In the final volume of The Origins of Totalitarianism, Arendt focuses on the two genuine forms of the totalitarian state in history: the dictatorships of Bolshevism after 1930 and of National Socialism after 1938.
Hannah Arendt (1906 – 1975) was one of the most influential political philosophers of the twentieth century. Born into a German-Jewish family, she was forced to leave Germany in 1933 and lived in Paris for the next eight years, working for a number of Jewish refugee organisations. In 1941 she immigrated to the United States and soon became part of a lively intellectual circle in New York. She held a number of academic positions at various American universities until her death in 1975. She is best known for two works that had a major impact both within and outside the academic community. The first, The Origins of Totalitarianism, published in 1951, was a study of the Nazi and Stalinist regimes that generated a wide-ranging debate on the nature and historical antecedents of the totalitarian phenomenon. The second, The Human Condition, published in 1958, was an original philosophical study that investigated the fundamental categories of the vita activa (labor, work, action). In addition to these two important works, Arendt published a number of influential essays on topics such as the nature of revolution, freedom, authority, tradition and the modern age. At the time of her death in 1975, she had completed the first two volumes of her last major philosophical work, The Life of the Mind, which examined the three fundamental faculties of the vita contemplativa (thinking, willing, judging).
برای من با این دانش کم و سطحی ، کتاب توتالیتریسم اثر هانا آرنت قطعا اثر سخت و در بعضی مواقع شاید هم غیر قابل درکی بود ، خانم آرنت در این کتاب با صبر و حوصله به خصوصیات و ویژگی های حکومت توتالیتر و نحوه برخورد آن با آحاد و طبقات ملت ، و در راس آنها حکومت های مخوف استالین و هیتلر و این که با وجود آن که ایدئولوژی دو حکومت کاملا مخالف هم بوده است ، اما در اصل و ریشه هر دو یکی بوده اند و یک خاستگاه داشته اند می پردازد. خانم آرنت سپس به این اشاره می کند که در حکومت های توتالیتر پلیس حکومت به جای ارتش نهاد اصلی و همه کاره هست ، مانند اس اس در آلمان (ابزار غیر رسمی به جای گشتاپو) ودر شوروی پایس مخفی (اِن کا و د ه) و شاید ساواک در ایران ؟؟ حکومت توتالیتر در تمام ابعاد زندگی و رابطه خصوصی افراد دخالت می کند و معمولا برای افراد سبک زندگی و الگومی سازد ، از مدل مو و پوشش تا نوع حرف زدن . حتی نوع کار کردن افراد به شدت زیر ذره بین است ، توده مردم باید برای رسیدن حکومت به هدف خود جان فشانی کنند و بدیهی ایست که خبری از سندیکا و اتحادیه های کارگری نیست ،البته که حکومت توتالیتر برای اقتصاد برنامه دارد مانند استالین که دستور کار اشتراکی در زمینهای کشاورزی را داده که ملت را به قحطی می کشاند یا مائو که به منظور تولید آهن دستور می دهد در مزارع کوره ذوب آهن گذاشته شود که نتیجه آن چند میلیون کشته دیگر بر اثر گرسنگی ایست . البته که حکومت توتالیتر برای هنر و سینما و کتاب هم برنامه دارد اگر چه مانند هیتلر شاید برنامه سوزاندن کتاب ها باشد .مخالفت ؟ هر اندیشه ی مخالفی باید به اردوگاه اعزام شود و مخالف سیاسی پست ترین نوع زندانی ایست . طبقه متوسط هدف حکومت توتالیتر است ، چون این طبقه بی دفاع هست و جز روش های مدنی و توسل به قانون ( کدام قانون ؟؟) سلاح دیگری ندارد ، پس بدیهی ایست که باید بیگناه به اردوگاه فرستاده شود تا خرد شده و مثلا اصلاح شود . هم چنین کتاب به طور مفصل به اردوگاه های کار اجباری و گولاک ها می پردازد و فلسفه احداث و سیاست حاکم بر آن را شرح می دهد ، از نوع رفتاری که با زندانی می شود و این که در آخر سر خود زندانی ها ، زندانبان اردوگاه می شوند و خود مشغول آزار و اذیت زندانی های جدید می شوند . کتاب با دست و دلبازی انبوه اطلاعات در اختیار خواننده قرار می دهد و می کوشد به پرسشهای شکل گرفته در ذهن خواننده پاسخ دهد اما واقعا به حال مردمی که تحت اراده حکومت توتالیتر زندگی می کنند باید گریست ، که نه راه پیش دارند و نه راه پس ، چون حکومت توتالیتر به شخص اول مملکت ، مثله استالین و هیتلر بی نهایت وابسته است و حتی فکر برکناری این گونه حکام از راه های مسالمت آمیز خنده دار است ، معمولا جامعه چاره ای ندارد تا عزراییل سر برسد و حاکم توتالیتر ریق رحمت را سر بکشد ( یا مثله هیتلر خود کشی کند ) که شاید بدین طریق فشارها کاسته ، بنیاد جامعه که از هم گسسته شده دوباره تشکیل شود تا شاید جامعه توتالیترزده روی آرامش ببیند
