کتاب "ترس و تنهایی" یکی از آثار نادری است که یک نویسنده ایرانی به تمامی به آهنگسازی مدرنیست یعنی دمیتری شوستاکوویچ (1975-1906) اختصاص داده است. موضوع اصلی کتاب بررسی ۱۵ کوارتت برای سازهای زهی است که آهنگساز بزرگ "اتحاد شوروی" بین سالهای ۱۹۳۸ تا یک سال پیش از مرگ (۱۹۷۴) تصنیف کرده. اما کتاب همچنین به تفصیل به زندگی و آثار این آهنگساز بزرگ قرن بیستم پرداخته است.
نویسندهی کتاب "ترس و تنهایی" پیرو این نظر است که شوستاکوویچ بنا به رویه رایج در "کشور شوراها" برای رضایت خاطر "حزب و دولت کمونیستی" آثاری ابتدایی و سطحی تصنیف میکرد، تا بتواند در خلوت آثار دلخواه و شخصی خود را بیافریند. او گاه به سازش تن میداد؛ میکوشید با ساختن اثری پیش پا افتاده، کارگزاران هنری را با نوالهای موزیکال بفریبد تا بتواند به کار خلاق خود ادامه دهد.
به عقیده بیشتر کارشناسان، کارهای حقیقی شوستاکوویچ با دلی خونین و دستی لرزان تصنیف شده و در نتیجه به دلهره و اضطراب آمیختهاند.
شستاکوویچ، بیشتر این آثار را در دوران وحشت استالینی آفریده است. فضای حاکم بر این آثار هنری، فضایی است تراژیک و آمیخته با درد، ناامیدی و هراس از آیندهای تاریک و مرگ. آثار او نمایانگر مصیبتهای انسان در عصر مدرنیته و رابطهی ناکام انسان با جهان و با خودش است. اگرچه دستگاه سانسور و سرکوب دیکتاتوری استالین، کوشید تا مانع از آفرینشهای هنری شستاکوویچ شود، اما شستاکوویچ در این فضای خفقانآلود و ناامیدکننده، توانست آثار جدی، عمیق و فلسفی خود را خلق کند و زندگیش نمادی برای همه آن هنرمندانی باشد که در جایجای دنیا در انقیاد حکومتهای توتالیتر و فضای هرآسآور دیکتاتوری زندگی میکنند.
سرمای ترس و گرمای هنر، وحشت تنهایی و اعجاز موسیقی و ... دمیتری شستاکوویچ!
معرفی کتاب ترس و تنهایی(کوارتتهای دمیتری شاستاکوویچ) اثر بابک احمدی نشر مرکز
«حس غریبی مرا به یاد سالهای خیلی دور انداخت، آن شامگاه که پسرک در خانه تنها بود و صفحه ۳۳ دور را روی دایره گردان دستگاه پخش ارزانی که حتا استریو هم نبود گذاشت و با شنیدن نخستین موومان کوارتت شمارهی ۱۴ اپوس ۱۳۱ بتهوون به این نتیجه رسید که زندگی در آینده هرچه پیش بیاورد، هر چه را و هر که را که از بگیرد، هر بلایی بر سر او و عزیزاناش بیاورد، باز موهبتی است بزرگ، زیرا میشود این صدا را شنید.» شاید نوشتهی بالا کمی اغراقآمیز به نظر برسد، ولی آنهایی که اوج لذت زیباییشناختی را تجربه کرده باشند، میدانند آن تجربه چه مقدار چیز عجیب و پیچیده و متفاوتی است. چیزی که به ورای امکانات زبانی میرود و جز تجربه مستقیم، راهی به سمت وضوح و روشنایی دربارهی خودش باز نمیکند. خواندن کتابی درباره موسیقی، از کسی که در چند خط بالا شور و شیدایی خودش به موسیقی را نشان داده، کسی به نام بابک احمدی که ناماش با فلسفه و هنر، با اندیشه انتقادی، با هایدگر، مارکس، سارتر، والتر بنیامین، هرمنوتیک و ... گره خورده، بدون تردید اتفاق بسیار جالبی برای من بود. اتفاقی جالب از تجربهای جدید از موسیقی. چرا که موسیقی را غالبا در سه سطح میشود تجربه کرد: سطح اول شنیدن موسیقی از دستگاه پخش است. در این سطح سلطهی اصلی با شنوایی است و حاکمیت مطلق با صدا. اما در سطح دوم که امکانی امروزی است، میتوان تصویر نوازندگان را حین اجرا هم دید. این امکان را ویدیوهای ضبط شده و اینروزها به سهولت قابل دسترسی است و اینترنت و سیدیها و دیویدیها امکان آن را فراهم