حاشیه نویسی بر سفری مشترک با بهروز افخمی به کابل و پنجشیر نویسنده سازنده سریالی مستند در مورد احمدشاه مسعود در اواخر زندگی او بوده برای شرکت در مراسم سالگرد شهادت وی به افغانستان می رود
همین اول باید بنویسم که من دوست دارم راجع به افغانستان بخوانم. علاوه بر این، محمد حسین جعفریان را هم دوست دارم. پس سفرنامه ی جعفریان در مورد افغانستان باید چیز محشری باشد، نه؟ وقتی جانستان کابلستان امیرخانی (که خیلی هم دوستش ندارم) انقدر خوب است، در پایتخت فراموشی جعفریان باید عالی باشد. اما نبود. علت خوب نبودنش، دقیقا خود خود جعفریان است. از بس فقط از خودش تعریف کرده: وقتی در هواپیما می تواند تشخیص بدهد از روی کدام مناطق افغانستان عبور می کنند، کاری که هیچ کدام از افغانی ها نمی توانند... وقتی کلی دوست و رفیق افغانی دارد که همه، ایرانی و افغانی، از آن تعجب می کنند... از مستندی که راجع به احمدشاه مسعود ساخته و چقدر خوب بوده و چقدر همه دوستش دارند... از اینکه احمدشاه مسعود از هیچ جورنالیستی خوشش نمی آمده اما ساعت ها با جعفریان خلوت و صحبت می کرده... از ذکر مداوم این نکته که پایش را در همین افغانستان از دست داده... از چکر در ولایت جنرال ها که چقدر خوب بوده... از شعری که در سالگرد احمدشاه مسعود می خواند و اینکه چقدر خوب بوده و اشک همه را در آورده... از قضاوت مدام همه چیز و همه کس از جمله مجری مراسم و فلان شاعر که یک شعر خوب ندارد و فلان معاند که منطق سرش نمی شود... و از ذکر مداوم این نکته که افخمی نماینده ی مجلس است و چه و چه! جعفریان صاحب که صفحه ی 155 نوشتی " در این خصوص هر چه از خودم تعریف کنم، کم است"، کم نیست آقا، زیاد هم هست. هر چیزی اندازه ای دارد.
کتاب در پایتخت فراموشی پتانسیل بسیار زیادی داشت که یکی از کتابهای خیلی خوب و مرجع در مورد افغانستان باشه چون نویسنده سالها در افغانستان سفر کرده و با جزئیات جغرافیایی، تاریخی و مردمشناسی افغانستان آشنا هستش ولی حیف و صد حیف که نشده! سهتا ایراد اساسی به این کتاب وارد هستش که باعث میشه اون چیزی که ازش انتظار داریم نشه و متن توی ذوق خواننده بزنه. اول اینکه همونطور که بقیه گفتن، من ترجیح میدادم یه رزومه از نویسنده یا مقدمهای با قلم یک نفر دیگه اول کتاب بیاد بعد دیگه به داستان پرداخته بشه. اینکه نویسنده دایم در جای جای کتاب از خودش، مستندهاش، شعرهاش، عقل و شعورش تعریف کنه و هی تکرار و تکرار کنه جالب نیست. دوم اینکه از خودت میخوای تعریف کنی، اوکی! با بقیه چی کار داری؟ چرا انقدر بقیه رو تخریب میکنه؟ واقعا مدیوم کتاب جای مناسبی برای اظهار ناراحتی و عقدهگشایی و بعضا ابراز حسادت از بقیه است؟ یه سری جاها از این حد هم میگذره و به بیادبی و قضاوت حتی در مورد کسانی که نمیشناسه میرسه. صرف اینکه یک نفر خارجی باشه، مهاجر باشه یا آمریکایی باشه این مجوز رو میده به شما که اینطور در موردش صحبت بشه؟ سومین نکته که شاید اگر بهش دقت میشد موارد اول و دوم حل میشد. نویسنده در مقدمه میگه خواسته حسی که در لحظه داشته از بین نره و نوشتههای این کتاب همونطوری که در سفر نوتبرداری و نوشته شده اینجا هم میاد. قطعا با یک ویرایش مجدد از طرف نویسنده و شاید دور شدن از شرایط سفر، خیلی از این تکرار مکررات، تعریف از خود و اظهار ناراحتیها حذف و متعادل میشد. قلم ایشون خیلی روان و خوب هست، خاطرات رو بانمک تعریف میکنند و اطلاعات خوبی در مورد افغانستان دارند ولی حیف که کار خوبشون رو خراب کردند.