دوستانِ گرانقدر، امتیاز من به این کتاب 3.5 است.... این کتاب برایِ شناختِ حکومتهایِ توتالیتر و روشِ حکومتهایِ دیکتاتوری و تمامیت خواه، میتواند تا حدودی مناسب باشد.. ولی متأسفانه «هانا آرنت» در نوشتنِ این کتاب احساساتش و نفرتش از هیتلر، بر منطق و سوادش غلبه کرده است.. او در جای جایِ کتاب، تلاشِ بیهوده کرده است تا هیتلرِ بزرگ را با استالینِ وحشی و بیشرف مقایسه کند.. هر انسانِ آگاهی که سوادِ سیاسی، تاریخی و حتی اقتصادی داشته باشد، این را میداند که به هیچ عنوان هیتلر و استالین قابل مقایسه نیستند.. شورویِ نابود شده چه از نظرِ فرهنگ و چه از نظرِ اقتصاد را نمیتوان با آلمانِ پیشرفته و راضی در آن دوران مقایسه کرد... آلمان در 16 سال، توسطِ هیتلر در تمامیِ زمینه ها پیشرفت کرد و شور و نشاطِ اجتماعی در آلمان از آمارِ بالایی برخوردار بود... دلسوزیِ هانا آرنت برایِ یهودیان، سبب میشود تا پای بر رویِ وجدانِ خویش در موردِ خدماتِ هیتلر بگذارد.. جنایتهایِ استالین بر مردمِ شوروی و هنرمندان و دانشمندانِ این کشور، بر هیچکس پوشیده نیست.. نمیدانم چه اصراریست که استالین و استالین زاده هایی همچون کسانی که در ایران بر مردمِ بیچاره حکومت میکنند را باید با کسی همچون هیتلر مقایسه کرد!!! درکل، با خواندنِ کتاب، بدون شک متوجه میشوید که چرا من در ریویوهایم همیشه حاکمانِ جمهوری اسلامی را استالین زاده خطاب کرده ام.. البته توتالیترِ مذهبی و اسلامی در ایران، بسیار خطرناکتر و پیشرفته تر از توتالیترِ شوروی و استالینی میباشد... نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره کنم، در موردِ مترجمِ کتاب است: نمیدانم چه زمانی مترجمها در ایران فهم خواهند کرد که سلیقه و نظرِ شخصی را واردِ کتاب نکنند.. مترجمِ عزیز، آیا نویسندۀ کتاب یعنی هانا آرنت، در نوشته هایش اسرائیلیان را "صهیونیسمی" خطاب کرده است یا یهودیانِ اسرائیلی!!؟؟ به خواننده چه ارتباطی دارد که تو و امثالِ تو در جمهوریِ اسلامی، کشورِ اسرائیل را به رسمیت نمیشناسید؟؟؟ این را فهم کنید که کسانی که اهلِ کتاب هستند، با بیخردانی که در نمازِ جمعه و راهپیمایی 22 بهمن شرکت میکنند، تفاوت داشته و برای تمامیِ کشورها احترام قائلند.. پس یا ترجمه نکنید، و یا اگر ترجمه میکنید به مردمِ یک کشور و نامِ یک سرزمین، بی احترامی نکنید... چه بخواهید و چه نخواهید، اسرائیل یک کشور است و تمامیِ دنیا و انسانهایِ با فرهنگ، آن را به رسمیت شناخته اند.. من از یهودیانِ دیندار دلِ خوشی ندارم، ولی برایِ مردمِ کشورِ اسرائیل و اسرائیلیان خردگرا و انسان دوست احترام قائل هستم.. همانطور که برایِ مردمِ خوبِ دیگر کشورها احترام قائلم.. من نه برایِ دینِ اسلام پشیزی ارزش قائلم و نه برایِ دینِ یهود و دینِ مسیحیت.. برایِ کسی مثلِ من، فقط و فقط انسانیت و انسانهایِ خردگرا، قابلِ احترام میباشند بگذریم... عزیزانم، جملاتی از جای جایِ این کتاب را که به نظرم مهم بود را به انتخاب برایِ شما دوستانِ خردگرا، در زیر مینویسم --------------------------------------------- خطایِ جدی این خواهد بود که فراموش کنیم که رژیم هایِ توتالیتر، تا زمانی که بر اریکۀ قدرت اند، و رهبرانِ توتالیتر تا هنگامی که زنده اند، از پشتیبانیِ توده ای برخوردارند... عزیزانم، اگر به حکومتِ اسلامی که یک توتالیترِ مذهبی و ترسناک است، دقت کنید، متوجه میشوید که تعدادِ بسیار زیادی موهوم پرستِ بیخرد هستند که از رهبرِ توتالیتر در ایران به صورتِ کورکورانه پشتیبانی میکنند ****************** یک رهبرِ توتالیتر، صرفاً کارگزای است که میتوان در هر زمان کسِ دیگری را به جایش نشاند... در کشورمان، خامنه ای جایِ خمینی نشانده شد و پس از او هم ملا و رهبر توتالیتر دیگری می آید.. تا زمانی که ریشۀ توتالیتر مذهبی در ایران نسوزد.. این روند ادامه خواهد داشت ****************** توتالیتاریسم در رأسِ قدرت، همۀ استعدادهایِ ناب را بدونِ هیچ اعتنایی به هواداریِ آنها از جنبش، از سرِ کارها برمیدارد و به جایِ آنها عقل باختگان و بی خردانی را مینشاند که همان نادانی و عدمِ آفرینندگی شان، بهترین تضمینِ وفاداریِ آنهاست... این موضوع را در ایران شاهد هستیم.. مدیرانِ دولتی و سازمانها، نمایندگانِ مجلس و وزیران و رئیس جمهورها، همه و همه موجوداتِ بیخرد و بیسواد و بدسواد هستند که با بی کفایتی و نادانی و دزدی ها و دشمن طلبی هایِ خود، اقتصادِ ایران را ویران کرده و فرهنگ و هنرِ ایرانی را با خاک یکسان کرده اند ****************** هرجا که توتالیتاریسم سلطۀ مطلق پیدا کند، تلقین را جایگزینِ تبلیغ میکند و خشونت را برایِ ترساندنِ مردم و به تحقق درآوردنِ ایدئولوژیک و دروغهایِ عملیِ نظام و سیستمشان، به کار میبندد میدانیم که بیکاری در سرزمینمان ایران بیداد میکند.. ولی توتالیتاریسم، به اظهارِ این نظر بسنده نمیکند که با وجودِ واقعیتهایِ موجود در جامعه، بگوید که بیکاری در کشورِ ما وجود ندارد، بلکه علاوه بر انکار رشد بیکاری در کشور، به عنوانِ بخشی از تبلیغاتش، حقوقِ بیکاری را لغو میکند تا بگوید ما اصلاً بیکار نداریم ****************** انزوا تنها قلمروِ سیاسی زندگی را دربرمیگیرد، حال آنکه تنهایی با کلِ زندگیِ انسانها سروکار دارد.. بی گمان، حکومتِ توتالیتر بدونِ نابودیِ قلمروِ عمومیِ زندگی، یعنی بدونِ از بین بردنِ استعدادهایِ سیاسیِ انسانها از طریقِ منزوی کردنِ آنها، وجود داشته باشد... حکومتِ توتالیتر تنها به انزوایِ انسانها بسنده نمیکند، بلکه زندگیِ خصوصیِ آنها را نیز نابود میسازد.. همانطور که در این سالها شاهد بودیم، حکومتِ توتالیتر در ایران، با کشورهایِ جهان دشمنی داشته و مردمِ ما در انزوا زندگی کرده اند.. حتی کسانی که راهِ خردگرایی پیش گرفته اند و فهمِ سیاسی و اقتصادی دارند نیز یا در خانه گوشه نشین شده اند و یا به خارج گریخته اند ****************** بر فرازِ قدرت و پشتِ نمادهایِ قدرتِ ظاهری و اداره هایِ متعدد آن، که پیوسته دستخوشِ تغییرِ اقتدار و آلودۀ ناکارایی هستند.. کانونِ قدرتِ کشور، یعنی سرویس هایِ اطلاعاتی و مخفی قرار دارند که از همه کاراتر و تواناتر هستند.. حکومت توتالیتر، این اعضا و نیروها را از میانِ اوباش و چاقوکشانِ بیسواد انتخاب میکند.. این نوع سرویس هایِ امنیتی و سرکوب کننده، همان سپاهِ پاسداران و سازمانِ اطلاعات و جاسوسیِ جمهوریِ اسلامی و حتی بسیجی ها هستند که نه تنها چماق به دستانِ حکومت هستند، بلکه بیسوادهایِ متعصب به مذهب و وحشیانِ خیابانی میباشند که جان و مال و ناموسِ مردم، با وجودِ آنها همیشه درخطر است و بهترین نمونه برایِ این نوع حکومتهایِ توتالیتر در تاریخ به شمار می آیند و ما را به یادِ سیستمِ اطلاعاتیِ استالینِ جانی و روانی می اندازد ****************** جنبشهایِ توتالیتر، پس از به قدرت رسیدن، جهانِ دروغینی از سازگاریِ منطقی را تردستانه میسازند که بیشتر فراخورِ ذهنِ نیازهایِ بشری است تا خودِ واقعیت.. در این جهانِ دروغین، توده هایِ بی ریشه و بیخرد همچون عرب پرستانِ مذهبی در ایران، از راهِ تخیلِ محض میتوانند احساسِ امنیت کنند ****************** حکومتِ توتالیتر تنها زمانی احساسِ امنیت خواهد کرد که بتواند برایِ واداشتنِ انسانها به همگامی در جهتِ حرکتِ غول آسایِ تاریخ یا طبیعت، از ارادۀ خودِ آنها استفاده کند.. این حرکتِ غول آسا، نوعِ بشر را به عنوانِ موادِ خویش مورد استفاده قرار میدهد و در حرکتِ خویش نه مرگ را میشناسد و نه زندگی را... در توتالیترِ اسلامی و مذهبی حاکم بر ایران، مردمی را میبینیم که به خاطرِ ایمان به اسلام، حاضر هستند بدبختیِ هم میهنانِ خودشان را ببینند و دم نزنند و حتی به دستورِ حاکمِ توتالیتر، جهاد کنند و خونِ انسانها را به خواستِ حاکمِ توتالیتر، بر زمین بریزند ****************** توتالیتاریسم در رأسِ قدرت، از وجودِ دولت به عنوانِ نمایِ بیرونی اش و بازنمودکنندۀ کشور در چشمِ غیرِ توتالیتر، استفاده میکند.. دولتِ توتالیتر به عنوانِ یک نما، وارثِ منطقیِ جنبشِ توتالیتر است و ساختارِ حکومتی اش را از جنبش وام میگیرد... بهترین نمونه دولت ایران است که به نوعی میخواهد در برابرِ جهانِ بیرون از ایران، خود را کشوری دارای دموکراسی، با مردمی آزاد و هنجارمند نشان داده و زندگیِ مردم ایران را به نوعی عادی نمایش دهد.. در صورتیکه تمامِ دنیا دریافته اند که مردمِ ایران در استبداد و خفقانِ شدید زندگی میکنند ---------------------------------------------- امیدوارم این ریویو، در جهتِ آشنایی با این کتاب و برایِ شما دوستانِ همیشه آگاه، کافی و مفید بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
امروز در میانه قدمزدنهام، وارد کتابفروشی شدم تا کمی قفسههای پر از کتاب رو تماشا کنم. در اون بازه دو نفر از کتابدار محل قفسه کتابهای خانم آرنت رو پرسیدن. و من برگشتم و گفتم که: "اینروزها ایشون خیلی معروف شدن" و کتابدار پاسخ داد: "آره اما کاش زودتر اتفاق میافتاد." و من هم گفتم: "اونقدر دیر هم نشده."
خلاصه که نمیدونم چی بنویسم. حتی نمیدونم که باقی چطور اینکار رو انجام میدن. حس میکنم که هیچ زمانی جز زمان فعلی نمیتونستم این کتاب رو تا این حد بفهمم و ستایش کنم. خوندن توتالیتاریسم از من آدم تازهای ساخت و خانم هانا آرنت اصرار میورزید که همین زایش و تولد دوباره هستش که ما رو از شر این حکومتهای تاریک خلاص میکنه. دوست داشتم بار دیگهای که به اینجا سر میزنم، بیام و از پیروزی و آزادی بگم. اما فعلاً فقط میشه گفت که زندهام. امیدوارم اون روز هم نزدیک باشه.
این کتاب پاسخی برای بسیاری از دغدغههایم این روزهایم بود. برای روزهای تاریک مهرماه ۱۴۰۱. فهمیدم توتالیتر چقدر با دیکتاتوری متفاوت است و چقدر آنچه که امروز شاهدش هستیم به یک نظام توتالیتر که هانا آرنت ۷۰ سال پیش ترسیم کرد نزدیک است. حکومتهای ارعاب، کشتار، خفقان در طول تاریخ شباهتی بسیار با یکدیگر دارند. برای نمونه چند ویژگی کلیدی حکومت تمامیتخواه را ذکر میکنم تا ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد:
توسل به شبه علم و افسانهها و پیشبینیها
باور به اینکه رفتارشان در دراز مدت و در صدها سال بعد به نتیجه میرسید. پس خطاها اهمیتی ندارند چون در راه آرمان بزرگ و پیشبینی بزرگ توجیه میشوند.
حقانیت گفتههای رهبر را نمیتوان با واقعیتها رد کرد، بلکه تنها توفیق. یا عدم توفیق آتی این گفتهها، معیار درستی و نادرستی آنهاست. رهبر در اعمالش همیشه بر حق است و از آنجا که اعمال او برای سدههای آینده طرحریزی شدهاند، آزمون نهایی آنچه که او انجام میدهد از دسترس تجربهی معاصرانش به دور میماند.
-تنها نخبگان و اوباش هستند که باید با قوه محرک خود توتالیتاریسم جذبشان کرد، در حالی که تودهها را باید با تبلیغات به سوی جنبش جلب نمود. -ضرورت جلب هوادار و موجه جلوه دادن خود در انظار عامه -بیشکلی دولت توتالیتر -همپوشانی وظایف ادارات -بیقانونی و بینظمی -بیتوجهی رهبر توتالیتر به جانشین - خلاف گفتار و دروغهایشان عمل کردن -مغایرت دائمی بین گفتههای اعتماد بخش ظاهری و واقعیت فرمانرواییشان. -سریتر شدن اعمال به مرور زمان. -اهمیت پلیس مخفی در حدی که: هیتلر زمانی که شهرهای آلمان مخروبه شده بودند و ظرفیت صنعتی کشور نابود گشته بود، تصور نمیکرد که جنگ را باخته است ، بلکه زمانی به این نتیجه رسید که دریافت قوای اس اس دیگر قابل اعتماد نیستند. (بعد از آن خودکشی کرد)
-گریز تودهها از واقعیت صبر مردم عامی از تصادفی بودن و ادراک ناپذیری زندگی لبریز میشود.( یاد فصل آخر کتاب تستوسترون و مشکلات دیگر از رابرت ساپولسکی افتادم که توضیحیست برای اختلال وسواسِ مذهبیها و افراد متعصب به ایدئولوژی: این افراد میل دارند برای تمام جنبههای زندگیشون حتی خصوصیترین مسائل روزمره دستورالعمل داشته باشند)
-و آخرین و مهمترین ویژگی: مردم از همدیگر و علیه یکدیگر منزوی شدهاند و همین جامعه را مستعد رو آوردن به ایدئولوژی حکومت تمامیت خواه میکند. (ویژگی که قبل از پیدا شدن حکومت تمامیتخواه وجود دارد و همین ریشهی توتالیتر است پس با اتحاد دوباره و حس همبستگی میان مردم سیستم تمامیتخواه فرومیپاشد و به نظر من این مهمترین نکته و حسن ختام کتاب است.
