌شمار می‌رود، در این رمان تصمیم گرفته بیزینس داستان‌گویی را به کناری بگذارد و میکرفن مذکرات فی الرثاء‌النفس به دست آلترایگوی خود بدهد. مشاهدات و تجربیات جلال آریان از ایرانیان مهاجر و مغترب در پاریس دهه‌ی هشتاد الگوی تمام نمای ادبیات تبعید ماست: غمبار، یائس، سرشار از ملال و حرمان، و مخنوق در دام تعلیقی که هرگز به ثمر نمی‌رسد. با اینحال ضعف رمان فصیح در تکرار (و شاید ابداع) این کلیشه‌ها نیست، چه بسا او به واسطه‌ی نثر موجز و رزین خود یکی از بهترین نمونه‌های این ژانر را خلق کرده باشد. با این‌حال نویسنده‌ی داستان تلاش بارزی هم برای عبور از مرزهای روایی و اسلوبی این ژانر نمی‌کند.

خط رمانتیک یا بهتر بگوییم آنتی‌رمانتیک داستان (ماجرای عشق بی‌ثمر جلال به لیلا) و روایت فصیح از این رابطه‌ی بی‌مایه و بی‌سرانجام یکی از گویاترین جلوه‌های خودبازتابیِ ملال‌آور رمان است. راوی داستان، این قهرمان تنها و آواره‌ی کوچه‌پس‌کوچه‌های غربتی ناگزیر، میان دو تصویر از زن ایرانی هم‌عصر خود سرگردان شده و بار مصائب هر دو را به دوش می‌کشد. یکی لیلای «آزاده‌» (که به تعبیری مهشید امیرشاهی را نمایندگی می‌کند)، زن جذاب، حساس و فرهیخته‌‌ای که آینه‌ی تمام نمای آمال و امیال راوی‌ست، «با اصل و نسب» است و تاریخ دارد، زیر و زبر اینتلیجنتسیای ایران را می‌شناسد و دست همه‌ی اقشار و اطیافش را خوانده، پیچیده و عمیق و شکننده است و خلاصه مصالحه‌ی ایده‌آلی‌ست بین زن بیگانه اما جذاب اروپایی و هم‌قطار آشنا اما امل ایرانی‌اش (حداقل تا زمانی که عنصر طبقه را وارد معادله نکنیم). آن یکی مادر رنجور و ستم‌کشیده‌‌ای‌ست که روزگارش را به عزای همسر و داماد و فرزند می‌گذراند و در مواجهه با مصایب و صدمات زندگی به جای زندانی کردن خود در حمام، زجه‌زنان به سر و سینه‌ی خود می‌کوبد و کمک می‌طلبد. شاید تصادفی نباشد که زن اول در هیات ابژه‌ی تمناهای عاشقانه‌ی قهرمان داستان ظاهر می‌شود و دومی در مقام «خواهر» او.

اگر ملالِ مواجهه با کلیشه‌های این‌چنینی را به‌کناری بگذاریم، ضمائر اتوبیوگرافیک داستان شاید باارزش‌ترین جنبه‌‌‌‌های روایت را هم فراهم کنند، من‌جمله مستندسازیِ برهه‌ای از تاریخ مراودات و معاشرات الیت تبعیدی ایران، که با چشم‌پوشی از لحن طاعن نویسنده و تلاش‌های نافرجامش در حفظ گزندگی و آیرونی نثر، قابل احترام و تاملند. در مجموع، «ثریا در اغما» را برای سرگرم، متاثر یا متعلم شدن توصیه نمی‌کنم. شاید رمان بعدی فصیح که برای این فصل نشان کرده‌ام («زمستان ۶۲») از عهده‌ی یکی از این‌ها برآید.
Profile Image for Ali.
