Jump to ratings and reviews
Rate this book

نگران نباش

Rate this book
Quando Tehran si sveglia minacciata da un imminente terremoto, tutti cercano di darsela a gambe. O quasi. Per la giovane Shadi l’unica priorità sembra essere la scorta di oppio sul punto di finire. E poi c’è Ashkan, che con un sms l’avverte di aver tentato per l’ennesima volta il suicidio. C’è nonna Moluk, che ha l’Alzheimer, ha trafugato i vestiti militari di suo nipote Arash e non si sa dove si sia cacciata. Tra gli strilli della madre e le intimazioni del fratello, Shadi sgattaiola fuori casa per correre da Ashkan e, soprattutto, cercare gli amici spacciatori. Ma la città si è messa a ballare la danza del ventre e la giornata le riserverà molto altro.
Cadenzate da ritmi blues, jazz, rock, folk e metal, le tragicomiche avventure di Non ti preoccupare catapultano il lettore nel vortice di una capitale delirante, improvvisamente svuotata da politici e religiosi, dove sono solo gli outsider a rimanere e su cui incombe il pugno di ferro di un’autorità che tenta invano di ripristinare il suo ruolo. Ironico e disincantato, l’occhio di Shadi osserva la disordinata fragilità della società iraniana, tra adulti iperstressati, genitori assillanti o del tutto assenti, giovani ribelli e naïve sempre in cerca di una valvola di sfogo.
Uscito appena un anno prima delle contestazioni post-elettorali del 2009, questo romanzo, vincitore di numerosi premi in patria e già tradotto in svedese, racconta con uno stile esilarante, lontano da ogni vezzo letterario, un Paese sul punto di esplodere come una pentola a pressione. E tenacemente alla ricerca di una propria tranquillità.

147 pages, Paperback

First published March 21, 2008

28 people are currently reading
1474 people want to read

About the author

مهسا محب‌علی

8 books42 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
111 (9%)
4 stars
268 (22%)
3 stars
419 (34%)
2 stars
271 (22%)
1 star
149 (12%)
Displaying 1 - 30 of 152 reviews
Profile Image for Bahar.
107 reviews62 followers
March 4, 2022
مهسا محب علی را با مجموعه داستان "عاشقیت در پاورقی" می‌شناختم و سبکش برام جذاب بود به خصوص سواد بالای سینمایی اش که چه در آن کتاب و چه در "نگران نباش" از آن استفاده می‌کنه، امااااا این کتاب رو اصلا دوست نداشتم و کاش نمیخوندمش.کل کتاب خلاصه میشه در دو مشخصه: ۱)هرج و مرج، ۲)اعتیاد به انواع مواد مخدر:|
شاید نویسنده سعی کرده بود اثری مثل کتاب "ناطور دشت" خلق کنه ولی واقعا اگه همچین قصدی داشته شکست خورده.
Profile Image for Gypsy.
433 reviews711 followers
August 31, 2021

اینو دبیرستانی بودم خریدم، وقتی که برام مهم بود کتاب‌هایی رو بخونم که جایزه بردن. بخصوص ایرانی‌ها.

حرف‌ زیادی نمی‌زنم، ریویوی لیلی خیلی کامل گفته و نظرم بهش نزدیکه. فقط یه جاهایی این‌قدر شخصیت اول عجیب‌غریب می‌شد که حس می‌کردم شاید نویسنده واقعاً همچین آدمی رو می‌شناسه. داره داستان اونو می‌گه.

من نتونستم این داستان و شخصیت‌هاش رو باور کنم. لحن‌ها، آدم‌ها، مدل حرف زدن‌شون و... انگار نویسنده گذاشته بود توی دهنشون. برام شکل نگرفتن. و خب، این داستان خیلی قدیم نیست، من اون موقع بودم و تهران هم از بچگی زیاد می‌رفتم. خیلی این داستان اغراق‌شده بود.

