Avec Passer l'hiver, Olivier Adam signe son premier recueil de nouvelles. Neuf textes donc, qui disent ce qu'est la nuit, aussi bien dans les curs que dans les corps et dans les âmes. Chaque nouvelle a en effet une unité de temps : un soir, une nuit entière. L'heure à laquelle tout bascule. On pourrait d'ailleurs dire que l'originalité de ce recueil – outre le ton que les fans d'Olivier Adam auront plaisir à retrouver –, tient à ce qu'il est conçu comme une uvre tragique et théâtrale. Car, en plus de l'unité de temps, les nouvelles répètent la même scène dramatique : un homme et une femme qui ont été, ou sont encore, unis par le mariage, qui ont des enfants, vivent, revivent ou anticipent leur séparation. Si l'amour existe parfois, c'est par la rencontre subite des chairs, le temps d'une jouissance. Au-delà, ne se profile que la chute. Assurément, Passer l'hiver n'est pas un livre gai. Mais faut-il qu'un livre le soit ? N'est-il pas bon de se confronter à l'hiver pour aller vers d'autres saisons ? Ne faut-il pas traverser la nuit pour atteindre la lumière ? Après ce recueil, on en est convaincu. --Isabelle Magnien
Romancier de renom, Olivier Adam connaît un succès populaire et critique indéniable qui le place parmi les écrivains les plus connus de sa génération. Ancien étudiant en gestion des entreprises culturelles, il participe à la création du festival littéraire 'Les Correspondances de Manosque' et travaille comme directeur de collection aux éditions du Rouergue. C'est son premier roman paru en 2000, 'Je vais bien, ne t'en fais pas' qui lui permet d'accéder à la notoriété. Lauréat du prix Goncourt de la nouvelle en 2004 pour 'Passer l'hiver', l'auteur poursuit néanmoins dans la veine romanesque avec 'Falaises' ou 'À l'abri de rien'. Des histoires plein la tête, Olivier Adam sort coup sur coup 'Des vents contraires' (2009) et 'Le coeur régulier' (2010), tout en écrivant des ouvrages jeunesse, 'Les Boulzoreilles', avec Euriel Dumait (2010) ou 'Personne ne bouge' (2011).
Parmi les auteurs français les plus adaptés au cinéma, il collabore dès 2006 avec Philippe Lioret, au scénario de l'adaptation de son premier roman 'Je vais bien, ne t'en fais pas'. Il retrouve ensuite le réalisateur pour l'écriture du script de 'Welcome'. Il participe également aux scénarios de 'Poids léger' et 'Maman est folle (d' après 'À l'abri de rien') de Jean-Pierre Améris, et à celui de l'adaptation par Jalil Lespert de son roman 'Des vents contraires', sorti en décembre 2011.
انگار یهو وارد خونهی غریبهای بشی و بدون اینکه از گذشته و زندگیشون چیزی بدونی، یه گوشه بشینی و نگاهشون کنی که دارن زندگی روزمرهشون رو میگذرونن و بعد دوباره در رو باز کنی و از خونه خارج بشی، بدون اینکه چیزی از آیندهشون کنجکاوت کنه یا حتی براشون آیندهای متصور بشی. هیچوقت هم به اون خونه و آدمهاش فکر نخواهی کرد چون هیچ تصویری ازشون نداری و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده که تو رو یاد اون داستان بندازه. تنها چیزی که حس کردی، سرما بود.
مجموعه هشت داستان که تمامشان را سرما، زمستان، خستگی و تنهایی به نوعی به هم متصلشان میکند. هیچکدام داستانها پیرنگ پر حادثهای ندارند، ساده و سر راست و ظریف هستند. شخصیتها همهشان با مرگ، و یا فقدان چیزی درگیرند. مجموعه داستان خوشخوانیست. داستانهای «پیالا مرد» و «سال نو» را کمتر دوست داشتم و داستانهای «در بازگشت»، «بی خداحافظی» و «سکوت» برایم بهترینهای مجموعه بودند.
گذر از زمستان آرام وسرد و مسکوت و یخ زده بود.در همه ی داستان ها حضور فعال برف و سیگار و کاناپه ای که فردی روی آن دراز کشیده است. زیر پتو رفته است و مینوشد و تلویزیون نگاه می کند- نشانه ای برای عبور کردن زمستان-
فرم مجموعه داستان که همه ی داستان های توسط یک نخ نامریی به یکدیگر وصل شده اند را بسیار دوست داشتم و فضاسازی و تصویرسازی که به آرامی پیش می رود و رخوت و ملال زندگی زمستانی را نشان می دهد.
کتاب را دقیقا زیر پتوی نرمی که از یک دلاری خریده بودم به همراه چای زنجبیل و در هوای مه گرفته ای که ایمپایر استیت را بلعیده بود خواندم.- در ساعت های پایانی روز که غروب بود و نبود.از صبح ش معلوم نبود غروب است یا ته مانده ی شب قبل. روز بی رتگی بود. اما همه ی کارهای تمیز کردن لباس ها و خودم را انجام دادم. داستان پیالا مرد- خستگی و خاکستر و سکوت و لکنو و بی خداحافظی و زیر برف را خیلی دوست داشتم.دو داستان سال نو و در بازگشت را دوباره باید بخوانم. داستان های موقعیت که در آن ها حال و هوای فردی شخص با هوا و سرما و صداها و چیزهایی که در اطرافش می بیند معنی پیدا می کند.