در قلب قرن بیستم، زمانی که جهان هنوز از ویرانیهای دو جنگ جهانی در حال بازسازی بود و سایه ایدئولوژیهای رادیکال بر سر ملتها گسترده شده بود، هانا آرنت قدم به عرصهای گذاشت که کمتر کسی جرأت تحلیل آن را داشت: توتالیتاریسم. این نظامها نه تنها دولتها و حکومتها را تعریف میکردند، بلکه ساختار اخلاقی و اجتماعی جوامع را نیز به زیر سؤال میبردند و انسانها را در برابر قدرتی عظیم، همهجانبه و بیرحم قرار میدادند. آرنت در این بخش از اثر خود، به ریشهها، ابزارها و پیامدهای توتالیتاریسم میپردازد و نشان میدهد چگونه ایدئولوژی میتواند بر زندگی روزمره، روابط انسانی و حتی روان فرد تأثیر بگذارد.
آرنت با دقتی تاریخی و فلسفی، از آغاز موجهای اقتدارگرایی در اروپا و جهان سخن میگوید و توضیح میدهد که چگونه ترکیب عوامفریبی، ترس از بیثباتی و آرمانهای نابخردانه میتواند زمینهساز ظهور حکومتهایی شود که نه تنها دیکتاتورانه، بلکه توتالیتاری عمل میکنند. او نشان میدهد که تفاوت توتالیتاریسم با دیگر اشکال استبداد صرفاً در میزان خشونت یا کنترل نیست، بلکه در تلاش برای انکار و نابودسازی تمامی محدودیتها و مقاومتها، و تلاش برای شکلدهی کامل جهان انسانی به تصویر ایدئولوژیک خود است. این نگاه به توتالیتاریسم، فراتر از تحلیل صرفاً سیاسی و تاریخی، او را به عمق روان و اخلاق انسانی میبرد و نشان میدهد که چگونه فرد میتواند در برابر قدرتی که قصد دارد تمام جنبههای زندگی او را تحت سلطه گیرد، آسیبپذیر شود.
در مسیر تحلیل خود، آرنت نمونههای تاریخی متعددی ارائه میدهد؛ از ظهور نازیسم در آلمان گرفته تا استالینیسم در اتحاد جماهیر شوروی، و نشان میدهد که چگونه چنین نظامهایی توانستند با بهرهگیری از ترس، تبلیغات، خشونت سازمانیافته و کنترل اطلاعات، نه تنها جامعه را بلکه خود واقعیت را نیز بازتعریف کنند. او تحلیل خود را نه صرفاً بر پایه وقایع تاریخی، بلکه بر اساس مطالعه دقیق ساختارهای سیاسی، اجتماعی و روانشناختی انسانها بنا میکند، و این امر موجب میشود کتاب او نه تنها یک روایت تاریخی، بلکه یک اثر فلسفی و جامعهشناسانه نیز باشد. این توجه همزمان به تاریخ، سیاست و روانشناسی انسانی، قدرت کتاب را در تحلیل توتالیتاریسم دوچندان کرده است و آن را به یک منبع بیبدیل برای فهم عمیق جوامع تحت سلطه تبدیل کرده است.
آرنت در این اثر، با نگاهی تیزبین، به بررسی نقش ایدئولوژی در مشروعیتبخشی به قدرت و ابزارهای کنترل جمعی میپردازد و نشان میدهد که چگونه توتالیتاریسم میتواند تمامی مرزهای اخلاقی، سیاسی و انسانی را از میان بردارد. او هشدار میدهد که این نوع حکومتها، برخلاف دیکتاتوریهای سنتی که عمدتاً به حفظ نظم و قدرت شخصی میاندیشند، قصد دارند جهان را مطابق با یک تصویر ایدئولوژیک کامل شکل دهند و انسانها را به ابزارهایی برای تحقق این تصویر تبدیل کنند. در این تحلیل، آرنت مفهوم «عمل و فکر محدود نشده» را معرفی میکند، مفهومی که نشان میدهد توتالیتاریسم تنها با سرکوب فیزیکی افراد کاری ندارد، بلکه تلاش دارد همه امکانهای فکری، اخلاقی و اجتماعی را نیز تحت کنترل درآورد.
یکی از نکات برجسته تحلیل آرنت، بررسی سازوکارهای سازمانی و ساختاری این نظامهاست. او نشان میدهد که چگونه احزاب توتالیتاری و سازمانهای وابسته به حکومت، با استفاده از سلسلهمراتب پیچیده و شبکههای گسترده اطلاعاتی، توانستند نفوذ خود را در سطح جامعه گسترش دهند و حتی کوچکترین ابعاد زندگی افراد را تحت نظارت و کنترل درآورند. این سازوکارها، از پلیس مخفی تا رسانهها و آموزشهای ایدئولوژیک، با هم ترکیب میشدند تا تصویری یکپارچه از قدرت توتالیتاریسم ایجاد کنند که هم بازدارنده و هم متقاعدکننده بود.
آرنت همچنین به بررسی نقش ترس و خشونت در تثبیت قدرت توتالیتاریسم میپردازد. او توضیح میدهد که چگونه ایجاد حس ترس، حتی بدون اعمال خشونت مستقیم، میتواند افراد را به تبعیت از قوانین و دستورات غیرمنطقی وادار کند. ترس، در این ساختار، ابزاری برای همگانی کردن اطاعت و نهادینه کردن قدرت است، و رسانهها و تبلیغات دولتی این ترس را تقویت میکنند. به علاوه، او نشان میدهد که خشونت در توتالیتاریسم نه تنها به عنوان ابزاری برای کنترل، بلکه به عنوان یک هدف در خود، برای تثبیت ایدئولوژی و حذف مخالفان به کار گرفته میشود.
در این تحلیل، آرنت مفهوم «ایدئولوژی به عنوان ابزار تغییر واقعیت» را معرفی میکند. او توضیح میدهد که در نظامهای توتالیتاری، ایدئولوژی نه تنها چارچوبی برای مدیریت جامعه است، بلکه به نحوی واقعیت را بازتعریف میکند. اطلاعات تحریفشده، تاریخنگاری دستکاریشده و آموزشهای ایدئولوژیک، تصویری از جهان ارائه میدهند که مطابق با اهداف رژیم است و مقاومت فکری را کاهش میدهند. این فرآیند، افراد را به ابزاری تبدیل میکند که نه تنها از لحاظ رفتاری، بلکه از لحاظ ذهنی و اخلاقی نیز با قدرت حاکم هماهنگ میشوند.
