ابوالهول ایرانی: «امیرعباس هویدا و معمای انقلاب ایران» به انگلیسی The persian Sphinx: Amir Abbas Hovayda and The riddle of The Iranian Revoution که در ایران به «معمای هویدا» معروف است، نام کتابی است از عباس میلانی که توسط عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی به فارسی برگردان شده است.
این کتاب در سال ۲۰۰۰ میلادی در واشینگتن چاپ شده و در سال ۱۳۸۰ به فارسی برگردان گردیده و چاپ دوم آن در ۵۰۰۰ نسخه توسط نشر پیکان و در قطع وزیری کوچک با جلد شومیز منتشر شده است. همچنین این کتاب با نثر فارسی توسط نویسنده با نام «معمای هویدا» در سال ۱۳۸۱ در انتشارات آتیه چاپ شده و توسط رادیو آلمان بعنوان کتاب سال انتخاب شده است
Abbas Milani is the Hamid and Christina Moghadam Director of Iranian Studies at Stanford University and a visiting professor in the department of political science. In addition, Dr. Milani is a research fellow and co-director of the Iran Democracy Project at the Hoover Institution. His expertise is U.S./Iran relations, Iranian cultural, political, and security issues.
بدون شک امیرعباس هویدا یکی از خاکستری ترین چهره های تاریخ معاصر ایران است. از طرفی هیچگاه در برابر شاه مخالفتی انجام نداد و در برابر سو استفاده آشکار وی از قدرت و نقض قانون اساسی ساکت بود. هیچ گاه تلاشی برای ورود به حریم های خصوصی شاه نکرد و مسایل نظامی، ساواک و انرژی هسته ای را یکسره به وی واگذاشت. راز دوران طولانی نخست وزیری وی نیز همین فروتنی در برابر شاه بود. اما از سویی دیگر بسیار اهل ادب و هنر و فرهنگ بود، کارنامه مالی اش کاملا شفاف بود و اثری از فساد در آن به چشم نمی خورد(که در میان سران رژیم پهلوی بسیار نادر بود!) و همواره با روشنفکران رابطه خوبی داشت. افرادی چون هدایت و چوبک از دوستان نزدیک وی بودند. می گفتند فرانسوی و انگلیسی و عربی را حتی بهتر از زبان فارسی صحبت میکند و همچون همینگوی عاشق و شیفته پاریس است.
به طور کلی می توان دوران نخست وزیری هویدا را به دو دوره تقسیم کرد. در دوره اول با انرژی و امید فراوان تلاش می کرد اوضاع کشور را بهبود ببخشد، با فساد مقابله کند، روشنفکران مخالف رژیم پهلوی را به همکاری با دولت ترغیب کند و ایده های بلند پروازانه خود را پیاده کند. اما در دوره دوم کم کم دچار سرخوردگی و ناامیدی از تغییر وضعیت موجود شد و تنها به ماندن در پست نخست وزیری بسنده کرد. گویا معتاد قدرت شده بود و تنها می خواست در این مقام ابقا شود. می گفت اگر برود کسی بدتر از او بر سر کار خواهد آمد. در دوره صدارت وی ایران شاهد رشد اقتصادی بی سابقه ای بود و هم چنین میزان خفقان سیاسی نیز روز به روز بیشتر شد. بسیاری همین سیاست توسعه ناهمگون را عامل فروپاشی سلسله پهلوی می دانند.
پایداری هویدا در مقامش دست کم تا حدی نتیجه این واقعیت بود که او نه تنها پذیرفته بود که ایران حکومتی یک نفره است، بلکه خود منادی و مبلغ این نظریه بود.بارها گفته بود که در ایران شاه شخص اول مملکت است و لاغیر.می گفت شخص دومی هم در کار نیست. تاکید داشت که شاه فرمانده و رهبر و مرشد ملک ایران است. خود را رئیس دفتر شاه معرفی می کرد. از همان آغاز صدارتش دریافته بود که اندیشه های لیبرالی او با گرایشات خودکامه شاه نه تنها سازگاری ندارد که در تضادی حل ناشدنی است. اما او نیز مانند نسلی از تکنوکرات های ایران نوعی شرط بندی تاریخی کرده بود. امیدوار بود که رشد اقتصادی و گسترش طبقه متوسط، سرانجام تمایلات استبدادی شاه را تخفیف و حتی تغییر خواهد داد.
هویدا پس از دوران نخست وزیری بارها فرصت خروج از کشور را داشت اما مادر مریضش، بیزاری از غربت و عشقش به ایران مانع این کار شدند. حتی پس از انقلاب نیز فرصت فرار داشت اما خود را داوطلبانه تسلیم رژیم جمهوری اسلامی کرد چون مدعی بود بیگناه است و می تواند در دادگاه از خود دفاع کند. بدون شک دادگاه انقلابی وی و مرگ تراژیک و فجیعش توسط صادق خلخالی ذره ای به عدالت نزدیک نبود. در دادگاه خود در واکنش به این که در کیفر خواست آمریکایی ها را ارباب وی خوانده بودند، مدعی شد که اگر آن ها ارباب من هستند من در این جا چه کار می کنم؟ کدام یک از نخست وزیر های قبل و بعد از من اکنون در تهران هستند؟
هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزم اندیش و انعطاف ناپذیر می نمودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاری اش بیش از پیش خودرای و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خنده آرامی که بر چهره اش نقش بسته بود می گفت: بر هر دو تبارتان لعنت باد
دوستان گرانقدر، همانطور که مشخص است، کتاب در موردِ یک مدیرِ خردگرا و دولتمردی به نامِ «هویدا» میباشد و بیشتر مایلم تا شما عزیزان این کتاب را بخوانید تا زحمتی که جناب آقای «میلانی» برای نگارش این کتاب کشیده اند را درک کنید كتاب "معمای هویدا" یكی از تك نگاری های شاخص در حوزهٔ تاریخ نگار معاصر است. آقای میلانیِ گرامی، 6 سال برای گردآوری اطلاعات دربارهٔ این كتاب وقت گذاشته و سرانجام با مصاحبه های مختلف و مراجعه به منابع گوناگون و یافتنِ اسناد و اطلاعات درجه اول، این کتاب را نوشته است ******************** میلانی میگوید: به این نتیجه رسیدم كه باید تاریخ مان را از نو بخوانیم و بسنجیم. پذیرفتم كه به نوعی خانه تكانی تاریخ محتاجیم ----------------------------------------------- امیدوارم از خواندنِ این کتاب لذت ببرید «پیروز باشید و ایرانی»