یکی دو تا صحنۀ درخشان داشت که نمی‌گم مزه‌ش نره. اول اینجا نوشتم یکی‌شونو ولی به نظرم لوس نوشتم و نخواستم خرابش کنم.
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
July 13, 2014
يادم مي‌آيد (فروغ) در يكي از مصاحبه‌هايش(گمان مي‌كنم با ايرج گرگين) گفته بود كه الان همه مي‌خواهند فاضلانه شعر بگويند، كسي نمي‌خواهد صميمانه شعر بگويد. حالا اين حرف را در چه تاريخي‌ گفته بود؟ بهتر از من مي‌دانيد

حالا اين فاضلانه شعر گفتن و فاضلانه داستان نوشتن بد جوري گردن ادبيات رو به زوال اين كشور را گرفته است. من وقتي مي‌روم كتابفروشي و عنوان‌هاي جديد را نگاه مي‌كنم و كتابي براي خواندن انتخاب مي‌كنم، مي‌بينم زبان روايت داستان، داستان را دارد خفه مي‌كند. به صورتي كه همه چيز شده است: زبان داستان و متأسفانه اكثر كتاب‌ها شده‌اند نسخه‌هاي كپي درجه سه و چهار آثار نويسنده‌هاي ديگر و خب اين چيز جالبي نيست. در مورد شعر صحبت نمي‌كنم كه فاجعه‌آميزترين دوران حياتش را در حال سپري كردن است

حاصل: (مهسا محب‌علي) داستاني نوشته است شسته رفته‌تر از دو رمان و مجموعه داستان قبلي‌اش. داستاني كه خود من بعد از سال‌ها توانستم يك نفس يك كتاب را بخوانم؛ بس كه اين كتاب روان و شسته رفته بود. يك‌بار مي‌خواني و بعد مي‌گذاري توي كتابخانه. همين. بهتر از كتاب‌هايي است كه نمي‌شود خواند و نخوانده بايد گذاشت توي كتابخانه؛ بدون اين كه نيمچه كيفي آدم از آن كتاب ببرد
Profile Image for Mehrnaz.
3 reviews11 followers
July 1, 2012
این کتاب به طرز وحشتناکی منو عصبی کرد که فرهنگ و ادبیات مملکت چرا به این روز افتاده ! ظاهرا جایزه گرفتن ها هم الکی و آشنا بازی بوده ... ضمنا خانم محب علی غلط املایی در نوشتن اصلا کووول (!!!) نیست !!!
Profile Image for Shaghayegh.
183 reviews374 followers
January 2, 2023
راسیتش کتابی نبود که تو برنامه م باشه . یک آن دیدم همراه وردی که بره ها میخوانند ، این کتاب هم تو بغلم جا خوش کرده و پیشنهاد دادن بخونمش .
اما کتاب های قرضی یه بدی بزرگ دارن ؛ حتی بدتر از کتاب های الکترونیک . نمیتونستم هیچی بنویسم و زیر جملات خط بکشم . انگار دست و پام رو بسته بودن و صفحات کتاب رو جلوی صورتم ورق میزدن . بالاخره به سختی یکیشون رو تموم کردم .
و متاسفانه هیچ ارتباطی هم باهاش برقرار نکردم :/

ماجرای دختر معتادی به اسم شادی که ماجرای یک روز مثلا آخرالزمانیش رو شرح میده و تهرانی که با زمین لرزه های پی در پی ، در حال فراری دادن ساکنینش هست . البته که شادی مخ سالمی هم براش نمونده و احساسات ناپایداری داره . جوری که نمیشه گفت این حرکتش بخاطر تاثیرات مواد هست و یا اینکه واقعا براش مهم نیست . حتی موقع توصیفاتش هم میشه پی برد که چرا ضمایر رو اشتباه میگه و گاهی سوم شخص رو دوم شخص خطاب میکنه. پرش های ذهنی و ربط دادن چیزهای بی ربط اون هم به کرات در طول کتاب میتونه حوصله سربر باشه . به انضمام اینکه سوژه ی کتاب همون اوایل رو شده و به نظرم از نقاط ضعفش هست . چون کتاب تو فرود گیر میکنه .
البته که شغل و حرفه ی خانواده و اطرافیانش رو میشه تحلیل کرد و به این ربط داد نماد فلان دهه ست ؛ اما به شخصه دوست داشتم بیشتر می پرداخت تا اینکه محدود به چند کلمه باشه .

فضای داستان و متشنج بودنش برام کمی شبیه به وضعیت الان و شاید در آینده مون بود . اونجاش که مردم پولاشون رو از عابربانک میگرفتن ، پروین که بالای وانت سرود میخوند ، بازداشتی هایی که مشخص نبود کجان و خیلی چیزهای دیگه ش وایب این روزها رو برام داشت .