137 reviews24 followers
May 9, 2019
ثریا دراغما را باید در دهه شصت خواند تا فهمید. این روزها نمی دانم خواندنش چه حسی دارد. در آن سالها ثریا در اغما یکی از اولین داستانهایی بود که حال و هوای طبقه متوسط شهری را توصیف می کرد و از آدمهایی می گفت که زندگیهای معصومشان اسیر جنگ و انقلاب شده بود. آدمهایی که ظرف حیاتشان هزار تکه شده بود و هر تکه اش در جایی در دنیا بود. آدمهایی که فردایشان وابسته تصمیم دولتمردان ایرانی و اروپایی و آمریکایی بود و دیگر خودشان اختیاری نداشتند جز آنکه از زیر آتش توپهای عراقی سوار بر لنج از بهمنشیر بگذرند و به بالین خواهرزده اغمازده شان در پاریس بروند. اسماعیل فصیح در این کتاب مهارتش را در توصیف چالشها و نوسانات زندگی ایرانی شهرنشین به اوج می رساند و از اغما و التهاب می نویسد. اگر آن روزها را ندیده اید باز خواندن کتاب توصیه می شود. هر چه باشد لازم نیست بدانید آژیر قرمز چه صدایی داشت در آن روزهای ۱۳۵۹.
Profile Image for Arefeh.ps.
195 reviews10 followers
February 17, 2021
داستان در مورد مردیست که مدتی موقتا در پاریس زندگی میکند و با مهاجران ایرانی دیگر ملاقاتهایی دارد و در هر ملاقات مباحثاتی پیرامون سیاست یا هنر یا ادبیات ،مسائل علمی ، عرفانی ، مذهبی ، موسیقی صورت میگیرد که خیلی کلی و جسته گریخته است، علاوه بر آن توصیفات زیاد و غیرضروری ، ذکر بیش از حد نام خیابانها و کوچه ها و کافه های پاریس همه و همه تنها یک چیز رو به ذهن من خواننده متبادر میکرد آنهم این بود که نویسنده خیلی سعی داشت دانسته ها و دیده ها و تجربیاتش را به صورتی خیلی کلی و ناشیانه به نمایش بگذارد و در نهایت نتیجه اش این میشود که من خواننده بعد مطالعه ی هر صفحه با خودم میگم پس کی به اصل و اوج ماجرا میرسد؟ ۵۰ درصد کتاب پرت و اضافی است
Profile Image for Maryam Shahriari.
259 reviews963 followers
June 14, 2008
خيلي وقت ها كه پشت تلفن صدا قطع و وصل ميشه ياد جمله‌اي مي‌افتم كه تو صفحه‌ي آخر اين كتاب نوشته:

و هيچي احمقانه‌تر از اين نيست كه آدم بخواهد توي تلفن به يك نفر بگويد دوستت دارم، و طرف بگويد چي گفتي؟ صدا نمياد.


البته فكر نكنيد كه يه كتاب عشقي الكي هست! داستانش اكثراً سياسيه. ولي خب براي كشش داشتن بايد يه عشق كوچولو هم بهش اضافه مي‌كرد ديگه!!!ه
Profile Image for Hamid Rahnama.
12 reviews
March 30, 2021
شروع کتاب رو دوست داشتم. بیان صحنه‌ها و خاطراتی از جنگ، بیان حال و روزگار ایرانیانی که پیش از انقلاب یا حین جنگ به پاریس رفته‌اند و به کافه گردی و خوشگذرانی، روزگار سر میکنند. بیان روابط جلال آریان با لیلا ازاده و عشقی که هرگز به وصل، منجر نشده....
اما این گفتن‌ها و گفتن‌ها به تکرار که میرسه، لذتش رو از دست میده و بی محتوا میشه. شاید اگه من بودم، کتاب را در ۱۶۰ - ۱۷۰ صفحه می‌بستم.
Profile Image for Sadaf parvin.
