Jump to ratings and reviews
Rate this book

حالة حصار

Rate this book
كُتب هذا النص في يناير 2002 في رام الله

"هنا، عند منحدرات التلال، أمام الغروب وفوهة الوقت، قرب بساتين مقطوعة الظلِّ، تفعل ما يفعل العاطلون عن العمل: نربي الأمل. بلادٌ على أهبة الفجر، صرنا أقلّ ذكاءً، لأنّا نحملق في ساعة النصر: لا ليل في ليلنا المتلألئ بالمدفعية أعداؤنا يسهرون، وأعداؤنا يشعلون لنا النور في حلكة الأقبية. هنا، بعد شعار "أيوب" لم ننتظر أحداً.. هنا، "لا أنا" هنا يتذكر "آدم" صلصاله. سيمتد الحصار إلى أن نعلّم أعداءنا نماذج من شعرنا الجاهلي. السماء رصاصية في الضحى، برتقالية في الليالي. وأما القلوب فظلت حياديَّة مثل ورد السياج. في الحصار تكون الحياة هي بين تذكر أوّلها ونسيان آخرها.. يقول على حافّة الموت: لم يبق لي موطئ للخسارة، حرٌّ أنا قرب حريتي، وغدي في يدي.. سوف أدخل، عما قليل، حياتي وأولد حُرّاً بلا أبوين، وأختار لاسمي حروفاً من اللازَوَرْد.. هنا، عند مرتفعات الدخان، على درج البيت لا وقت للوقت، نفعل ما يفعل الصاعدون إلى الله: نفس الألم، الألم هو أن لا تعلق سيّدة البيت حبل الغسيل صباحاً، وأن تكتفي بنظافة هذا العَلَم. لا صدى هوميريّ لشيء هنا. فالأساطير تطرق أبوابنا حين نحتاجها. لا صدى هوميريّ لشيء... هنا جنرال ينقب عن دولة نائمة تحت طروادة القادمة. يقيس الجنود المسافة بين الوجود وبين العدم بمنظار دبابة.. نقيس المسافة ما بين أجسادنا والقذيفة... بالحاسة السادسة. كلما جاء الأمس، قلت له: ليس موعدنا اليوم، فلنبتعد وتعال غدا.. كلُّ موتٍ، وإن كان منتظراً هو أول موت، فكيف أرى قمراً نائماً تحت حجر.. وحيدون، نحن وحيدون حتى الثمالة، لولا زياراتُ قوس قزح. هل نسيء إلى أحدْ؟ هل نسيء إلى بلدٍ لو أصبنا، ولو من بعيد برذاذ الفرح؟ الحصار هو الانتظار.. هو الانتظار على سلّم مائل وسط العاصفة. سأصرخ في عزلتي، لا لكي أوقظ النائمين. ولكن لتوقظني صرختي من خيال السجين!. سيمتد الحصار إلى أن يحس المُحاصِرُ، مثل المحاضر، أن الضجر صفة من صفات البشر".

من أيّ أرضٍ تتفجر كلماتك محمود درويش معلنة ثورة الغضب، من أي منهل تأتي معانيك تقارب في تجلياتها قمم الألم؟!! وفي أي سماء تحلق خيالاتك ململمة صوراً تحاكي الحقيقة، فتغدو سطورك أناشيد توقظ الإنسانية من غفوتها، وتثير أشجاناً وعذابات تسير في مواكب الزمن الفلسطيني العربي مع حشود بشرية مشت في هذا الزمن السياسي اليهودي العاثر، مشت تلك الحشود في كل صقع ومن كل لون، وهدرت ثائرة صارخة في وجه التخاذل والعنف والوحشية وزاحفة نحو أمل في كرامة، في حقٍّ، في عدالة، في أرض، في يوم مشرق صنعه ولد بيده حجر.

