This intriguing work deals with the plight of the alienated individual, estranged from humanity and the surrounding world. It examines such questions as: Why do writers like Kafka, Thomas Wolfe, Rilke, and the existential philosophers, who portray the individual as a stranger in the world, have such a strong appeal? Is estrangement limited to individual cases or has it become a universal fate? Is alienation a consequence of the triumph of the machine? Is it characteristic of the human condition, or is it a specific development of modern society? Should humanity resign itself to alienation, or can it be overcome, conquered?
هر نوباوه ای که نمی پذیرد جهلِ مسلط را، ناگزیر در کناره های دریای اندیشه می گسترد مجال اندیشه را که هماره بسی شگفتی است در جهان و میان آدمیان، دیدنِ این همه دلبستگی به توهماتی بی پایه که آبشخورْ هیچ ندارد جز بهره کشی از خلق به وسیله ی گسترش دهندگانِ آن موهومات را! باری در این اندک مجال چه بسا گرد آمدن با چنین متن هایی احوالی ست که گویی تفرج به بوستان اگرچه با اندوهی سبکبال حتا. بخواهیم یا که نه، حقیقت است که پیکر دانشِ علوم انسانی و اجتماعی در این مُلکِ یتیم، بسیار لاغر است، و نحیفْ اندامِ اندیشه را چه بایدش کرد جز اندکْ خوراکی دادن از این رهگذر؟ پس اینچنین است که مثلن رودررو شدن های گاه و بی گاه با ژرفای پلشتی باز هم یادآورِ همدستیِ خیره سرانه ی ماست با وضعیتِ موجود و برای گشتِ کوتاهی چند گفته بیاوریم از عالیجناب مارکس از لا به لای متنِ کتاب مالکیت خصوصی چنان ما را به بلاهت و یک سویه نگری کشانده که احساس می کنیم شیئی تنها هنگامی که در تملک اش داریم، متعلق به ماست... احساس تعلق که مظهر و مبین بیگانگی از همه ی احساس ها و مفاهیم مادی و معنوی و ذهنی است؛ جایگزین همه ی این احساس ها شده است و فردی که به چنین حالتی از فقر مطلق فروکاسته و صرفن به جزیی از موجود انسانی بدل شده است، توانا بر شناخت جهان و تمامیت، کمال و غنای آن نیست. انسانی که با روحیه ای مال اندوز و فزون خواه و یک سونگر نشات گرفته از تمرکز بر ارزش مبادله با جهان رودررو می شود، چیزها را نه در جای خود و به صورت واقعی بلکه عواملی دافع تملک حقیقی آنها نسبت به خویش می بیند. مانند جواهرفروشی که تنها ارزش تجاری سنگهای قیمتی اش را می بیند نه کیفیت بدیع و زیبایی آنها را. چنین فردی به هیچ وجه سعادتمندتر از انسان تهی دستی نیست که در منجلاب فقر دست و پا می زند و توانا نیست که در برابر زیبایی واکنشی نشان دهد. ضرب المثلی می گوید: "ثروت تقیسم نشده از هرگونه فقری بدتر است". ما از ثروت حقیقی خود به سبب آنکه ثروت ما، دیگران را استثنا کرده است محروم مانده ایم. و از چکامه های حافظ هم بیراه نیست نقبی به حال خویش بزنیم در این تفرج انگار مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی ست * ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار * گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد # 1399/08/21 روزی است که نبودِ سوییچ مرا در پارکینگ گیر انداخت و بدعهد شدم از آمدن به درکه
این کتاب را حتی اگر به مباحث علوم انسانی علاقه ندارید بخوانید تصویری روشن از انسان ازخودبیگانه شده در روزگار کنونی که حقیقت را گم کرده و به هر دری میکوبد با در بسته روبهرو میشود حیرتانگیز بود و بیش از این نمیتوان حرفی بزنم
پ.ن: البته به نظرم رسید نویسنده گرایشهای شدید چپ داشت
در این کتاب نویسنده با تکیه بر نظریات مارکس و تونیس، از خود بیگانگی انسان مدرن رو در ابعاد مختلف زیستش تشریح میکنه و خطراتش رو توضیح میده. هستهی کتاب ضرورت مقابله با نظام سرمایهداری و ترادف انسان و فعالیتهاش با کالاست. مفاهیم جالبی داشت برای من که زیاد جامعهشناسی نخوندم.
Fritz Pappenheim (Cologne, Germany, 1902-Cambridge MA, 1964) was a wonderfully generous scholar who freely offered to many of us would-be Marxist Harvard students his time and deep political and social experience, from Germany just before the chancellorship of Hitler, to Barcelona during the Spanish civil war, a French internment camp afterwards, and as a professor at all-black Talladega College in Alabama. I just found this old note of mine on his book (the 1959 edition), which his widow Yvonne gave me when I returned from Venezuela. « … this clear, uncluttered, lyrical little essay shows us Fritz's basic human understanding and sympathy for all attempts to confront alienation, whether Christian or Marxist: [the book] insists that [the] cause [of alienation] is in structure of capitalist society itself, so that nothing short of structural change can eliminate the most pervasive modern forms of alienation.»
Properly depressing. Things are even worse today regarding the concept of "alienation" with all the new advances in the technology and separate identities and stuff. So, it kind of is a bit out of date but still has something to offer.
کتاب را خیلی وقت پیش خریده بودم. تورق درد بیخویشتنی نجف دریابندری تازه تمام شده بود و عنوانش چشمم را گرفت. فصل اول را سرپایی توی کتابفروشی خواندم و خریدم سر فرصت بخوانم. چند وقت پیش دیدم افتاده روی تل کتابهای نخوانده. در موقعیتی بی نظیر با کتاب مواجه شدم. انگار تکانهای باشد برای یادآوری و فهمیدن جهانی که در آن به سر میبریم. کلیدی مهم برای درک رفتارهای آدمها، سرگشتگی و اسنیصال جامعه و دریافتن چرایی نابجایی و چفت نشدن ما آدمها در دنیای امروز. کتاب در عین حال ایدههای زیادی در ذهن خواننده ایجاد میکند و کمی دست و پنجه نرم کردن با آن میتواند بخش مهمی از اشکالات و مشکلات روابط فردی را توضیح دهد.
While many of the points of this book could be described as surface level, that doesn’t make them any less true. It’s a discussion of the factors that cause us as individuals to isolate ourselves from one another, as well as our true selves. Though it is written long before the existence of social media and technology as we know it today, it’s a stark reminder of the social impacts of these external forces.