«چند خطی در مورد معمای هویدا» کتاب "معمای هویدا" عباس میلانی یکی از بهترین کتاب های تاریخی بود که تا به امروز مطالعه کردم.عباس میلانی شش سال صرف آماده سازی این کتاب کرد تا با مصاحبه با افراد گوناگون و بررسی اسناد معتبر یک اثر استخوان دار مستدل تهیه کنه و نتیجه کار الحق و النصاف، خواندنی و جذاب از آب در آمده. امیر عباس هویدا رو میشه یکی از خاکستری ترین شخصیتهای تاریخ قلمداد کرد.خواندن این کتاب هم مهر تاییدی بر همین قضیه است.میلانی سعی کرده نکات مختلف زندگی هویدا رو بررسی کنه و هر جا مدرکی بوده با مدرک در موردش توضیح بده و جایی هم که نتوانسته به مدرک معتبر دست پیدا کنه هم به مخاطب گفته.مثلا تلاش او برای مصاحبه با فرح که علی رغم پیگیری های زیاد میلانی متاسفانه در نهایت با جواب منفی او مواجه شد .هویدا مثل اکثریت مطلق مسئولان رژیم پهلوی شخصیتی بله قربان گو در برابر محمدرضا پهلوی بود.فساد مالی در کارنامه اش نداشت.حتی در کیفرخواست دادگاه انقلاب به ریاست خلخالی هم بحثی در مورد فساد مالی نشد.اینکه سیزده سال در مسند نخست وزیری باشه و از نظر مالی کارنامه تمیزی داشته باشی مساله ایست ارزشمند و البته بسیار نادر.او رابطه ی خوبی با هنرمندان و روشنفکران داشت.هدایت و به ویژه صادق چوبک از دوستان نزدیک هویدا بودند.بخشی از کتاب به رابطه پر فراز و نشیب هویدا با ابراهیم گلستان میپردازه که نکات جالب و خواندنی داره.کتاب و فیلم "اسرار گنج دره جنی" ابراهیم گلستان(معرفی این کتاب رو قبلا نوشته ام) و چالش هایی که این فیلم ایجاد میکنه در این کتاب به تفصیل در موردش پرداخته میشه.عباس میلانی از ابتدا تا انتهای زندگی هویدا رو چنان دقیق بررسی کرده که هر حرفی در مورد کتاب،شاید ابتر به نظر برسه و حق مطلب رو ادا نکنه.از خانواده هویدا صحبت میشه،از زندگی در بیروت و پاریس تا نحوه ورود او به عالم سیاست و دوره طولانی و پر فراز و نشیب نخست وزیری اش.دوره ای که به گفته میلانی میشه به دو بخش تقسیمش کرد.بخش اولی که واقعا اهداف خوب و مترقی داشت ولی بخش دوم دوره صدارت او با تغییرات احوال هویدا همراه میشه .از زندگی خصوصی هویدا هم در کتاب میخوانیم.از ازدواج و طلاق او با لیلا امامی.مباحثی در مورد انحرافات جنسی هویدا مطرح بوده که میلانی سعی کرده این مساله رو هم از قلم نندازه و صحت و سقم اون رو بررسی کنه. طبیعی است وقتی زندگی نخست وزیر 13 ساله شاه را میخوانیم،با کم و کیف حکمرانی نظام پهلوی هم آشنا میشیم..نحوه تصمیم گیری ها،دخالت های نا به جا،اختلافات نخست وزیر و سایر کارگزاران حکومت از سایر نکات مهمی است که در کتاب مورد بررسی قرار میگیره.انتهای کتب عکسهایی از زندگی هویدا از دوران کودکی تا واپسین روزهای سپری شده در زندان و دادگاه میبینیم که حسن ختامی است بر این کتاب خواندنی و ارزشمند. کتاب با این پاراگراف به پایان میرسه: هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزم اندیش و انعطاف ناپذیر بودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاری اش بیش از پیش خودرأی و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خنده ی آرامی که بر چهره اش نقش بسته بود میگفت: «بر هر دو تبارتان لعنت باد»
یه چند روزی رو تو حال و هوای قبل و حین انقلاب بودم و واقعا حس غریبی دارم. به این فکر میکنم که اگه در اون زمان، رسانه و آگاهی امروزی وجود داشت باز هم مردم انقلاب میکردن یا فقط به فکر اصلاحات بودن؟ چند نفر از افرادی که در انقلاب ۵۷ سهم داشتن امروز از انتخابشون راضی هستن؟ آیا واقعا نقض شدن کامل حقوق فردی و اجتماعی در روز های اولیه بعد از انقلاب بیم تشکیل حکومتی به مراتب دیکتاتورتر و خودکامه تر رو نمیداد؟ یه بخش هایی از کتابو خیلی دوس داشتم، دلم خواست اینجا بنویسم که هر از گاهی بخونمشون؛ _ نقل قول از هویدا :«ما ایرانی ها با حرف زندگی می کنیم. تمام زندگی و تمام فلسفه ی ما عبارت از یک مشت اختلافات بیهوده و بی معنی نسبت به کلمات است… همه ی اصلاحات را با کلمه می کنیم و همه کارها را با لغت انجام می دهیم، اما به مجردی که پای عمل به میان می آید، همه می گویند، آقا ول کن، مگر درست می شود.» _ [برخلاف شاه که فکر میکرد رشد اقتصادی اولویت بر همه چیز داره و خود به خود باعث تحولات سیاسی و رفاه اجتماعی میشه، هویدا و مشاورانش برعکس فکر میکردن اما متاسفانه دنباله رو شاه شدن و هرگز سعی نکردن به طور جدی در این زمینه شاه رو تفهیم کنن.] نقل قول از هویدا :«در ایران ﴿همه کس می خواهد رئیس باشد.﴾ بهتر نیست که قبل از عوض کردن نظم مملکت خود… زندگی خانوادگی و اجتماعی ﴿خودشان﴾ را درست کنند.» _ می گویند هر انقلاب و حرکت اجتماعی توده ای، محتاج اسطوره ای است. می گویند توده ی مردم را به ظاهر نه شعور و خرد، که شعار و اسطوره به حرکت وا می دارد. انقلاب ایران هم از این قاعده مستثنی نبود و “جمعه سیاه”، در کنار ماجرای “سینما رکس آبادان”، به دو اسطوره موثر انقلاب بدل شدند. _انقلاب اسلامی با تکیه بر شعار هایی کلی به قدرت رسیده بود. رهبران انقلاب هرگز جزئیات برنامه های احتمالی خود را شرح نمی کردند. می گفتند برانداختن سلطنت درمان همه ی دردهای اجتماعی است. می گفتند بحث در جزئیات را باید “به بعد از رفتن شاه” موکول کرد. ….. به علاوه، نقض حقوق بشر، دادگاه های نظامی و فرمایشی از مهم ترین شکایات مردم و مخالفان علیه رژیم سابق بود.
