![Profile Image for Tadeusz Konwicki; Richard Lourie [Translator].](/_next/image?url=https%3A%2F%2Fi.gr-assets.com%2Fimages%2FS%2Fcompressed.photo.goodreads.com%2Fnophoto%2Fuser%2Fu_700x933.png&w=256&q=75)
What do you think?
Rate this book
A Minor Apocalypse
EXCELLENT HARDBACK BOOK. SLIGHSHELFWEAR TO DUST JACKET AND PAGES ARE IN FINE CONDITION, CLEAN AND TIGHT. PACKAGED CAREFULLY AND SHIPPED PROMPTLY FROM KY.
232 pages, Hardcover
First published January 1, 1979
214 people are currently reading
2805 people want to read
Ratings & Reviews
Friends & Following
Create a free account to discover what your friends think of this book!
Community Reviews
Displaying 1 - 30 of 652 reviews
November 9, 2022
Dajcie mi kanister, a sama się spalę.
January 8, 2023
podążałem za tym bohaterem, ale się chyba zgubiłem w tramwaju na Narutowicza
February 16, 2023
niewiarygodne, ile jest tutaj niepotrzebnej mizoginii, opisów gwałtów, pedofilii i wszelkiego zła, które nie wnosi nic do fabuły
nie zrobiła na mnie żadnego wrażenia poza niesamowitym zdenerwowaniem na autora i system edukacji za docenianie dzieła, którego fragmenty są tak okropnie obrzydliwe
głębszy sens utworu i analiza społeczeństwa nie zakrywają tego co najgorsze. nie mogłam skupić się na niczym innym niż na tym jak narrator seksualizuje kobiety (nawet bardzo młode) i nie mogę uwierzyć, że napisał to koszmarne dzieło ten sam człowiek, który wyreżyserował 'Lawę'.
zawód, ogromny zawód.
1,5/5
nie zrobiła na mnie żadnego wrażenia poza niesamowitym zdenerwowaniem na autora i system edukacji za docenianie dzieła, którego fragmenty są tak okropnie obrzydliwe
głębszy sens utworu i analiza społeczeństwa nie zakrywają tego co najgorsze. nie mogłam skupić się na niczym innym niż na tym jak narrator seksualizuje kobiety (nawet bardzo młode) i nie mogę uwierzyć, że napisał to koszmarne dzieło ten sam człowiek, który wyreżyserował 'Lawę'.
zawód, ogromny zawód.
1,5/5
August 24, 2023
پیرمردی نویسنده و مخالف رژیم حاکم بر لهستان، یعنی رژیم کمونیستی اهدایی شوروی، که همیشه پای ثابت امضای شبنامهها و نامههای اعتراضی بوده، صبحی از خواب بیدار میشه و فقط به مرگ فکر میکرده تا اینکه دو نفر از دوستان همفکرش با پیشنهادی عجیب در خونهش رو میزنند. پیشنهاد خودسوزی جلوی ساختمان حزب. و از اینجا چند لحظهای در خانه و در ادامه تا پایان کتاب پیرمرد در شهر ورشو قدم میزنه، با افرادی دیدار میکنه، اتفاقاتی براش میفته، اوضاع شهر و مردم رو تعریف میکنه تا در نهایت ببینیم این پیشنهاد رو قبول میکنه یا نه. داستان تقریباً به سبک ادبیات روسی نوشته شده، بالا و پایین زیادی نداره و بیشتر توصیفه تا داستان.ه
March 30, 2024
bro took "good morning everyone, god has let me live another day and i am about to make it EVERYONE'S problem" a bit too seriously i fear
August 6, 2013
We weren't quite on the same page, this book and I.
When I first heard that this book had to do with a man who had been ordered to set himself on fire, I was immediately all ears. Such an intriguing premise! Will he decide to go through with it? How does one convince him/her self and build up the courage to die for a greater cause? What would be the thoughts running through his mind as he spends the last few hours of his life? Such were the questions I wished to learn about as I started reading the book. What I did get was something different though. The book has more of a socio-political bent than a psychological one.
We do get to spend his last day with this man. We don't spend much time inside his head, but sort of follow him around, much like a documentary filmmaker would. And what a day he has! Somewhat hazy, somewhat disorienting. Variety of people, strange encounters, politically charged conversations, some lies, some doubts. It almost has a surreal quality to it. From waking up to the thought "Here comes the end of the world.", to getting attached to a stray dog that follows him around, to being kidnapped and tortured by the secret police, to falling in love in the matter of an hour, all in a day's work while he carries a can of gas in hand.
As we wander around the streets of Poland with the narrator, we begin to piece together a picture of the Polish backdrop. A rather grim looking picture as it turns out, as the state is enveloped in totalitarianism, bureaucracy and propaganda and life is in ruins. Without pointing any fingers directly, Konwicki makes apparent the ridiculousness of the socio-political scenario, the degrading effect it has on the quality of everyman's life and the bizarreness of the situation the narrator is in and their idea of a revolution. Is it really a fight of people against the state? Or merely an individual foolishly performing shenanigans for nothing? Konwicki maintains the suspense about the narrator's dilemmas and fate till the very end.
Tragic and comic. Regular and bizarre. A very powerful novel indeed. Some misplaced expectations, some miscommunication, but let's overlook that.
PS: Just writing up this review has convinced me to change my rating from 3 to 4 stars.
____________________________________
Used Book Entertainment
The previous owner of my copy has underlined certain words and put a X mark against those sentences, in red ink.
Here is the list of words from hell: X
These words are bad.