.
"روزی من و او از هم جدا می شدیم و من برای دخترها حکم یکآشنای دور را پیدا می کردم. یک غریبه."
.
"آسمان ارغوانی با رگه های زرد وصورتی. گاهی اوقات آدم چیزهایی به یاد می آورد که به هیچ دردی نمیخورید. ترجیح دادم چیزهای مهم تری را به یاد بیاورم. مثل رنگ چشم های لنا یا لحن صدایش."
.
"برمی گردم به اتاق. از کمد بزرگ، چمدان را درمی آورم و آن را پر از وسایل و مدارک می کنم."
.
اینکه در داستان ها،زیاد حرف نمی زند. فقط اشاره ای می کند را خیلی خیلی دوست دارم.دوست دارم این مدل ریز اشاره ای نوشتن را امتحان کنم.
.
بهترین داستان ها.دو داستان آخر فوق العاده بودند.
شروع داستان زیر برف،تکان دهنده است.
"شب ها می ترسم بمیرد. روزها هم همینطور. اما شب ها بدترند.سعی می کنم نخوابم اما خوابم می برد."
چقدر شبیه داستان های ریموند کارور بود، داستان آدم های معمولی شکست خورده و بی اهمیت که الکل مصرف می کنند و از زندگی عادیشون میخوان فرار کنند، آدم های سیزیف واری که در طبقه متوسط دارن فرسوده میشن و زندگیشون با مرگشون پیوند خورده.
اگر قرار بود نظرمو راجع به الیویه آدم نویسندهای که قبلن ازش "در پناه هیچ" رو خونده بودم بدم، میگفتم اون کسیه که به زیباترین شکل ممکن یأس و افسردگی رو نقاشي میکنه.
"حس میکنم توخالیام. مدام به این مسئله فکر میکنم، به خلأ درونم. به خودم میگویم اگر میتوانستم به اعماق بدنم نفوذ کنم، قلب و سرم را بشکافم و داخلش را ببینم، احتمالن چیزی نمیدیدم. هیچچیز. جز باد، بیابان، و زمین یخزده ای که در آن هیچ جنب و جوشی نیست"
ابتدا کمی کلیشهای جلوه میکند. در ادامه فضاسازیها و تصویرگریهای نویسنده آنچنان زیباست که همهی کلیشهها و پایانهای قابل حدس داستان را در خود محو میکند. از لحاظ سبک روایی و فضاسازی از رومن گاری بهتر است. اما محتوای شوک برانگیز داستانهای گاری را نداشت.
non è una brutta raccolta di racconti, anzi. è che sono un po' stufa di tutto questo dolore sbattuto in faccia a chi legge; sembra che non ci siano altri argomenti, che non si possa scrivere d'altro, che non ci sia nemmeno una misura, un limite oltre il quale ci si proibisce di andare.
Librettino agile - ovvero, breve - di un giovane francese, Oliver Adam. Ha vinto un sacco di premi, pare. Uno scritto asciutto, che sembra quasi banale, ma nel suo dolore - il dolore del gesto affaticato, dell'assenza di movimento che permea parecchie pagine, del freddo, delle frasi non dette perchè *tanto è inutile* - diventa tremendamente vero. Tremendamente perchè si capisce che parecchia gente vive come Olivier la descrive, ed è questo il dramma. Le parti meno credibili, in questo sfacelo della Vita, sono proprio quelle più vitali, che stonano nel contesto di una esistenza pesante, senza fiato. Senza fine.
کتاب «گذر از زمستان» را با ترجمهی خوب و روان و دلسوزانهی مارال دیداری خواندم و از خواندنش به عنوان یک داستانکوتاهنویس واقعا لذت بردم. مزیت کتاب در مقایسه با دیگر کتابهای ترجمهای که در ایرانِ امروز چاپ میشود و ممکن است با سانسور مواجه شود وجود کروشهها و سهنقطههای صفحات ۴۳، ۷۷، ۸۳ و ۸۹ بود (شش بار)، که حالیت میکرد چیزی از گوشت داستان کم شده. نشانههایی که مترجم میتوانست زحمت گذاشتنشان را به خودش ندهد. از این جهت میگویم دلسوزانه. سعی کردم برای همهی جملات سانسورشده، خودم با توجه به فعل و انفعالات جملات پس و پیشِ سهنقطههای درون کروشهها، جمله یا جملاتی جایگزین کنم.