هیهات بر آنکه وطن ندارد - نیچه شما قربانی میخواهید، من چه دفاعی از خود بکنم، من تسلیم هستم هویدا خطاب به خلخالی ، ساعتی پیش از قتل
عباس میلانی، استادِ ایرانشناسیِ دانشگاه استنفورد، در این کتاب، روایتی نفس گیر از زندگی و زمانه یِ "امیرعباس هویدا"، نخست وزیرِ مقتولِ سلطنت پهلویِ دوم ارائه می دهد، از طفولیتِ آرام تا غُربت نشینی یِ نوجوانیَش میگوید وَ به تحصیلِ پُرماجرا تا مرگِ تراژیکَش نگاهی دقیق می افکند، او با نثری حقیقتاََ شیوا، ما را با خود به سفرِ تلخِ تاریخِ معاصر می برد
اولا َعباس میلانی، نویسنده و پژوهنده ی دقیق و منصفِ کتاب که خود را وابسته به هزارفامیلِ دوره ی 50 ساله یِ پهلوی میداند، بِجد و جَهد بَر آنست که مبادا متاثر از قضاوت، سهوِ در تحلیل و یا شُبهه در روایت ها، ارزندگی یِ آکادمیکِ اثر کمرنگ شود. جالب تر اینکه او بر خلافِ جنبه ی بصریِ مصاحبه هایِ گاه و بیگاهَش در کانال های فارسی زبانِ خارج از کشور که با مکثِ در گفتار همراه است، وقتی قلم بِدست میگیرد، سوار بر اسب معلوماتِ غنی از ظرافت هایِ رواییِ زبان فارسی، به هنرمندانه ترین صورتِ ممکن، داستانِ این زندگیِ پُرماجرا و خبرساز را با استناداتی درخور به منابعی یکسره موثق و قابل اعتنا، برایمان تعریف میکند
دوما کتاب در قالبی روایی-داستانی از یکسو و وجهِ مستندَش از دیگر سو سرعت خوانشِ بالایی را باعث میشود ضمناََ ترتیبِ زمانیِ جالبِ ،"گُریزِ اولی به روزِ مرگ-روایتی مفصل از زندگی و صدارت-داستانِ دوباره و تفصیلی یِ چگونگی بازداشت و قتل"، از زندگی و زمانه ی ِ هویدا که 13 سال نخست وزیر ایران بود، تصویرسازی ها میکند که بسی خواندنی است و برای مخاطبانِ خاصِ سخن در ایرانِ98، درس آموختنی، چرا که عارف را یک اشاره بس است
سوما این کتاب برای عزیزانی که فارغ از حُب و بُغض، در اندیشه یِ اطلاع از روندهایِ تاریخ سازِ ایرانِ معاصر در بابِ مواردی از قبیلِ ساختِ قدرت و استحاله یِ ابریشمِ اصلاح خواهیِ روشنفکران در قَبایِ نخ کِش شده یِ مقام هستند، اثرِ شایسته ای تواند بود، فلذا عرض جسارتی میکنم و توصیه میکنم بخوانیمَش
ابتدا باید بگویم این قسمت از مقدمه کتاب به نظرم نوع نیاز جامعه ما و شخص خودمان را به بررسی مجدد تاریخ بسیار زیبا توصیف می کند: به این نتیجه رسیدم که باید تاریخ مان را از نو بخوانیم و بسنجیم. پذیرفتم که به نوعى خانه تکانى تاریخ محتاجیم. به نظرم رسید که فرضیات و گمانها و جزمیات پیشین را وا باید گذاشت و شناخت هر کس را از نو با پیروى از روش پیشنهادى دکارت بیاغازیم. او مى گفت در جستجوى روش علمى لازم دانستم که همه فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم و در همه چیز شک کنم جز در وجود ذهنیتى شکاک. ما نیز در ارزیابی ذهن و زندگی هرکس باید، به گمانم، با این فرض شروع کنیم که هیچ چیز قابل اعتنا و اعتمادی درباره اش نمیدانیم. باید این فرض را بپذیریم که دانسته ها و شنیده های پیشین مان شاید به قصد گمراهی مان بوده و تنها با ذهنی پالوده از رسوبات گذشته می توان به گرته ای از حقیقت دست یافت.
و اما کتاب معمای هوید !! که نه صرفاً زندگینامهی یک نخستوزیر، بلکه کالبدشکافی یک دوران است. دورانی که در آن روشنفکری، قدرت، و اخلاق در هم تنیدهاند و گاه در تضاد با یکدیگر عمل میکنند. عباس میلانی با نگاهی چندوجهی، تلاش میکند تا هویدا را از قالب کلیشهای «مقام دولتی» بیرون بکشد و بهعنوان انسانی پیچیده، متناقض، و درگیر با زمانهاش معرفی کند.
یکی از نقاط قوت کتاب، نثر روان و تحلیلی آن است که خواننده را بهراحتی با خود همراه میسازد. میلانی از سبک روایتمحور بهره میبرد و با ترکیب روایت تاریخی با تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی، توانسته است اثری جذاب و تأملبرانگیز خلق کند. کتاب با ساختاری منسجم و روایی پیش میرود که در آن زندگی هویدا بهصورت مرحلهبهمرحله و با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بررسی میشود. این ساختار باعث میشود خواننده بتواند سیر تحول شخصیت و موقعیت سیاسی هویدا را بهخوبی دنبال کند.
هویدا در این روایت، نه یک سیاستمدار صرف، بلکه روشنفکری است که در دل ساختار استبدادی زیست میکند. هویدا در این کتاب نه قهرمان است و نه ضدقهرمان. او انسانی است درگیر با تناقضها، در واقع روشنفکری که در دل استبداد زیست. او به ادبیات، فلسفه، و فرهنگ غربی علاقهمند است، اما در عمل، در خدمت نظامی قرار دارد که با بسیاری از ارزشهای روشنفکری در تضاد است. این تضاد، محور اصلی تحلیل میلانی است: آیا هویدا قربانی ساختار بود یا همدست آن؟ میلانی نشان میدهد که هویدا در تلاش برای حفظ استقلال عمل (حداقل تا سالهایی)، گاه به سازشهایی تن میدهد که از بیرون، نوعی بیاصالتی یا فرصتطلبی به نظر میرسد. اما خودش اذعان دارد، این سازشها نشانهی تلاش برای تغییر هر چند کوچک، حفظ عقلانیت، و جلوگیری از خشونت بیشترند.