March 22, 2023
Nie wiem jak to ocenić. Naprawdę nie wiem. To było dziwne, momentami płytkie i szowinistyczne, co mnie niemiłosiernie wnerwiało. Ale miało równocześnie głębsze momenty, ładne niektóre opisy i całkiem zabawne dialogi. Nie mogę tego tej książce odebrać, bez znaczenia, jak mnie niektóre fragmenty denerwowały
Read
March 9, 2023اساسا بعد از فجایع دستاورد دیکتاتورها و ایدئولوژیهای خانهخرابکن همیشه یک پارادوکس عظیم پیش میآید؛ آنهم اینکه جماعت آسیب دیده، غرق شده میان تروماها، روانکاوی نمیشوند هیچ بلکه مدام هم ماجرایشان دراماتیکتر روایت میشود که درد از چشم و گوششان بیرون بزند. ماجرا این نیست که ببرندشان زورکی روی یک تخت بخوابانند و بگویند چشمانت را ببند و هرچه به ذهنت میآید بگو یا از کودکیشان روایت بسازند، مسئله همین گفتوگوی صرف است برای روایت، برای واتافتن کلاف قصه آخرالزمانی فاجعهای که بر شهروند ممالک فاجعه سیاسیخیز گذشته. هیچکس از اینها درمیان زخم بدخیم روزگار بر جامعهشان چه قبل از اتمام نقطه اوج فاجعه وقتی هنوز خون فواره میزند، چه بعد و در دل میان لشکرکشیها و رایگیریها و بازتوضیع اموال و مابقی کاغذبازیهای معمول بعد از سقوط نمیپرسد، نه بر جامعه، نه در آینده، بلکه در گذشته بر خود تو چه گذشت، چه گذشت که تو امثالت دستخالی روبروی گلوله سینه سپر کردید، همه میپرسند در فلان زندان چه نوع شکنجههای بود یا چه میدانم نظرت راجع به آینده مملکت چیست یا گل توی جیب راست رئیسجمهور جدید صورتیاش قشنگتر هست یا اگر قرمز باشد. ناگهان یک مصیبتدیده میبیند که کل کثافت تجاوز، بیگاری، کشتار، تحقیر، خودفروشی و مابقی ماجرا را تا آخر عمر باید به تنهایی به دوش بکشد هر روز هم چیزی توی مایه های این در اخبار ببیند که مثلا چند نفر هموطنش را در ده پانزده سال پیش داخل یک گودال بزرگ زنده زنده چال کردهاند. خیلیها فکر میکنند در دل این گندکاریها فقط جنازهها هستند از لبخندشان، بویتنشان، بوسههایشان و پاهایی که تا کجاها آنها را برد و پینههای دستانشان همگی تهش میشود یک عدد، شمارشگر تعداد جنازه؛ نه آقا، تازه قصه برای جان سالم به در برده ها شروع میشود که همه بدبختیهای این جماعت همه میشود یک عدد، مالیاتدهنده سیستم گل و بلبل جدید یا شکنجه شده سیستم بد قدیم یا همچین آماری نهایتا؛ خلاصه که عدد است کسی نمیپرسد در این بیست، سی یا شصت سال چه بر تو گذشت که باهم تاب بیاورندش، خودیها هم که همقصهاند اغلب یکی از یکی لبه سرریز شدنتر، اصلا طرفشان هم نمیشود رفت که مبادا بترکند یا مارا بترکانند.
.
قصههای دیستوپیایی قرن بیستم (منظور آنهایی است ماجرایشان در خود قرن بیستم رخ میدهد خیلیهاشان هم نسبتا واقعگرا اند نه آیندهنگارانهها) به نظرم همگی از همین آبشخور جان میگیرند، به قول لکان نامه گمشده هم به مقصد رسیده، مسئله این است که کسی نپرسیده اما یک عده منتظر جواب دادن بودهاند، کار نویسنده میشود تحقق آن نامه که تبلور همه ناگفتههای ناپرسیدهای از طرف همگی رنجکشیدگان است. حتی خیلی از جاندارهایشان تک اثر یا حاصل کار نویسندهای هستند که آثار معدودی دارد یعنی مقصود اصلا قصهنویسی حرفهای نبوده حتی تاریخ را هم نمیخواسته ثبت کند که چه بسا در خیال نویسنده در نوجوانی و جوانیاش هم نمیگنجیده قرار است نامش با قلم زدن از همچین فلاکتی آشنای خاص و عام شود؛ شاید قضیه کورههای آدم یا گولاگ یا غیره مسئله تاریخ است، چشمی که اینها را دیده با قلمش بیم میدهد تاریخ و آدمیان را اما بیشتر مابقیشان از جنوبشرق آسیا تا اروپای شرقی و آمریکای جنوبی و خاورمیانه همگی بوی روزمرگی میدهند، حتی قتل و تجاوز و سانسور هم در آنها روزمره است. بیشتر به نظرم میآید میخواستند روایت کنند تا بشود پشت سر گذاشتش این خاکبرسری را، حتی گاها بدنامهایشان که به تقلیل فاجعه متهم میشوند دست خالی نمیتوانند و میخواهند با جوک و مسخرگی از پس ماجرا بربیایند.
.
خود این قضیه ماجرا را برای خواننده بیرونی حداقل سخت میکند. شاید ما همقماشان ایرانیشان حداقل با «برای اینها گذشت پس برای ما نیز بگذرد» دلمان را با همدردی خوش کنیم اما یک قصه در آنها چنان به تکرار میافتد بعد از دو سه تایی میان انبوهشان (دست سیاستمداران و نظامیان و ایدئولوگهای سیاسی قرون اخیر درد نکند که موجبات اینهمه داستان خوب را بصورت انبوه برایمان فراهم میکنند!!!) انگار که دیگر هیچچیزی برای گفتن ندارند، شبیه به نالههای تن رنجوری افتاده گوشه خیابان میمانند. خاک بر سر کسی که نوای این نالهها را بشنود و فراموششان کند، اما نکته اینجاست قرار هم نیست بشینی یک گوشه و مثل دیسک گرامافون سمفونیهای بتهوون به تک تکشان گوش بدهی و چه میدانم با آن قهوه و سیگار بدهی تو یا بابتشان مدام پول اخ کنی وقتی همه از رنجوری فقط ناله میکنند حالا یکی با صدای زیر و یکی بم.
.