اولیویه آدام در لابلای داستانهای کوتاه کتاب، مشروب و همآغوشی و سیگار و موسیقی و سفر و عزیمت و جابجایی را برای آدمها و شخصیتهای تنها و شکستخورده و خردشده و درماندهی مدرنِ قصههایش به عنوان گزینههای واقعی تسکیندهنده و آرامبخش، هر چند زودگذر و مقطعی، به جای چیزی مثل دین و مذاهبش و ریاضتهاش که اساسا، محدودکننده است، مطرح میکند. و این انتخاب از نویسندهای فرانسوی چیز عجیبی نیست.
je voulais l’acheter puis je l’ai trouvé à la bibliothèque donc je l’ai emprunté et heureusement que je l’ai seulement emprunté ! une écriture à laquelle je suis trop imperméable y a pourtant qqc qui aurait pu être exploité, même si ça met le cafard un peu toutes ces histoires de gens qui deviennent un peu médiocres même si je pense qu’au final c’est pas si éloigné de ce que beaucoup de gens peuvent vivre et ressentir moi je les ai trouvé un peu insipides ces personnages voir même parfois très désagréables… mais malgré un petit potentiel dans le domaine livre qui met le cafard l’écriture est trop vulgaire à mon goût (ça n’engage que moi désolée quand je lis j’ai pas envie de lire ca !!!!) bref bof!
اولین کتابی بود که از اولویه آدام نویسنده جوان فرانسوی میخوندم، کتاب توسط نشر چشمه و با مترجمی مارال دیداری چاپ شده بود، کیفیت ترجمه و پاورقی ها خوب بود، کیفیت چاپ هم ایرادی نداشت فقط عکس روی جلد کتاب بنظرم خیلی مناسب نبود. کتاب مجموعه ۸ داستان کوتاه هست، داستانهایی که به هم هیچ ارتباطی ندارند ولی در یک فضا و قالب نوشتاری کنار هم قرار گرفته اند، قالبی که میشه به تنهایی، الکل، چالش از دست دادن عزیزی در زندگی و…. با کمک زمستان، سوز و سرما اشاره کرد. در کل خوب وخوش خوان بود، از این مجموعه داستانهای زیر برف، لکنو و در بازگشت دوست داشتم.
J'ai aimé les personnages, leurs histoires et l'atmosphère qui donnent envie d'y revenir, mais cette lecture me laisse une impression d'insatisfaction, de frustration. Quelque chose dans l'écriture me gêne. Parfois nette et juste, souvent brouillonne et empêtrée (ce n'est que mon ressenti, qui n'engage que moi). Peut-être est-ce voulu, je connais mal Olivier Adam. Sans être déçue, je reste sur ma faim. J'attendais plus d'intensité.
داستانهای این کتاب، باوجود مجزا بودن همگی با زمستان ارتباط دارند؛ هم به معنای ظاهری کلام و هم به معنای استعاری. سردی و ویرانی خاصی در هر داستانی به چشم میخوره: پایان روابط، مرگ، فقر، روزمرگی و غم. نویسنده به خوبی همهچیز رو به تصویر میکشه و حسش رو بدون هیچ مشکلی به خواننده منتقل میکنه. همهچیز به همون اندازهای که لازمه، روایت میشه... نه کمتر و نه اضافهتر.
شاید برای علاقمندان به داستان کوتاه جذاب باشه، اما فضای غم انگیز داستان ها یه کمی حس افسردگی به من داد، ولی چندتا از داستان ها رو در عین غم انگیز بودن دوست داشتم.
Dare un giudizio a Passare l’inverno è davvero difficile, perché il libro possiede due distinte fasi di valutazione. La prima è quella della lettura: i racconti sono dei piccoli gioielli di prosa che scorrono come un meccanismo oliato alla perfezione. Sono leggiadri, non invasivi né pesanti, e riescono a cogliere l’attenzione del lettore in modo istantaneo, senza usare chissà quali trucchi da prestigiatore ma con il semplice utilizzo del raccontare. Non sono storie complicate o ricche di personaggi, ma nelle poche parole Adam riesce a dipingere il quadro della personalità di ogni persona che si incrocia nelle pagine. La seconda fase di giudizio è quella del dopo, il post lettura, magari quando si è finito di leggere il libro già da qualche giorno, o pure settimane (come è nel mio caso). Sotto questo aspetto il libro perde molto, in quanto se ti fermi a pensare un attimo a quello che hai letto anche solo una settimana prima ti accorgi che non ti è rimasto molto. I racconti sono davvero bene fatti, ma in testa ti resta solo la sensazione che ti hanno regalato al momento. Non hai un ricordo preciso di cosa vi veniva raccontato. Sono brevi, e la loro vita è altrettanto breve. Sono leggiadri, e come trasportati da una folata di vento paiono volare via. Magari se avessi scritto questo commento appena finito di leggerlo le mie parole sarebbero state tutt’altre, con abbondanza di elogi all’autore, ma al momento mi è più consono definire Passare l’inverno come un libro usa e getta, uno di quelli che sono capaci di migliorare una giornata, ma non una settimana o un mese intero.
Adam mi è piaciuto subito, ho trovato gli altri libri all'altezza, ma questo sembra un "vorrei ma non posso", le raccolte di racconti devono avere molta più tensione secondo me, queste sembrano smorzarsi, quasi imbrigliate all'interno dei canoni del minimalismo.
I racconti sono ben scritti per il genere che è altamente depressivo. Se si è giù per qualsiasi motivo è meglio evitarli perchè sembra che niente abbia un significato per questi personaggi moderni.