میلانی در برخی بخشها، بهویژه در توصیف احساسات و انگیزههای هویدا، وارد قلمرو روانکاوی میشود بدون آنکه شواهد کافی ارائه دهد. این موضوع ممکن است برای خوانندهی تاریخی، کمی تفسیرمحور جلوه کند. همچنین گاها در روایت خود، همدلانه با هویدا برخورد میکند و نقدهای جدی مخالفان او را کمتر بررسی میکند. این موضوع ممکن است باعث شود خواننده احساس کند با یک روایت جانبدارانه روبهروست. ادعای آقای میلانی بر این است که کتاب بر پایهی اسناد تاریخی، خاطرات، مصاحبهها و منابع آرشیوی نوشته شده است. با این حال، برخی منابع شفاهی و نقلقولها ممکن است از نظر اعتبار تاریخی مورد تردید باشند و نیاز به بررسی بیشتر داشته باشند.
و در انتها کشته شدن هویدا، پایان زندگی یکی از چهرههای مهم سیاسی دوران پهلوی بود. شخصیتی که سالها در رأس قدرت اجرایی کشور قرار داشت. او در دادگاهی در همان روزهای نخست انقلاب، بدون حضور وکیل مدافع و در فضایی پرتنش، به مرگ محکوم شد. اعدامش بهجای اجرای رسمی، در راهروی زندان و با شلیک گلوله اجرا شد. مرگ هویدا، نه فقط پایان زندگی یک سیاستمدار، بلکه نماد فروپاشی گفتوگو در لحظهی خشم و انتقام بود. در واقع می توان گفت خشم انقلابیون بر عقلانیت سیاسی غلبه کرد. در حالیکه او بهعنوان یکی از عناصر کلیدی رژیم پیشین، میتوانست منبعی ارزشمند از اطلاعات تاریخی و پشتپردهی تصمیمگیریهای سیاسی باشد، تصمیم به حذف سریع او، فرصت بهرهبرداری از این دانش را از میان برد. این اقدام، نهتنها مانع از روشن شدن بسیاری از زوایای پنهان تاریخ معاصر ایران شد، بلکه نشان داد که در فضای پرتنش پس از انقلاب، احساسات گاه بر منافع بلندمدت ملی پیشی میگیرند.
راستش را بخواهید خواندن این کتاب برایم تجربهای فراتر از یک مطالعهی یک کتاب تاریخی بود. مواجههای بود با پیچیدگیهای قدرت، روشنفکری، و سرنوشت انسانی در بستر سیاست. هر فصل، مرا به تأملی تازه و گاه دردناک واداشت. بهویژه در صفحات پایانی، که خواندنشان برایم دشوار بود. نه فقط بهخاطر تلخی مرگ هویدا، بلکه بهخاطر این حس عمیق که بخشی از تاریخ، بیپاسخ و خاموش، از میان رفت. این کتاب مرا واداشت تا بیشتر به نقش عقلانیت در سیاست، به جایگاه روشنفکران در ساختار قدرت، و به بهای سکوت در لحظههای بحرانی فکر کنم.
از متن کتاب: چند ماه بعد، بالاخره سنگ قبری بر گور هویدا گذاشتند.تازه در آن زمان هم نام واقعی اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشاره غیر مستقیم به هویت کسی که آنجا در خاک خفته است بسنده کرده اند. پس از شصت سال زندگی پرفراز و نشیب، پس از پیروزی ها و شکست های متعدد، عشق های به کام و ناکام، پس از فلاکت ها و بدبختی های مهاجرت و شوکت و وسوسه ی قدرت، بعد از امیدهای مکرر به آزادی و دلشکستگی های مکرر از سرنوشت محتوم خویش، بالاخره از هویدا چیزی جز سنگی بر گوری ناشناس باقی نماند.
نام پاک من، زندگی فقیرانهام شهادتم علیه تو و مقامم در دولت چنان بر دعاویت سایه خواهند انداخت که تو در سایهی روایتت جان خواهی باخت آنچه دل تنگت میخواهد بگو، دروغ من زورآورتر از حقیقتهای توست.
سخته آدم واقعیتهای زندگی توی این جامعه رو ببینه و از خودش نپرسه چرا. بزرگترین دلیل تاریخ خوندنم این روزها اینه و هرچقدر بیشتر میخونم دلتنگتر میشم. اول از همه باید بگم نوشتن ریویو برای کتاب تاریخ سخته، چون از طرفی اطلاعاتش زیاده و نمیشه در یک ریویو خلاصه کرد، از طرف دیگه هم نقد کردن اطلاعات تاریخی مثل نقد کردن رنگ آبی آسمونه. بههرحال تلاشم رو میکنم. کتاب بسیار روان و خوشخوانه که جذابیتش رو برای من دوچندان کرد. قلم میلانی به شدت تحسین برانگیزه و تلاشش برای رعایت اصل بیطرفی رو من در کمتر کتاب تاریخی دیگری دیدم. انقدر در جزییات دقیق شده که حتی ذکر کرده در نامهای که به فرح نوشته بوده و خواستار گفتگو با محوریت سرنوشت هویدا شده اسم فلان شخصیت رو به جای الف به اشتباه با ع نوشته، جای دیگری گفته که برادران شادمان داییهای خودش بودند. هرچیزی که احتمال میداده خواننده برای یک تصویر بدون تورش باید بدونه رو ذکر کرده و واقعا دست مریزاد آقای میلانی. اما آیا کتاب واقعا به سوالات شما پاسخ میده؟ جواب کوتاه بله هست. کتاب از کودکی و جوانی هویدا شروع به روایت میکنه و توضیح میده که هویدا و دوستش حسنعلی منصور با بنیان گذاشتن "کانون مترقی" که قرار بود جایگزین جبههی ملی بشه خودشون رو برای به دست گرفتن سکان امور درآینده آماده میکردن. هویدا در شرایطی نخستوزیر شد که دایرهی اختیارات این عنوان مدتها بود محدود شده بود و شاه راضی به تقسیم قدرت با یک مقام دیگه نمیشد. کسانی کاندید میشدن که احتمال موی دماغ شدنشون مثل مصدق، حداقل بود. میلانی دورهی صدارت هویدا رو به دونیمهی اول و دوم تقسیم میکنه. هویدای نیمهی اول سرزنده و خستگیناپذیر بود، برای باورهای لیبرالش میجنگید و خم به ابرو نمیآورد. در عین حال از افراط و تفریط فراری بود و در همهی زمینهها تساهل و میانهروی رو ترجیح میداد. هویدای نیمهی دوم اما تسلیم بندها و چنبرها شده ��ود. فهمیده بود که شاه گوش شنوایی برای مشکلات و انتقادات