خلاصه اینکه در اثر پارادوکسی که ذکرش رفت عجیب کلیشه میشود این داستان زیستن در فضای استبدادی. اگر نویسنده ای امروز بخواهد چیزی از کارش دربیاید دچار یک پارادوکس جدیدی هم هست، نوشتن سهل ممتنع شده، از یک طرف انتشار و نویسنده و سواد عمومی همه کار را ساده پیش میبرد اما در مقابل موجب انبوهگی میشود به خصوص که امروز دیگر رسانهها هم دستاندرکار اند اگر اثر نهایتا همان ناله باشد آخر سر چیزی جز پورنوگرافی فلاکت از کار در نخواهد آمد [بدا به حال ما که به این دوره خوردیم که بعدش هم زبانبسته و کورمال کورمال باید از درد بپیچیم خیلیهامان که معجزه با قلم بلد نیستیم]. یعنی راستش اصلا نمیشورد ببرد، هرچه هم که باید گفته میشد قبلا گفته شده، این قصه من رو به یاد دستاوردهای اخیر بیژن اشتری انداخت راستش موقع نوشتن این بندها؛ وسط خیابان، توی اداره و دم در دانشگاه و خانهمان تکهپاره میشویم بعد سر هر سال دو سه قصه جدید از سرمای سیبری هم باید بخوانیم؛ آقا جان گذشت کنید ما را تاب اینهمه مصبیت که لخت لخت دارند از سر و کولمان بالا میروند نیست، حالا شما انتظار داری قصه خودمان را هم به خودمان بفروشی.
.
این همه ماجراپردازی از باب اینکه قصه فاجعه با این سیاق لازمهاش فرم خوب است که بشود خواند این روزها حالا هرکجای جهان که باشی، از سبک[ها] و راوی[ها] و زاویه دید[ها] و کلمات و فضاها و ریتم و لحن همه باید عرضه بیان و اهتزاز خودشان میان هزاران همنوعشان داشته باشد. من یکی را که بدبین کرده؛ اینهمه تکرار، حتی درونمایه[موتیف] را هم دستی به سر و صورتش نمیکشند. دست مستبدان درد نکند اینهمه کثافتکاری متنوع نمیکنند که بعد ما هربار که یکیشان را کله پا کردیم همان قصه قبلی را بگوییم؛ هر کدامشان سیستمشان یک جور نابی آشغال است علیرغم همتباریها، به نظرم باید این را فهمید که دوباره گولشان را نخورد وگرنه بعدی با تکیه کلام های فاکتور گرفته شده از دل همین قصهها سرمان را شیره مالی میکند برود.
.
این داستان چهاش بود؟ یک جورهایی همان قصه همیشگی بود که خوانده باشید قبلا بلدید دیگر، البته نگذریم که برخی ابداعاتش را قبلا ندیده بودم اما یک چیزی در این داستان داشت که خیلی به مزاجم خوش آمد و اگر نبود با جان کندن شاید تمامش میکردم، آنهم اینکه کلا ماجرا و راوی خیلی عصبانیاند. قبلیها همه تکیده و چروکیدهاند و غم عالم بر سرشان خراب شده و اما این یکی معلوم هست نمیداند خشمش را چه کار کند، همین یک مسئله داستان را یک چیزی از آب درآورده بود. حتی وقتی بعضی عصبانیها مثل سلین هم از اوضاع خراب سیاستبازان و مردم مینویسند خیلی مغرورانه است، بیشتر دهنکجی میکنند، یک سری دیگر هم خشم را قبلش دراماتیک یا قهرمانانه میکنند بعد در یک هاویه ای داستانش میکنند اما به نظرم این یکی تصعید مستقیم خشم است که دستآخر تبدیل به روایت شده در یک رمانی.
.
درباره ترجمه هم مقابلهای نکردم پس خیلی خبری در نظرم نیست؛ نمیدانم که حذفیات یا تغییر لحنهای موذیانه هم داشته یا نه اما ظواهر متن مشکلی نداشت لحنش را هم دوست داشتم خیلی با پیرنگ داستان سازگار به نظر میآمد.
.
قصههای دیستوپیایی قرن بیستم (منظور آنهایی است ماجرایشان در خود قرن بیستم رخ میدهد خیلیهاشان هم نسبتا واقعگرا اند نه آیندهنگارانهها) به نظرم همگی از همین آبشخور جان میگیرند، به قول لکان نامه گمشده هم به مقصد رسیده، مسئله این است که کسی نپرسیده اما یک عده منتظر جواب دادن بودهاند، کار نویسنده میشود تحقق آن نامه که تبلور همه ناگفتههای ناپرسیدهای از طرف همگی رنجکشیدگان است. حتی خیلی از جاندارهایشان تک اثر یا حاصل کار نویسندهای هستند که آثار معدودی دارد یعنی مقصود اصلا قصهنویسی حرفهای نبوده حتی تاریخ را هم نمیخواسته ثبت کند که چه بسا در خیال نویسنده در نوجوانی و جوانیاش هم نمیگنجیده قرار است نامش با قلم زدن از همچین فلاکتی آشنای خاص و عام شود؛ شاید قضیه کورههای آدم یا گولاگ یا غیره مسئله تاریخ است، چشمی که اینها را دیده با قلمش بیم میدهد تاریخ و آدمیان را اما بیشتر مابقیشان از جنوبشرق آسیا تا اروپای شرقی و آمریکای جنوبی و خاورمیانه همگی بوی روزمرگی میدهند، حتی قتل و تجاوز و سانسور هم در آنها روزمره است. بیشتر به نظرم میآید میخواستند روایت کنند تا بشود پشت سر گذاشتش این خاکبرسری را، حتی گاها بدنامهایشان که به تقلیل فاجعه متهم میشوند دست خالی نمیتوانند و میخواهند با جوک و مسخرگی از پس ماجرا بربیایند.
.
