3 stars خانه دایی یوسف در سال ۱۳۸۱ به قلم اتابک ( صفر) فتح الله زاده چاپ شد که بیانگر وقایع اسفبار مهاجرت سه نسل از ایرانیان به شوروی و اتوپیای کمونیسم و انترناسیونالیسم کارگری بود حال این افراد از چه گروه هایی مهاجرت کردند؟؟ گروه اول مهاجرانی از " فرقه دمکرات آذربایجان " بودند.... این حزب در سال ۱۳۲۴ به رهبری جعفر پیشه وری تاسیس شد که روابط بسیار روشنی با حزب کمونیسم شوروی داشتند
گروه دوم از حزب " توده" به رهبری نورالدین کیانوری بودند که برخی قبل و برخی دیگر بعد از انقلاب به شوروی پناهنده شدند و فعالیت سیاسی خود را از آنجا پیگیری کردند
گروه سوم از حزب " چریک های فدایی خلق " بودند که این حزب در سال ۱۳۴۹ توسط بیژن جَزَنی تاسیس و در ادامه و بعد از انقلاب ایران به دلیل اختلافات درون گروهی به اقلیت ها و اکثریت ها تقسیم شدند ( اقلیت ها معتقد بودند که جمهوری اسلامی یک کشور ضد امپریالیستی نیست و باید برای سرنگونی آن اقدام کرد که در این راستا تلاش مسلحانه می کردند) بخشی از اعضای اکثریت ها در دهه ۶۰ به شوروی پناهنده شدند و برخی هم به صورت غیرقانونی وارد خاک این کشور شدند... بخشی از این کتاب به جریان مهاجرت غیرقانونی این افراد به شوروی و زندانی و تبعید شدن آنها به سیبری می پردازد
اسم كتاب برگرفته از اسم كوچك استالين،، ( ژوزف) ميباشدو در واقع خانه امال و ارزوهاى جوانانى ست كه به اميد زيستن در بهشت سوسياليسم از كشور خود كه زير سايه اتش جهنمى اعدامها ى دهه ٦٠ قرار داشته مهاجرت ميكنند،، نويسنده در واقع واوى روزهاى تلخى است كه در اين كشور داشته است،، تجربه اى دردناك كه از ياد و خاطر اين دسته از مهاجران نمى رود
کتابی ضعیف از بعد نگارشی و بدون طرح کلی و شروع و پایان. صرفا بیانگر عذابی که طرفداران سازمان مجاهدین خلق در شوروی تحمل کرده اند که بسیاری از مطالب کتاب اضافی و قابل حذفه و تقریبا شاید نه دهم مطالب حوادث مشابه و تکراریه در کل اطلاعات زیادی بدست نمیاد به نسبت حجم کتاب
«در ذات هر ایدئولوژی نهفته است که در پی هواداران وفادار، متعصب و به طور کلی سرسپرده باشد.» خانه دایی یوسف
خانه دایی یوسف نوشته اتابک فتحاللهزاده، عضو سابق سازمان فداییان خلق است. کتاب شامل خاطراتی از نویسنده و دوستان و اطرافیان اوست که ناچار به ترک وطن و کوچ به شوروی شدهاند. این افراد دو نسل از ایرانیان را شامل میشوند؛ ایرانیان عضو حزب توده و فداییان خلق که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به شوروی پناه بردند و گروه دیگری که بعد از انقلاب 57 به شوروی پناهنده شدند. خانه دایی یوسف استعاره از شورویِ تحت رهبری جوزف(یوسف) استالین است که با پروپاگاندای قدرتمندش برای کمونیستهای ایرانی تبدیل آرمانشهری بیبدیل شده بود. به طوری که همه آنها چشم بر معایب و کاستیهای این کشور بسته بودند و حتی برخی از آنان پس از مهاجرت و مواجهه با وضع اسفناک کشور همچنان حاضر به باور شرایط موجود نبودند. شرح حال ایرانیهایی که به حکومت کمونیسم بیشتر از چشمهای خود اعتماد داشتند! روایت از زمانی شرح داده میشود که گورباچف زمام امور را در دست گرفته و شرایط مهاجران ایرانی بهبود یافته است. ایرانیان گروه اول که از تبعید به سیبری جان به در بردهاند در تاشکند ساکن شده و زندگی میکنند. نویسنده جزء گروه دوم مهاجران است. فتح الله زاده همراه با شرح حال خود و روند زندگی اش در تاشکند به زندگی ایرانیان قدیمی میپردازد و در عین حال با وارد کردن انتقاداتی به سازمان فداییان خلق تصویر روشنی از وضعیت زمان زندگیاش در شوروی ارائه میدهد. متاسفانه نثر کتاب روان و دلنشین نیست. در بسیاری از بخشهای کتاب جملههایی دیده میشود که با یکبار ویرایش میتوانستند شیواتر بیان شوند. یا بسیاری از کلمات استفاده شده میتوانستند با کلمات بهتری جایگزین شوند. از طرفی شاید همین مشکلات نگارشی و ویرایشی دلیلی بر مستند بودن مطالب کتاب و اعتماد بیشتر مخاطب شوند. کتاب خانه دایی یوسف راوی سرنوشت بخشی از افراد در تاریخ کشور است که از نظر ما دور ماندهاند. اگر علاقه دارید بدانید چه بر این بخش از مارکسیستهای ایرانی در سالهای اخیر گذشته میتوانید از این کتاب کمک بگیرید.