نداره و اعتقاد داره خودش شرایط ممکلت رو بهتر از هرکسی میشناسه، باور داشت که ملت ایران رمه هستن و شاهنشاه یگانه رهبر و چوپان. پس هویدا راه دیگهای پیدا کرد: تطمیع و خریدن آدمها با پول برای راضی کردنشون به کار کردن در همین سیستم فشل به امید روزی که بلاخره شاه کوتاه بیاد و جایی برای تکنوکراتها و میانهروها بین اصحاب قدرت باز بشه. هویدا شدیدا اعتقاد داشت با بیرون گود ایستادن و "لنگش کن" گفتن تغییری اتفاق نمیافته. پس ترجیح داد آستینها رو بالا بزنه و هرچند محدود هرچه از دستش برمیاد انجام بده و شاید اشکال این جهانبینی همینجا بود. کار کردن در سیستم استبدادی راه به جایی نمیبره. البته که این چیزی نبود که بشه از اول پیشبینیش کرد و شاید اگر من هم بودم عمل رو به حرف و نظریهپردازی ترجیح میدادم. میلانی شایعات و اتهاماتی که علیه هویدا مطرح شده بودند رو بررسی میکنه و با دلیل و مدرک نشون میده کدوم درست و کدوم غلط بودن. هویدا به صورت قطع از فساد مالی، رانتخواری و شرکت داشتن در قضیهی قاچاق هروئین درمعیت حسنعلی منصور بری بوده. همچنین شایعهی اختلالات جنسی و اخلاقی که با توجه به سرنوشت ازدواجش با لیلا امامی مطرح شده بودن، رد میشه. شایعهی بهایی بودنش هم اینقدر بیپایه بوده که حتی در دادگاه انقلاب جزو اتهامات وارده نیومده. هویدا علیرغم دوستیش با پرویز ثابتی در اعمال و رفتار ساواک و فعالیتهاش دستی نداشته و البته جواب سوال قدیمی خودم رو که بلاخره شاه چقدر در مقابل کارهای ساواک مسئول بود رو هم گرفتم. ساواک به کسی غیر از شخص شاه پاسخگو نبود و این جریان انحرافی که ادعا میکرد خشونتهای ساواک به امثال نصیری و ردهبالاهای ساواک مربوطه و نه شخص شاه، برخاسته از کتاب پاسخ به تاریخه که شاه در اون منکر این شده که مسئولیت تام ساواک با خودش بوده، بلاخره یک سری چیزها رو آدم سخته حتی پیش خودش اعتراف کنه. گفته میشه که هویدا بعد از استعفا از وزارت دربار بارها فرصت داشت از ایران فرار کنه، حتی پست سفارت ایران در بلژیک بهش پیشنهاد شده بود که به خاطر مادر بیمارش و به توصیهی لیلا امامی اون رو قبول نمیکنه. نکاتی هم در باب دستگیری هویدا توسط شاه ذکر میشه و اینکه زاهدی دراین قضیه نقش موثری داشته. جلسهای که شاه و ملکه به اصطلاح برای مبارزه با فساد مالی با اویسی، نهاوندی، شریفامامی و چند نفر دیگه تشکیل داده بودن؛ به جای حل مشکل دنبال پاک کردن صورت مسئله بود و تنها خروجیش این شد که هویدا رو برای خوابیدن سر و صداها بازداشت و قربانی کنن. فصل قاضی انقلاب و دریاچهی یخزدهی کاکیتوس برای من از سختترین فصلها بودن چون خشونت انقلابی و کور رو به عریانترین شکل ممکن به تصویر میکشیدن که بیشتر از همه در وجود خلخالی تجسم پیدا میکرد. کیفرخواستی که علیه هویدا تنظیم شده بود به جای ذکر شواهد و قرائن به چرت و پرت و کلیگویی متوسل شده بود. از جمله اتهاماتی که به هویدا زده بودن "گسترش نفوذ امپریالیسم آمریکا"، "واگذاری منابع نفت، مس و اورانیوم به بیگانگان" و "تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای خارجی" بود که الان میدونیم با توجه به استقلال پیدا کردن روزافزون شاه از دههی ۴۰ به بعد، محلی از اعراب نداشت. ولی میلانی به درستی اشاره کرده که همین کلماتِ "امپریالیسم"، "بیگانگان" و "خارجی" از نفوذ اندیشههای حزب توده حکایت داشتن و حقیقتا لعنت به توده و کسانی که بدون اطلاع و کورکورانه به اسم روشنفکر و نخبه به این حزب پیوستن و ایران رو دچار عواقبش کردن. علاوه بر کذب بودن اتهامات، هیچ سند و مدرک رسمی در کار نبود. خبری از وکیل مدافع نبود و با دیدن عکسهای هویدا و قامت خمشدهش، شانههای خمودش، لباس کهنه و چهرهی گیج و منگش میشه پی برد چقدر از شیوهی برگزاری دادگاه شوکه شده. البته در اینکه هویدا یک شخصیت خاکستری بوده شکی نیست ولی خاکستری بودنش به دلیل سازش با تمامیتخواهیهای شاه و استعفا ندادنش هست. هویدا در دادگاه نتونست جواب خوبی برای این سوال خلخالی که "چرا استعفا ندادی" پیدا کنه ولی میلانی خودش بهترین جواب رو در چنته داشت: "اگر ما استعفا ندادیم به این دلیل بود که فکر میکردیم خدماتی که ارائه میدهیم به تحمل این شرایط میارزد." لازم به ذکره که این سوال احتمالا تنها حرف به دردبخور خلخالی در دادگاه بود. باقی صحبتهاش رو اگر بخونید متوجه میشید که کوچکترین تلاشی در راستای حتی تظاهر به بیطرف بودن هم نمیکرد و نسخهی هویدای بدبخت رو از قبل پیچیده بود. مثلا در جواب اعتراض هویدا به ساعت برگزاری دادگاه (نیمه شب) گفته بود دادگاه انقلاب که ساعت نمیشناسد! مرگ هویدا با سه گلولهی هفتتیر و تحویل جسدش به خانوادهی انشاء هم مفصل پوشش داده شده، هویدایی که بعد از ۳ ماه موندن در پزشکی قانونی در گمنامی دفن شد و تا ماهها بعد جرئت نکردن سنگی بر گورش بگذارن. غریب مرد و غریب دفن شد و میلانی چقدر به جا از نیچه نقل قول میکنه که "هیهات بر آنکه وطن ندارد." پ.ن: چوبک و هدایت از معدود نویسندگان اون زمان بودن که به توده نپیوستن و هردو از دوستان نزدیک هویدا. احترامم نسبت به هردو بسیار بیشتر شد، روحشون شاد.