آیا شادی من رو یاد هولدن انداخت ؟ نه . با اینکه ناطوردشت رو مدت ها پیش خوندم اما به یاد دارم هولدن نزده انقدر رو مخ بود . حرف های صریح و بی پرده ش تحت تاثیر واکنش های شیمیایی مغزش نبودن . کلا ذاتش اینطوری بود . ولی برای شادی قضیه فرق داشت و در کل به هم ربطشون نمیدم .

پیشنهاد میشه ؟ نمیدونم . گاهی فکر میکنم ریویوهای طولانی اینجا از خیلی از کتاب ها بهترن . برای این کتاب هم اینطور فکر میکنم :)
Profile Image for Fateme Beygi.
348 reviews135 followers
July 21, 2014
با این تعریفایی که شنیدم فکر می کردم کتاب خوبیه ولی نبود این نظر منه. داستان کوتاهای محب علی خیلی قوی تر از این رمانن. من نمی دونم چرا نویسنده های دهه80 درگیر دادن جزئیات بیش از حد توی ظاهر و رفتار و خلق و خوهای جوونان...این که من مارک دقیق تمام لباسای یه نفرو بدونم به چه کارم میاد؟دیگه این چیزا کلافه کننده شده چیزایی که اثر رو موندگار نمی کنن. اصطلاحا و بعضی رفتارا و پوششا و علاقه مندیا مربوطه به یه دوره ان بعدا فراموش می شن نمی گم نباید اصن توی کار بیان اتفاقا بضی وقتا لازمن اما نه دیگه با یه حجم بالا و ...
یه چیزی هم که جالب بود اینه که جاهایی که از راویت خطابی استفاده می شد بعضی جاها ضعف دیدگاه اول شخص رو نشون می داد که ملزم شده از خطابی استفاده کنه و یه سری جاها خوب به کار رفته بود.
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews165 followers
September 8, 2020
«کل مکان لا یؤنث لا یُعَوّل علیه»
هر مکانی که زنانگی نداشته باشد، اعتباری ندارد.

محی‌الدین ابن‌عربی
Profile Image for Farzane.
108 reviews
May 31, 2013
اگه چند جا نویسنده اشاره به یه سری چیزا نمی کرد من فکر می کردم داستان کتاب در زمان قبل از انقلاب اتفاق افتاده. خانم محب علی در قالب یه داستان قشر تحصیلکرده رو به لجن کشیده! من وقتی این کتاب میخوندم احساس می کردم در حال تماشای یکی از فیلم های ابکی شبکه ی ملی هستم.با موی اناناسی و خانواده تیمسار و سرهنگ خیلی راحت میشه به وضع بچه های خانواده پی برد! فضای کتاب کاملا قابل پیش بینی بود! دقیقا مثل مستور که با چادر و جنگ و شهادت و فیات و یاس و حتی اسم(مهرداد!!!! و علی !!!!!) میشد داستان تا اخر خوند. من نمیدونم چرا یه عده اصرار دارند مستور , امیرخانی ,یادعلی و یا همین خانم رو نویسنده خاص نشون بدند و از طرف دیگه به فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی بگن نویسنده ابکی!!!!!!!
Profile Image for Fatemeh.
379 reviews66 followers
May 2, 2021
واقعاااااا کتاب عجیبی بود. شاید من انتظارم متفاوت بود ولی خب اصلا اون تصوری که داشتم توی داستان نبود. داستان پر بود از مفاهیم و مسایل و مشکلاتی که در سطح جامعه میبینیم. در حالی که بنظرم توی یه کتاب داستان اون نه خیلی بلند لزومی نداره به همه چیز اشاره بشه. لحن کتاب مورد پسندم نبود ولی خب با این دید که شخصیت اول کتاب دچار بحران روحیه چشم‌پوشی کردم ازش. خلاصه این اولین کتابم از این نویسنده بود. احتمالا اخرینش هم باشه.
Profile Image for yAsAmAn.
152 reviews6 followers
November 18, 2024
خیلی عجیب بود نمیدونم چه حسی درموردش داشته باشم. خیلی از ریویوهارو خوندم و با بیشترشون موافق بودم ولی خانم لیلی فکرکنم از همه بهتر و دقیق تر توصیف کرده بود این کتابو دیگه من چیزی درموردش نمیگم چون کاملا با ایشون موافق بودم، اولین کتابی بود که از این نویسنده خوندم امیدوارم بقیه آثارشون بهتر باشه
البته عجیب بودنش یه جاهایی حس و حال خوبی ایجاد میکرد که نمیدونم چطوری میشه توصیفش کرد برای همین به جای ۲، ۳ میدم بهش🙂
Profile Image for Elham Ghafarzadeh.
213 reviews84 followers
August 4, 2020
description