11 reviews2 followers
July 4, 2018
از خوندن اين كتاب لذت بردم ، به نظرم روند جذابي داره ، گرچه پايانش به خوبي روند طول كتاب نبود، علاوه بر اين شخصيت هاي زيادي بودند كه بهشان خيلي پرداخت نشد و به نظرم اضافي بودند، ولي در كل دلنشين بود و خوندنش رو توصيه ميكنم
Profile Image for Shahin Eghbali.
9 reviews11 followers
March 28, 2021
فصیح واقعا فصیحه. خیلی وقت بود خونده بودمش ولی یادم رفته بود اینجا بنویسم. داستان واقعا خوبی داره. و متفاوت. خوبیش اینه که داستانی رو میخونی که تا حالا شبیهش کم بوده و این بهترین حسنشه
Profile Image for WangYen.
91 reviews2 followers
November 6, 2025
من واقعا طرفدار داستان‌هایی که درست معلوم نیست «چی شده بود و بالاخره چی شد» نیستم؛ اما یک چیزی درمورد داستان‌های فارسی قدیمی هست که کم و بیش قانعم میکنه که لازم نیست « چیزی شده باشه » و یه کم احساس و ماجرای ساده کفایت میکنه. شاید هم من عوض شدم؟
روزهای غمگینی هستن و من درست مثل آقای آریان روی مرز باریک بین غم و شادی راه میرم، جایی که نمیشه اسمش رو چیز خاصی گذاشت.
و اما جناب فصیح، اسماعیل فصیح بزرگوار. فقط باید نوشته‌هاشون رو خوند تا فهمید که چطور از تمام پتانسیل زندگی به عنوان یک آدم معمولی در نوشتن استفاده میکنن و همه چیز رو طوری تعریف میکنند که فیلم چیه؟ انگار خودت اونجا بودی، انگار ″ جلال آریان بودی ″ .

پ.ن: کتابی که من خوندم چاپ ۱۳۷۱ بود. [ نجات‌دهنده واقعی کتابخانه مرکزی دانشگاه است. ]
Profile Image for Niki.
17 reviews1 follower
January 24, 2024
بندهای جان در این دنیا. چه‌کسی بندهای جان آدم‌ها را شمرده است؟ چه‌وقت جان از بندها رها می‌شود؟ در آغاز به بند رحم مادر بسته شده‌ایم تا از خون مادر تغذیه کنیم. بعد به دنیا می‌آییم و به بند عجز و ناتوانی کودکی. چه کسی مرا بلند خواهد کرد؟ چه کسی به من غذا خواهد داد؟ سال‌هایی که بند مدرسه به پایمان بسته می‌شود؛ سخت است. تحقیرهای معلم، مکافات‌های ادب شدن، بند عذاب‌های بلوغ… بعد نوبت بند عشق است، و ناکامی‌های تلخ‌تر چون حالا بزرگ شده‌ایم…
.
.
عجبیه برام چون اولین باره که نوشتن درباره‌ی کتابی برام سخته. به جزئیات زیاد پرداخته شده. خیلی بیشتر از اون چیزی که باید. جنگ و صحنه‌های دلخراشش یکی از محوریت‌های اصلی کتابه اما زننده نیست. [احساس می‌کنم دارم پاره پاره حرف می‌زنم…] اولین کتابیه که از اسماعیل فصیح خوندم و احساس می‌کنم نسل من وصله یکم ناجوریه برای این کتاب و احتمالا دهه‌های ۴۰ یا ۵۰ باهاش بیشتر می‌تونن ارتباط بگیرن. دائما پرش‌های زمانی (تقریبا توی هر فصل) وجود داره که بعضا می‌تونه از ریتم کند کتاب شما رو نجات بده. تمام مدتی که داشتم کتاب رو می‌خوندم احساس می‌کردم سر میز شامی هستم و یه آقای خوش‌پوش با ریش پرفسوری یکدست سفید که از قضا پاریس رو مثل کف دستش بلده داره برام داستانی رو روایت می‌کنه. کتاب دقیقا همین شکلیه. کاملا بی‌شیله پیله و ساده. با یک ریتم کند و جزئیات و شخصیت‌های زیاد. نمی‌تونم بگم بهترین رمان فارسی‌ای بود که خوندم، حتی توی دسته‌ی بهترین‌ها هم قرار نمی‌گیره؛ اما آیا خوندنش برای من لذت‌بخش بود، قطعا بله !
