HAJ SAYYAH (1836-1924) catches wanderlust and decides to travel. He sets off west and returns eighteen years later. His wanderings take him throughout all of Europe, America. he is the first Iranian to become an American citizen and the Orient. Later he becomes a major player in the Constitutional Revolution. These diaries recount his European adventures.
دوستانِ گرانقدر، خاطرات «حاج سیاح» به غیر از بیانِ اخبارِ تاریخی در زمان حکومتِ قاجارهای نادان و بی اصل و ریشه در این سرزمین، به بیان مطالبی پرداخته است که خیانتِ روحانیون عرب پرست و سوء استفادۀ دولت بریتانیا در گذشته، از وضع و حالِ این مملکت را کاملاً نشان میدهد و البته این اخبار دلِ هر ایرانی میهن پرستی را به درد می آورد... برای نمونه به بخش هایی از این کتاب اشاره میکنم و سپس در بخشِ پایانیِ ریویو، چند خطی برایِ شما عزیزان مینویسم --------------------------------------------- در صفحۀ 164 نوشته: بدبختانه در این فضای دلکش ایران، حالاتِ انسان هایِ بیچاره، دل را تنگ میکند و غم را چون سیل می آورد... گردِ اندوه بر رویِ همه نشسته است، رنگ ها زرد، بدن ها لاغر، لباس و بدن کثیف و چروک، جبه ها پرچین، چشم ها بر زمین، لبها آویخته، گویا به غیر از حالتِ گریه و نوحه، حالتی ندارند و خرّمی از این مملکت باربسته است ******************************* در صفحۀ 249 نوشته: این جماعتِ عمامه به سر همه جا را پُر کرده اند و کسی نمی داند کدامیک از آنها فهم و سواد دارد. همه نامِ شیخ و آخوند و حجت الاسلام دارند. اینها کاری جز این ندارند که به اسمِ شریعت هرچه میخواهند بکنند. برای یکی سند میسازند، یکی را مدعی و دیگری را مدعی علیه میکنند.. وکیل میشوند.. شاهد میشوند.. جرح میکنند.. تعدیل میکنند.. مؤمن میسازند.. تکفیر میکنند..کی جرأت دارد که بگوید آقا دروغ میگوید؟ زیرا فوراً معلوم میشود که گوینده یا بابی است و یا رشوه گرفته است، و بیرقِ وا شریعتا بلند میشود.. به آنها ایراد میگیری، میگویند: ایراد به مجتهد جایز نیست.. تکذیب میکنی، مثل این است که خدا و پیغمبر را تکذیب کرده ای.. میگویی مسئله چنین نیست، میگویند: فلان عالم نوشته در فلان کتاب و چنین است.. میگوید مجتهدم و رأی رأیِ خودم است.. به هیچ آخوندِ گردن کلفت نمیتوان گفت مجتهد نیست، عادل نیست، زیرا او هم جمعی قلچماق به نام طلبه دارد که هرچه میخواهند میکنند.. بسیاری از حکام از میان اینان چند نفر را برگزیده و نوشته هایِ او را اجرا میکنند و در عوض آن آخوند هم هرچه بابِ میلِ حاکم باشد مینویسد و با هم شریکِ غارتِ مالِ مردم میشوند ******************************* دوستانِ عزیزم، گونۀ خاصی از موجود عجیب و نوعی انگل، درسرزمینِ پاکمان وجود دارد، به نامِ «ملا» و «آخوند»، که در عینِ استفاده از تمامیِ مواهبِ قانونی و غیر قانونیِ این سرزمین، خود را ملزم به اطاعت از هیچ قانونی نمیدانند و هر زمان که بخواهند خدایشان را به جانِ این مردم می اندازند، تا نکردۀ خود را توجیه کرده باشند عزیزان و نور چشمانم، بدانید که این موجودات انگلی به نام «ملا» و«آخوند»، طبعشان، طبعِ "خوک" است.. چنانچه اگر خوراکی برایِ خوردن نداشته باشد، مدفوعِ خود را میخورد.. ولی حالا که تمامیِ کشت زارها و مزارعِ ایران به دستان کثیفشان افتاد است، برحسبِ عادتِ دیرینۀ خوک بودنشان سمتِ مدفوعشان میروند، ولی اینبار مدفوعشان را به خوردِ عده ای مردمِ نادان و عرب پرست در ایران میدهند، تا سفرۀ چَمَنشان آلوده نشود.... آخوندِ بی اصل و ریشه و حرامی که روزی درحوزۀ علمیه، مدفوعِ خود را میخورد، برای این بود که جایِ خوابش بویِ گند و گوه ندهد... حالا این مردمِ عرب پرست و بیخرد را مجبور به خوردن مدفوعشان کرده اند، تا مزرعۀ تفریحشان امن باشد... مطمئن باشید هیچگاه در زندگی، قشری وقیح تر و کثیف تر و پست تر از «خاخام ها» و «کشیش ها» و «آخوند و ملایان» نخواهید دید اینها مبلّغ هستند، آنهم مبلّغِ دین و مذهبِ غیر انسانی... دوستانِ من، دوری کنید از مُبَلغّان، چراکه مُبَلّغان، دروغگویانی هستند که مشروعیّتِ حَرّافی و چرت و پرت گوییِ خود را، از قاضیانِ کلاشِ دین دریافت کرده اند و بدانید که آخوندِ خوب، آخوندِ مُرده است... بهترینشان، شهوت بازترینشان است دوستانِ بزرگوار، «ملا و آخوند» را آموخته اند و میآموزند، تا کاری کنند که مردم همیشه به سخنانِ ابلهانه و خزعبلاتِ آنها گوش دهند؛ هیچ ملا و آخوندی، برایِ شنیدنِ سخنانِ مردم آموزش داده نمیشود. اگر آخوند و ملایی بداند که شما به جایِ داشتنِ گوش، صاحبِ زبان شده اید، باید مراقب سرتان باشید که در معرضِ خطر خواهد بود خوشبختی زمانی به مردمِ این سرزمین رو میکند که، دانشمندانِ درد کشیده و دردمند، در آزمایشگاه هایِ خویش، قادر به کشفِ دارویی گردند تا جَهش یافته ترین ویروسِ مهلکِ تاریخِ بشر، که آخوند و ملّا و متولّیِ دین نام دارند را برایِ همیشه از بین ببرد... این ویروس به قدری مهلک است که درکوتاهترین زمانِ ممکن میتواند، حساسترین عضوِ بدن که مغز نام دارد را، در چنگ توهّماتِ لاعلاج خود گرفتار کند و میزبان و قربانیِ بیچاره را به یک احمقِ عرب پرست و متعصب تبدیل میکند و قربانی و گیرندۀ این ویروسِ خطرناک، دیگر نمیتواند تعادلِ عقلانیِ خویش را سامان دهد --------------------------------------------- امیدوارم این ریویو برای شما ایرانیانِ خردگرا مفید بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
کتاب فوق العاده ای بود. با اینکه حجم کتاب زیاد بود و خیلی ازقسمت ها به شرح ماجراهای اضافی و اتفاقات عادی سفر پرداخته بود، اما بقیه قسمت ها بسیار دوست داشتنی بود.مشابه اتفاقاتی که در ایران زمان قاجار رخ داده در زمان حال هم به شدت دیده میشه. استفاده ابزاری از دین، خرافه پرستی شدید، عدم تفکر و تعقل اهل دین و مردم عادی، سو استفاده حکام از اعتماد دینی مردم و استفاده از علما و ملاهای درباری برای گمراهی مردم، نبود هیچ مقام مسئول در مقابل اتفاقات و تعرضات به مردم، توهم دائمی توطئه توسط سران مملکت و حتی انگ زدن و برچسب زدن به افرادی که مخالف حکومت و یا تفکر حاکم بر جامعه هستند برای خلاصی از انها. حتی فرد گرایی که خصلت ازلی و ابدی ایرانیان است هم در این کتاب به وفور دیده می شود. تلاش مردم برای رسیدن به اندک آزادی و انحرافات مسیر آزادی به دلیل نداشتن اگاهی و اطلاعات از حقوق انسانی خود و خرد جمعی و هم چنین نبود سندیکاها و گروه های مختلف برای بیان نیازها و خواسته های مشروطه بسیار دردناک است. چیزی که در حال حاضرهم به وفور دیده می شود. مشابه نامه های نوشته شده توسط حاج سیاح و بقیه ازادی خواهان به شاه, ملاها و مردم هم در زمان حال توسط بسیاری از روشنفکران، دلسوزان، و آزادی خواهان مدنی هر روزه انجام می شود اما متاسفانه مشابه سران قاجار هیچ یک از سران حکومت توجهی به آن ها نمی کنند. حیف که حافظه تاریخی ملت ایران به شدت اندک است. کتاب به شدت توصیه میشه. و باید توجه داشت که کتاب اصلی در جمهوری اسلامی به دلیل همین شباهت های فکری حکام ممنوع الچاپ است.