اگر زلزله‌های تهران ادامه داشته باشند، در این شهر چند میلیونی چه آشوبی به پا خواهد شد؟ مهسا محب‌علی در این کتاب علاوه بر توصیف وضعیتی که شهری با جمعیت میلیونی در بحران خواهد داشت، به نظام فرهنگی و خانودگی جامعه ایران پرداخته و با اینکه کتاب در سال ۸۷ نوشته شده است هنوز دغدغه‌های رایج آن برای ما نیز پر رنگ است. نویسنده فضایی را از تهران زلزله‌‌زده توصیف می‌کند که بی‌شباهت به آخرالزمان نیست. داستان این کتاب در مورد یک شبانه‌روز از زلزله‌های پی‌درپی در تهران است که از زبان شخصیت اصلی که دختری جوان است روایت می‌شود. کتاب نگران نباش بعد از چاپ در سال ۸۷ خیلی مورد استقبال قرار گرفت و برنده دو جایزه‌ی مهم ادبی در ایران شد اما چند سال پیش در نشر چشمه لغو مجوز شد و نشر نیماژ مجدد آنرا چاپ کرد. احتمالا به همین دلیل هم کتاب صوتی آن کار نشده است. من در مثل همیشه اگر کتاب را نخوانده‌اید نگران نباشید چون داستان کتاب را لو نمی‌دهم و بعد از دیدن این قسمت می‌توانید کتاب را تهیه کرده و بخوانید. اگر ویدیو را پسندیدید نظرتون رو در یوتوب کامنت بذارید 🙂

در ویدیو بلاگ صفحه ۷۷ به طور کامل به مرور و معرفی این کتاب و نویسنده‌ی آن پرداختم، می‌تونید از یوتوب ببینید:
زلزله و آشوب در تهران



