"نیچه زن را موجودی میداند که جز فریبکاری و پنهانکاری نمیداند. اگر بخواهیم بهدرستی از کتاب زایش تراژدی از روح موسیقی آغاز کنیم. نیچه در آنجا اصل زنانه را با نیروها و قدرتهایی همچون رنج. دیوانگی و غیر عقلانیت همراه میداند. حتی در این نخستین کار خود. نیچه که گاه زنان را جفت و همتای آرمان مردانه به تصویر میکشد، گاه نیز آنان را نقطه مقابل آرمان مردانه و نفیکننده آن میداند. درهرحال محدوده مطلوب زنان حوزه سحر و جادو و رمز و راز است. آنان نظم و ثباتی را که زندگی عقلانی طلب میکند دارا نیستند، زنان با سطح و ظاهر خشنود و تهی از احساس نیاز و ضرورت برای جستوجوی حقیقت هستند؛ بنابراین. جای تعجبی نیست که نیچه به فیلسوفان توصیه میکند که از زنان اجتناب کنند: «فیلسوف کسی است که از سه چیز پر آوا و درخشنده کناره میگیرد: نامآوری، شاهان، زنان.» یا اينکه به اروپا توصیه میکند که مردانه شود تا از زنانه شدن فرهنگ جلوگیری کند و ازاینرو به ستایش ناپلئون میپردازد که: «روزی این افتخار نصیب او خواهد شد که شرایطی را در اروپا به وجود آورده که در آن مرد بر تاجر و کوتهبین پیروز شده و شاید هم بر «زن» که اینقدر توسط مسیحیت، روحیه خیالپرداز قرن هجدهمی و بهخصوص «انديشه مدرن و جدید» با تملق مورد نوازش قرارگرفته است.»"