آرنت، تحلیل عمیقی نیز از نقش جمعیت و اجتماعی شدن در توتالیتاریسم ارائه میدهد. او نشان میدهد که چگونه فشار گروهی، همگنی اجتماعی و سرکوب تفاوتها، موجب میشود افراد خود را در چارچوب ایدئولوژی تعریف کنند و هرگونه تلاش برای استقلال فکری یا مقاومت را به طور خودکار خطرناک ببینند. این مطالعه جامعهشناسانه، اهمیت شبکههای انسانی و تعاملات اجتماعی در تثبیت یا تضعیف قدرت را به وضوح نشان میدهد.
یکی دیگر از جنبههای مهم این تحلیل، توجه به تاریخ و تجربه فردی انسانهاست. آرنت با ارائه نمونههای زندگی واقعی، نشان میدهد که چگونه افراد معمولی، تحت فشار شرایط توتالیتاری، ممکن است رفتارهایی انجام دهند که در شرایط عادی غیرقابل تصور بود. او با ترکیب تاریخ، فلسفه و روانشناسی، تصویری جامع از اثرات توتالیتاریسم بر انسان ارائه میدهد که هم تکاندهنده و هم آموزنده است.
خواندن این اثر، همچون قدم گذاشتن در دل تاریخ بشر، تجربهای تأملبرانگیز و گاه تکاندهنده است که به ما یادآوری میکند قدرت ایدئولوژی و کنترل جمعی تا چه اندازه میتواند زندگی فرد و جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و چرا شناخت و تحلیل این پدیده برای بقا و توسعه انسانی ضروری است. آرنت، با نگاهی ژرف و تحلیلی، ما را به درکی عمیق از توتالیتاریسم میرساند که فراتر از مرزهای زمان و مکان است و همواره برای جوامع بشری هشداردهنده باقی میماند.
توتاليتاريسم تفاوت توااليتر با استبداد اينه كه در توتاليتر خشونت ذاته ولي در استبداد خشونت وسيله اي براي پيشبرد هدفه
آرنت، هيتلر و استالين و با هم مشابه دونسته كه كمونيستا بهش انتقاد كردن ولي درست بوده كارش هيتلر و استالين اولش باهم خيلي خوب بودن وقتي هيتلر به شوروي حمله كرد (همون اشتباهي كه ناپلئون مرتكب شد) سه روز شراب خورد و از اتاق بيرون نيومد !
در وصف این کتاب اولین جمله ای که به ذهنم میرسه اینه که بگم : از نان شب واجبتر ... به خصوص در شرایط و در فضایی که ما در ایران زندگی میکنیم خوندن این کتاب از اوجب واجبات است . در زمینه علوم سیاسی و اجتماعی پیش از این مطالعه زیاد داشتم و اگر قصد داشته باشم ، نقش و اثر گذاری این کتاب رو بر سایر کتابهایی که با این موضوع مطالعه کردم ، شرح بدم باید بگم آنچه در کتابهای دیگر مطالعه کردم و اطلاعاتی که بدست آوردم در کوره مطالب این کتاب رنگ پختگی بیشتر به خودشون گرفتند و درنهایت باید اعتراف تبدیل به یکی از دو کتابی شد که میتونم بگم بهترین کتاب هایی بود که تا حالا مطالعه کردم . اینکه مفهوم توتالیتاریسم چیست ؟ تفاوت خودکامگی و توتالیتاریسم در چیست ؟ ایده ائولوژی های جریان توتالیتر چه خصوصیات ویژه ای دارند ؟ نحوه عملکرد پیچیده اونها در دوران پیش از به قدرت رسیدن و در زمانی که در راس قدرت هستند چه خصوصیاتی دارد ؟ نحوه در هم شکستن فرد و نظام مهندسی اجتماعی بر چه مبنایی طرح ریزی شده ؟ ارعاب و تبلیغات و چیرگی در نظام توتالیتار با چه هدفی و چگونه انجام میگیرد ؟ بررسی نقش های پلیسی و امنیتی وابسته به این جریانات و بسیاری از مطالبی که در این کتاب فقط میتونید مطالعه کنید در مجموع از این کتاب یک اثر ویژه و بدیع در زمینه فلسفه سیاسی ساخته که مطالعه اش حتما توصیه میشه . کتاب شامل چهار فصل اصلیه : 1- جامعه بی طبقه 2-جنبش توتالیتر 3- توتالیاریسم در راس قدرت 4- ارعاب و ایده ئولوژی در ادامه بخش های از کتاب رو براتون میارم که به نظر خوندن شون خالی از لطف نیست : " یکی از عمده ترین گرفتاری های جهان خارج در برخورد با نظام های توتالیتر ، بی اطلاعی از همین شیوه و روابط درونی این نظام بود . بنابراین تصور می شد که دروغ های عجیب غریب رهبران توتالیتر ، موجب بی آبرویی آنها خواهد شد و می توان یک رهبر توتالیتر را از طریق گفته هایش گیر انداخت و وادارش ساخت که علی رغم نیات اصلی اش به تعهداتش عمل کند . متاسفانه نظام توتالیتر علیه چنین نتیجه گیری های معقولی گواهی میدهد ، زیرا اصالت چنین نظام هایی دقیقاً در حذف آن واقعیتی نهفته است که میتواند نقاب از روی درغگو بردار و وادارش کند که از دروغ خویش دست کشد " " فرمانروای توتالیتر ، به هر بهایی که شده نباید اجازه دهد که عادی شدن اوضاع به جایی کشیده شود که شیوه زندگی نوینی تثبیت گردد . شیوه تازه ای که پس از گذشت زمان لازم کیفیت نامشروعش را از دست میدهد و در میان شیوه های زندگی عمیقاً متفاوت و متضاد ملت های روی زمین ، جای خود را پیدا میکند . هرگاه نهاد های انقلابی به صورت شیوه های حیات ملی در آیند ، توتالیتاریسم کیفیت (تام) خود را از دست میدهد و تابع قانون ملل خواهد شد که بنابر آن ، هر ملتی دارای سرزمین ، مردم و سنت تاریخی ویژه ای است که او را با ملت های دیگر مرتبط می