من آدم خوشبختی ام که از خلال خوندن این کتاب و و کتاب هایی از این قبیل با یه همچین انسان هایی در حد سطحی هم که شده آشنا میشم. یه جوری که انگار یه رگه ی طلایی اشباعی شروع می کنه به جریان یافتن تو سرزمین من.تو خود من.که وقتی در من جریان پیدا می کنه خاکم سرشار میشه،درختام بارور میشن.نور در منِِ تاریکِ سرد جریان پیدا می کنه.صدای چشمه میاد بهار میاد من خیلی خوشبختم که یه همچین قهرمان های واقعی رو تو دنیای واقعی پیدا کردم
یک کتاب خوب برای آشنایی با شهید مهدی باکری از زبان همسر، اعضای خانواده و دوستان شهید. متن کتاب ساده و روان و صمیمی بود و زندگی شهید پر از درس. زمانی که شهردار بود، زمانی که فرمانده شد و اخلاصش و رفتارش با نیروها و نهایتا رفتارش با پیکر برادر شهیدش...
نوع نثر این کتاب همون طور که د مورد کتاب حمید باکری گفتم متفاوته و در مجکوع کتاب خوبی بود خط به خط این کتاب احساس غرور و افنخار رو به انسان دست میده آره باید باور کنیم که کشورمون این چنین قهرمانایی رو داشته و اینا واقعی بودن روحشون شاد
برخلاف اینجور کتابها، خیلی خوشخوان و روان بود. بعضی جاها تغییر لحن کتاب به عامیانه (بارزترینش عبارت "برگشتنا" که چند بار تکرار شده) خیلی تو چشم بود و خوب نبود