Chéjov, el gran maestro ruso del cuento y renovador del teatro, tuvo que pasar los últimos años de su vida frecuentando los sanatorios que su salud le reclamaba. Sin embargo, esa soledad en Yalta fue de alguna manera compartida. En 1898 comenzó una relación epistolar con una de las figuras principales del Teatro del Arte de Moscú, que representaba sus obras: la actriz Olga Knipper. Lo que partió de la admiración mutua por el trabajo de cada uno, se fue tornando en amistad para convertirse, con el tiempo y los encuentros, en algo más. En 1901, Chéjov y Knipper contrajeron matrimonio, creando una unión que perduraría hasta la muerte del escritor. Esta selección de cartas entre Olga Knipper y Chéjov es la manera de conocer, de primera mano, los entresijos de una historia de amor que por momentos pudiera leerse casi como una ficción.
Dramas, such as The Seagull (1896, revised 1898), and including "A Dreary Story" (1889) of Russian writer Anton Pavlovich Chekhov, also Chekov, concern the inability of humans to communicate.
Born (Антон Павлович Чехов) in the small southern seaport of Taganrog, the son of a grocer. His grandfather, a serf, bought his own freedom and that of his three sons in 1841. He also taught to read. A cloth merchant fathered Yevgenia Morozova, his mother.
"When I think back on my childhood," Chekhov recalled, "it all seems quite gloomy to me." Tyranny of his father, religious fanaticism, and long nights in the store, open from five in the morning till midnight, shadowed his early years. He attended a school for Greek boys in Taganrog from 1867 to 1868 and then Taganrog grammar school. Bankruptcy of his father compelled the family to move to Moscow. At the age of 16 years in 1876, independent Chekhov for some time alone in his native town supported through private tutoring.
In 1879, Chekhov left grammar school and entered the university medical school at Moscow. In the school, he began to publish hundreds of short comics to support his mother, sisters and brothers. Nicholas Leikin published him at this period and owned Oskolki (splinters), the journal of Saint Petersburg. His subjected silly social situations, marital problems, and farcical encounters among husbands, wives, mistresses, and lust; even after his marriage, Chekhov, the shy author, knew not much of whims of young women.
Nenunzhaya pobeda, first novel of Chekhov, set in 1882 in Hungary, parodied the novels of the popular Mór Jókai. People also mocked ideological optimism of Jókai as a politician.
Chekhov graduated in 1884 and practiced medicine. He worked from 1885 in Peterburskaia gazeta.
In 1886, Chekhov met H.S. Suvorin, who invited him, a regular contributor, to work for Novoe vremya, the daily paper of Saint Petersburg. He gained a wide fame before 1886. He authored The Shooting Party, his second full-length novel, later translated into English. Agatha Christie used its characters and atmosphere in later her mystery novel The Murder of Roger Ackroyd. First book of Chekhov in 1886 succeeded, and he gradually committed full time. The refusal of the author to join the ranks of social critics arose the wrath of liberal and radical intelligentsia, who criticized him for dealing with serious social and moral questions but avoiding giving answers. Such leaders as Leo Tolstoy and Nikolai Leskov, however, defended him. "I'm not a liberal, or a conservative, or a gradualist, or a monk, or an indifferentist. I should like to be a free artist and that's all..." Chekhov said in 1888.
The failure of The Wood Demon, play in 1889, and problems with novel made Chekhov to withdraw from literature for a period. In 1890, he traveled across Siberia to Sakhalin, remote prison island. He conducted a detailed census of ten thousand convicts and settlers, condemned to live on that harsh island. Chekhov expected to use the results of his research for his doctoral dissertation. Hard conditions on the island probably also weakened his own physical condition. From this journey came his famous travel book.