این کتاب برای علاقه مندان به تاریخ سیاسی ایران میتواند عبرت آموز و جالب باشد. کتاب به شرح مصیبتهای وارده به دو نسل از فعالین سیاسی چپ و مهاجرت آنها به شوروی میپردازد. در سالهای 1320 تا 1336 یعنی سرکوب حزب توده و مهاجرت اعضای آن به شوروی. و سالهای 57 تا 67 یعنی سرکوب فداییان خلق (اکثریت) توسط جمهوری اسلامی و مهاجرت آنها به سرزمین شوروی. شکنجه و تبعید به اردوگاههای استالین و شرح وضعیت ایرانیان در شوروی غم انگیز بود. نویسنده به خوبی توانسته بود این وقایع را توضیح دهد و خودش هم متعلق به گروه دوم بود یعنی عضو فداییان خلق شاخه اکثریت.
روایت تلخ سراب تفکرات چپی . چشمهای کور جوانان ایرانی، دل بستن به سوسیالیسمی که معلوم نبود چه هست و خاطره تلخش. تجربه واقعی مرگ و زندگی کتاب متاسفانه روایت منظمی نداشت و آشفتگی ادبی بسیاری در آن مشاهده می شد، اما دلیل اصلی شاید این باشد که راوی " نویسنده" نیست. این خاطرات را به دست یک نویسنده میدادند کتاب با ارزش تری در میامد.
کتاب حاوی خاطراتی تلخ است از مهاجرت چند نسل از ایرانیان مارکسیست به خاک شوروی و رویارویی با واقعیت سیاهی که لنین آفریده و استالین پرورده بود. بی راه نیست اگر بگویم در هر سه چهار صفحه یکبار بغض گلویم را فشرد و تا پایان کتاب دو بار گریستم.
هر چيز وقتي مقدس مي شود و شک به آن کفرمي شود افيون است ، مارکس مي گفت دين افيون توده هاست من مي خواهم بگويم هر چيز مقدس نه تنها افيون توده ها بلکه افيون هر مقدس انگاري است . مارکس از همان روزي که پيغمبر شد ، لنين از روزي که بت شد افيوني گشتند براي همه آناني که به خود اجازه ندادند لحظه اي شک کنند و در پرتو شک خود در پي تحقيق برآيند . کلا هر چيز مطلق تقديس مي آورد و اين تقديس چشمان شکاک آدمي را کور مي کند اما پس از برخورد نزديک با بت خود ساخته است که يا بايد بسوزي و دم برنياري و يا اينکه فرياد بر آري و همه آنچه لحظه اي به آن ترديد روا نداشته اي فرو بريزاني و در پس ان واقعيت همراه با خطا و عيب را به توهم عاري از اشتباه ترجيح دهي .