وزیر رژیم پهلوی شیفتهی ادبیات بود و خواننده پر و پا قرص شاعران بزرگ فرانسوی به شمار میرفت ، اینکه هویدا علاقهی خاصی به جمعهای روشنفکری داشت : صادق هدایت ، صادق چوبک و ابراهیم گلستان از دوستان نزدیکش بودند ، همه و همه نشان میدهد که او آدم خاصی بود. اگر چه این خاص بودن با انگِ همجنسگرایی و بهایی بودن هویدا همواره تکفیر میشد، اما میلانی جنبههای دیگری از زندگی خاص هویدا را تصویر میکند. او در میان مجموعهای از کارگزاران سلطنتی که آلوده به فساد اقتصادی بودند، کمتر علاقهای به مکنت داشت. از طرف دیگر او علاقهی چندانی به قدرت نیز نداشت و یا به قول ابراهیم گلستان ، چنین وانمود میکرد. اما تمام ویژگیهای منحصر به فرد هویدا، به هیچ وجه توجیهکنندهی عملکرد او در دوران نخستوزیری نیست. نکتهای که بیعملی هویدا را بغرنج تر میکند (اگر فرض کنیم که خود نقشی در فساد مالی و حکومتی دربار نداشت) همین ویژگیهای مثبت او بود. اگر ذهن فعال جامعه ، در نگاهی کلاننگرانه انفعالِ کارگزارانی را که همچون هویدا باسواد نبودند بپذیرد ؛ قطعاً به سختی قادر خواهد بود که تسلیم هویدا را در قبال استبداد محمدرضاشاه قبول کند. هویدا در این زمینه نیز در بین سیاستمداران در اقلیت بود. او سرسپرده بود و میدانست که سرسپرده است و از آن مهمتر معنای استقلال را میفهمید و این مسالهی کوچکی نیست.
اخیرا به خواندن زندگی شخصیت های مهم تاریخ علاقه زیادی پیدا کردم نگاه به تاریخ از دل این شخصیت ها برایم جذاب تر و حاوی نکات جالبیست که در کتب تاریخی صرف به آن پرداخته نمی شود . پس از خواندن زندگی نامه استالین و مصدق حال زندگی هویدا را در یکی از مهم ترین ادوار تاریخ ایران خواندم. تنها نکته منفی کتاب از نظر من پرداخت ضعیف کتاب به زندگی شخصی به خصوص زندگی هنری هویدا بود به خصوص زندگی هنری او چون او یکی از مهم ترین منتقدان هنری زمان خود بود ( حداقل تا جایی که من می دانم ! )
مرا بی گمان در یک دادگاه اسلامی محاکمه خواهند کرد. میگفت، " وکیل مدافعی در کار نخواهد بود، از ما نفرت دارند. گمان می کنند هر آنچه را که عزیز می داشتند ویران کردیم. همه ی ما را خواهند کشت. شرایط به مراتب بدتر از چیزی است که تصورش را بتوانی کرد. مرگ در قیاس با این وضع فرجی خواهد بود." دادگاه خلخالی تجسم این نفرت بود.
کمی کمتر از نیم قرن از اون دادگاه گذشته، اما در تمام این ماه ها و سال های چیزی عوض شده؟ روال این دادگاه ها تغییر کردن؟ نه،ابدا... این پیش بینی هویدا، عاقبت تمام کسانی شد که مستقیم و غیر مستقیم با هر سن و موقعیتی در جایگاه یک " قربانی "، مشابه خودش قرار گرفتن..
«در دادگاه بی پروا به دفاع از کارنامه دولت خود می پرداخت. خلخالی گفت؛ وارد جزئیات نشوید. هویدا به تندی و تلخی گفت؛ در این دادگاه از جانم دفاع می کنم، مجبورم جزئیات را بگویم.» روایت زندگی شگفت انگیز امیرعباس هویدا از نامی ترین چهره های تاریخ معاصر ایران، ابر و مه ای که در ذهنم من باب شخصیت این مرد بود رو تا حدود زیادی کنار زد. روایتی از شخصی که هرگز خانه ای نداشت، عشقش تا اندازه ای بی بازگشت بود و در نهایت قربانی فرآیندی بی عدالت در دادگاه انقلاب و کشتارگاه خلخالی شد.
«یکی از راه های بقای هویدا، کمکش به دیگران بود. لطفش شامل حال بسیاری شده بود. حتی بعضی از مخالفان نظیر احمد خمینی پیشتر از خان کرم هویدا بهر�� ای برده بودند. آیا محبت های دیروز، می توانست امروز جانش را نجات دهد؟»
در طی زندگی نامه، تمام زمان های مرجع رو زندگی کردم. با هویدا از بیروت به پاریس و انگلستان و بعد به بلژیک رفتم و از جنگ جهانی دوم عبور کردم. شیفته لیلا شدم. از قبل البته پایان داستان رو می دونستم اما هرچقدر به آخرین صفحات نزدیک می شدم امید داشتم که به شکل دیگه ای تمام بشه. نهایتا گفته بود؛ شما دنبال قربانی می گردید، من تسلیم هستم. هویدا دو دادگاه رو پشت سر گذاشت، دادگاه انقلاب و دادگاه تاریخ. تاریخ هرگز هویدا و هویدا ها رو با خلخالی و خلخالی ها در یک بند نمی دونه.