97 pages, Paperback

First published April 1, 2002

30 people are currently reading
2115 people want to read

About the author

Mahmoud Darwish

211 books12k followers
محمود درويش
Mahmoud Darwish was a respected Palestinian poet and author who won numerous awards for his literary output and was regarded as the Palestinian national poet. In his work, Palestine became a metaphor for the loss of Eden, birth and resurrection, and the anguish of dispossession and exile.

The Lotus Prize (1969; from the Union of Afro-Asian Writers)
Lenin Peace Prize (1983; from the USSR)
The Knight of the Order of Arts and Letters (1993; from France)
The Lannan Foundation Prize for Cultural Freedom (2001)
Prince Claus Awards (2004)
"Bosnian stećak" (2007)
Golden Wreath of Struga Poetry Evenings (2007)
The International Forum for Arabic Poetry prize (2007)

محمود درويش هو شاعرٌ فلسطيني وعضو المجلس الوطني الفلسطيني التابع لمنظمة التحرير الفلسطينية، وله دواوين شعرية مليئة بالمضامين الحداثية. ولد عام 1941 في قرية البروة وهي قرية فلسطينية تقع في الجليل قرب ساحل عكا, حيث كانت أسرته تملك أرضًا هناك. خرجت الأسرة برفقة اللاجئين الفلسطينيين في العام 1948 إلى لبنان، ثم عادت متسللة عام 1949 بعد توقيع اتفاقيات الهدنة، لتجد القرية مهدمة وقد أقيم على أراضيها موشاف (قرية زراعية إسرائيلية)"أحيهود". وكيبوتس يسعور فعاش مع عائلته في قرية الجديدة.

بعد إنهائه تعليمه الثانوي في مدرسة يني الثانوية في كفرياسيف انتسب إلى الحزب الشيوعي الإسرائيلي وعمل في صحافة الحزب مثل الإتحاد والجديد التي أصبح في ما بعد مشرفًا على تحريرها، كما اشترك في تحرير جريدة الفجر التي كان يصدرها مبام.

أحد أهم الشعراء الفلسطينيين والعرب الذين ارتبط اسمهم بشعر الثورة والوطن. يعتبر درويش أحد أبرز من ساهم بتطوير الشعر العربي الحديث وإدخال الرمزية فيه. في شعر درويش يمتزج الحب بالوطن بالحبيبة الأنثى. قام بكتابة وثيقة إعلان الاستقلال الفلسطيني التي تم إعلانها في الجزائر.

Tras una juventud dentro de la Palestina ocupada, años salpicados por numerosos arestos, se trasladó a Egipto y después al Líbano para realizar su sueño de renovación poética. Será en su exilio en Paris, tras tener que abandonar forzosamente el Líbano, donde logre su madurez poético y logre un reconocimiento ante los ojos occidentales.

En 1996, tras los acuerdos de Oslo para la autonomía de los territorios de Gaza y Cisjordania, dimite como ministro de Cultura de la Organización para la Liberación de Palestina y regresa a Ramallah. Allí dirige la revista literaria Al Karmel, cuytos archivos fueron destruidos por el ejército israelí durante el asedio a la ciudad en el año 2002.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
749 (36%)
4 stars
667 (32%)
3 stars
440 (21%)
2 stars
134 (6%)
1 star
37 (1%)
Displaying 1 - 30 of 350 reviews
Profile Image for پیمان عَلُو.
346 reviews290 followers
October 19, 2023
[به قاتلی دیگر]
اگر جنین را سی روز مُهلت داده بودی،
احتمال های دیگری بود:
شاید اشغال به پایان می‌رسید
و آن شیرخواره زمان محاصره را به یاد نمی‌آورد
آنگاه چون کودکی سالم بزرگ می‌شد و به جوانی می‌رسید
و با یکی از دخترانت در یک کلاس
درس تاریخ باستان آسیا را می‌خواند
شاید هم به تور عشق یک‌دیگر می‌افتادند
شاید صاحب دختری می‌شدند[که یهودی زاده می‌شد]
پس ببین چه کرده‌ای؟
حالا دخترت بیوه شده
و نوه‌ات یتیم.
ببین بر سر خانواده دربه‌درت چه آورده‌ای
و چگونه با یک تیر،سه کبوتر زده ای؟


_______________________________________________

[به یک قاتل]
اگر در چهره قربانی دقت می‌کردی
و بدان می‌اندیشیدی،
و به یاد می‌آوردی مادرت را در اتاق گاز
و رها می‌شدی از فلسفه تفنگ
و نظرت را تغییر می‌دادی:
این چنین نمی‌توان هویت را بازیافت!