Chekhov practiced medicine until 1892. During these years, Chechov developed his concept of the dispassionate, non-judgmental author. He outlined his program in a letter to his brother Aleksandr: "1. Absence of lengthy verbiage of political-social-economic nature; 2. total objectivity; 3. truthful descriptions of persons and objects; 4. extreme brevity; 5. audacity and originality; flee the stereotype; 6. compassion." Because he objected that the paper conducted against Alfred Dreyfus, his friendship with Suvorin ended
راستي، چقدر بي تمدن هستيد. پس كي مي خواهيد عكس خود را بفرستيد؟ همين الان از تمرين برگشتته ام و تا يك ساعت ديگر بايد بروم براي تمرين “مرغ دريايي” اما دلم خواست چند كلمه اي با شما گپ بزنم نويسنده عزيز. اين زمستان خودم را خسته كرده ام. نمي توانم افكارم را مرتب كنم. البته فكر زيادي هم در سر ندارم. ديگر كاسه صبرم براي بودن با شما لبريز شده است . تازه از پيش خواهرتان آمده ام. مي گويد مي خواهيد با دختر يك كشيش ازدواج كنيد. تبريك نويسنده عزيز!پس نتوانستيد مقاومت كنيد. خداوند به شما عشق و خوشبختي ارزاني دهد. حتما تكه اي از دريا پشت قباله اش انداخته ايد مگر نه؟ شايد وقتي بيايم آن جا خودم از نزديك سعادت شما را تحسين كنم شايد هم كمي آن را به هم بزنم.براي اين كه ما توافق كرديم مگر نه؟… تپه “كوكوز” كه يادتان نرفته است؟ هنرپيشه كوچولوي شما : اولگا كنيپر
از متن کتاب: تو همیشه می گفتی آدم میتواند به عنوان زن و شوهر بسیار سعادتمند زندگی کند. کاملاً قبول میکنم. من با تو زمانی طولانی زندگی خواهم کرد... چند روز پیش از مرگت ما درباره دختر کوچولویی که باید می داشتیم صحبت کردیم. دلم به درد آمد از این که کودکی از تو به یادگار نماند. خیلی دربارهاش صحبت کردیم. اگر این فاجعه پیش نمیآمد بچهام در نوامبر دو ساله میشد. فکرش را بکن چقدر دوستش میداشتی! . . . . این کتاب از نامههای اولگا و آنتون وقتی دوست بودند، وقتی معشوقه شدند و وقتی ازدواج کردن میگه. حتی اولگا بعد مرگ چخوف به مدت دو ماه براش نامه مینوشته (توی دفترخاطراتش) و بیشتر زندگیش حسرت میخورده و احساس گناه داشته. مدام حس میکرده زن خوبی نبوده که چخوف رو تنها گذاشته و بعد مرگ چخوف این احساس عذاب وجدان باهاش مونده بود که "اگه تنها نمیذاشتم چی...". چخوف هم که اعتقاد داشته ازدواج سعادتمند وجود داره، مدام به کنیپر یاداوری میکرده که زندگی اونها سراسر عشقه چون همدیگه رو از چیزی که دوست دارن منع نمیکنن: اولگا از تئاتر دست نمیکشه و آنتون هم سلامتیش رو توی یالتا (هرچند همیشه جای خوبی برای کسب سلامتی نبوده) از دست نمیده. متاسفانه مترجم از متن انگلیسی ترجمه کرده و پینوشتها خیلی ناقصن. مثلا جایی اولگا خودش رو "هاپو" خطاب میکنه که توی هیچ پینوشتی ذکر نشده توی فرهنگ روسیه، سگ موجودیت مشابه فرهنگ ایران رو نداره. یا جاهایی که چخوف به کنیپر میگه "به حرفم گوش بده یا تو را خواهم زد" هیچ توضیحی نداده و باید تا آخر کتاب رو بخونید تا ببینید در نامهای چخوف میگه "دوستت دارم حتی اگر مرا با چوب بزنی" و... از طرفی کتاب شامل نامههای روزانه و معمولی دو نفر انسان واقعی قرن نوزدهمیه پس انتظار چیز هیجان انگیزی نباید داشت. نامهها هیچ چیز خاصی یادمون نمیدن و برای من صرفاً بخشی از زندگینامهی نویسنده محبوبم بوده، نه بیشتر!