خود این قضیه ماجرا را برای خواننده بیرونی حداقل سخت میکند. شاید ما همقماشان ایرانیشان حداقل با «برای اینها گذشت پس برای ما نیز بگذرد» دلمان را با همدردی خوش کنیم اما یک قصه در آنها چنان به تکرار میافتد بعد از دو سه تایی میان انبوهشان (دست سیاستمداران و نظامیان و ایدئولوگهای سیاسی قرون اخیر درد نکند که موجبات اینهمه داستان خوب را بصورت انبوه برایمان فراهم میکنند!!!) انگار که دیگر هیچچیزی برای گفتن ندارند، شبیه به نالههای تن رنجوری افتاده گوشه خیابان میمانند. خاک بر سر کسی که نوای این نالهها را بشنود و فراموششان کند، اما نکته اینجاست قرار هم نیست بشینی یک گوشه و مثل دیسک گرامافون سمفونیهای بتهوون به تک تکشان گوش بدهی و چه میدانم با آن قهوه و سیگار بدهی تو یا بابتشان مدام پول اخ کنی وقتی همه از رنجوری فقط ناله میکنند حالا یکی با صدای زیر و یکی بم.
.
خلاصه اینکه در اثر پارادوکسی که ذکرش رفت عجیب کلیشه میشود این داستان زیستن در فضای استبدادی. اگر نویسنده ای امروز بخواهد چیزی از کارش دربیاید دچار یک پارادوکس جدیدی هم هست، نوشتن سهل ممتنع شده، از یک طرف انتشار و نویسنده و سواد عمومی همه کار را ساده پیش میبرد اما در مقابل موجب انبوهگی میشود به خصوص که امروز دیگر رسانهها هم دستاندرکار اند اگر اثر نهایتا همان ناله باشد آخر سر چیزی جز پورنوگرافی فلاکت از کار در نخواهد آمد [بدا به حال ما که به این دوره خوردیم که بعدش هم زبانبسته و کورمال کورمال باید از درد بپیچیم خیلیهامان که معجزه با قلم بلد نیستیم]. یعنی راستش اصلا نمیشورد ببرد، هرچه هم که باید گفته میشد قبلا گفته شده، این قصه من رو به یاد دستاوردهای اخیر بیژن اشتری انداخت راستش موقع نوشتن این بندها؛ وسط خیابان، توی اداره و دم در دانشگاه و خانهمان تکهپاره میشویم بعد سر هر سال دو سه قصه جدید از سرمای سیبری هم باید بخوانیم؛ آقا جان گذشت کنید ما را تاب اینهمه مصبیت که لخت لخت دارند از سر و کولمان بالا میروند نیست، حالا شما انتظار داری قصه خودمان را هم به خودمان بفروشی.
.
این همه ماجراپردازی از باب اینکه قصه فاجعه با این سیاق لازمهاش فرم خوب است که بشود خواند این روزها حالا هرکجای جهان که باشی، از سبک[ها] و راوی[ها] و زاویه دید[ها] و کلمات و فضاها و ریتم و لحن همه باید عرضه بیان و اهتزاز خودشان میان هزاران همنوعشان داشته باشد. من یکی را که بدبین کرده؛ اینهمه تکرار، حتی درونمایه[موتیف] را هم دستی به سر و صورتش نمیکشند. دست مستبدان درد نکند اینهمه کثافتکاری متنوع نمیکنند که بعد ما هربار که یکیشان را کله پا کردیم همان قصه قبلی را بگوییم؛ هر کدامشان سیستمشان یک جور نابی آشغال است علیرغم همتباریها، به نظرم باید این را فهمید که دوباره گولشان را نخورد وگرنه بعدی با تکیه کلام های فاکتور گرفته شده از دل همین قصهها سرمان را شیره مالی میکند برود.
.
این داستان چهاش بود؟ یک جورهایی همان قصه همیشگی بود که خوانده باشید قبلا بلدید دیگر، البته نگذریم که برخی ابداعاتش را قبلا ندیده بودم اما یک چیزی در این داستان داشت که خیلی به مزاجم خوش آمد و اگر نبود با جان کندن شاید تمامش میکردم، آنهم اینکه کلا ماجرا و راوی خیلی عصبانیاند. قبلیها همه تکیده و چروکیدهاند و غم عالم بر سرشان خراب شده و اما این یکی معلوم هست نمیداند خشمش را چه کار کند، همین یک مسئله داستان را یک چیزی از آب درآورده بود. حتی وقتی بعضی عصبانیها مثل سلین هم از اوضاع خراب سیاستبازان و مردم مینویسند خیلی مغرورانه است، بیشتر دهنکجی میکنند، یک سری دیگر هم خشم را قبلش دراماتیک یا قهرمانانه میکنند بعد در یک هاویه ای داستانش میکنند اما به نظرم این یکی تصعید مستقیم خشم است که دستآخر تبدیل به روایت شده در یک رمانی.
.
درباره ترجمه هم مقابلهای نکردم پس خیلی خبری در نظرم نیست؛ نمیدانم که حذفیات یا تغییر لحنهای موذیانه هم داشته یا نه اما ظواهر متن مشکلی نداشت لحنش را هم دوست داشتم خیلی با پیرنگ داستان سازگار به نظر میآمد.
January 23, 2023
zapomnialam dac recenzje tej wątpliwej jakosci ksiazki
glowny bohater zachowuje sie truly zalosnie, doslownie jakby mial sie zaraz spalic czy cos lol troche dramatic
2 gwiazdki za "oddawaj karnister sukinsynu" i babe grozaca kopniakiem swojemu bachorowi🥰🥰
glowny bohater zachowuje sie truly zalosnie, doslownie jakby mial sie zaraz spalic czy cos lol troche dramatic
2 gwiazdki za "oddawaj karnister sukinsynu" i babe grozaca kopniakiem swojemu bachorowi🥰🥰
April 19, 2023
duzo rzeczy mi się bardzo podobało a dużo bardzo nie
February 8, 2023
Ale chujnia
Read
April 29, 2020PAMIĘCI PIOTRA S.
Wszyscy teraz czytają „Dżumę” Camusa. Idę o krok dalej. „Mała apokalipsa”.
Konwicki zaczął swą powieść od słów: „oto nadchodzi koniec świata”. Dodam od siebie: naszego świata. W dziedzinie słowa pisanego wieszczę go od dawna, a teraz może się okazać… Ale ja przecież nie o tym.
Lektura „Małej apokalipsy”, wyciągniętej z najwyższej, pokrytej najgrubszym kurzem półki uświadomiła mi, jak bardzo, bardzo w ciągu ostatnich czterdziestu lat, zmienił się nasz świat.
Jak nieprawdopodobnie ta książka się zestarzała! Kiedyś – ikona. Jedna z najważniejszych książek swojej epoki. Wydana w podziemiu, bo przecież władza nigdy by na nie pozwoliła, aby ktoś tak ostentacyjnie ją szkalował. Ukazała się w 1979 roku, jeszcze przed strajkami sierpniowymi, być może przyczyniła się do przełomu. Czytana ukradkiem, podawana w zaufaniu z rąk do rąk. Nikt wcześniej tak dojmująco nie opisał zniewolenia człowieka przez system komunistyczny, tej obłudy, duszności, życia w kłamstwie, bez możliwości wykrzyczenia tego, co naprawdę się myśli, tej paranoi, z której, jak się wtedy wydawało, nie ma ucieczki.
Jakie to było ważne, że ktoś wreszcie odważnie opisał słowami to, co wszyscy czuli (wszyscy myślący, dodam złośliwie). I jakie to ważne, że autor zrobił to bez autocenzury, nie uciekając się do aluzji. „Po jakimś czasie odbiorca będzie przedkładał aluzję do prawdy nad samą prawdę. Bo aluzja jest swego rodzaju formą sztuki. Aluzja to prawda ubrana w formę metafory”. Metafory jakoś cenzorzy przepuszczali. W końcu były one czytelne dla nielicznych, dla tych, którzy i tak sami dobrze wiedzieli, dlaczego nie kochają komuny.
Jak odczytają tę książkę pokolenia urodzone po 1989 roku? Na pewno ktoś zapyta: ale o co chodzi? Dlaczego ten facet tak się miota? Nie może się odnaleźć, to niech pójdzie do psychologa. Bohater cierpi, bo nie podoba mu się państwo w którym żyje? A cóż to za problem? Niech się wyprowadzi. I co to za nuda. Akcji żadnej, tylko gadają i gadają i gadają… Bohater krąży po Warszawie jak w onirycznym śnie, napotyka nowe postaci, jak Alicja w krainie czarów, ale do niczego to nie prowadzi.
Czytelnik, który trochę więcej pamięta, nie będzie zadawać żadnych pytań. Zastanowi się tylko, czy tamte dylematy bohatera w dzisiejszych czasach mają dla niego nową wartość. I po długim namyśle może nie znaleźć odpowiedzi.
Jak ważne jest, żeby trafić książką w swój czas. Konwickiemu wtedy się to udało. Na pewno nie miał świadomości, że jego dzieło pokryje się kurzem, trafi do lamusa, będzie wystawiane za szybą jak muzealny eksponat. Mam jednak przekonanie, że nawet gdyby wtedy to wiedział, napisałby tę książkę tak samo.
Dlaczego młody czytelnik nie znajdzie w „Małej apokalipsie” czegoś dla siebie? Ponieważ nie będzie potrafił odróżnić, co jest prawdą, a co kreacją, wszystko mu się wymiesza. To trochę tak, kiedy pokolenie millenialsów ogląda filmy Barei (jeśli ogląda). Pyskata kasjerka w barze mlecznym – wiadomo, najprawdziwsza, ale „piure z dżemem”? Było czy nie? A metalowe talerze przykręcane do stołu i widelce na łańcuchach? Zgrywa się reżyser, czy może prawda ekranu to prawda życia?
Podobnie u Konwickiego: babcia klozetowa – studentka archeologii na praktyce, nadgorliwie egzekwuje opłaty za korzystanie z kibla, żeby dostać zwolnienie z egzaminu z propedeutyki filozofii. Prawda to, czy fałsz? Zakazany film w kinie, a w oficjalnym programie w gazecie i na plakatach przed kinem „Lenin w październiku”. Orkiestra spółdzielni inwalidów gra wiązankę przebojów amerykańskich, dla niepoznaki od tyłu do przodu, żeby nie płacić dewizowych tantiem. Gdzie kończy się groteska, a zaczyna życie?
Dzisiejszy młody człowiek tego nie czuje, a ówczesny czytelnik – cieszy się, że już nie musi o tym pamiętać. Podobnie, jak próbuje zapomnieć, że zniewolenie przez państwo, przez ustrój, mogło być przyczyną bólu tak głębokiego, tak prawdziwego, że człowiekowi odechciewało się żyć.
Tak opisuje Konwicki tamtą rzeczywistość:
„W moim kraju nie ma nędzy. Mało kto żebrze na rogach ulic, a jeśli to robi, to jakoś bez przekonania, bez tej siły wewnętrznej, bez tych praw moralnych właściwych prawidłowemu żebractwu. […] Nasza nędza współczesna jest przezroczysta jak szkło i niewidzialna jak powietrze. Nasza nędza to kilometrowe ogonki, to nieustanny tłok łokci, to złośliwy urzędnik, to spóźniony bez powodu pociąg, to odcięta przez fatalne siły woda, czyli brak wody, to zamknięty nieoczekiwanie sklep, to rozwścieczony sąsiad, to kłamliwa gazeta i wielogodzinne przemówienie w telewizji zamiast transmisji sportowej, to przymus należenia do partii, to zepsuta pralka sprzedana w państwowym magazynie, to specjalne sklepy, w których możesz sobie coś kupić za dolary, to monotonia życia bez żadnej nadziei, to rozpadające się miasta historyczne, to pustynniejące województwa i zatrute rzeki. Nasza nędza to łaska totalnego państwa, łaska z której żyjemy.”