در این مورد در وبلاگ صفحه ۷۷ بیشتر نوشتم:
اعداد قدرت است


صفحه۷۷
page77tv
Profile Image for Pooriya.
130 reviews81 followers
April 1, 2011
کلیت کتاب "نگران نباش" خوب بود، داستان رو خوب پیش برده بود و به دور از کش واکش دادنهای بیهوده مخاطب رو جذب میکنه که کتاب رو تا آخرش بخونه. اما چیزی که میخوام بگم فقط مربوط به این کتاب نیست و اینکه در این کتاب فقط تا حدودی دیده میشه. ما ایرانی‌ها کلا قیاس بین نسلی تو فرهنگمون موج میزنه و متاسفانه این قیاس با توجه به شرایط اجتماعی-سیاسی و فرهنگی دهه های مختلف انجام نمیشه و صرفا نسل خاصی مورد نقد قرار میگیره که معمولا نسل های قبلی از بالا به نسل های بعدی نگاه میکنن و مورد نقد قرار میدنشون. مسئله اینجاست که نویسنده محترم متولد اوایل دهه 50 هست (با اینکه از قیاس نسلی و دهه 50ای و دهه 60ای کردن بدم میاد ولی در اینجا لازم) و خب با دید بالا به متولدین نیمه اول و نیمه دوم دهه 60 نگاه میکنه و اتفاقا تفاوت هم قائل میشه اما نزولشون رو محکوم میکنه. در این داستان فردی که متولد دهه 50 (بابک) هست آدم متشخص، موفق، مودب، اهل خانواده و زندگی و بسیار شسته رفته و همیشه درکنار خانواده و سعی در بقای اون داره و تقریبا بار همه اعضای خانواده روی این فرد و بدون هیچگونه اشاره متقسیم تقریبا شخص خوب و مثبت این داستان به حساب میاد و این در حالی که حتی نسل قبلی که مادر و پدر داستان باشن هم مورد نقد قرار گرفته میشن و مادر پوکر باز و کمونیست قدیم و صلوات بفرست و پوکر باز فعلی (تناقضی و سرگشتگی اندیشه که در بین تمامی ایرانی ها وجود داره ولی ظاهرا اینجا شخص دهه 50 همچین تناقضی رو نداره در شخصیتش) و پدر لاس زن با دانشجوهای جوانش و معشوقه های زیادش که به خونشون رفت و آمد داره. برعکس اون دو فرد متولد دهه 60 که دختری متولد اوایل این دهه (راوی داستان) و فرد متولد نیمه دوم این دهه و شاید هم متولد دهه 70 (آرش) به انحطاط و نزول و پوچی رسیدن و در اینجاس که حداقل شخص راوی به دلیل نزدیک بودن به دهه 50 به سقوط و پوچی خودش واقف اما آرش و هم سن و سالان اون به این انحطاط (البته با توجه به قضاوت داستان نویس که معتقد این یک سقوط است!) اعتقادی ندارن و در بدترین شرایط هم فرهنگ غلط و اشتباه و بد و به طور کلی فرهنگ متفاوتشون از دهه 50 رو بهش پایبندن و روش اسرار می ورزن. در مجموع از دید نسل دهه 50 که خودش رو در جامعه ما قربانی میدونه (این موضوع درمورد همه نسل ها هست و فقط مختص به دهه 50 نیست و دهه های مختلف با توجه به بدبختی ها و سرخوردگی های اجتماعی که در طول عمرشون داشتن خودشون رو قربانی و آدم خوب تمام نسل ها میدونن و به این موضوع هم افتخار میکنند!) و صد البته نمیدونه یا شاید نمیخواد بفهمه که نسل بعدی خودش چی میگه؟ چی میخواد؟ و چه طور رفتار میکنه. در این داستان متولدین دهه 60 یکسری آدمهای پوچ و خوش گذران و معتاد نمایش داده شدن (نمیگم نیست یا دروغ ولی خب در این داستان فقط روی این موضوع تاکید شده انگار این دهه چیزهای دیگه ای نداره) و نیمه اول دهه 60 آدمهایی عاشق پیشه و معتاد به مواد سنتی تر، افرادی که کمتر رها و بی قید و بندند و نگران حال مادربزرگشون میشن که مامورها گرفتنشن و نیمه دوم هم افرادی که بیشتر به آمفتامین ها علاقه دارن، بی احساسن، خانواده رو به اصطلاح میتیغن (در حالی که نیمه اولی ها با احتیاط کامل و یواشکی سراغ جیب بقیه میرن و پول کش میرن چون حداقل ذره ای شرم در وجودشون هنوز مونده که رک و راست با پر رویی طلب پول نکنن!) و افرادی هرج و مرج طلب و داف پسند!! که اصلا قابل درک نیستن البته از دید نسل های قبلی. جای تعجب داره که چه طور وقتی هر نسلی خودش مورد قضاوت نسل قبلی قرار میگیره و شاکی هم هست از این موضوع که من رو درک نمیکنن چه طور میتونه خودش باز این اشتباه رو تکرار کنه و نسل های بعد از خودش رو مورد قضاوت و پیش داوری قرار بده؟ چه طور میتونه وقتی خودش در جوانی به آرمان های زیادی میرسه که فرهنگ های غلط جامعه اش رو تغییر بده اونم چی در سطح کلان!! بعد خودش نمیاد فقط درمورد خودش همین یه فرهنگ غلط که قضاوت و پیش داوری درمورد نسلهای بعدی هستش رو تغییر بده؟ چرا ما نمیخوایم قبول کنیم اگر نسلی از دید ما در ورطه سقوط و انحطاط و پوچی هست مشکل از اون نسل نیست و نمیبینیم که هر نسل دقیقا همین نظر رو درمورد نسل بعد از خودش داره که البته با هر نسل جدیدی این دیدگاها رادیکالتر میشه (مثلا میگیم صد رحمت به این دهه 60ای ها، این 70ای ها ازینا بدترن!!!) پس باید مشکلی در کلیت فرهنگ و جامعه ما باشه که سقوط و نزولمون همینجوری ادامه داره و تازه شیبش هم بیشتر و بیشتر میشه (البته اگه واقعا این یه سقوط باشه چون این فقط نظر نسل های قبلی نسبت به نسل مورد نظر هستش نه یک واقعیت عینی و حتمی). پس بهتر جای شعار دادن و نقدهای بی سر و ته و تعیین اینکه فلان نسل پوچ یا فلان نسل نسل سوخته است یا اینجور حرفا بیایم از دید روانشناختی (مطالعه درمورد فرد فرد افراد جامعه) و جامعه شناختی (مطالعه کلیت آموزه ها و هنجار های اجتماعی) و همینطور سیاسی به قضیه نسلها و تفاوت بین نسلی نگاه کنیم و نظر بدیم تا لااقل اگر واقعا سقوطی هست بتونیم هرچه سریع تر جلوش رو بگیریم نه اینکه بشینیم و ببینم که خط نزولی بیشتر و بیشتر میشه و پس فردا در صده 14ام بگیم صد رحمت به دهه 90ای های صده 13ام، این جدیدیا خیلی داغونن!!!ن
Profile Image for Fahime.
329 reviews257 followers
August 6, 2015
اگرچه موضوع کتاب جدید است و شاید مورد مشابهی برای آن پیدا نشود، اما فضاهای کتاب (دوستان و همسایه ها و حتی خانواده ی شخصیت اصلی) باور پذیر نیستند. البته دیالوگ های کتاب انصافا خوبند.
Profile Image for Babak.
134 reviews180 followers
February 5, 2016
اول از همه که اسم کتاب آرامش و حال خوبی به آدم میده "نگران نباش"
کُلیت داستان درمورد وقتیِ که تهران زلزله میاد و زوم کردن داستان رو یه سری چِت مغز
بجز شرح حال و داستان روون آدمای داستان که اکثرا یا معتاد بودن یا آدمای بی‌قید و بند که هیچی واسشون مهم نبود و شرح حال خیابونای شهر ، داستان حرف خاصی برای زدن نداشت
Profile Image for Mojgan.
79 reviews97 followers
June 6, 2010
بد نبود، يعني يه جاهاييش خوب ولي يه جاهايي هم خيلي بد و مصنوعي بود مثلن خيلي زياد پيش لرزه مي اومد هرج و مرج خوب تصوير نشده بود اما در كل به نظرم توي هدف اصليش موفق بود . نشون دادن نسلي كه از پوچي هم اون طرف تر رفته كلن همه چيز براش مسخره است و دوست داره با هر فاجعه اي هم حال كنه
Profile Image for Fahime Zarei.
96 reviews54 followers
February 20, 2009
اصلن پیشنهاد نمی‌کنم، دیگه به نشر چشمه نمی‌شه اعتماد کرد.
Profile Image for Larissa Goalder.
242 reviews37 followers
May 5, 2022
This book was so wild. I originally picked it up thinking it would be similar to my year of rest and relaxation and like yes? kind of if myorar took place in one day. This was very complex and had a good critique of class. it's a super short book and I will say the translators note is so so important and gives a lot of context to this story. I really enjoyed this and want more people to read it so i can discuss it- read it read it
Profile Image for Neda.
60 reviews19 followers
Read
May 9, 2011
برام عجیب نیست که چندبار تجدید چاپ شده. اما چطور این همه جایزه معتبر گرفته؟
2 reviews
February 23, 2015
اصن دوست نداشتم
تنها دلیلی که تا اخر خوندمش این بود که می خواستم رمان و نصفه کاره ول نکنم
اخه بر چه اساسی جایزه گرفته
Profile Image for Susan.
271 reviews75 followers
December 10, 2018
داستان فارسی مزخرف کم نخوانده ام اما این دیگر نوبر بود.ادبیات بسیارضعیف و شخصیت پردازی مهوع بود.دیگر از این نویسنده هیچ چیز نخواهم خواند.
Profile Image for Hani.mnt.
59 reviews8 followers
April 19, 2024
تجربه‌ی جدیدی بود، ولی سبکی نیست که در ادبیات فارسی مشتاق باشم به خوندنش… در کل برای یکبار خوندن و آشنایی با مهسا محب‌علی عزیز خوب بود.
Profile Image for Mahmoud.
222 reviews11 followers
August 28, 2020
«نگران نباش» رمانی از نویسنده موفق ایرانی، مهسا محب‌علی است که توانست جایزه ادبی بنیاد گلشیری را در سال ۱۳۸۹ به‌دست آورد. این رمان که اولین‌بار در سال ۱۳۸۷ منتشر شد، پس از این که مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت، در طول دو سال به چاپ یازدهم رسید.