مقدمه بالا را براي گذري بر دو کتاب"حانه دايي جان يوسف* " اثر اتابک فتح الله زاده و "خوشه هاي خشم" اثر جان اشتاين بک آورده ام. در خانه دايي جان يوسف به سرگذشت سازمان فداييان خلق (اکثريت)در سالهاي پس از انقلاب پرداخته مي شود ،البته نويسنده به فراخور ملاقات هايي که با ديگر گروههاي چپ و مهاجرين قديمي تر به شوروي داشته اشاراتي هم به سرگذشت آنان مي کند . کتاب شامل ضمايمي مانند مصاحبه "فرخ نگه دار"،دبير سازمان در آن سالها و "بابک اميرخسروي" از رهبران حزب دموکرات مردم ايران مي باشد . کتاب حالت خاطروار دارد و از جايي شروع مي شود که چند صباحي از انقلاب گذشته و گروههاي چپ يک به يک قافيه را باخته اند و مجددا زندگي مخفيانه همراه با سيانور را سپري مي کنند و نهايتاً آنان که از جنگ هاي چريکي جان سالم بدر برده اند و محبوس نگشته اند کوله بار مي بندند و راهي خانه دايي مي شوند که انجا همان مفر و بهشت همه مارکيسيست هاي جهان است ، همين که از مرز مي گذرند به زندان مي افتند و محبوس مي شوند و سلول و اصطبل را تحمل مي کنند ، بازجويي مي شوند و هرچه که مي گويند رفيق منم ! من که روبه برادر بزرگ نماز مي خواندم ولي گوشي شنوا نيست و صد البته شک هم روا نيست چرا که حتما اين سرباز مارا نشناخته ! يا هم که دارد مقاومت ما را مي سنجد! به شهر منتقل مي شوند دزد به سراغشان مي آيد وگدا مي بينند ولي مگر مي شود باور کرد در جامعه آرماني سوسياليسم دزد و،گدا و . . . پيدا شود .آر�� بايد خورشيد را ديد و انکار کرد بايد روزي 14 ساعت سخت ترين کارها را و شنبه ها کار داوطلبانه انجام دهي و شب نان سياه بخوري و قهوه بد بو بنوشي و همزمان مسئول حزبي گوشت تازه به خورد و عيشش مدام باشد ، هر جنسي را گرانتر در بازار سياه بخري و شب قبل از خواب با خودت تکرار کني سوسياليسم يعني بهشت موعود ، برادر بزرگ بهترين است ، حزب پاک نرين نهاد ممکن است . فتح االه زاده يکي از بزرگترين خطاهاي نسل پيشين کمونيست ايراني در شوري را کوتاهي آنها در مکتوب کردن کردن تجربه خود مي داند که باعث شده آنان که از فداييان خلق بوده اند و روزگاري حزب توده و فرقه دموکرات آذربايجان را به دليل وابستگي به شوروي و سازش کاري مسخره مي کرده اند اکنون هارت و پورتشان تمام شده و خود راهي خانه دايي شده اند . فتح الله زاده با ديدن واقعيت جامعه شوروي و صد البته روزگار سازمان و سرانش در روسيه که وي آنان را در ارتباط با ک گ ب مي داند و معتقد است که بازيچه ک گ ب قرار گرفته اند و در مقابل اعمال شنيع ک گ ب چون ربايش مهاجران ايراني ٰ اجبار به جاسوسي کردن و . . . نه تنها اقدام عملي انجام نداده اند بلکه حتي با ک گ ب همکاري نموده اند از سازمان دوري مي گزيند .
در اين گير و دار است که با اوضاع مهاجران قبل از خود که در دوره استالين به شوروي آمده اند و روزگار تلخ آنان آشنا مي شود . در ادامه کتاب به روزگار رقت بار نويسنده را در سالهاي زندگي در شوروي شرح مي دهد و سعي مي کند تا حدودي زاواياي تاريک حضور وضعيت مهاجران ايراني را در شوروي با نقل قول هايي از ديگران روشن سازد.