مرد طلایی عزیز من. گاهی از تئاتر نفرت دارم و گاه به آن دیوانه وار عشق می ورزم. تئاتر به من زندگی بخشیده. غم داده است و شادی. تو را به من داده و از من انسانی واقعی ساخته است. شاید تو فکر می کنی که زندگی ام مصنوعی است و بیشتر در تخیلات می گذرد اما با همه این احوال زندگی است. من پیش از تئاتر زندگی گیاهی و ملالت باری داشتم. دیگران را نمی شناختم. خودم را هم. پس از تمرین به دیدن لیلینا رفتم و حدس بزن چه کسی را آنجا دیدم. سوسک را! از تو پرسید. از او پرسیدم که تو را از کجا می شناسد. خندید و گفت تو هرگز چیزی راجع به سوسک نشنیده ای. وقتی درباره زندگی سال ها پیش تو صحبت می کرد، من لذت می بردم. اما به طرز دردناکی غبطه می خوردم که چرا در بهترین بخش زندگی تو نقشی نداشته ام و همه را باید از این و آن بشنوم. چرا وقتی هر دوتایمان آدم های متفاوت بودیم، همدیگر را ندیدیم.
پاسخ چخوف به نامه قبل
پس تو مشهور می شوی. سارا برنار مرا اخراج می کنی یا استخدام می کنی که پول هایت را بشمارم؟ محبوبم، هیچ چیزی بهتر از نشستن زیر درخت صنوبر و ماهی گرفتن یا میان مزرعه ها قدم زدن نیست. نگران نباش غذا خواهم خورد. پس «دایی وانیا» اجرا نمی شود. چقدر بد!
دلبند عزیزم. جزئیات را خواسته بودی بفرما. دو روز از که صبح ها آب معدنی می خورم. کار آسانی نیست. چون باید بلند شوم، کفش به پا کنم، زنگ بزنم و منتظر شوم بعد کفش هایم را بکَنم و دوباره به رخت خواب بروم. تو ملین توصیه کرده بودی. امروز صبح هم مثل دیروز کمی خوردم. یک تکه گوشت هم خوردم که حسابی طوفان به پا کرد. هم اکنون در یالتا هوا خوب است و بنابراین من اذیت نمی شوم. دیروز به دیدن گورکی رفتم. در ویلای بسیار قشنگی کنار دریا اقامت دارد. اما چه قشقرقی در خانه پرپاست. بچه ها، پیر زن ها. اصلاً جای خوبی برای یک نویسنده نیست. ما به خارج می رویم اما نه به ایتالیا یا نیس. به نروژ خواهیم رفت. شمال آن و از آنجا به دانمارک. بله؟ به کارگردان هایت بگو من اجازه نخواهم داد تا اول سپتامبر به مسکو برگردی حتی اگر قرار باشد اخراجت کنند. در اوت یا در اواخر اوت من سیب های فوق العاده ای اینجا دارم. گلابی چطور؟ تا به حال چنین گلابی هایی نخورده ای. محبوبم اگر قرار می شد نوشتن را ترک کنم حتماً باغبانی می کردم. اینجوری ده سال به عمرم اضافه می شد. چه کنم با این شکم.
نامه های چخوف و اولگا کنیپر اون تصوری که ازش داشتم نبود. قشنگ نوشته شده بود و پر از احساس بود . ولی وسطاش حوصلهم رو در حدی سر برد که آخراش تو فصل "همسر" فقط یه نگاه مینداختم و رد میکردم .. چون از یه حدی به بعد اونقدر برام جذابیت نداشت که بدونم چخوف یا کنیپر در روز چه کارهایی کردند یا دل کی برای کی تنگ شده .ولی خب فصل آخر رو دوست داشتم و کامل خوندمش . قطعا کتابی نیست که دوباره برم سراغش یا حتی خوندنش رو به کسی پیشنهاد کنم . چیزی بهم اضافه نکرد و لذت زیادی هم نبردم ازش .