Profile Image for Sara.
9 reviews33 followers
May 9, 2017
متاسفانه نتونستم بیشتر از نیمی از کتاب رو بخونم. شخصیت اول داستان هیچی نداره تازه یه بار هم سکته مغزی کرده اما مدام تو توهمه که یه خانم همه چیز تمام تحصیل کرده نویسنده معروف ثروتمند دلبر و زیبای ساکن پاریس عاشقشه، اینم هی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه. کلا این آقا خیلی حسابیه، تمام پاریس هم عین کف دست بلده، اسم همه عرق سگی ها رو میدونه، همه جور بنگی رو امتحان کرده، دانشمند و روشنفکر و جذاب و وطن پرست و خاکی هم هست!!! حالا جدای این، ایرانی های خارج از کشور رو عملا دو دسته میکنه، اونا که قبل انقلاب رفتند باز بهترند اما چون ترسو هستند همواره در حسرت برگشت به ایران مجبورند خفت غربت رو تحمل کنند. دسته دیگه دزدهای کوته فکری هستند که با ثروت بادآورده روز و شب اشون رو به مستی و بطالت و هرزگی و پوچی و افسردگی و بدبختی سپری میکنند. درضمن خارجی ها مفت محبت نمیکنند و در ازاش پول و طلاتون رو گرو میگیرند!!!
Profile Image for Mehdi khani.
167 reviews38 followers
June 24, 2010
«آیا برای ما همه چیز مرده و حالت برزخ شروع شده،یا این یک خواب موقتی است»
جلالِ ثریا در اغما،افسرده و دلتنگ است او در پاریس در جستجویِ خوشیِ از دست رفته اش است گمگشته ای در طلب عشق و شادی است ولی پاریس که بی رحم و چون یک کابوس است بر ناامیدی اش می افزاید.همه چیز را پوچ می یابد . هم تلخی وقایع و هم بی دردیِ شبهِ روشنفکرانِ معاصر او را به ستوه می آورد.هرچند جلال نوستالژیِ روزگارِ از دست رفته را دارد و با وجود بی اعتقادی به شبهِ روشنفکرانِ خارج نشبن ،دلبستگیِ درونیش او را به سمتِ آنها می کشاد
50 reviews8 followers
April 12, 2013
گرم و صمیمی
مثل همیشه.
با اینکه داستان در حال نشان دادن جامعه در حال جنگ ایران و ایرانی های مقیم خارج کشور و مقایسه انهاست اما به طرف شعار نمی رود و به دل می نشیند

فضای کلی و اتمسفر داستان را میتوان در تک جمله پرستار به جلال خلاصه کرد
«باید برای بدترین اماده بود و برای بهترین امیدوار»
و به قول خود جلال انصاف نیست
Profile Image for Amirmahna.
173 reviews48 followers
October 18, 2016
چقدر خوب نوشته شده خدایا! چقدر خووووب
اولین و تنها کتابی که از فصیح خوندم، همین کتابه
خیلی خیلی خوب و عالیه
قصۀ یه آدم روشنفکر و هنرمند و نویسنده‌ئیه که خواهرزاده‌اش توی فرانسه به کما میره و این به‌خاطر این قضیه به فرانسه میره. کی؟ فک کنم زمان جنگ
بعد اونجا رفیقاش رو می‌بینه و اینا
کلاً کتاب قصۀ خیلی خوبی داره
توصیف فضاهای روشنفکری ایرانی‌های مقیم اروپا رو عالی درآورده
Displaying 1 - 30 of 98 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.