تهران درگیر زلزله است و داستان از زبان دختر معتادی به نام شادی روایت می‌شود. لرزه‌ها هر چند دقیقه یکبار می‌آیند اما شادی برخلاف اصرار مادر و برادرهایش به ترک خانه، تمایلی به رفتن ندارد. او که تازه مواد مصرف کرده، در افکار و خیالات خودش غرق است و وقایعی را که می‌بیند و می‌شنود، با خیالاتش درمی‌‌آمیزد؛ اما در نهایت مجبور می‌شود برای تهیه مواد از خانه خارج شود و به عده‌ای جوان که گروهی تشکیل داده‌اند بپیوندد تا شاید دوستی را پیدا کند.

این اثر رمانی اجتماعی- انتقادی و پر از شخصیت‌هایی است که هرکدام نماینده یک نسل‌اند. جوان‌هایی که هرکدام دغدغه خود را دارند، مادری انقلابی در تقابل با نسل پس از خود، پدری که نیست و همیشه قرار است پیدایش شود و شخصیت شادی که شخصیتی آسیب‌دیده و سرخورده است. محب‌علی در این رمان علاوه بر به تصویر کشیدن وضعیت جوانان امروزی که دچار بحران هویت و گرفتار مسایلی مثل اعتیاد و استحاله فرهنگی هستند، توانسته است وضعیت شهر بزرگی مانند تهران را در زمان بحرانی همچون زلزله به شیوه‌ای ملموس برای خواننده پیش‌بینی و توصیف کند.

اگر در تهران زلزله شود، چه می کنید؟ زندگی خانواده ای که به خاطر اختلافات خانوادگی و مشکلات فرزندان شان فروپاشیده است، در زلزله چه می شود؟ اگر بشنوید کسی به خاطر شما خودکشی کرده است چه می کنید؟ کتاب نگران نباش از زبان راوی جوانش ماجرای زلزله ای در تهران را به همراه زلزله ای در اخلاق و زندگی خانوادگی شرح می دهد. نگران نباش، ماجرای زندگی «شادی» طی یک شبانه روز است. شادی دختر جوان و معتادی است که در خانواده ای متزلزل زندگی می کند. برادر کوچک او (آرش) در فضاهای مجازی سیر می کند و قرص های اعتیادزا مصرف می کند. برادر بزرگ او (بابک) خانواده دوست است. از نیمه شب زلزله در شهر شروع شده است. مادر که پیش از این چریک و انقلابی بوده، اکنون می خواهد بچه هایش را جمع کند و با خود به کلاردشت ببرد. پدر، استاد دانشگاه است و هنوز به خانه نیامده، بابک به مادر کمک می کند، اما شادی می خواهد همین جا بماند و پی ساقی برود و مواد بگیرد، آرش هم می خواهد با دوستان مجازی اش شهر را تسخیر کند.
Profile Image for Hanieh Raeiszadeh.
33 reviews3 followers
December 28, 2020
بی‌سر و ته.
بیش از کتاب به روضه خوانى و مرثيه‌سرايى شبیه بود.متاسفانه در ادبیات و سينمای این روزهامان هم آثاری از این دست کم نمی‌بینیم.