A teraz przeczytajcie powyższy cytat na spokojnie, jeszcze raz. Co z tej listy straciło aktualność i już nie wróci, a co jest wciąż żywe? Czy tak wiele się zmieniło? Dlaczego więc wątpię w przydatność powieści Konwickiego w naszych czasach?
W 2017 roku pewien człowiek postanowił wykonać pod Pałacem Kultury ten sam gest, co bohater „Małej apokalipsy” – podpalić się pod Pałacem Kultury w proteście przeciwko łamaniu konstytucji przez państwo pod rządami PiS. Nikt się tym nie przejął, żadnego oddźwięku, tak jak w przypadku Jana Palacha czy Ryszarda Siwca, którzy zostali męczennikami swoich czasów. Cisza. Zrobiono z człowieka wariata. Nawet nie znamy jego nazwiska. Po prostu Piotr S.
Pamiętajmy.
www.czytacz.pl
Wszyscy teraz czytają „Dżumę” Camusa. Idę o krok dalej. „Mała apokalipsa”.
Konwicki zaczął swą powieść od słów: „oto nadchodzi koniec świata”. Dodam od siebie: naszego świata. W dziedzinie słowa pisanego wieszczę go od dawna, a teraz może się okazać… Ale ja przecież nie o tym.
Lektura „Małej apokalipsy”, wyciągniętej z najwyższej, pokrytej najgrubszym kurzem półki uświadomiła mi, jak bardzo, bardzo w ciągu ostatnich czterdziestu lat, zmienił się nasz świat.
Jak nieprawdopodobnie ta książka się zestarzała! Kiedyś – ikona. Jedna z najważniejszych książek swojej epoki. Wydana w podziemiu, bo przecież władza nigdy by na nie pozwoliła, aby ktoś tak ostentacyjnie ją szkalował. Ukazała się w 1979 roku, jeszcze przed strajkami sierpniowymi, być może przyczyniła się do przełomu. Czytana ukradkiem, podawana w zaufaniu z rąk do rąk. Nikt wcześniej tak dojmująco nie opisał zniewolenia człowieka przez system komunistyczny, tej obłudy, duszności, życia w kłamstwie, bez możliwości wykrzyczenia tego, co naprawdę się myśli, tej paranoi, z której, jak się wtedy wydawało, nie ma ucieczki.
Jakie to było ważne, że ktoś wreszcie odważnie opisał słowami to, co wszyscy czuli (wszyscy myślący, dodam złośliwie). I jakie to ważne, że autor zrobił to bez autocenzury, nie uciekając się do aluzji. „Po jakimś czasie odbiorca będzie przedkładał aluzję do prawdy nad samą prawdę. Bo aluzja jest swego rodzaju formą sztuki. Aluzja to prawda ubrana w formę metafory”. Metafory jakoś cenzorzy przepuszczali. W końcu były one czytelne dla nielicznych, dla tych, którzy i tak sami dobrze wiedzieli, dlaczego nie kochają komuny.
Jak odczytają tę książkę pokolenia urodzone po 1989 roku? Na pewno ktoś zapyta: ale o co chodzi? Dlaczego ten facet tak się miota? Nie może się odnaleźć, to niech pójdzie do psychologa. Bohater cierpi, bo nie podoba mu się państwo w którym żyje? A cóż to za problem? Niech się wyprowadzi. I co to za nuda. Akcji żadnej, tylko gadają i gadają i gadają… Bohater krąży po Warszawie jak w onirycznym śnie, napotyka nowe postaci, jak Alicja w krainie czarów, ale do niczego to nie prowadzi.
Czytelnik, który trochę więcej pamięta, nie będzie zadawać żadnych pytań. Zastanowi się tylko, czy tamte dylematy bohatera w dzisiejszych czasach mają dla niego nową wartość. I po długim namyśle może nie znaleźć odpowiedzi.
Jak ważne jest, żeby trafić książką w swój czas. Konwickiemu wtedy się to udało. Na pewno nie miał świadomości, że jego dzieło pokryje się kurzem, trafi do lamusa, będzie wystawiane za szybą jak muzealny eksponat. Mam jednak przekonanie, że nawet gdyby wtedy to wiedział, napisałby tę książkę tak samo.
Dlaczego młody czytelnik nie znajdzie w „Małej apokalipsie” czegoś dla siebie? Ponieważ nie będzie potrafił odróżnić, co jest prawdą, a co kreacją, wszystko mu się wymiesza. To trochę tak, kiedy pokolenie millenialsów ogląda filmy Barei (jeśli ogląda). Pyskata kasjerka w barze mlecznym – wiadomo, najprawdziwsza, ale „piure z dżemem”? Było czy nie? A metalowe talerze przykręcane do stołu i widelce na łańcuchach? Zgrywa się reżyser, czy może prawda ekranu to prawda życia?
Podobnie u Konwickiego: babcia klozetowa – studentka archeologii na praktyce, nadgorliwie egzekwuje opłaty za korzystanie z kibla, żeby dostać zwolnienie z egzaminu z propedeutyki filozofii. Prawda to, czy fałsz? Zakazany film w kinie, a w oficjalnym programie w gazecie i na plakatach przed kinem „Lenin w październiku”. Orkiestra spółdzielni inwalidów gra wiązankę przebojów amerykańskich, dla niepoznaki od tyłu do przodu, żeby nie płacić dewizowych tantiem. Gdzie kończy się groteska, a zaczyna życie?
Dzisiejszy młody człowiek tego nie czuje, a ówczesny czytelnik – cieszy się, że już nie musi o tym pamiętać. Podobnie, jak próbuje zapomnieć, że zniewolenie przez państwo, przez ustrój, mogło być przyczyną bólu tak głębokiego, tak prawdziwego, że człowiekowi odechciewało się żyć.