سازد " " بی گمان دیکتاتوری توتالیتر آگاهانه به راه جنون کشیده نمی شود . نکته اصلی این است که در سردرگرمی در برابر خصلت ضد فایده گرایانه دولت توتایتر ، از این برداشت نادرست مان سرچشمه می گیرد که تصور میکنیم با یک دولت عادی – دیوان سالاری ، بیدادگری یا دیکتاتوری – سرکار داریم و با آن که فرمانروایان توتالیتر همین که به قدرت میرسند به تاکید می گویند که کشورشان را تنها به عنوان ادارات مرکزی موقتی یک جنبش بین المللی و منزلگاهی در راه فتح جهان تلقی میکنند و شکست و پیروزی را بر مبنای قرن و هزاره ها ارزیابی میکنند و ادعا میکنند که منافع جهانی شان همیشه بر منافع محلی شان برتری دارد ، باز ما این قضیه را نادیده میگیریم " "نخستین گام اساسی در راه چیرگی تام ، کشتن شخصیت حقوقی در انسان است . این کار از یک سو با قرار دادن رده هایی از مردم در خارج از حمایت قوانین کشور و با زدن برچسب عدم مشروعیت بر جهان غیر توتالیتر از طریق قرار دادن این جهان در خارج از چارچوب ملیت کشور انجام گرفته بود " " آماده سازی انسان ها برای ایفای نقش قربانی و دژخیم ، زمانی کامل می شود که مردمان تماس با همنوعشان و نیز تماس با واقعیت پیرامون شان را از دست داده باشند . زیرا همراه با ازدست دادن این تماس ها ، انسان استعداد کسب تجربه و اندیشه را نیز از دست میدهد . بهترین فرمانبر فرمانروای توتالیتر ، یک نازی یا یک کمونیست معتقد نیست ، بلکه کسی است که برای او تفاوت میان واقعیت و افسانه و تمیز میان راست و دروغ دیگر وجود نداشته باشد " "توتالیتاریسم در راس قدرت ، همه استعدادای ناب را بدون هیچ اعتنایی به هواداری آن ها در جنبش ، از سرکارها بر میدارد و به آن عقل باختگان و بی خردانی را می نشاند که همان بی عقلی و عدم آفرینندگی شان ، بهترین تضمین وفاداری آنهاست "
چی شد که این شکل حکومت بوجود اومد؟ تاریخ نقشش چیه؟ توده یعنی چی و اصن از چه مردمی تشکیل میشه؟ توتالیتر همون دیکتاتوریه؟چقدر تفاوت داره تو چیا تفاوت داره؟ هدفش چیه؟قدرت؟ثروت؟ چی میتونه براش تهدید محسوب بشه و از چه طریقی تهدید رو خنثی میکنه؟ چرا توتالیتر به یه ماشین آدم کشی احتیاج داره؟ چرا جنبش فکر میکنه همه دشمنشن؟چرا وجود دشمن فرضی برای توتالیتر ضرورت محسوب میشه؟ ایدئولوژی توتالیتر چطور شکل میگیره و نقشش چیه؟ نقش هر یک از اجزا توی بقای این شکل از حکومت و مهم ترین رکن چیه؟ اگر دوست دارین جواب این سوالا و خیلی سوالای دیگه رو بدونین هیچ جایی بهتر از این کتاب نمیتونین پیداش کنین ترغیب شدم برم بقیه کتابهای آرنتم بخونم و این کتاب یکی از بهترین کتابهایی که تو عمرم دیدمه:)))و حس میکنم هر چیم اینجا بنویسم تا نرین بخونینش ایمان نمیارین….؛)
”هر پایانی در تاریخ، ضرورتاً آغازی را در بر دارد: این آغاز فقط یک وعده است و تنها «پیامی» که هر پایانی میتواند بدهد، همین وعده است. این آغاز پیش از آنکه یک رویداد تاریخی شود، همان استعداد برین انسان است. از دیدگاه سیاسی، آغاز، برابر است با آزادی انسان. سنت آگوستین گفته است: «برای آنکه آغازی از سر گرفته شود، انسان آفریده شد.» این آغاز با هر زایش نوینی تضمین میشود. بهراستی که هر انسانی یک آغاز تازه است.“
حقیقتا کتاب خسته کننده ای بود برام و نتونستم تمامش کنم. منکر ارزش تاریخی این کتاب نیستم اما کاملا وابسته به زمانی است که نوشته شده و اصلا مخاطب نمیتواند بدون درک فضای جنگ دوم جهانی و جنگ سرد، این کتاب را فهم کند
”هر پایانی در تاریخ، ضرورتاً آغازی را در بر دارد: این آغاز فقط یک وعده است و تنها «پیامی» که هر پایانی میتواند بدهد، همین وعده است. این آغاز پیش از آنکه یک رویداد تاریخی شود، همان استعداد برین انسان است. از دیدگاه سیاسی، آغاز، برابر است با آزادی انسان. سنت آگوستین گفته است: «برای آنکه آغازی از سر گرفته شود، انسان آفریده شد.» این آغاز با هر زایش نوینی تضمین میشود. بهراستی که هر انسانی یک آغاز تازه است.“
به راستی که هر انسانی یک آغاز تازه است.
"چیرگی توتالیتر نیز مانند هر حکومت بیدادگری، نطفه های نابودی اش را در خود دارد."
تا پیش از این فکر میکردم در سیستم دیکتاتوری زندگی می کنیم اما الان می بینم تمام تعاریف و ابزارهای یک حکومت توتالیتر را یکجا تجربه کرده ایم.
با درود فراوان این کتاب به زبان ساده تکلیف تمام افرادی که در کشورهای توتالیتر(ایران.کوبا.ونزويلا.کره شمالی و...) زندگی میکنند و گاهی اتفاقاتی
را مشاهده میکنند که با خرد جور نمی آید را روشن میکند وبه آنها اطمینان میدهد که آنچه رابا عقل خود مبینند با آنچه که در نمای کلی مشاهده میکنند فرق دارد یک فرمول است و آن فرمول توتالیتر است این کتاب در حجم کمتر تبدیل به کتاب ((قلعه حیوانات جرج اورول)) میشود.
