Shaules proposes the idea of a “deep culture journey,” in which travelers pursue not only the surface of travel, but the entire cross-cultural experience. Including an accessible introduction to traveling internationally for business or work while simultaneously enjoying the hidden culture beneath the surface, Shaules emphasizes that experiences abroad can teach us more about ourselves.
I think that this is the perfect introduction to anthropology for those that have an interest in the topic but for some reason haven't studied it. I'm very biased since I studied under professor Shaules, even so I highly recommend this book.
کتاب خوب، فراوان میخوانیم. کتاب هایی که سرگرم می کنند، آموزش می دهند یا دست ما را در بحران های فکری می گیرند. اما اگر کتاب مناسب در زمان مناسب - آنهم به طور کاملا اتفاقی - به تور آدم بخورد چیزی شبیه معجزه است. کتاب «مقدمهای بر تجربه فرهنگ عمیق» جزو کتاب هایی است که حداقل از این حیث در خاطر من باقی خواهد ماند. این کتاب جزو لیست خرید من در نمایشگاه کتاب نبود. بررسی موضوعی هم در این زمینه نداشتم. حاصل پیمایش مسیر اشتباه در جویش ناشری دیگر، رودررویی با این کتاب بود. حسی قوی گفت: آن را بخوان! سفر طولانی مدت همسرم برای تحصیل و کار باعث گردید موضوع مهاجرت به دغدغه من تبدیل شود. با گذر زمان تغییر تدریجی افکار و رفتار او را حس می کردم. هیچگاه با هیبت مهاجرت چنین هراسناک مواجه نشده بودم. در چنین شرایطی این کتاب توانست مشاور خوبی باشد و با آن بخوبی ارتباط برقرار کردم. نویسنده آمریکایی کتاب سه تجربه زندگی طولانی در خارج آمریکا (مکزیک، ژاپن، فرانسه) را داشته است. در هر سه جا با مردم درآمیخته، به کار مشغول شده و حتی ازدواج کرده است. شاید کسی بهتر از او نمی توانست از پس چنین کتابی برآید. فراتر از کتاب آنچه برای من جالب است توانایی ایشان در درک چالش های زندگی فرهنگ عمیق با توجه به هژمونیک فرهنگ آمریکایی است. مشکلاتی که بیشتر ما، آدمهای بزرگ شده جوامع سنتی با موقعیت ضعیف فرهنگی، با آن دست به گریبانیم و نه افرادی با احساس برتری فرهنگی که کمتر خود را نیازمند به تطبیق با دیگران می یابند. در مقیاس کوچکتر اینگونه میتوان مثال زد: من شهرستانی همواره در ارتباط با غریبه ها متمایل به تغییر لهجه هستم در صورتی که یک تهرانی هرگز چنین نیازی حس نمی کند. نویسنده اقامت طولانی مدت در یک کشور دیگر را فرصتی ناب برای کشف خودِ فردی و خودِ فرهنگی می داند و آن را فرصت ارزشمند یادگیری قلمداد می کند. دلیل آن هم روشن است: در کشور خود کمتر مجبوریم چیزی را در خود تغییر دهیم تا بتوانیم زندگی کنیم. جامعه ای که در آن زندگی می کنیم مجموعه ای از گزینه ها را انتخاب کرده است و ما هم ناآگاهانه آنها را پذیرفته ایم. به زعم نویسنده فرهنگ عمیق به طور غیر مستقیم و از راه هایی که نمی شناسیم در تفکر و ارزش های ما تاثیر می گذارد. الگوهایی که در نگاه اول و در سفرهای تفریحی یا کوتاه مدت به چشم نمی آیند تا باعث شود خودِ جدیدی خلق شود؛ بلکه با اقامت طولانی مدت وقتی در صدد پیوند کامل تر با جامعه جدید باشیم مجال بروز می یابند. اما مساله مهم تر تجربه شوک فرهنگی است: «وقتی جهان بینی جدید در شما حسی جدید به وجود بیاورد که چه چیزی طبیعی و بهنجار است؛ کم کم پدیده ها به شیوه ای جدید ارزش گذاری شوند تا بدانجا که نگرش شما درباره سرزمین مادری تغییر می کند حتی اگر چیزی در آنجا تغییر نکرده باشد». نظر کتاب پیرامون تجربه مهاجرت مثبت است: « زندگی در خارج، چیزهایی درباره زندگی در وطن خودمان به ما می آموزد: آموختن درباره دیگران، به ما درباره خودمان می آموزد». کتاب تشویقی برای ترک وطن نمیکند و بیان می کند که «هدف، کسب شیوه برتر نگاه به تفاوت های فرهنگی نیست؛ بلکه تا حدودی تمایل به وسیع تر کردن دیدگاهمان است» یا به عبارتی پی ریزی جهان بینی پیچیده تر. البته اذعان دارد که بازسازی جهان بینی فرایندی انرژی بر و توام با فشار روانی است. مقاومت، پذیرش (مقتضیات بدون تغییر خود) و تطبیق سه واکنشی است که مهاجرین به فراخور انجام می دهند. از نظر من چالش تطبیق برای افرادی با اعتقادات دینی سهمگین تر است چرا که هر تغییر و تجربهگری مغایر شئونات دینی، او را با نفس ملامتگر به چالش میافکند! چنانچه کتاب اظهار می دارد: «تهدیدها علیه اعتقادات و جهان بینی ما همچون تهدیدی علیه شخص ما احساس می شود». کتاب یک هشدار مهم با خود دارد: «انتخاب های موثر در زندگی، مستلزم اتکا به تجارت گذشته است، در عین حال، آنچه قبلا نتیجه ای خوب داشته است ممکن است راهنمای مفید برای آینده نباشد». و سپس چنین نتیجه می گیرد که: «اگر در سفرهایتان افرادی ظاهرا پایبند به تفکر سنتی دیدید - تفکری که مانع پیشرفت می شود – به خودتان یادآوری کنید که تغییر به خودی خود خوب نیست؛ و جدید همیشه به معنی پیشرفته و مترقی نیست. همچنین اگر دیدید مردم در حال دور ریختن درس های ارزشمند نسل های قبل اند به یاد آورید که حتی قدیمی ترین سنت ها زمانی جدید بودند و تغییر ممکن است به بازکشف ارزش های گذشته منجر شود». نویسنده توصیه ای برای رفتن به مکان خاص برای تجربه عمیق ندارد و می گوید: «همیشه فکر می کنیم با دیدن مکان های اسرار آمیز اصیل چیزهایی یاد گرفته ایم. اما اگر به قدر کافی سفر کنید کم کم خواهید فهمید «اسرار آمیز» وجود ندارد. تعریف «اصالت» دشوار است و به هر مکانی بروید آن مکان برای مردم آنجا عادی و پیش پا افتاده است». و چنین نتیجه می گیرد: «ما از طریق چالش های تطبیق چیزی می آموزیم، نه با جست و جوی والاترین فرهنگ ها یا مقدس ترین مکان ها» سفارش پایانی کتاب این جمله است که: اصل راهنما برای سفر فرهنگ عمیق اینست: «قاطی مردم شوید». و اینگونه پند می دهد که : «یادگیری فرهنگ عمیق مجموعه ای از تناقضات ایجاد می کند که باید بین آنها مصالحه برقرار کنیم ... اما نباید فراموش کنیم چه کسی هستیم. باید دیدگاه دیگران درباره پدیده ها را بپذیریم؛ ولی در عین حال باید دیدگاه خودمان را حفظ کنیم ... ما به اعتماد به نفس نیاز داریم تا با چالش های یادگیری با ملایمت برخورد کنیم».