ایران در ۱۵۰ سال پیش چگونه بوده است؟ کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ را بخوانید. اروپا در ۱۵۰ سال پیش چگونه بوده است؟ سفرنامه حاج سیاح را بخوانید. اگر تصاویری که این دو کتاب از ایران و اروپا ترسیم کرده اند را کنار هم بگذارید می توانید عقب افتادگی ایران دوره قاجار و اروپای مدرن سال ۱۸۵۰ را تصور کنید. در واقع همان طور که مرحله به مرحله از راه زمین و دریا و راه آهن با حاج سیاح همراه می شویم، همراه او از زندگی متمدن اروپا و تضاد آن با ایران دوران قاجار متعجب می شویم. در قسمتی از سفر به اروپا، حاج سیاح از خیابانهای نورانی در شب (پیش از لامپهای برقی)، خیابان های سنگفرش، اجرای اپرا و در کل نظم و تمدن اروپا تعجب می کند. در آن لحظه از خود می پرسید چرا ما پس از ۱۵۰ سال هنوز آنجا نیستیم؟
میرزا محمدعلی محلاتی در سال 1215، در محلات به دنیا آمد او هجده سال در سفر بود و به کشورهای مختلف جهان رفت و به «حاج سیّاح» معروف شد
سفرنامه حاج سیّاح به فرنگ، شرح سفرهای او در اروپاست. او به عربستان، هندوستان، مصر، جیبوتی، روسیه، عثمانی، کشورهای اروپایی و آمریکا سفر کرده است
حاج سیّاح شرح حال و زندگی خودش را در سفر اروپایی نوشته است. کسی که این کتاب را بخواند، شک نمیکند که در این کتاب، به صورت سفارش شدهای سعی شده، با هرجایی که پای یک روحانىِ آزاده بزرگ در میان است، برخورد شود؛ عملاً نام او کتمان شود و ماجرای او مطرح نگردد
"چرا باید حاج سیّاح را بهتر شناخت؟ میشود جوابهای متعددی به این پرسش داد: برای این که او اوّلین ایرانی است که سیر و پُر، در دوران مدرن، جهان را دیده است، با بسیاری از بزرگان نیمة دوّم سدة نوزدهم میلادی، از جمله تزار روس، گاریبالدی؛ امپراطور بلژیک، رئیس جمهور آمریکا، دیدار و بحث کرده و از آن گزارشی به دست داده است؛ برای اینکه او نخستین نویسنده روزنامة زندان در تاریخ معاصر ما است؛ برای اینکه او نخستین ایرانی است که عبارت «حقوق بشر» را به همان معنا و زاویة کاربرد امروزی آن به کار برده است؛ برای این که از نخستین کسانی است که مشروطهخواهی کرده است و مطلوبش از آن فرهنگسازی مدرن بوده است؛ برای این که پس از دیدن بخش بزرگی از جهان سرتاسر ایران را هم گشته است تا نخستین آدمی باشد که کوشیده باشد تمامی این «گربه» را در دل و ذهنش داشته باشد بهعنوان یک پدیدة آمپریک و برای ارجاع به آن به وقت اندیشه و سخن، و...
حاج سیّاح با راه افتادنش به دور دنیا برای، به قول خودش، «پیدا کردن آدمیّت،» برای «کشف» خودش به عنوان سوژة مدرن، در روزگاری جهانیشده، در اقالیمی بیرون از اقلیم عرفی و مذهبیاش، یکی «از نقطه عطف»های تاریخ شناخت و پرداخت «خود» است در فرآیند تجدد ایران. حاج سیّاح -این طلایهدار رویاروئی گوشت و پوستی ما با وسعت جهانی مدرنیّت- به کشف جهان میرود تا خودِ مدرن را کشف کند؛ این سفر آفاق آن روی سکّة سفر انفس است، در عصر مدرن. میرزا محمد علی محلاتی از محلات راه میافتد و میرود و میرود و از خود دور و دورتر میشود تا این خود نوین را، که همیشه همواره دُور و روبروی او جائی آویخته از افق مقابل است، دنبال کند. من میخواهم بهخصوص توجّه شما را به این عبارت در متن «مصاحبه» جلب کنم: «من پویندهای بودم به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود.»....