در پايان بايد بگويم هرچند اين کتاب نمي تواند گوياي همه مطالب باشد ، ولي کار پسنديده اي جهت واکاوي وضعيت مهاجرين ساکن شوروي مي باشد که البته با جوابگويي موافقان و مخالفان نظرات نويسنده اين امر محقق مي شود که البته مصاحبه آقاي فرخ نگه داردر انتهاي کتاب به عنوان دبير سازمان هرچند مي تواند برخي از مسايل را روشن کند ولي در بعضي موارد ايشان از پاسخ صريح به سوالات طفره رفته اند که چندان بايسته نيست. این ریویو اردیبهشت سال ۸۸ نوشته شده است
این کتاب شرح حال یکی از افرادی است که قبل از انقلاب به حزب کمونیست می پیوندد و مجبور می شود به روسیه برود و چندین سال انجا زندگی کند . کتاب شرح رنجهایی است که وی کشیده است و خواندن آن را به همه کسانی که هنوز فکر می کنند کمونیست استالینی نسخه خوبی برای جهانیان است توصیه می کنم
شاید کتاب از نظر تاریخی حرفهایی برای گفتن داشته باشه، اما از نظر کشش ضعیفه. مطالب تکراری، پرشهای متعدد، عدم انسجام و یکپارچگی از مشکلاتیه که با این کتاب وارده. اطلاعات تاریخی گفته شده هم چیزی نیست که در کتابای دیگر انتقادی ( رمانها و کتابای سیاسی شوروی شناسی) نخونده باشید.
سرگذشت اتابک فتحاللهزاده و گروه دوم مهاجرین چپ به شوروی در مقایسه با آنچه نسل اول مهاجرین تجربه کردهاند به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. این عزیزانی که در سالهای ۱۳۶۰ به بعد مهاجرت کردهاند تقریبا زندگی شبیه مردم ایران کنونی را داشتهاند. با این تفاوت که خانهی مجانی گرفتند و کار بهشان داده شده و سهمیهی خوراک داشتهاند. رشوه و فساد و صف و سایر مشکلات را ما همین الان هم داریم.
بعد که دیدهاند که ای داد بیداد «کدو را ندیدهاند» همه به دیار امپریالیسم و اروپا شتافتند. فهمیدند که چقدر شوروی بد و عه بوده.
نحوهی روایت کتاب چندان جذاب نیست و برخی جاها که بحثهای سیاسی و حزبی را مطرح میکند آدم دلش میخواهد بگوید: هر بلایی سرت میآید از همینهاست. بس کن. اما صداقت و پیچیدگی در این روایت دیده نمیشود.
کلا فرو ریختن دژ رسوخ ناپذیر افکار و اعتقادات آدمی برایم لذتبخش است. دژی که زمانی حتا پذیرش رخنهای در آن را بر نمیتافتی.
قصد داشتم از این «سازمان اکثریت» هم بنویسم که دیدم مجالی نیست.
از اینها که بگذریم اگر فتحالله زاده کار ماندگاری کرده باشد همان جمع آوری خاطرات عطاءصفوی در کتاب «در ماگادان کسی پیر نمیشود» است. شرح کاملتر این مهاجرت با بخشی مربوط به مطالعات بیشتر در مرورم بر کتاب «در ماگادان کسی….» هست.
به علاقهمندان پیشنهاد میکنم آن مرور را هم بخوانند.
بخشی از تاریخ معاصر که کمتر دربارهاش صحبت شده. مهاجرت فداییان اکثریت به شوروی. نکات مختلف و مهمی دربارهی نوع نگاه ایدئولوژیک فداییان در کتاب مطرح شده. برای من یکی از موضوعات تلخ کتاب سادگی فکری اعضای سازمان در برخورد با واقعیات سیستم و جامعهی شوروی بود. این البته مختص این سازمان نیست که و هر تفکر ایدئولوژیکی را شامل میشود. من هم -مثل نویسندهی کتاب- خیلی تعجب کردم وقتی دیدم قبل از اینها هم گروهی از اهالی فرقهی دموکرات هم در دورهی استالین به شوروی مهاجرت کرده بودند. کتاب پر است از ایرادات ویرایشی اما لحن ساده و صمیمی و صادقانهای دارد. چند نقد و یک مصاحبهی مهم با رهبری سازمان فداییان اگثریت اهمیت و روشنگری بیشتری به کتاب میدهد
This entire review has been hidden because of spoilers.
از نظر اگاهی دادن در مورد بهشت پوشالی سوسیالیسم، و بلاهایی که بر سر هموطنان و سایر مظلومان آمده خوب بود ولی کتاب فاقد طرح کلی بوده و صرفا بصورت ثبت خاطرات پراکنده نوشته شده. در کل، کتاب خوشخوانی نیست.
کتاب دردناکی بود. سرگذشت دهشتناک فدائیان اکثریت در شوروی استالین یادآور تمام رنج و درد انسانهایی است که سعی کردند راهی برای نجات کشور خود بیابند اما در انتها سرگشتهی دنیای تاریک دیکتاتوری دیگر شدند