تفسیر عتیق نیشابوری معروف به تفسیر سورآبادی پس از ترجمهٔ تفسیر طبری و تفسیر اسفراینی سومین تفسیر جامع قرآن مجید به زبان فارسی است. مجموعهٔ قصههای تفسیر عتیق بهصورتی که هماکنون در برابر خود دارید کتابیست که سرگذشت عالم را از ابتدای خلقت آدم تا قیامت، به زبانی ساده و قابل فهم و بدون هیچ حاشیهپردازی و مکث و توقفی بیان میکند. کهنترین قصههای عالم و قصههای آشنا و مکرری که بارها و بارها خواندهایم و شنیدهایم به دست عتیق نیشابوری به قصههایی پر از هیجان و تازگی تبدیل میشوند و لحن دلچسب عتیق و زبانی که از دل او برآمده و از درون او جوشیده، به قصهها ابعادی باورنکردنی و حیرتانگیز میدهد. […] و زبان او متکی به زبانیست که با اولین ترجمهها از خداینامههای پهلوی و عربی و از قرآن مجید پا گرفت و به دست ابوالمؤید بلخیها، بلعمیها و رودکیها و ناصرخسروها به زبانی ورزیده و استوار تبدیل شد. از پشت جلد کتاب
از بین این دوره کارهای آقای مدرس صادقی سه کتاب را مشخصاً بیشتر میپسندم. یکیش همین داستانهای تفسیر سورآبادی (عتیق نیشابوری) است که واضح است شمار زیادی از کتابخوانان نه دستشان به دوره کامل تفسیر سورآبادی میرسد نه اگر برسد پولش را دارند و نه هر کسی حوصله دارد تمام آن را بنشیند بخواند. مقدمه و انتخاب قصهها و حروفچینی و اینها هم تمیز بود. دومی تاریخ بیهقی برای مقدمهاش. (البته این تدوین و دستکاری و حذف در سیر کتاب را نپسندیدم. اجتهاد زیاده بود.) سومی هم قصههای تفسیر طبری که آن هم مثل تفسیر سورآبادی نه کسی میرود چهار جلد بخرد نه چاپ درستی دارد (چهارجلدی که این پنجساله دانشگاه تهران میفروشد افست بیکفیت از روی چاپ چهل سال پیش است با صحافی و کاغذ فاجعه) و نه کسی حوصلهاش میرسد. برای نیتی که داشته کار درخوریست. مقدمه و تنظیم و نسخهپردازی و اینها هم تمیز است. در کل این کتابها چند تا خوبی دارند: یکی اینکه حقیقتاً کمغلط و چشمنواز (از حیث انتخاب فونت) و تمیزند و نسخهپردازی خوبی دارند. دوم اینکه معلوم است به درد اهل تحقیق و آکادمی نمیخورد و آدم را از مراجعه به اصل بینیاز نمیکند ولی برای قشر کتابخوانی که حالا میخواهد لذتی ببرد از قصههای متون کلاسیک خوب است. سوم اینکه لغتنامهای ته هر کتاب با حوصله تنظیم شده که اغلب کماشتباه است و یاریگر خوانندهی کتاب. چهارم اینکه چقدر جلدها افتضاح است و بعضاً در حالت شومیز صحافیشان ایراد دارد که بهتر است جلد سخت بخرید. پنجم اینکه دست آقای مدرسصادقی درد نکند، انصافاً داستاننویس معاصر کمتر سراغ دارم از روی این متون بتواند بخواند چه برسد فرق فاصله و نیمفاصله و فاصلهجامد را بفهمد چه برسد مقدمه هم بتواند بنویسد و لغتنامه در بیاورد و اساساً این حوصله و سواد کمیاب است. حالا با داستانهاش میانهای ندارم حرف دیگریست. شاید هم من اشتباه میکنم. جستارهای خاطرهایش محشر است.
سورآبادی اساسا قصه گوست...گاهی حتی دست به تغییر زاویه دید میزند مثلا آنجا که ابوبکر از غار میگوید دوربین روایت از نگاه اوست چون تنها او شاهد ماجرا بوده تصحیح و ویرایش مدرس صادقی هم از فرط خوبی به چشم نمی آید