در ضمن وجود شخصیتی مثل بهروز افخمی در یک مکان برای من بیشتر بازدارنده هست تا جذب کننده مخصوصا با هنرنماییها و نظرات مشعشع اخیرشون، حالا فکر کنید اسمشون هم روی کتاب خورده باشه و دایم هم نویسنده براشون نوشابه باز کنه.
در مورد بعضی کتابها زندگی آدم به دو قسمت تقسیم میشود: قبل و بعد از خواندن کتاب. پایتخت فراموشی برای من همینطور بود. قبل از خواندن افغانستان جزو آخرین کشورهایی بود که دوست داشتم به آنجا سفر کنم و اطلاعاتم از افغانستان محدود به بادبادک باز بود. بعد از خواندن سرزمین و تاریخ، هر دو برایم جذاب شدند. ضمنا افغانیتان هم تقویت میشود!
فقط همین رو بگم که از تعاریف اقای جعفریان از مستندشون و تکرار این نکته که یکی از دوستای خاص احمدشاه بودن و مستندی ساختن براش که همه تحسینش میکنن و ... واقعا اعصابم خورد شد انقدر این موضوع رو به انحا مختلف تکرار کردن که باعث شد بعد تموم شدن کتاب فقط این نکته"سیاه" تعریف از خودها تو ذهنم بمونه متاسفانه
هو قصد قضاوت ندارم ولی در هرصفحه، اینکه نگارنده با احمد شاه مسعود خیلی رفیق بوده و رفیق افغانستانی هم زیاد داره تکرار شده... نکات زیادی آموختم و مهم ترین آن اینکه در کل نگارنده این کتاب، آدم خفنی است ;-)
تکرار "من چه قدر خوبم" که فیلم "حماسه ی ناتمام" را در مورد احمدشاه مسعود ساختم روی مخ بود. ولی ورای این تکرار و حالت خود متشکر بودن محمدحسین جعفریان, سفرنامه ی بدی نبود. قلم انداز بود و تقریبا بی ویرایش چاپ شده بود و البته پر از نکته. از آن کتاب های در لحظه بود و دید نسبتا خوبی هم به افغانستان بعد از حمله ی آمریکا می داد. افغانستان و کابلی که داشت کمی روی صلح و صفای اجباری را می دید. حضور آمریکایی ها بین افغان ها صلح و یکدستی جالبی را برقرار کرده بود. و این از نظر جعفریان که روزهای خانه جنگی افغان ها را دیده بود خیلی باارزش و قشنگ بود... بهروز افخمی سفرنامه عالی بود. اسمش هم در عنوان سفرنامه آمده بود و به نظرم نمی آمد بهتر بود. خیر سرش نماینده ی مجلس ایران بود. ولی بیشتر در کار ساختن مستندی در مورد احمدشاه مسعود بود که قول و قرارش را به تلویزیون استرالیا داده بود. نماینده ی مجلس بودن یک کار سیاسی است و در جایی که حتی پیام رییس جمهور مملکتت برای کنفرانس نرسیده, حداقل انتظار این است که تا جای ممکن جبران مافات کند. انصافا دوره ی مجلس ششم عالی بوده که بهروز افخمی نماینده اش بوده! سیاست خارجه ی هزار رنگ جمهوری اسلامی را هم خیلی خوب توصیف کرده بود. این که یکدست نبودن سیاست خارجی ایران در مورد افغانستان چه ضربه ها به خود ما زده . مخصوصا آن تکه ی گلبدین حکمتیار که جمهوری اسلامی چند ماه به او در تهران حال داده بود و بعدش که او از ایران رفت به بن لادن و ملاعمر پیوست... برای من شخصیت ماجراجوی محمدحسین جعفریان به شدت پررنگ بود. این که چرا مجموعه یادداشت های "چکر در ولایت جنرال ها" هنوز کتاب نشده سوال برانگیز است. مطمئنا در پایتخت فراموشی موخره ای بر آن یادداشت ها است و آن یادداشت ها ارزش خیلی بیشتری دارند و خیلی دید کامل تری در مورد "خانه جنگی"های قوم افغان می دهند...