این کتاب بخش سوم از مجموعهی #عناصر_و_خاستگاه_های_حاکمیت_توتالیتر نوشتهی فیلسوف #یهودی و شاگرد #مارتین_هایدگر ، خانم هانا آرنت هست.( در مقدمهای که #کارل_یاسپرس برای کتاب نوشته عنوان شده که اگر این جلد رو ابتدا بخوانیم درک بهتری از قضایا خواهیم داشت.)در این کتاب شما با عوامل پیدایش و شکلگیری یک جنبش #توتالیتر ، تبلیغات آن، هدف و روشهای پیشبرد آن و در نهایت به قدرت رسیدن این حکومت آشنا میشوید. . حکومتهای توتالیتری که در این کتاب بررسی میشوند شامل حکومت #نازیسم به رهبری #آدولف_هیتلر و حکومت #کمونیسم به رهبری #جوزف_استالین هستند. آرنت با بررسی جامع خود به تفصیل از شباهتها و تفاوتهای این هردو حکومت سخن میگوید. . این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟ اگر شما به مطالعه در زمینهی #علوم_سیاسی ، نحوهی به قدرت رسیدن و زوال حکومتها و اتفاقات قرن پرتلاطم بیستم بویژه #جنگ_جهانی_دوم و #هولوکاست علاقهمندید ، این کتاب میتواند برای شما مفید باشد. اما حتما دقت کنید ؛زبان کتاب زبان گزارشی یک مقالهی بلندبالا با ارجاعات بسیار و پانوشتهای بیشمار است که با زبان داستانی یا روایتگری که خواننده را با خود همراه میکند تفاوت دارد. پس اگر برای خواندن کتاب انگیزه و دلیل کافی دارید به سراغش بروید. اگر نه ممکن است دلزدهتان کند! . با خواندن آن چه چیز نصیبمان میشود؟ حکومتهای #دیکتاتور توتالیتر در هرزمانی در حال شکلگیری هستند. کمترین کمکی که این کتاب به ما میکند، شناسایی و تشخیص این نوع از حکومت است. توتالیتاریسم با داعیهی فراگیری جهانی قدم به دنیا میگذارد. تصور کنید حکومتی نظیر آلمان نازی یا شوروی کمونیست اگر دنیا را میگرفت حالا چه بر سر ما میآمد. این کتاب چشم ما را به روی تبلیغات جنبشهایی از این دست باز میکند. . درنهایت اگرچه کتاب سختخوانی بود اما از تجربهی شخصی من بشنوید: «کتاب به قدری برای من ملموس و آشنا بود که هربار هیجان داشتم تا هرچه زودتر پاراگرافی از اون رو با دیگران به اشتراک بگذارم و بگم ببینید تجربههای بشری در هرزمان و هرمکانی از این کرهی خاکی شبیه به همند. با اینکه کتاب سختخوانی بود، چنان ذهنم رو درگیر خودش کرده بود که دوست داشتم هر روز بیشتر و بیشتر بخونم و بدونم. پس پیش به سوی جلد اول مجموعه، #یهودی_ستیزی .»
هانا ارنت به عنوان منفکری که زندگیش در تلاطم امواج توتالیتر هیتلری تحت تاثیر قرار گرفته این کتاب رو مینویسه ،زمانی که دوره تنش زدایی بوده و خبری از هیتلر نازی نیست .البته یکی دیگه از مصادیق هایی که به کار میبره استالینه که به درستی میتونیم اون رو رهبر یک جنبش توتالیتر مثال بزنیم . تمامیت خواهی از نظر ارنت همون مشکلیه که مسلما قبل از این افراد وجود داشته و بعد از اونا هم به اشکال دیگه وجود داره . تحقق حکومت جهانی ، ضدیت با فایده گرایی و ایدئولوژی های ارمان گرایانه ، پلیس مخفی در خدمت وحشت افرینی ، اردوگاه های کار اجباری و...از نظر ارنت از مشخصه های اصلی این حکومت هاست . این فیلسوف بزرگ به این علت سراغ مقوله تمامیت خواهی میره تا توجیه کنه خطر همیشه در کمینه و انسان خودانگیخته رو میتونه به ناگاه با از بین بردن شخصیت اخلاقی و حقوقیش به همون فردی تبدیل کنه که میتونه در سکوت وارد اتاق های گاز بشه ... به نظر من اینکه هانا ارنت یک فیلسوف یهودی بوده قطعا روی نوشته اش و ترسش تاثیر میذاره ولی عدله هایی هم که استفاده میکنه به دور از انصاف نیست . . من از انتشارات ثالث این کتاب رو خوندم و راستش رو بگم ترجمه اش به دلم ننشست ، ولی با این وجود بازم پیشنهاد میکنم کسایی که در این حوزه دغدغه مند هستن این کتاب رو حتما مطالعه کنن
Incredibly comprehensive treatise on the origins of totalitarianism as seen in Nazi Germany and the Soviet Union. Some notes.
Classless Society Arendt is careful to draw a distinction between totalitarian governments and merely authoritarian ones such as the ones seen in Francoist Spain, Chile under Pinochet and the many military juntas in post-colonial Asia and Africa. Totalitarian ideologies, she states, occur when a breakdown of social classes causes the 'classes' to be transformed to atomized 'masses'. These masses are characterized by radical loss of self-interest. Himmler described his men as being interested in high ideas and not mundane questions. An interesting claim she makes is that totalitarianism depends on sheer numbers and that it is impossible in smaller countries. Italy was never totalitarian but an authoritarian dictatorship. Therefore, India and China, are easy pray for totalitarian governments as they are home to billions and where "the mass man’s feeling of superfluousness has been prevalent for centuries”. The horrors of the Cultural Revolution and the rapid rise of the crypto-fascist Hindutva right in India have proven her correct, I'm afraid.
Alliance between Mobs and Elites. Elites saw war/fascism as escape from their decadent bourgeois lives. The early adopters of this ideology were the front generation, those that had been in the trenches. Contrary to popular opinion, experience of the horrors of war had not dulled their appetite. They hated more the fake security and dullness of the pre-war days. They clung to the memory of the war years as a baptism by fire and considered it as an experience to differentiate them from the ancien regime and as qualifications to be the new elite. Created a hodge podge ideology of social darwinism to give it a veneer of intellectualism/science. “They read not Darwin, but the Marquis de Sade”. Elevated cruelty to a major virtue because it contradicted society’s humanitarian and liberal hypocrisy. In addition, there was another group of avant-garde artists who were attracted to fascist ideologies purely because of the novelty factor and indulged in it out of a sense of playful irony.
These intellectuals are soon shaken off as the movement gains power. The consistent persecution of every higher form of intellectual activity by the new mass leaders spring more from their natural resentment against everything they cannot understand.
Totalitarian Propoganda Propaganda is the most important tool of totalitarianism for dealing with the totalitarian movement.There is strong emphasis on pseudo scientific research to back their claims. They are basically laying claim to the tools of power in the modern world. The true goal of totalitarian propaganda is not persuasion but organization, something the current free speech absolutists would do well to understand. The 'Big Lie' and other smaller lies are maintained by a hierarchy of gullibility and cynicism which each level in the cadre believing that the lies are meant for a lower one and that only they understand it to be a tactical move. Arendt states "it has been of the chief handicaps of the outside world in dealing with totalitarian systems that it...trusted that..the very enormity of totalitarian lies would be their undoing" i.e. sunlight is not any kind of disinfectant.
The last part deals with the organization of the totalitarian government once in power, its secret police and its deployment of terror. Not quite interesting.
The writing is incredibly precise, albeit suffering from long nested subordinate clauses. They are, apparently, an artifact of her native German. It has copious footnotes and is meticulously researched. The Origins of Totalitarianism is especially relevant today, a day after the deadliest anti-Semitic attack in the history of the United States.