از مقدمهی ترجمهی مصاحبهی حاج سیاح با روزنامهی آمریکایی اینتراوشین به تاریخ 12 ژوئن 1875
این کتاب بخش هایی از خاطرات سفر حاج سیاح است به دور دنیا.حاج سیاح در دوران ناصرالدین شاه قاجار می زیسته و در سفری طولانی و بیشتر به صورت پیاده از آذربایجان به قفقاز و سپس روسیه و اروپا و حتی آمریکا می رود و در جریان این سفر دیده های خود را می نویسد که خواندنی است.
I've had read this book twice before my last reading. Once at the age of 15 and once when I was in college in the early 70s.
Both times, I was fascinated by the similarities that existed between the author's depiction of the parasitic nature of the mullahs he witnessed (along with detailing how the ruling apparatus catered to their needs and wants,) and the status of the mullahs of my time. In other words, the Pahlavi era that I was being raised in (despite looking modern on the surface,) was no different than Haaj Sayaah’s time, when it came to religion.
This time around though, I’m in total understanding of why this very book has been banned in the Islamic Republic land. The situation still remains the same as how it was at Haaj Sayaah’s time.
این کتاب خاطرات سفرهای داخل ایران حاج سیاح در دوره ناصرالدین شاه تا محمدعلی شاه و جریان مشروطه است، با توجه به این که نویسنده سفرهای بسیاری انجام داده دید بازی دارد و با سیاست و رفتار شناسی انسانها آشنایی دارد، تحلیل های او و پیش بینی هایی که از رفتار اطرافیان دارد گواه دور اندیشی و دقت اوست. و اما داستان کتاب، بسیار جالب و جذاب بود مخصوصا برای من که همیشه با خواندن تاریخ مشروطه مشکل داشتم و از آن فراری بودم نکات و ابهامات بسیاری را روشن و رفع کرد. بارها تاسف خوردم و اشک ریختم از تکرار رفتارها و اشتباهاتی که در آن زمان وجود داشت و هنوز در قالب مدرن ادامه دارد و از عادات مردم ما حذف نشده، بنظرم بخشی از این رفتارها از قبیل خود خواهی و تنبلی و تن پروری ناشی از یاس مردم از کار و تلاش صادقانه بوده است چرا که حاکمان ظالم با دادن امتیاز به نزدیکان و چاپلوسان و مالیاتهای کمر شکن مردم را تحت فشار زیادی قرار می دادند، و بخشی دیگر ناشی از تعصبات نا بجا. بخش جذاب دیگر مبارزات مردم شهرهای مختلف برای بدست آوردن حق حکومت مشروطه بود که در این بین مقاومت مردم تبریز به سرکردگی ستارخان و باقرخان که کسبه ای معمولی و از قشر مردم عادی بودند مثال زدنی است. تنها مشکلی که داشتم تعداد زیاد شخصیتها و اسامی شبیه به هم بود که روند خواندن را کند میکرد و بارها مجبور میشدم به عقب برگردم تا منصب یک شخصیت یا اخلاق او را به یاد آورم.