Tak opisuje Konwicki tamtą rzeczywistość:
„W moim kraju nie ma nędzy. Mało kto żebrze na rogach ulic, a jeśli to robi, to jakoś bez przekonania, bez tej siły wewnętrznej, bez tych praw moralnych właściwych prawidłowemu żebractwu. […] Nasza nędza współczesna jest przezroczysta jak szkło i niewidzialna jak powietrze. Nasza nędza to kilometrowe ogonki, to nieustanny tłok łokci, to złośliwy urzędnik, to spóźniony bez powodu pociąg, to odcięta przez fatalne siły woda, czyli brak wody, to zamknięty nieoczekiwanie sklep, to rozwścieczony sąsiad, to kłamliwa gazeta i wielogodzinne przemówienie w telewizji zamiast transmisji sportowej, to przymus należenia do partii, to zepsuta pralka sprzedana w państwowym magazynie, to specjalne sklepy, w których możesz sobie coś kupić za dolary, to monotonia życia bez żadnej nadziei, to rozpadające się miasta historyczne, to pustynniejące województwa i zatrute rzeki. Nasza nędza to łaska totalnego państwa, łaska z której żyjemy.”
A teraz przeczytajcie powyższy cytat na spokojnie, jeszcze raz. Co z tej listy straciło aktualność i już nie wróci, a co jest wciąż żywe? Czy tak wiele się zmieniło? Dlaczego więc wątpię w przydatność powieści Konwickiego w naszych czasach?
W 2017 roku pewien człowiek postanowił wykonać pod Pałacem Kultury ten sam gest, co bohater „Małej apokalipsy” – podpalić się pod Pałacem Kultury w proteście przeciwko łamaniu konstytucji przez państwo pod rządami PiS. Nikt się tym nie przejął, żadnego oddźwięku, tak jak w przypadku Jana Palacha czy Ryszarda Siwca, którzy zostali męczennikami swoich czasów. Cisza. Zrobiono z człowieka wariata. Nawet nie znamy jego nazwiska. Po prostu Piotr S.
Pamiętajmy.
www.czytacz.pl
April 18, 2020
Here, Tadeusz Konwicki offers a dystopic vision of pre-democratic Poland circa 1979, narrated by an oppositionist writer past his prime, given up on writing, for what purpose does it serve amidst such instability in his city, his country. Will he set himself on fire as a final act of protest against a diffuse and anemic power structure, surviving simply on its own bumbling momentum? The novel is less about the answer to that question, and more about the act of opposition itself, particularly through art, and whether there is power in words and if so, how can it be used and to what ends. Like Konwicki's novel The Polish Complex, the plot unfolds in a meandering way over the course of a single day in Warsaw. Konwicki never seems in a hurry to get anywhere in his prose, so it can take some time to adjust. It's possible the allusions to Polish cultural and political figures provide a more finely textured experience for those more familiar with Polish history of the time. And yet, minus the absurdist moments and subtle apocalyptic events (collapsing bridges, extreme climatic shifts, etc.) it remains rather heavy reading. It wasn't the type of book I found myself yearning to pick up while I was away from it. But it is an important one. And as Robert McLaughlin notes in the afterword, it continues to retain relevance despite the many changes in Polish politics since its publication, perhaps now more than ever as Poland once again struggles with the threat of authoritarianism.
February 21, 2024
miała swoje dobre momenty i czytało się w porządku, ale te opisy załamują. pisanie o kobietach okropne (!!!), główny bohater odpychający, wszyscy inni (oprócz pieska Pikusia) też słabi.
miała być głębia (chyba), a wyszła grafomania...
obawiam się, że książka oddaje prawdziwy obraz wielu polskich mężczyzn tamtych czasów. najgorsze, że nie są krytykowani w żaden sposób. no chyba, że nazywani słowem na p. no oczywiście, że narracja jest podszyta homofobią.
mam nadzieję, że filmy Konwickiego są lepsze niż ta książka. po jego inną prozę nie planuję sięgać
miała być głębia (chyba), a wyszła grafomania...
obawiam się, że książka oddaje prawdziwy obraz wielu polskich mężczyzn tamtych czasów. najgorsze, że nie są krytykowani w żaden sposób. no chyba, że nazywani słowem na p. no oczywiście, że narracja jest podszyta homofobią.
mam nadzieję, że filmy Konwickiego są lepsze niż ta książka. po jego inną prozę nie planuję sięgać
November 21, 2021
اعصابخردکنِ دوستداشتنی
آیینهای کوژ و کژ از روزگاری که بر مردم زیستکننده
ذیل هر حکومت توتالیتر و ایدئولوژیک میگذرد
و نقطه به نقطهاش شاید کمی کمرنگتر بر ما نیز
اگر افسردگی ناشی از چون و چرای حکومتی و سیاسی دارید نخوانید
آیینهای کوژ و کژ از روزگاری که بر مردم زیستکننده
ذیل هر حکومت توتالیتر و ایدئولوژیک میگذرد
و نقطه به نقطهاش شاید کمی کمرنگتر بر ما نیز
اگر افسردگی ناشی از چون و چرای حکومتی و سیاسی دارید نخوانید
Read
October 2, 2022jaka to była przykra i dobijająca książka
July 21, 2011
Waking one Warsaw morning to thoughts of death and the end of the world, Tadeusz Konwicki receives a series of visitors: a drunken official notifies him that his water will be cut off for maintenance, a plumber arrives to turn off his gas in the wake of a recent gas-leak explosion at another building, and two friends from the dissident literati stop in to notify him that he's been selected as the best candidate to self-immolate on the steps of the party headquarters that night (enough name-recognition to cause a stir, but no great cultural loss). And so, unsure of what he actually intends to do, Konwicki sets off on bleakly absurd odyssey across an uncertain Poland (probably late 70s when this was written, but the Party has been withholding and obfuscating the calendar for years, so who can tell? Are the seasons off or is the weather really turning to apocalyptic chaos?) -- an uncertain Poland filled with destruction and disorder, bitter tirades and black humor. The set pieces are often surreal but not entirely improbable: a shoddy art opening for a retired high Party rep, an interrogation punctuated by the sounds of the restaurant bathrooms through the wall. Even narrator-Konwicki may not escape the contempt of author-Konwicki, who presents him as something of a lech and whiner, a vestigial organ of the pre-Soviet days who has become increasingly useless and irrelevant to his times. And when he struggles to find some advice to leave future generations after his projected death, he can only come up with advice on dandruff and constipation and cheating at card games. Amusingly, despite the obsolescence of narrator-Konwicki, author-Konwicki wrote this -- his best-remembered work -- directed two more films, and continued to outlive his times. To this day, in fact. He's still with us.