کتاب محب‌علی ايده اوليه‌ خوبی داشت که در کمال تاسف بکر و دست‌نخورده‌ باقی ماند.در این اثر ایده‌های رها شده‌ بسیاری به چشم می‌خورد که جای بسط دادن داشتند؛ولی نویسنده به اشاره‌ای گذرا و سرسری اکتفا کرده و بی‌توجه از کنارشان گذشته است.در واقع،با خواندن این داستان احساس کردم محب‌علی سعی دارد به هر قیمتی هولدن کالفیلدی بومی خلق کند.اگر نويسنده قصد دارد از عصیان،جنون و تباهى نسل جوان صحبت به ميان آورد،با بلندى‌پروازی تلاش می‌کند به مسائل دیگر مانند آرمان‌های به سرانجام نرسیده،آرزوهای بر باد رفته،دوپارگی فرهنگی،مشکلات نسل پیشین،تنش‌های خانوادگی یا ناهنجاری‌های اجتماعی هم سرکی بکشد؛ولی در نیمه راه منصرف می‌شود و مطابق معمول،نیمه‌کاره رهایشان می‌کند. گویی می‌خواهد هر طور شده،برچسب چندبعدی بودن و عمیق بودن بر رمان خود بچسباند! تمام این اشارات گذرا می‌توانستند در پیش‌برد داستان به کمک او بیایند و بستری مناسب برای روایت خلق کنند.
از طرف دیگر، می‌شد بحث بی‌قیدی و تزلزل شخصیت‌های مختلف،ماهرانه به زلزله آغاز داستان گره بخورد و روایت تاثیرگذاری به وجود آورد.اما زلزله علی‌رغم نقش موثری که می‌توانست داشته باشد،کارکرد ویژه‌ای در طول داستان نداشت و در حد واقعه‌ای ساده در آغاز کتاب باقی ماند.در حقیقت وقایع و اشارات سطحی، هیچ‌کدام "در خدمت" داستان نبودند.
خوشحالم که کتاب کم‌حجم بود و خواندنش وقتی از من نگرفت.
Profile Image for Aleksandra Gratka.
661 reviews60 followers
May 14, 2024
Ziemia w Teheranie drży. Sypią się budynki, sypią się relacje międzyludzkie, sypią się ulotne nitki życia. Ziemia usuwa się spod nóg, a dla Szadi, która jest na głodzie, trzęsienie wydaje się najmniejszym problemem. Zostawia zdenerwowaną matkę, braci (Babaka - dziecko miłości, Arasza - brzydki przypadek, dobrze, że nie było kolejnego, bo urodziłby się pewnie szympans) i rusza w wędrówkę zniszczonymi ulicami miasta. Szuka szalonej babci, próbuje dotrzeć do kumpla, który po raz kolejny chce się zabić, a przede wszystkim szuka dragów, bo głód narkotykowy niczym małe zwierzątko przemieszcza się po jej wnętrznościach.
Mija ruiny, mija ludzi, którzy próbują uciec, mija służby porządkowe, które ów porządek chcą przywrócić pałowaniem niepokornych. Patrzymy na Teheran oczami Szadi, rzeczywistość filtrowana jest przez jej emocje i jej wrażliwość. To nie jest bohaterka, którą się polubi, to nie jest świat, który się polubi. To powieść, która sama niesie. Gdybym miała wskazać ulubioną scenę, byłaby to Szadi w środku armagedonu słuchająca piosenki "Christmas Card From A Hooker In Minneapolis" Toma Waitsa.
Profile Image for Alessandro Argenti.
265 reviews4 followers
September 26, 2017
Innanzitutto un elogio al traduttore: il modo di parlare della protagonista rispecchia perfettamente il linguaggio contemporaneo e ciò da un indubbio valore aggiunto all'opera. Un libro eccezionale per la rappresentazione così cruda del suo angolo di mondo, per la sua ricerca incessante e necessaria della droga che permette a Shadi, ragazzina giovane e disinvolta, di difendersi dal terrore del terremoto nascondendosi e perdendosi nella sua colpa. La sua paura e il suo disinteresse si equilibrano soltanto con la sua temerarietà e la sua ostinazione alla ricerca della prossima pallina di roba nascosta in chissà quale tasca.
Profile Image for Fateme Najafi.
86 reviews7 followers
March 31, 2023
شاید اگه طاقچه این کتابو تو دسته‌ی «کتابی که ماجراهایش در آینده اتفاق می‌افتد» معرفی نمی‌کرد، کمتر می‌خورد تو ذوقم چون داستان دقیقا تو همون فضا و زمانی اتفاق افتاده که نویسنده کتاب رو نوشته.
دختر معتاد داستان از روزهایی می‌گه که تهران به لرزه افتاده و شهر آشفته‌ست. به نظرم ایده‌ی داستان خیلی جالب بود ولی خوب جور در نیومده و خیلی جاهاش به هم نمی‌خوره.
این ۲ تا ستاره هم به خاطر ایده‌اشه.
کتاب رو با طاقچه خوندم:‌ https://taaghche.com/book/71047/
Profile Image for Maryam.
48 reviews20 followers
February 2, 2011
جایزه گلشیری برای رمان اول را برد ولی من پیشنهادش نمی کنم
Profile Image for Amin.
123 reviews3 followers
March 19, 2014
افتضاح
داستان نه سر داشت، نه ته. معلوم نبود چی می خواد بگه. مثلا می خواست یه کپی از ناتور دشت باشه، اما افتضاح، افتضاح
دو تا ستاره هم دادم چون بعضی جاهاش بد نبود. خوب نه هاااا، بد نبود.
Profile Image for Lynn.
3,386 reviews71 followers
February 27, 2022
Not the book for me. I was bored throughout but I’m very glad a variety of novels are being translated into English.
Displaying 1 - 30 of 152 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.