بعد از کتاب حاجی بابا، که مقدمه رو در بخش مربوطه گفتم، به سراغ این کتاب رفتم. تِم کتاب خیلی متفاوت بود. شخصیت حاج سیاح بسیار متفاوت بود. یه انسان بزرگ و ماجراجو که کل دنیا رو سفر کرد. از شهر و دیار خودش دل کند، به قناعت زندگی کرد و با آموزش زبان هزینه سفرش رو جور میکرد. مهمترین درس این کتاب برای من، قناعت کردن بود و اینکه تو شرایط سخت با زندگی کنار بیام و همیشه یادم باشه که از شرایط من بدتر هم وجود داره. یاد بیت سعدی افتادم که "هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم"
A groundbreaking and shocking book about Persia in the Qajar period. The author gives us a clear understanding of the brutality of government from Naser al-Din Shah (1848 -1896) to the Persian Constitution Revolution of 1911. The writer is Mirza Mohammad Ali Mahalati, also known as Hajj Sayyah, which means Mister World Traveler. He was one of the pioneers of political reform and a human rights activist in Modern Iran. Haj Sayyah returned to Persia in July 1877 after 18 years of touring all around the world through the Ottomon empire and Europe, to the U.S, India, China, and Japan. Sayyah received a letter from his mother which obliged him to return to Persia and meet with her for one last time. This letter changed his life and the history of Iran. Because he returned to Iran, he played a major role in awakening people to rise against the Qajar corrupted system. After he decided to come back, he started writing this book. Sayyah traveled through Persia and journals everything he encounters - the poor condition of life, injustice, weak public infrastructure, lack of safety and widespread ignorance from the public to the king. These realities shocked Sayyah so deeply because he had been living in different kingdoms and had been exposed to the modern world. In this book, we get a full view of the cultural and economic conditions of Persia during the dark and scary times of Qajar. Sayyah had frequently been invited to Naser al-Din Shah's palace and initiate dialogue with him. He saw the king is a selfish and jealous, bloodthirsty monster. The kings systemically killed, tortured or banished "any people who love Iran to try to save the country from downfall". People such as Mirza Taghi Khan Farahani, better known as Amir Kabir; who was the first person that established formal schooling in Persia and sent students to Europe to rebuild Persia. Amir Kabir was Shah's right-hand and his brother-in-law. He been banished and got executed. Reading this book was an eye-opening experience to me, at first pleasant then horrifying. Before reading, I didn't grasp the magnitude of injustice and cruelty of the Qajar dynasty which Sayyah observed and tasted. This book is a hidden gem and I recommend primarily to anyone who would like to know about how one Iranian started to think about modernity and human right. More importantly, this book is a pertinent message about how lives can be sacrificed for freedom and rule of law.
کتاب خاطرات حاج سیاح مانند الماس گمشده ی نادیده ای اتفاقی بر من پیدا شد. وجدان بیدار و نگاه مدرن میرزا محمد علی محلاتی بسیار روشنگرانه عصر تاریک قاجار را شرج میدهد. نویسنده فجایع زمامداری ناصر الدین شاه را بیان میدارد و به شرح بستر انقلاب مشروطه از نگاه خود می پردازد.
. خاطرات حاج سیاح یا دوره ی خوف و وحشت سرگذشت سفرها و وقایع گذشته بر حاج سیاح در داخل ایران است. بیشتر حجم کتاب مربوط میشه به۲۰ سال آخر سلطنت ناصر الدین شاه و حجم کمی از کتاب هم به وقایع زمان مظفر الدین شاه،محمد علی شاه و وقایع انقلاب مشروطه میپردازه. بر خلاف چیزی که از یک سفرنامه انتظار میره، این کتاب سیر داستانی بسیار جذاب داره و به خصوص در بعد از داستان زندان رفتن حاج سیاح انقدر وقایع هیجان انگیز میشه و بعضا سیر وقایع تند میشه که اصلا گذر وقت رو هنگام مطالعه ی کتاب حس نمی کنید. قلم نویسنده بسیار شیوا و رسا بوده و انتقادات بی پرده بیان میشن. این کتاب دیدی بسیار خوب در مورد دوران زمامداری قاجارها و به خصوص سالهای منتهی به انقلاب مشروطه میده که هر چند داستانی پرآب چشمه ولی سرشار از عبرت است و درس. نکته ی مثبت این کتاب اینه که حاج سیاح به طبقه قدرت بسیار نزدیک میشه و روایتی دست اول از کردار افرادی به ما ارایه می کنه که تو کتابهای دیگه به عنوان افراد جامدی تصورشون میکردیم. من بسیار از این کتاب لذت بردم و مطالعه اون رو به توصیه می کنم.