I already loved Konwicki, but had started with his less-known works. Finally, his foremost novel confirms all those good feelings. Harsh, hilarious, surreal, dystopian, at moments totally haunting.
...
Previous note on how-the-hell-did-you-get-away-with-this: I mean, I know that pre-Solidarity 1979 Poland was pretty much in free-fall, but how on earth did Konwicki manage to covertly publish this excoriating portrait of that free-fall and still be allowed to carry on and even make another movie almost immediately? There's nothing disguising the sheer bitterness about the state of Poland, here, no attempt to allegorize or otherwise obscure his contempt for the government (soviet and domestic), the people, even his fellow dissident artists. Or maybe the fact that he attacks almost everything around him, not just the state, was a kind of buffer? Either way, it's incredibly bold.
I already loved Konwicki, but had started with his less-known works. Finally, his foremost novel confirms all those good feelings. Harsh, hilarious, surreal, dystopian, at moments totally haunting.
...
Previous note on how-the-hell-did-you-get-away-with-this: I mean, I know that pre-Solidarity 1979 Poland was pretty much in free-fall, but how on earth did Konwicki manage to covertly publish this excoriating portrait of that free-fall and still be allowed to carry on and even make another movie almost immediately? There's nothing disguising the sheer bitterness about the state of Poland, here, no attempt to allegorize or otherwise obscure his contempt for the government (soviet and domestic), the people, even his fellow dissident artists. Or maybe the fact that he attacks almost everything around him, not just the state, was a kind of buffer? Either way, it's incredibly bold.
May 29, 2024
1.5
Z tej książki zostanie ze mną tylko obelga "ty kutasie stargardzki".
Z tej książki zostanie ze mną tylko obelga "ty kutasie stargardzki".
February 26, 2024
Pierwsze trzy, może cztery strony dały mi nadzieję na coś obiecującego. Początkowe opisy wydały mi się na naprawdę ciekawe, pogmatwane i dobitne, natomiast później wszystko bardzo szybko się posypało.
Książka tak mnie zawiodła, miałem wrażenie, że czytam o niczym. Dodatkowo, wszystkie opisy kobiet były wręcz ohydne, a zakończenie (na które tak czekałem) wprawiło mnie jedynie w irytację.
Rozumiem zamysł autora, natomiast efekt wygląda tak, jakby wyrzygał słowa na papier i pozamiatane (za przeproszeniem).
Książka tak mnie zawiodła, miałem wrażenie, że czytam o niczym. Dodatkowo, wszystkie opisy kobiet były wręcz ohydne, a zakończenie (na które tak czekałem) wprawiło mnie jedynie w irytację.
Rozumiem zamysł autora, natomiast efekt wygląda tak, jakby wyrzygał słowa na papier i pozamiatane (za przeproszeniem).
February 25, 2024
Przygnębiająca roznegliżowaniem polityczno-społecznym. Groteskowo, ale i rozmyślnie.
December 25, 2021
ترجمهی کتاب شاهکار است
January 9, 2023
czy to tradycja że muszę zaczynac rok gównianą lekturą szkolną
March 26, 2018
Senryu Review:
Self-immolation
as career move for hasbeen
writer causes strife.
Self-immolation
as career move for hasbeen
writer causes strife.
March 12, 2023
„Bochenek też się rozbierze”
Read
October 7, 2024Czysta. Kartoflana. Z importowanych kartofli.
March 4, 2025
bardzo mi z tego powodu wszystko jedno.
tak naprawdę to nie. tak naprawdę to ta książka była absolutnie infuriating, horrendalnie problematyczna, obrzydliwa i doprowadzająca do szału. wszystko jedno było mi natomiast w stosunku do losów głównego bohatera, jak i do całokształtu tej historii.
słuchałem w audio i byłem w stanie w miarę podążać za fabułą, wiedziałem co się dzieje, co znaczy, że się nie wyłączałem, więc nie było to aż tak nudne, stąd dwie gwiazdki zamiast jednej, ale nie wiem, jak byłoby w papierze xd
tak naprawdę to nie. tak naprawdę to ta książka była absolutnie infuriating, horrendalnie problematyczna, obrzydliwa i doprowadzająca do szału. wszystko jedno było mi natomiast w stosunku do losów głównego bohatera, jak i do całokształtu tej historii.
słuchałem w audio i byłem w stanie w miarę podążać za fabułą, wiedziałem co się dzieje, co znaczy, że się nie wyłączałem, więc nie było to aż tak nudne, stąd dwie gwiazdki zamiast jednej, ale nie wiem, jak byłoby w papierze xd
April 18, 2021
I still think about this book sometimes, it was really good, written like a hazy dream that you are trying to remember just as you start to wake up. Confusing and feels vaguely vonnegut, but if vonnegut did lsd when he wrote.
May 21, 2024
Skończyłam to rano, tylko jakoś tak zapomniałam odznaczyć. Długo się zastanawiałam nad tą oceną, ale ostatecznie będą to najbardziej chaotic cztery gwiazdki w mojej karierze
February 5, 2024
ciężko o drugą tak obrzydliwą książkę. pełna pustych opisów, dennych dialogów, nic nie wnoszących postaci. also, chciałbym, żeby ktoś mnie brał tak poważnie, jak autor bierze samego siebie.
Read
February 26, 2024depressive af
Displaying 1 - 30 of 652 reviews