دلبند عزیزترینم مجموعه نامههای چخوف و کنیپر (اولگا) از زمان دوستی آنها تا وقتی دلبستگی و عشق میان آنها شکل میگیرد، تا ازدواج و سپس مرگ چخوف. هر چند در میانه کتاب به خاطر گلایهها و دلتنگیهای تکراری چخوف و اولگا، همه چیز کند پیش میرود و ممکن است از خواندن کتاب پشیمان شوید اما اواخر کتاب که به نوعی توصیف حال چخوف است که رو به وخامت میرود، گیرایی دارد. نامههای چخوف در ابتدای آشنایی با اولگا، سرد و خالی از توصیف است. اما اولگا در تمام طول زندگیاش پس از آشنایی با چخوف، نامههایی سرشار از زندگی نوشته است، زندگی با تمام احساساتی که در آن حس میکرد؛ از سرمستیاش برای تئاتر، از شببیداریها و خوش گذرانیهایش، از حس تنهاییاش در میان جمع، از شهرت، عشق، حسادت، دلتنگی، امید، از قدردانی، گلایهمندیاش از چخوف، دوری، ناامیدی و هر چیز دیگری که در زندگی وی جای داشت. هر چند به نظر میرسد اولگا قدر عشق چخوف را ندانسته و تئاتر را به زندگی مشترک با وی ترجیح داده، اما اولگا آنقدر عاشق چخوف بود که پس از مرگش هم برایش نامههای خیالی نوشت و تا پایان زندگیاش هرگز ازدواج نکرد. مجموع نامهها، سرنخی درباره حال و هوای دنیای ادبیات در آن دوره به دست خواننده نمیدهد. حتی نمیتوان چیز زیادی از دنیای تئاتر در زمان چخوف نیز فهمید جز آنکه تئاتر مسکو و سنپترزبورگ، دشمن یکدیگر بودند. این نامهها تنها دلنوشتههای اولگا به نظر میرسد و اندکی شرح حال چخوف. در پایان خواندن همه این نامهها، یک حس قوی وجود دارد: اندوه از رنجی که چخوف به خاطر بیماریاش سالها تحمل کرد، بیماری که دست و پایش را برای لذت بردن از زندگی بست.
تقریبن مطمئنم تحت شرایط خاصی و بنا به دلایل و ضرورتهایی غیر ادبی و فرهنگی کتاب جمع و چاپ شده.به راحتی میتونست یک پنجم حجم الانشو داشته باشه.تنها دلخوشکنکم وقت خوندن لحن شوخطبعانهٔ چخوف اونم فقط تو بعضی نامههاش بود.
five years of non-stop "please write to me, please don't forget about me, when can we see one another, are you healthy, i'm tired, i'm well, rehearsals are going well but i hate what i'm doing, i want to be with you, why aren't you writing to me, i'm eating 8 eggs a day and soup only one letter from you this week, are you coming down for christmas my dear, i send 12475 kisses"
No lo quiero ratear xk son cartas entre dos personas sobre sus vidas. Se siente raro leer correspondencias, es muy real, nada planeado no sbs como va a reaccionar la otra persona, no es una historia como tal, y ves 2 perspectivas.
Es bonito ver como se complementan a pesar de tener personalidades tan diferentes. Muy sentimental la parte del final.
خوندن نامههای سرشار از احترام، توجه و محبت اولگا و چخوفِ عزیزم در این دوران از زندگیم حس شیرینی داشت. در پایان نامههای خیالی اولگا قلبم رو به درد و گریهام رو درآورد:) -فکر به تو و رویای تو مرا یاری میکند تا زندگی کنم.