بهترین سفرنامه ای که از یک ایرانی خوانده ام. این سفرنامه که بیشتر کشورهای اروپایی را در بر می گیرد در حدود سالهای ۱۸۵۹ تا ۱۸۷۱ اتفاق میفتد. متاسفانه کتابی که از سوی انتشارات سخن چاپ شده ، ناتمام می باشد و معلوم نیست ادامه آن را چگونه می توان بدست آورد چرا که حاج سیاح در کتاب دیگر خود به نام ( خاطرات حاج سیاح ) که مربوط به دوران اقامت وی در ایران در زمان حکومت ناصرالدین شاه می باشد از سفر خود به آمریکا و هندوستان ... نیز یاد کرده است که در این سفرنامه نیامده است . حاج سیاح مردی شیفته سفر است که با دست و جیب خالی اقدام به سفر می کند و در طول سفرهایش زبانهای خارجی می آموزد که به کارش می رسد . وی موفق به دبدار با چندین پادشاه اروپایی شده و نخستین ایرانی است که ظاهرا گذرنامه آمریکا را دریافت کرده است.
حاجی سیاح (میرزا محمدعلی محلاتی) از عجوبه های تاریخ معاصر . هم عصر قاجاریه و مشروطه است. او درویش یه لا قبایی بوده که پای پیاده پس از قدری طلبگی پای پیاده به سیر جهان می رود و تکه های عمامه اش را می فروشد تا نان بخرد. او از تفلیس و ترکیه و ایتالیا و پاریس و نهایتا آمریکا و ژاپن و هندوستان سر در می آورد و زبان های ترکی و عربی و فرانسه و انگلیسی را طی سفر طولانی 18 ساله یاد می گیرد و سال ها خارج از ایران به سیر و سفر می پردازد و توشه و تجربه و دانش می اندوزد و به ایران که بر می گردد کمی در کار سیاست و مشورت وارد می شود و سر از زندان هم در می آورد و بنابر ار اسناد موجود او اولین ایرانی است که به شهروندی آمریکا در می آید و حتی با رییس جمهوروقت دیدار می کند
به نظر حاجی سیاح برای خودش مارکوپولویی بوده و چیزی از برادران امیدوار کم ندارد
************
... ر ميدان سنك مارلو ديدم تختى از تخته نهاده و بر اطراف چوبها بسته و مفتول كشيده و چراغها بر آن مفتول ها آويزان و تختى مفروش، در ميان ميزى نهاده و هفت كرسى گذاشته، هفت نفر از بزرگان بر آنها نشسته و گردون قرعه مملو از اسامى و نمره، طفلى را چشم بسته، آن طفل دست مى برد و آن نمره را با دست بيرون مى آورد و چون اسم كسى بيرون مى آمد از خوشحالى نمى توانست به جاى خود آرام بگيرد. چون مى خواستند گردونه را بگردانند، پاكوبان و از چشم و گوش هوش به جانب گلدسته نگران كه آيا قرعه فال بنام كه زده شود و بعد در گلدسته بر كله چوبى گلوله مانند چراغ برق ملونى آتش مى دهند به الوان مختلفه كه هر گاه سوزنى افتاده باشد در هر جاى ميدان مى توان يافت. زنان و دختران به لباسهاى بييار نظيف و بر زمين خرامان مى رفتند و در غرفه ها نيز دختران حور منظر، سرها از غرفه ها بيرون كرده، واقعا صفحه ى جنت موعود مشهود مى نمود.
من انتظار نسخهی منظمتر و دقیقتری از علی دهباشی داشتم. به نظر میآید که کار انگار با عجله انجام شده. با آن که معلوم زحمت زیادی برای آن کشیده شده اما گویی از نظم چندانی برخوردار نیست. دقیقاً معلوم نیست مصحح در پی حفظ مو به موی کتاب بوده یا قصد داشته آن را برای خوانندهی امروزی پیراسته کند؟ چند کلمهای هم هست که هیچ اشاره به معنای آن نشده حال این که در مقدمه گفته شده است مثلاً قهوهخانه معادل کافه است. اما خود کتاب فینفسه جذاب. (گرچه قدری مطول) و حاوی نکاتی جذاب است.
یه جاهاییش واقعا خسته کننده میشد و چند با تصمیم گرفتم نصفه ولش کنم ولی خب هر جوری بود تا تهش خوندم،و بار هو غبطه خوردم به این میزان از تلاش و پشتکار یک نفر در اون زمان برای یادگیری زبان های مختلف،و اینکه خدا چطوری مدام براش میرسوند😉
کتابی ارزشمند که وضعیت اجتماعی و سیاسی دوران رابه شیوایی بیان می کند و دلایل بروز انقلاب مشروطه و پیروزی آن را نشان می دهد خواندن آن را به دوستداران تاریخ ایران توصیه می کنم.