حال آنکس ��ا دارم که چیزی را به رویا دیده و چون بیدار شود لذتِ آن هنوز باقیست، اما رویا را به یاد نتواند آورد زیرا که مکاشفهی من از خاطرم رفته است
معمای هویدا کتابی است مستند، جذاب و خواندنی. بدون اغراق، هر پاراگراف آن متکی به سندی مکتوب و یا گفتگویی شفاهی است. آقای عباس میلانی، ضمن توصیف خصوصیات بارز هویدا، در صفحه ۲۷۶ مینویسد: دو جنبهی مهم از سلوک هویدا در دوران صدارتش تغییر نکرد. یکی درستکاری مالیاش بود و دیگری تواضعی که همزاد آن پرهیز از زرق و برق قدرت بود... در واقع گرچه او قدرت را سخت دوست میداشت، اما نوعی فروتنی جبلی هم در او بود که او را از اغلب نخست وزیران سابق مملکت متمایز میکرد میلانی در این کتاب، خلاصهای از تاریخ معاصر ایران و علل وقوع انقلاب اسلامی را بازگو کرده و مطالبی را از متن گزارشات و تحلیلهای وزارت امور خارجه آمریکا و سفارت آن در تهران استخراج و ارائه میکند که نشاندهنده دخالتهای غیر قابل باور دولت آمریکا در امور داخلی ایران است در توضیح علل وقوع انقلاب، آقای میلانی به این موضوع اشاره کرده است که یکی از علل وقوع انقلاب، تلاش شتابزدهی شاه برای نوسازی جامعه بود... ناتوانی روبنای اقتصادی ایران در جذب کالا و سرمایه به آتش انقلاب دامن زد... شاه تصمیمات مربوط به چگونگی این تحولات را به شیوهای یکسره استبدادی اتخاذ کرد (ص ۳۵۹). در واقع شاه شخصیتی مستبد، خودخواه و از خودراضی پیدا کرده بود و مسایل مربوط به سیاست خارجی، ارتش، ساواک و سیاست نفتی ایران را در انحصار کامل خود داشت. او کوچکترین استقلال عملی را از طرف مقامات مملکتی تحمل نمیکرد. اسداله علم مینویسد: چندی پیش که من کاخ کیش را به نام شخص شاه ثبت کردم، شاه سند را پیش من پرتاب کرد. فرمودند مگر میخواهی فقط یک وجب خاک ایران مال من باشد؟ تمام ایران مال من است. (ص ۳۷۰) در واقع شاه، مملکت ایران را ملک طلق خود میدانست در مورد استقلال رأی شاه، عباس میلانی در صفحه ۳۰۵ مینویسد: افزایش ناگهانی درآمد نفت، پشتوانهی مالی جسارت سیاسی و استقلال روزافزون شاه را فراهم میآورد. در صفحه ۳۵۶ نیز اشاره میکند که: به گمان من شواهد انکارناپذیری نشان میدهند که شاه از اوایل دهه چهل، سیاست خارجی و نفتی نسبتاً مستقلی را در پیش گرفته بود و اغلب در بسیاری از زمینههای مهم، با معتمدان و حامیان غربی خود در حال تعارض و تنازع بود... او در مفهوم دقیق کلمه، شخصیتی اقتدارگرا بود از متن کتاب ص ۲۰۲ – در آبان ماه ۱۳۴۳ رادیوی بیبیسی، آقای خمینی را رهبر شیعیان جهان خواند ص ۲۵۷ – به گمان من هرگاه اصول اندیشه تشیع و مارکسیسم ایرانی را به شیوهای جدی و مقایسهای بررسی کنیم، قاعدتاً وجوه تشابه فراوانی میانشان خواهیم یافت ص ۳۸۰ – برخی میگفتند: آموزگار بیجهت و بدون در نظر گرفتن پیامدهای قضیه، مستمری روحانیون را که از بودجه محرمانهی نخستوزیری پرداخت میشد، قطع کرد و همین مسئله به انقلاب دامن زد ص ۳۹۳ – میگویند هر انقلاب و حرکت اجتماعی تودهای، محتاج اسطوره است و تودۀ مردم را به ظاهر نه شعور و خرد، که شعار و اسطوره به حرکت وا میدارد
آخرین بند کتاب: هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزماندیش و انعطافناپذیر مینمودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاریاش بیش از پیش خودرای و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خندۀ آرامی که بر چهرهاش [در هنگام دفن] نقش بسته بود میگفت، "بر هر دو تبارتان لعنت باد".
کتابی بینظیر در باب امیر عباس هویدا با طولانیترین مدت نخستوزیری در تاریخ ایران. عباس میلانی با قلم شیوای خود با دقتی مثالزدنی و با استفاده از منابع چندگانه و اسناد رسمی به زندگی یکی از جنجالیترین اشخاص تاریخ سیاسی ایران میپردازد. هرچه فکر کردم نتوانستم متنی برای این کتاب بنویسم؛ کتاب آنقدر جامع و دقیق به ابعاد زندگی هویدا پرداخته است که هرگونه توضیحی درباره آن نمیتواند حق مطلب را ادا کند. میلانی با قلم فصیحِ خود خواننده را از اول تا آخر کتاب به روانترین شکل ممکن با خود میکشاند که گویی مشغول خواندن رمانی جذاب است. درباره کتاب تنها میتوان گفت که باید خواندش و از آن لذت برد و آموخت.
این کتاب رو میشه به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش که به زندگینامه و عملکرد هویدا میپردازه، این بخش بسیار خوب و منصفانه نوشته شده و نویسنده سعی کرده مطالب رو از منابع مختلف و موثق جمعآوری کنه تا این زندگینامه دچار سوگیری نباشه. ولی بخش دیگری هم از کتاب هست که آقای میلانی سعی میکنه تا عملکرد شاه رو هم نقد کنه که این بخشها به نظرم اصلا منصفانه نوشته نشده و سوگیری نویسنده کاملا واضحه. مگه میشه مقصر هر مشکل سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که در کشور وجود داشته رو شخص شاه بدونی، ولی وقتی صحبت از پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی کشور میشه هیچ سهمی رو برای شاه قائل نشی و خیلی راحت از این مسئله گذر کنی؟! بههرحال بگذریم، فصلهای آخر کتاب رو که میخوندم خیلی ناراحت شدم، مخصوصا که الان آخر آبانه و آدم یاد خیلی چیزها میافته...
کتاب روندی تند دارد و روان و شیواست ،مصاحبههاو مراجع و اسناد درجه اول و مختلف،کتاب را ارزشمند میکند. بیش از همه تمرکز کتاب بر ساختار سیاسی و اقتصادی جامعهی حاکم است. بنظر سعی نویسنده بر اینست که نگاهی بیطرف و بیغرض داشته باشد ،گرچه نقدهایی که از کتاب شده، نویسنده را متهم به جانبداری از هویدا کرده.... ولی خواندنش خالی از لطف نیست و برای من بسیار جالب بود. از کتابهایست که دوباره به سراغش خواهم رفت. از انجایی که تاریخ معاصر همیشه برای من در پرده ایی از ابهام هست این کتاب با روند و نگاهی که دارد بخشی از پرسش ها و چرا ها را پاسخ میدهد و باز معماهایی به جا میگذارد که اشاره به این حقیقت دارد: هویدا شخصیتی خاص و خاکستری داشت «پیچیدگی و ابهام هردم فزونی میگیرد آیا هرگز نخواهیمت شناخت؟»
کتابی بسیار زیبا از زندگی مشهور ترین نخست وزیر محمد رضا پهلوی،با نثری شیوا و مبتنی بر واقعیاتِ زندگی ِمردی که همۀ عمر کتاب مأمن و مأوایش بودو بیشتر عمرش گرفتارِ چنبری گریزناپذیر بودکه در یک سویِ آن مخالفان رژیم بودند که اغلب جزم اندیش و انعطاف ناپذیرمی نمودند و در سویِ دیگر شاهی بود که در پائیز پدر سالاری اش بیش از پیش خود رأی و خودکامه شده بود
کتاب میلانی علاوه بر آنکه بیوگرافی دقیق و کمنظیری است از یک شخصیت مهم سیاسی تاریخی در متن حوادث زمانهاش، منبعی است فوقالعاده خواندنی درباب مناسبات قدرت در سالهای چهل و پنجاه، کتابی که هم تصویر روشنی از روحیات شخص شاه را در ارتباط با اصحاب قدرت عیان میکند هم علل و ریشههای بحران های منجر به انقلاب را با زبانی گیرا و جذاب برای خواننده بازگو میکند.
