Jump to ratings and reviews
Rate this book

میوه‌ها طعم تکراری دارند

Rate this book

242 pages, Paperback

First published January 1, 2011

28 people want to read

About the author

احمدرضا احمدی

149 books324 followers
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
3 (7%)
4 stars
12 (30%)
3 stars
16 (41%)
2 stars
8 (20%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 19, 2015
اکنون سکوت
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون می‌دانم
که گیاهان و نوزادان انسان در سکوت رشد می‌کنند
این که می‌گویم نه به خاطر غروب‌های سنگین و دلتنگی است
و دوری از کسی که سالها در
حافظه‌ پهناورت حفظش کردی
و خوب می‌دانی تا لحظه‌ مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستی من برای بقا و ادامه‌ی سکوت است
همه‌ی سازها و موسیقی ملت‌ها
سکوت و تنهایی محض را می‌نوازند نه اینکه تورا
به سکوت بیاورند
در شب‌های طویل بیمارستان
در ایستگاه‌های راه‌آهن که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود،
هرچه از قلبم از دست‌ها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هروقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربه‌ی ساعت‌ها را در سکوت به جلو و عقب می‌برم
زمان تسخیر می‌شود
و تنهایی من
با سکوت آغشته می‌شود
.و این مقدمه‌ی شعری می‌شود که میخواهم بنویسم
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
September 24, 2012
هیچ اتفاقی لبخند مرا برای تو به تأخیر نینداخت
فنجانی چای
قاشقی مربا
تکه‌ای نان بیات
آیا این ارثیه‌ی من
از این جهان بود
لبخند تو در پشت درختان بی‌برگ
پرسه می‌زد
من یک‌بار آغشته به سعادت شدم
زمانش بسیار اندک بود
پس از آن
نیازی به هیاهو و باران
نداشتم
Profile Image for گیل آوا.
66 reviews43 followers
October 15, 2013
ما مردمان عادی گاهی دلمان می خواهد خوشبخت باشیم،نان گرم بخوریم،یا بندرهای دنیا را نه در کارت پستال ها بلکه به صورت زنده ببینیم،ما مردمان عادی خیلی آرزوها دیگر هم داریم که ما فرصت شمردنش را نداریم و شما حوصله ی شنیدنش را ندارید.
Profile Image for Amir ali.
330 reviews1 follower
Read
November 29, 2012
ما امیدی نداریم
که باد شکوفه‌های سیب را
برای ما به ارمغان بیاورد
دانسته‌ایم
بدون شکوفه‌های سیب
بدون حرمان‌های زودرس
می‌توان
زندگی کرد
هرچه برای ما محبوب شد
در یخبندان شب
شکست
من بر باد نرفتم
اما خیابان‌های پاریس
باران‌های پاریس
آن تلویزیون سیاه و سفید
در مدخل مسافرخانه
که فیلم رؤیای شیرین
رنه کلر ر نشان
می‌داد
مرا به آتش می‌کشد
چاره چیست
آیا باید فراموش
کرد
یا باید در شفافیت آب‌های ناممکن
به دنبال عکسش بود
که هنوز خنجری را که در سینه‌ی من
به یادگار گذاشته است
در سینه‌ی من مانده است
گاهی از جراحت خنجرش
از خواب می‌پرم
خیال می‌کنم
می‌خواهند مرا
به زور سوار آمبولانس
کنند
راستی نجات در چیست
در فراموشی
در خیرگی به شمع‌هایی که به پایان
می‌رسند
به یاد آوردن کافه‌های
جوانی در تهران، لندن، ژنو،
نیویورک، بیروت
که با حضور زنان
تا بی‌نهایت وسعت
پیدا می‌کردند
و آینه‌هایی که جوانی مرا
نشان می‌دادند
پس
فراموشی است
فراموشی خواهد بود
ساده و حرمان‌زده
در باران مانده‌ام
فراموشی را به تنهایی
با خودم تکرار می‌کنم.
5 reviews
November 19, 2025
پیش از آن که در فکر مرگ باشی
مرده ای
و آرزوی های تو در لابلای
لباسهای کهنه زمستانی تو
که بوی نفتالین می دهند مرده اند
نفتالین همه آرزوهای تو را
کشته است
دیگر حرف از
شیر و قهوه گفتن
حرف از باغ گفتن
حرف از عشق گفتن
اگر نمی خواهی خودت را گول بزنی
احمقانه است.
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.