______________________________________________

شهید به من می‌آموزد:
هیچ‌گونه زیبایی
بیرون از آزادی‌ام وجود ندارد.

______________________________________________

شهید هشدارم می‌دهد:
هلهله‌شان را باور مکن
پدرم را باور کن آنگاه که گریان به عکسم می‌نگرد:
«چطور نوبت‌مان را عوض کردی،پسرکم؟
و پیش از من رفتی؟
نوبتِ من بود
نوبتِ من بود !»

_______________________________________________
سربازان فاصله بین وجود
و عدم را
با دوربینِ تانک می‌سنجند...


ما فاصله بین جسم‌مان
و خمپاره را
با حس ششم می‌سنجیم


________________________________________________
گر باران نیستی محبوب من!
درخت باش
سرشار از بارورزی...درخت باش!
و اگر درخت نیستی محبوب من!
سنگ باش
سرشار از رطوبت...سنگ باش
و اگر سنگ نیستی محبوب من!
ماه باش
در رویای عروست...ماه باش

{چنین گفت زنی در تشیع جنازه فرزندش}

________________________________________

در انتظارت مرا یارای انتظارت نیست
نه می‌توانم داستایوفسکی بخوانم
نه«ام کلثوم» یا «ماریاکلاس» گوش کنم
یا کار دیگری...
در انتظارت
عقربه های ساعتِ مچی‌ام به سمت چپ میچرخند
به سوی زمانی که مکان ندارد
در انتظارت
تو را انتظار نکشیدم ازل را منتظر بودم

________________________________________

بیست سطر درباره عشق سرودم
و به خیالم رسید که دیوار محاصره
بیست متر عقب نشسته است...

________________________________________

آیا می‌آزاریم کسی را؟
آیا توهین میکنیم به کشوری؟
اگر حتی از دور،فقط یکبار
به ما نَمی از شادی برسد؟

________________________________________

ایستاده‌ایم همین‌جا.نشسته‌ایم همین‌جا.همیشه همین‌جا.
جاودانه همین‌جا.
تنها یک هدف داریم،یک هدف:
بودن.
جز این،سر هر چیز دیگر اختلاف داریم:
حتی شکل پرچم ملی.
[کار درستی‌ست،ای ملتِ زنده!اگر شکل ساده اُلاغی را برگزینی.]
سر واژه‌های سرود ملی جدید نیز اختلاف داریم.
[کار درستی‌ست اگر ترانه‌ای برگزینی از عروسی کبوتران.]
همچنان که سر وظایف زنان نیز اختلاف داریم.
[کار درستی‌ست اگر زنی را به ریاست اداره پلیس بگماری.]
اختلاف داریم سر درصد،سر عام و خاص،
سر هرچیز اختلاف داریم،ما را تنها یک هدف است:
بودن...
پس از آن،هر فرد فرصتِ کافی خواهد یافت برایِ گزینش هدفِ خود.
Profile Image for Agir(آگِر).
437 reviews702 followers
February 9, 2017
درود بر هركه با من شريک است
در مستی من از نور، نور پروانه
!در شب اين دهليز
description
درود بر هركه با من شريک است در نوشيدن اين جام
:در تراكم شبی سرشار از دو صندلی
درود بر شبحم