منبع بسیار خوب و مستند برای شناخت هویدا. احساسی که هنگام خوندنش بسیار بر من مسلط بود حسرت بود. هویدا تو ذهن خیلی از ماها تصور گویندهای بود که خودکار از جیب درآورده بود گفته بود در تمام ۱۵ سال نخست وزیریاش قیمت آن تغییری نکرده. البته که او فراتر از همهی اینها بودهاست.
کتابی غم انگیز. از سرنوشت دراماتیک یک انسان. هویدا به عنوان یک فرد آدم جالبی بوده اما کارنامه سیاسی چندان موفقی به نظر من نداره. یکی از دلایل ضعف سیستم پهلوی بیگانگی اونها با فرهنگ ایران بوده که در این کتاب به خوبی بهش اشاره میشه
کتاب خیلی خوبی بود و واقعا ارزش خوندن داره دو فصل آخر کتاب خیلی درد داره جمله های آخر کتاب خیلی عالی بودن....
هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزم اندیش و انعطاف ناپذیر بودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاری اش بیش از پیش خودرأی و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خنده ی آرامی که بر چهره اش نقش بسته بود میگفت: «بر هر دو تبارتان لعنت باد.»
this is one of the best book i have ever read. Abbas Milani is such a good writer. I hardly recommend it to everybody who like to know about Shah and Hoveida. I enjoyed every page of it.
📚📷📋 . . کتاب خوب بخوانیم (فراز و فرود زندگی سیاستمدار پیپ، عصا و گل ارکیده) . . به نظر من معمای هویدا یکی از بهترین و بی غرض ترین نمونه کتابهایی است که درباره تاریخ معاصر ایران نوشته شده. شاید برای شناخت خود هویدا همین چند سطر کفایت کنه. زندگی خصوصی هویدا و ازدواجش با لیلا امامی، نماد بارزی از شخصیت و شاید نمونه کوچکتری از زندگی سیاسی هویداست. هویدا در ازدواج و طلاقش با لیلا امامی هیچ کاره بود، درخواست ازدواج را لیلا داد و همچنین درخواست طلاق را. هویدا از آن آدمهایی نبود که مخالفت کند، یا اگر هم مخالفتی میکرد مصرانه و لجوجانه نبود و به خاطر همین اخلاقش هم طولانی ترین نخست وزیری پس از مشروطه را بر دوش کشید. با این وجود شاید بشود گفت هویدا یکی از پاک ترین سیاسیون دوران پیش از انقلاب بود، کسی که جز خدمت به شاه و وطن چیزی در سرش نمیگذشت. بسیار ساده زیست بود، بشدت اهل هنر و فرهنگ و اهل مطالعه بود. تفکراتش بیشتر اروپایی بود تا ایرانی و به چندین زبان تسلط داشت و از قضا نخست وزیری هویدا مقارن شده بود با دوران طلایی رژیم پهلوی دوم در ایران ( حداقل تا اواسط وزارتش) جاییکه به دلیل افزایش رویاگونه قیمت نفت در آن زمان، ایران به یکی از پرشتاب ترین اقتصاد های در حال رشد و شکوفایی تبدیل شده بود.
این کتابو وقتی ۱۶ یا ۱۷ سالم بود خوندم و توی اون بازه زمانی کتابهایی که از دوره پهلوی بود رو علاقه خاصی بهشون داشتم یادمه اون روزها به هیچ کتاب و هیچ ترجمه ای که از داخل ایران بود اعتماد نداشتم و این کتاب هم فضای عجیبی برام داشت و یه جورایی میخواست هویدا رو کاملا سفید نشون بده البته بر خلاف اسم کتاب ، هویدا همچین معمای خاصی هم نبود سیاستمدار ساده اندیشی که نتونست احتمال بده وقتی به یه خواننده معمولی رحم نمیشه و هر روز تعداد زیادی تیربارون میشن چطور میتونه انتظار یه دادگاه رسمی رو داشته باشه و احتمالا توی تصوراتش کلی خبرنگار بین المللی هم توی دادگاهش حضور خواهند داشت و در اخر یه شغل هم بهش میدن و ازش تجلیل میکنن و بخاطر موندن در ایران و فرار نکردن ازش قهرمان میسازن ، البته این نظر اون روزهای من بود و خیلی عصبانی شدم که چرا موند و فرار نکرد و شاید اگر یه روزی دوباره کتاب رو بخونم ، ممکنه نظرم عوض بشه و متوجه مطالبی بشم که اون موقع درک نکرده بودم
An academic well written biography, almost like a novel. Amir Abbas Hoveyda was the long time prime minister of the last shah in Iran. No other was at the position longer than him (13 y.) since the Constitutional Revolution in 1906. He then became excecuted by Islamic revolutioneries in 1979. می دانم که معمای هویدا به زبان فارسی در ایران منتشر شده. و نمی دانم با نسخه ی فارسی چاپ پاریس که من دارم، چه تفاوت هایی دارد، چه چیزی از آن کاسته یا به آن اضافه شده است. تعجب خواهم کرد اگر تمامی این 550 صفحه با همین نثر و به همین سیاق، در ایران چاپ شده باشد. کتاب به شیرینی و جذابیت یک رمان نوشته شده، و به راستی خواندنی ست، مثل بسیاری دیگر از اثار پژوهشی عباس میلانی.
معمای هویدا، حکایت مردی با پیپی بر گوشه لب و گل ارکیده ای بر سینه. حکایت تکنوکراتی مبادی آداب که هم قربانی قدرت شاه شد و هم قربانی تعصب و شور به ظاهر انقلابی. عباس میلانی به خوبی زوایای مختلف زندگی شخصی و سیاسی هویدا را بازگو کرده است، اما در بخش هایی از کتاب چنین به خواننده القا میشود که نویسنده در صدد تبرئه برآمده است. چنان که در کتاب کمتر به شخصیت "بله قربان گو بودن"،"مطیع" و "فرمانبردار بودن" هویدا پرداخته میشود. بطورکلی با توجه به این نکته که نویسنده از منابع و مراجع مختلف استفاده کرده است، کتاب خوب و مستندی است.