Todo lo que te podes esperar de un libro sobre cartas. Me gustó sentirme parte de la danza de los enamorados, haciéndose reclamos, amándose, enojándose. Lo enamorado que estaba ese señor de su trabajo y de esa mujer, que no le daba demasiada importancia a su salud. En sus cartas solo había lugar para una descripción del tiempo, su obra y ella, no importaba nada mas. Me gustó, lo disfruté
ی تو همه چیز کسالت آور است. چه قدر دلم برای دیدنت، برای نوازشت، برای نگاه کردن به تو تنگ شده است. احساس میکنم از همه ی دنیا دور افتاده ام. تو چه؟ درباره چه فکر میکنی؟ همه چیز وحشتناک است و غمگین. خسته ام از متن کتاب مجموعه نامه های آنتوان چخوف و اولگا کنیپر خانم الگا کنیپر بازیگر تئاتر بوده و نمایش نامه های چخوف را بازی میکردند و به ویژه در نمایش نامه «سه خواهر» موفقیت باورنکردنی بدست آوردند بسیار زیبا بود هر بار که میخواندم آقای چخوف را تصور میکردم با آن عینک جادویی اش(!) که دارد برای عشقش مینویسد و خانم کنیپر که پشت میز و آینه اش مینشیند و نامه های نویسنده بزرگ را میخواند و برایش نامه مینوسید خودم به شخصه خواندن نامه های بزرگان را دوست دارم تصور اینکه پشت میز مینشید و مینوسید این لذت بخش ترین بخش ماجرای نامه نگاری است برایم این تصویر آن قدر زنده است که میتوانم سرم را برگدانم و با هم گپ بزنیم. همه چیز در نامه نوشته شده است همه چیز عشق و علاقه ... سختی و دوری بیماری و جدایی امیدوارم شما نیز دوست داشته باشید
Amo los libros de cartas... y este en particular me pareció maravilloso ya que me dejó un montón de datos sobre el teatro en Rusia y los grandes autores de principios de 1900. Sin duda alguna continuaré leyendo a Chejov.
I enjoyed this book after reading the biography of Anton Chekhov and I am still reading his complete works. Hi is a very interesting and complex man. I am perplexed that their love is touted as a beautiful story. I think it was very sad and must have been very frustrating for both. Chekhov who wouldn’t commit to a woman for many years, finally fell in love with a woman who was more committed to her life in the theater than she was to her marriage. She had affairs, became pregnant by someone else, did not spend time with Chekhov and kept insisting he come to her even though his health prevented it, rented apartments that had to many stairs for him, refused to travel with him to warmer climates and was rather selfish! He was not perfect but I had far more sympathy for him after reading these letters P. S I just read a review of this book by Donald Rayfield who wrote a biography of Chekhov. As I suspected the letters are very incomplete and and apparently the original letters are more informative than those presented in the book which were edited by the Soviet Union. Rayfield criticism of this compilation comes from the fact that that the original letters are now available and were not used.
This entire review has been hidden because of spoilers.
I’m on the fence about this one, letters written between Chekhov aka Ant, Antonio, Antoine and Olga aka Knipper, baboon, little doggie.
Each and every letter between the two always mentioned waiting on letters from the other, and were repetitive in content, but it was quite clear they did love each other very much (what other woman do you know would accept ‘baboon’ as a term of endearment?).
It was an interesting insight into grand love affairs back then when you look at the general type of romance these days - Facebook official, announcing the split by removing all photos on Instagram and blocking people.. the letters were very simple but meaningful (to them) and quite sweet.
21st century living has hardened me so the simpering love declarations just turned me but if I read with an open mind, it was quite a nice read but I wouldn’t have complained if the book was 1/4 of the size.
It was very unique to be able to look inside the private life and thought of a world famous writer and realize that he was a normal human being, no different then any of us. The letters itself were a bit boring to read bcs towards the middle of the book they were all the same, repeating each other.
Jag vill ha en sammanställning av alla smeknamn som Tjechov ger till Knipper i sina brev. Min lilla skådespelerska, lilla vovve, häst, ungrare, kackerlacka ... Det händer inte så mycket i deras brev men språket gör det underhållande att läsa även om det blir lite för puttenuttigt emellanåt. Den här boken fick mig att vilja brevväxla mer.
از متن کتاب؛ هنوز روزهای شکست بیشتری در راه است. مسائل ناگوار بیشتری پیش خواهد آمد، یأس های بسیار زیادی را تجربه خواهید کرد اما باید خودتان را برایشان آماده کنید. باید انتظارش را داشته باشید و پابرجا بمانید و [...]
نامههای اولگا به چخوف خستهام کرد، هرچه از عاشقانههای اولگا و پاسخهای سرد چخوف میخواندم بیشتر دلم میگرفت و غمگین میشدم به حال اولگا، عاشقتر از اولگا چه کسی است!!😑
Esos dos estaban tan enamorados. Y a Olga se le nota mucho su oficio de actriz jajaja, es muy dramática y hasta pesimista con su propio trabajo. Chejov era más aplomado.