PS: My dog-eared copy of the book, which was the first thing I ever bought from Alley Cat Books on 24th Street
در ادامه مطالعات سیاسی، جامعه شناسی و مردمشناسی کتاب بسیار مناسبی بود از یک نویسنده و تحلیلگر بسیار توامند. نیاز به آشنایی با مفاهیم سیاسی برای مطالعه این کتاب است. در مطالعات قبلی متوجه شده بودم که کل تمدن بر پایه دروغ شکل گرفته است. در ادامه مطالعات این کتاب نحوه پایدار ماندن این دروغهای بزرگ را نشان میدهد و اینکه چه ابزار و چه روشهایی برای کنترل انسانها در ساختارهای توتالیتر یا تمامیتخواه به کار برده میشود. ساختار توتالیتر به مراتب از دیکتاتوری پیشرفتهتر و کاملتر است. در این ساختار افراد جامعه حق این را ندارند خارج از چهارچوب تعیین شده عمل یا حتی فکر بکنند. اگر این کار را انجام بدهند توسط افراد دیگر که مغز باخته این سیستم به حساب میآیند به تدریج به انزوا کشیده شده و در نهایت تبدیل به افراد بیمصرف خواهند شد یا کاملا فیزیکی حذف خواهند شد. در حکومتهای استالین و هیتلر این افراد بیمصرف شده را به اردوگاههای کار اجباری میفرستادند و آنها را انگل سیستم خود میدانستند و به دنبال حذف آنها از جامعه خود بودند تا بهشت آرمانی خود را پیاده بکنند. آنها برای توجیه این کارهایشان نام آن را قوانین طبیعت گذاشته بودند. نویسنده برای اینکه هراس زندگی در یک ساختار توتالیتر را نشان بدهد در جایی نوشته بود وقتی تصمیم به حذف یک فرد گرفته میشد تمامی ارتباطات، آشنایان و دوستان فرد را شناسایی میکردند که در نهایت او را به نوعی حذف بکنند که گویی از ابتدا اصلا وجود نداشته است.
آشنایی با پلیدترین و غیرانسانی ترین نوع حکومتی که تا به حال توسط بشر به وجود آمده. به نظرم، هرکس نگران آینده انسان است، و در زمینه های اجتماعیات یا سیاسیات کار می کند، بهتر است این کتاب را بخواند تا ببیند گاه می شود که چه کارها کرد... برای رسیدن به چه هدف هایی...
” جنبشهای توتالیتر، نه تنها برای اوباش، بلکه برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند؛ و همین واقعیت است که برای ما، از وفاداری بیچون و چرای اعضای این جنبشها و پشتیبانی مردمی از رژیمهای توتالیتر، دردناکتر است. جای تأسف خواهد بود اگر به خاطر ژستهای هنرمندانه یا سادگی طلبهوار شخصیتهای برجسته، وجود خیل عظیمی از این افراد را که جنبشهای توتالیتر میتوانند روی آنها به عنوان علاقهمندان و هواداران و حتی اعضای رسمی حزب حساب کنند، ندیده بگیریم. این جاذبه جنبش برای نخبگان، به همان اندازه بستگی آشکار اوباش با جنبشهای توتالیتر، یکی از کلیدهای مهم فهم این جنبشها به شمار میآید (اگرچه این امر در زمان پیش از به قدرت رسیدن جنبشهای توتالیتر بیشتر صادق است تا پس از آن). وجود چنین جاذبهای، نشاندهنده فضای خاص و حال و هوایی عمومی است که توتالیتاریسم در آن سر بلند میکند.“
نمیدونم چه حسی نسبت به این کتاب دارم. یه وقفهی طولانی وسط خوندنش افتاد. برای نوشتن فصل حکومت توتالیتر پایاننامهام شروع کردم خوندنش رو ولی بعدش رفتم سراغ بقیهی کتابها و اینو ولش کردم. تو این مدتی که برگشتم مشهد شروع کردم دوباره به خوندنش. چیزی که خوندن این کتاب رو ملموستر میکرد واسم مقایسهی وقایع با اتفاقات درون حاکمیت فعلی هست و به طرز هولناکی منطبق میشدن بر همدیگه. حتی جزپیاتی که آرنت دربارهی انسان تودهای و ذره ذره شده میگه رو وقتی با اطرافیان و آدمهایی که در طول روز باهاشون سر و کار داری انطباق میدی از نتیجه شگفت زده میشی.
هیچوقت دو سال پیش وقتی جلد اول سه گانه توتالیتاریسم هانا آرنت رو از شهرکتاب گلدیس خریدم، فکرش رو هم نمیکردم که موقع خوندن فصل حکومت خشونت و ارعاب جلد سوم نگران شکسته شدن شیشه پنجره آشپزخونه بعد از صادقیه و اکباتان و چیتگر باشم! کمترین صدایی که میشنوم از پنجره پارک کنار خونه رو نگاه میکنم که ببینم بالاخره دورش دیوار کشیدن که محصورش کنن با یه در برای ورود و خروج یا نه. شاید عادت کردم یا حتی انتظار دارم این اتفاق بیفته اما این عادت و انتظار عادی نیست! این یه زندگی غیرعادی عه هرچقدم از سر عادت سپری بشه... توی ذهنم هربار با هر جمله آخرای کتاب تکرار میشد: انفجار برقی رعدآسا پیش رونده، از دل تاریک ترین تاریکی به قعر قرنها
کتاب بی نظری که چندین بار خوندم. برای آدمهایی که توی کشورهای تحت حاکمیت توتالیتر و یا شبه توتالیتر زندگی می کنن یا تجربه مواجهه با این نوع حاکمیت رو دارند لازمه.
کتابی بسیار مهم برای هر آنکه خوش ندارد استثمار شود و بی هویت. کتاب آنقدر فوقالعاده است که میطلبد در بهترین زمان ممکن و با بیشترین تمرکز، یادداشتها را مرور کرده و دربارهاش بنویسم. فعلا مدام و هر روز بهش فکر میکنم.
با ورود به قرن بیستم گمان بر این بود که مدرنیته سیاسی میتواند به صورتی فراگیر حضور داشته و شرایط بهتری را رقم بزند،اما با وقوع جنگ جهانی اول و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی ان،کشورهای اروپایی دولت های توتالیتری را به چشم دیدند که از دیگر انواع حکومت های سلطه متفاوت بودند.فاشیسم در ایتالیا،نازیسم در المان واستالینیسم در روسیه.هانا ارنت در کتاب توتالیتاریسم با چشم پوشی از فاشیسم،تحلیل خود را بر نازیسم متمرکز کرده است و تلاش کرده این دو نوع حکومت را به موازات هم تبیین نماید.ارنت با ارجاعات متعدد به رویدادها و اسناد فراوان به جای مانده از این دو نوع حکومت، و با گذر از گزاره های انتزاعی، تحلیلی مستند ارایه کرده است.