What do you think?
Rate this book


Paperback
First published January 1, 1991
“This was how the Communists lost. When the first free elections came in May 1990, the entire younger generation voted against “Golub”, against shortages, deprivation, double standards and false promises. In the whole of Eastern Europe they didn’t vote so much for the Democrats or Christians or Liberals or whatever the winning parties are called as against the Communists. But democracy doesn’t grant you toilet paper, rough or soft. In fact it doesn’t grant you any paper at all, at least in this part of the world.”
But yes, there is sad pathos of recycling because you have to, using newspapers in lieu of absent toilet paper, the lack of tampons or pads (use rags instead), cloth diapers that had to be hand-washed out of necessity and lack of alternatives, and that horrendous ubiquitous blue eyeshadow.
“This is what the Iron Curtain is made of: many facets of a different reality, of different ideals and meanings we were brought up with and truly believed in. […] The Iron Curtains will stay with us for a long time; in our memories, in our lives that we cannot renounce no matter how difficult they were and how hard we try.”




اگر در اروپای شرقی بزرگ شده باشید در همان اوایل جوانی یاد میگیرید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست بلکه نیرویی است عظیم که بر زندگی روزمره مردم تاثیری تعیین کننده میگذارد.ص۲۱
هنوز تا پایان کمونیسم راه بسیاری باقی مانده، چون کمونیسم- بیش و پیش از آنکه یک ایدئولوژی سیاسی یا روش حکومت باشد- یک موقعیت ذهنی است. قدرت سیاسی ممکن است یک شبه دست به دست شود. زندگی اجتماعی و اقتصادی ممکن است به سرعت از آن تبعیت کند، اما شخصیت آدمها که تحت حکومت رژیمهای کمونیستی شکل گرفته، به این سرعت تغییر نخواهد کرد. ارزشهای خاص و شیوهی به خصوصی از تفکر و درک جهان چنان در عمق وجود و شخصیت مردم رسوخ کرده که معلوم نیست خلاصی از آنها چقدر زمان ببرد.ص۲۳
قرار بود سیستم ما را متقاعد کند که خودِ ماییم که مقصریم - نه دولت یا حزب. این بینقصترین سیستم در میان حکومتهای تک حزبی بود که برقرار شده بود تا احساس گناه، تقصیر، شکست، یا ترس را در ما درونی کند، تا به ما بیاموزد خودمان چگونه باید افکار و اعمالمان را سانسور کنیم و در عین حال کاری کند تا احساس کنیم بیش از همه در اروپای شرقی آزادی داریم ص۳۱
درست در همین جا میتوان به وضوح به وجود آمدنِ طبقات اجتماعی را دید. دولتِ کمونیستی مدام تحقق جامعه بی طبقه را به آیندهای دورتر و دورتر محول میکرد. تا حدی که دیگر نه کسی تصوری از آن داشت و نه میتوانست حقیقتاً باورش کند. و به این ترتیب، در حالی که ما همه وانمود میکردیم به ایدئولوژی رسمی اعتقاد داریم، در زندگی روزمره طبقات وجود داشتند: اکثریتِ فقیرِ مردم؛ آنهایی که وضعشان قدری بهتر بود؛ و فعالان حزبی/دولتی، طبقهای که وضعش از همه بهتر بود. دیدنِ خانههای اینها کار آسانی نبود. خانههایی پشت دیوارهای بلند، که نگهبانها، سگها، و عنصر وحشت عمومی از آن محافظت میکرد. ص۱۰۶
بروکراسی غول آسای دولت- سیستمی که فقط برای نگه داشتن کمونیستها در راس قدرت ساخته شده و هر حرکت خودانگیختهای را تهدیدی برای حکومت تلقی میکند- به خوبی از پس خاتمه دادن به هر نوع اعتراضی بر میآید. معترضان را اوباش قلمداد میکند و به مجازاتی در خور همان اوباش میرساند.ص۱۲۴
درخواست حق برخورداری از حریم خصوصی به این معنا بود که چیزی داری که میخواهی پنهانش کنی و پنهان کردن چیزی به این معنا بود که آن چیز ممنوع است و اگر آن چیز ممنوع بود پس حتماً بر علیه حکومت بود و دست آخر اگر بر علیه حکومت بود پس تو حتماً دشمن بودی ص۱۳۴