تنها نتیجه ای که از خواندن این کتاب برداشت کردم این بود که نویسنده کتاب از همه آدم ها بهتر است و همه افغانی ها او را خیلی خیلی دوست دارند. نویسنده در نوشتن خاطراتش از توهین به اشخاص با ذکر نام و نام خانوادگی آنها هیچ ابایی نداشته و از تعریف و تمجید خود کم نگذاشته است. این کتاب اطلاعاتی در مورد مردم افغانستان و سرزمین آنها در اختیار خواننده قرار نمی دهد.
از به ترين ويژگي هايش ويرايش نشدن خاطرات روزانه ب دست نويسنده بعد از فروكش كردن خشم ها و غم ها و شادي ها بود . شعرخاني هاي جعفريان برق و تندر نيستند ، تانك هايي اند ك رد مي شوند و لهيده شده مي چسبي ب شِني هايشان . خودش يكي از زيباترين شعر خاني هايش را تصوير كرده است در اين كتاب .
با خاطرات خوش «چکر در ولایت جنرالها» به سراغ کتاب آمدم اما متاسفانه کتاب کشدار و خود محورنوشته شده و بیشتر از اینکه درباره افغانستان باشد در مورد محمد حسین جعفریان است. انگار یک گزارشگر را برای توصیف زیباترین نقطه جهان بفرستید و او به جای این کار در مورد کمالات خود صحبت کند! (خود محور = egocentric)
کتاب نقاط مبهم فراوانی برایم داشت. اینکه به چه دلیل جعفریان اینچنین علاقهمند به افغانستان است. اولین بار چرا وارد این کشور شده و خیلی سوالات دیگر. بنظرم نویسنده زمان نامناسبی را برای روایت انتخاب کرده. میبایست مینشست و سرصبر از اول تعریف میکرد. روی جلد کتاب نوشته حاشیهنویسی بر سفر به افغانستان. گمان میکردم با توجه به سابقه نویسنده حداقل با یک سفرنامه حاوی دادههای فرهنگی، جامعهشناسانه، مردمشناسانه از افغانستان روبرو هستم اما در واقع، کتاب گزارشی از یک همایش در خاک افغانستان با جزئیات گاه بیاهمیت بود.
بواسطهی حضور زیاد اونم تو مقاطع حساس افغانستان و برخورد نزدیک با بزرگان و مهرههای کلیدی درگیریها، اشراف نسبتن خوبی به خواننده میده اما تکرار و تکرار چندبارهی یک سری نکات دیگه آزاردهنده میشه. بخصوص ستایشهای بی شمار افغانها از «ای مرتکهای که فیلم آمر صاحبه جور کرده» و لابد بلافاصله بعدش هم توضیح چندبارهی اینکه مردک و مرتکه تو لفظ افغانها معنای بدی نداره و برعکس محبتآمیزه! انگار خیلی دل پری داشته آقای جعفریان!
با خواندن این کتاب چیزی از فرهنگ مردم افغانستان دریافت نکرده و متوجه نشدم ولی به این یقین رسیدم که نویسنده کتاب فردی بسیار خودپسند و خودشیفته است که برای مطرح کردن خود حاضر به کوچک شمردن دیگران است. اولین اصلی که در نویسندگی باید رعایت شود اصل ادب است که نویسنه این کتاب کاملا از این اصل مبرا بودند.