میکنند. تجربهای که فهم زیبایی اثر را و البته لذت ناشی آن را، با همکاری دیدن و شنیدن، بُعدی جدید و خاص میدهند. سطح سوم اما چیزی متفاوت است. در این سطح شنیدن و دیدن با «تجربه مستقیم» همراه میشوند. این قدیمیترین نوع مواجهه انسان با موسیقی بود. آدمها در سالنهای بزرگ گرد میآمدند و اجرای موسیقی را از نزدیک تجربه میکردند. من با اینکه هنوز چنین تجربهی شگرفی نداشتهام و تا زمانی که مشغول نوشتن این سطور هستم هیچ اجرای موسیقی کلاسیکی را از نزدیک شاهد نبودهام، اما تردیدی ندارم که این سطح از تجربه موسیقی، بهترین و کاملترین مواجهه و تجربه ممکن است. اما خواندن کتاب درباره موسیقی، سطح جدیدی از تجربهی شگفتانگیز موسیقی بود که من با «ترس و تنهایی» بابک احمدی از سرگذراندم. لذتی که به قصد درک بهتری از این اعجاز انسانی دست گرفتم و پس از اتماماش(همین چند لحظهی پیش از نوشتن اینها) متوجه تاثیر آن شدم. به عبارتی کشف بُعد جدیدی از تجربه هنری، در کنار شنیدن و دیدن و تجربه مستقیم، خواندن دربارهی موسیقی بود که اتفاقی بسیار سودمند و بکر برای من شد.
«حس غریبی مرا به یاد سالهای خیلی دور انداخت، آن شامگاه که پسرک در خانه تنها بود و صفحه ۳۳ دور را روی دایره گردان دستگاه پخش ارزانی که حتا استریو هم نبود گذاشت و با شنیدن نخستین موومان کوارتت شمارهی ۱۴ اپوس ۱۳۱ بتهوون به این نتیجه رسید که زندگی در آینده هرچه پیش بیاورد، هر چه را و هر که را که از بگیرد، هر بلایی بر سر او و عزیزاناش بیاورد، باز موهبتی است بزرگ، زیرا میشود این صدا را شنید.»
شاید نوشتهی بالا کمی اغراقآمیز به نظر برسد، ولی آنهایی که اوج لذت زیباییشناختی را تجربه کرده باشند، میدانند آن تجربه چه مقدار چیز عجیب و پیچیده و متفاوتی است. چیزی که به ورای امکانات زبانی میرود و جز تجربه مستقیم، راهی به سمت وضوح و روشنایی دربارهی خودش باز نمیکند. خواندن کتابی درباره موسیقی، از کسی که در چند خط بالا شور و شیدایی خودش به موسیقی را نشان داده، کسی به نام بابک احمدی که ناماش با فلسفه و هنر، با اندیشه انتقادی، با هایدگر، مارکس، سارتر، والتر بنیامین، هرمنوتیک و ... گره خورده، بدون تردید اتفاق بسیار جالبی برای من بود. اتفاقی جالب از تجربهای جدید از موسیقی. چرا که موسیقی را غالبا در سه سطح میشود تجربه کرد: سطح اول شنیدن موسیقی از دستگاه پخش است. در این سطح سلطهی اصلی با شنوایی است و حاکمیت مطلق با صدا. اما در سطح دوم که امکانی امروزی است، میتوان تصویر نوازندگان را حین اجرا هم دید. این امکان را ویدیوهای ضبط شده و اینروزها به سهولت قابل دسترسی است و اینترنت و سیدیها و دیویدیها امکان آن را فراهم میکنند. تجربهای که فهم زیبایی اثر را و البته لذت ناشی آن را، با همکاری دیدن و شنیدن، بُعدی جدید و خاص میدهند. سطح سوم اما چیزی متفاوت است. در این سطح شنیدن و دیدن با «تجربه مستقیم» همراه میشوند. این قدیمیترین نوع مواجهه انسان با موسیقی بود. آدمها در سالنهای بزرگ گرد میآمدند و اجرای موسیقی را از نزدیک تجربه میکردند. من با اینکه هنوز چنین تجربهی شگرفی نداشتهام و تا زمانی که مشغول نوشتن این سطور هستم هیچ اجرای موسیقی کلاسیکی را از نزدیک شاهد نبودهام، اما تردیدی ندارم که این سطح از تجربه موسیقی، بهترین و کاملترین مواجهه و تجربه ممکن است.
اما خواندن کتاب درباره موسیقی، سطح جدیدی از تجربهی شگفتانگیز موسیقی بود که من با «ترس و تنهایی» بابک احمدی از سرگذراندم.