دوستانِ گرانقدر، پیش از هرچیز، از دوستانی که به پیشنهادِ من اعتماد کردند و در این یک الی دو سال، برخی از آثارِ نوشته شده به قلمِ <هوشنگ معین زاده> را مطالعه کردند، بسیار سپاسگزارم عزیزانم، این کتاب از 240 صفحه و 5 فصل تشکیل شده است که از دیدگاهِ من بخش هایِ جالبِ این کتاب بدین قرار است: عیادت از خدایِ بیمار- همنشینی با دانشمندان و فرزانگانِ دورانِ کهن- سفر به یاد ماندنی با خدا- آخرین گفتگو با خدا- وصیّت نامهٔ خدا- در انتظار عزرائیل- از کجا آمده و به کجا میروم؟- راهِ سلامتِ جامعهٔ ایران- آرزوهایی برای سرزمینمان ایران -------------------------------------------------- دوستانِ خردگرا، جنابِ <معین زاده> آنقدر ذهنِ خلاقی دارد که در تمامیِ آثارش خواننده را تا انتهایِ کتاب مجذوبِ خواندنِ نوشته هایش میکند... بیانِ حقایق و آگاه نمودنِ ایرانیان در قالبِ داستانهایِ جالب، از هنرمندی و خلاقیتِ این نویسندهٔ خردمند نشأت میگیرد دوستانِ گرامی، اینبار و در این داستان، <معین زاده> به ملاقاتِ خدایی میرود که در بستر بیماری آرمیده است و در انتظار مرگ مانده است... در کل داستان جالبی بود... آرزوهایی که در پایانِ کتاب برایِ سرزمینمان نوشته شده بود، بسیار دلچسب بود و امیدوارم روزی این آرزوها به حقیقت بپیوندد و برآورده شود قسمتی از این کتاب را که جالب بود و پسندیدم، را در زیر برایِ شما بزرگواران، مینویسم ************************ خدا مخصوصاً خود را به بیماری زد تا به من و دیگران ثابت کند، که اگر خودِ او بیمار شود قادر به مداوایِ خویش نیست. او قرص هایِ آنتی بیوتیکِ مرا مصرف کرد و تب اش پایین آمد و معلوم شد که هم از کارساز بودنِ این دارو بی اطلاع بوده و هم خود از تهیۀ چنین دارویی ناتوان بوده است، نمیدانم شاید هم میخواست به این ترتیب به انسان ها بگوید: ای انسانهایِ نادان، شما هزار بار از خدایِ پنداریِ خود (منظور خدایانِ ادیانِ سامی.. الله و یهوه و غیره) داناتر و تواناتر هستید... چرا به دانایی و توانایی خود اعتماد ندارید؟ چرا برایِ کارهایی که میتوانید به دستِ خود انجام دهید به دامانِ کسی متوسل میشوید که خودِ او در کارش فرومانده است؟؟؟ واقعاً چرا؟؟ ************************** :خیامِ بزرگوار و خردمند، میگوید
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ نکن حواله، کاندر رهِ عقل چرخ از تو هزاربار بیچاره تر است
هدفِ و خواستِ خیام از به کار بردنِ «چرخ» همان گرداننده و اداره کنندۀ جهان میباشد که بسیاری از رویِ خرافه و ترس از موهومات، آن را «خدا» مینامند و از رویِ بیخردی و نا آگاهی انتظاراتی از او دارند که قابلِ قبولِ عقل و خرد نمیباشد دوستان خردمند، باید بدانید که «خدا» در درونِ تمامی ما انسان ها وجود دارد و ما آن را به نامِ «وجدان» میشناسیم. پس در آسمان و زمین و هرجایِ دیگر، بدنبال «خدا» نباشید که کاریست بسیار بیهوده و نا امید کننده
امیدوارم از خواندنِ این کتابِ بسیار جالب و خواندنی، لذت ببرید <پیروز باشید و ایرانی>