نفس شنیدن اینکه یکی مثل جعفریان، سفرنامهای نوشته از سفر مشترک با #بهروز_افخمی به #افغانستان آن هم درست یک سال بعد از #جنگ_افغانستان و کله پا شدن #طالبان، خودش به اندازه کافی غدد بزاقی هر کسی را به ترشح وا میدارد. معالاسف اما در همان سی چهل صفحه اول قضیه حسابی میخورید توی دیوار و ذوق و هزاران لیتر بزاق ترشح شده هم پخش و پلا میشوند اطرافتان. یک جعفریانِ بیاعصاب و عجول که نه حال دارد نه حوصله و مدام هم به این و آن میپرد. یادداشتهای روزانه منقح نشدهای که زور چپانیده شدهاند توی کتاب و بیشتر به یادداشتهای وبلاگی یا روزانه مطبوعاتی شبیهند تا کتاب و همراه با ارجاعات شونصد هزار باره در باب اینکه منِ جعفریان سازنده فیلم کذا درباره مسعود بودهام و هر جای مُلک افغان که رفتم، ملت سر به آستان من ساییدند و الخ! اجمالا دو از پنج.
آقای جعفریان کاش اینقدر از خودتون توی کتاب تعریف نمیکردین، من ستون شما تو همشهری جوان رو هم میخوندم، یه خشم و عصبیتی توش تشخیص میدادم هرچند به نظرم آزاردهنده نبود ولی این تعریفای یکی در میونتون از خودتون و آقای افخمی... چی بگم البته واقعا غافلگیر شدم همسفر آقای نبوی بودین، از تیکه انداختن به آقای دهباشی هم خوشم اومد ولی کماکان اون همه تعریف از خودتون رو اعصابمه
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران به جز شعری که جعفریان درباره احمد شاه مسعود سروده بود و خیلی زیبا و دلنشین بود و اطلاعات جسته گریخته ای که از زبان و جغرافیای افغانستان میداد، چیز خاصی نداشت.
بسم الله در پایتخت فراموشی روایت سفر کوتاه و مشترک محمد حسین جعفریان و بهروز افخمی به کابل، در سالگرد شهادت احمد شاه مسعود است. من جعفریان را نمی شناختم و همراهی بهروز افخمی هم برای من چندان جذابیتی نداشت، پایتخت فراموشی را خواندم تا قبل از خروج از فضای جانستان کابلستان و مردم افغان دیگر کتابی که از این حیطه می شناختم را نیز خوانده باشم. اما محمد حسین جعفریان طبق چیزی که خودش گفته و سوابق کاری اش مدت ها در افغانستان زندگی کرده و در آن مرز و بوم نفس کشیده بنابراین تجربیات ناب او که حاصل مدت ها ارتباط بی واسطه با مردم این دیار بوده واقعا خواندنیست. تجربیاتی که توریستی نیستند تا بعضا پدیده ای را ببینند و سریع تفسیر کنند و اظهار فضل که فلان کشور در فلان موضوع بدان شکل است یا همه را به یک چوب برانند. بنابراین به نظر من نکاتی در این کتاب هست که شاید نتوان در کتاب های سفرنامه ای پیدا کرد اطلاع از قسمت های جالب افغانستان مانند دو مجسمه ی بودا در بامیان یا منطقه ی نورستان و یا حتی حضور اسماعیلیان و محل تجمعشان برای من که علاقه مند به گردشگری هستم جالب بود و شاید تا پیش از این (پیش از مطالعه جانستان کابلستان و در پایتخت فراموشی)گمان نمی کردم که افغانستان هم از جاذبه های این شکلی داشته باشد نکته ای که در کتاب من را آزار داد تعریف های نویسنده از خودش بود که البته بعد از مدتی عادت می کنید برای من که تا پیش از این با فضای افغانستان و خصوصا احمد شاه مسعود آشنایی نداشتم مفید بود
اطلاعات ریز، اما پراکنده ای در مورد افغانستان دارد. نویسنده یک سری از مسائل را چندباره یادآور میشود که واقعا بعضی جاها اعصاب خرد کن است. با توجه به اینکه تمامی کتاب شامل بخش های چهار صفحه ای (و به ندرت سه صفحه ای) و دارای اندازه یکسان است؛ به نظر میرسد همان ستون های ثابت آقای جعفریان در مجلات و روزنامه های مختلف بدون بررسی دوباره پشت سر هم آمده است و همین خود باعث این تکرارهای بیش از اندازه شده که اگر نبودند شاید میشد کتاب 250صفحه ای را در 150صفحه هم جا داد. تقریبا هر ده صفحه یک بار موضوع ساخت مستند زندگی احمد شاه مسعود توسط آقای جعفریان تکرار میشود