:محاصره

سربازان فاصله بين وجود
و عدم را
با دوربين تانک می سنجند

ما فاصله بين جسممان
و خمپاره را
با حس ششم می سنجيم



غم هامان را در كشوها نگه میداريم
...مبادا سربازان ببينند و جشن بگيرند محاصره ما را
اندوهمان را نگه می داريم برای موسم های ديگر
برای يک يادمان
برای آنچه در راه غافلگيرمان می كند


!ای شب بيداران
خسته نشده ايد از مميزی نور در نمک ما؟
و از درخشش گل در زخم ما؟
خسته نشده ايد ای شب بيداران؟



اين محاصره ادامه خواهد يافت
تا آنگاه كه محاصره كننده نيز مانند محاصره شده دريابد
كه ملال
صفتیست از صفات آدمی


اين محاصره، اين محاصره مجازی، ادامه خواهد يافت
:تا آنگاه كه زهد انديشيدن را به خود بياموزم
پيش از خودم ــ سوسنی گريست
و پس از خودم ــ سوسنی گريست
و مكان خيره میشود در بيهودگی زمانها



درک انسانی از یکدیگر


:به زندانبان سوم
ـ به تو خواهم آموخت انتظار را
نشسته بر نيمكتی سنگی
شايد نام هامان را به هم بگوييم
:و شايد پی ببری به شباهتی تصادفی بينمان
تو مادری داری
،و من نيز
،باران مان يكی ست
،ماه مان يكی
.و غياب كوتاهی از خانه



آیا ما انسان نیستیم و حق زندگی نداریم؟
آيا می آزاريم كسی را؟
آيا توهين میكنيم به كشوری
اگر حتی از دور، حتی يکبار
به ما، نَمی از شادی برسد؟


شما كه ايستاده ايد بر درگاهها، داخل شويد
و با ما، قهوه عربی بنوشيد
(شايد دريابيد كه شما نيز چون ما بشريد)
شما كه ايستاده ايد برآستانه خانه ها
دور شويد از بامدادان ما
تا مطمئن شويم كه ما نيز
بشريم، چون شما



آزادی و صلح و عشق

فرياد خواهم كشيد در تنهايی خويش
نه كه خفتگان را بيدار كنم
بل تا فريادم مرا بيدار كند
!از خيالم كه زندانیست



صلح نوایِ سوگ است برای جوانی كه
سوراخ كرده قلبش را خالِ زنی
.نه گلوله يا تركشِ نارنجكی

صلح آه ِ دو عاشق است كه تن می شويند
.با نورِ ماه


.اينجا در ما گرد آمده اند تاريخ ها سرخ، سياه
اگر گناه نبود
كتاب مقدس كوچکتر می بود
اگر سراب نبود
گامهای پيامبران بر شنزارها استوارتر بود
.و راه به سوی خدا، كوتاهتر
...بگذار ابدیت ازلیتش را پايان دهد
من اما برای سايه زمزمه خواهم كرد
اگر تاريخ اين بوم و بَر ازدحام كمتری داشت
...ستايش ما از رگبرگهای درخت سپيدار
!فراوانتر بود



در انتظارت، مرا يارای انتظارت نيست
نه می توانم داستايفسكی بخوانم
نه «ام كلثوم» يا «ماريا كالاس» گوش كنم
...يا كار ديگری
در انتظارت
عقربه های ساعت مچی ام
،به سمت چپ میچرخد
به سوی زمانی كه مكان ندارد
در انتظارت
ترا انتظار نكشيدم
.ازل را منتظر بودم


بيست سطر درباره عشق سرودم
و به خيالم رسيد كه اين ديوار محاصره
بيست متر عقب نشسته است
Profile Image for Mohammed  Ali.
475 reviews1,398 followers
January 12, 2018
نربّي الأمل .. ما أجمله من تعبير .. إن الأمل هو وقود الحصار، غذاء المحاصَر .. الأمل في غد أفضل، الأمل في أن يكون المستقبل مختلفا عن الحاضر و أحسن من الماضي .

في الحصار، يصير الزمانُ مكاناً
تحجَّرَ في أَبَدِهْ
في الحصار، يصير المكانُ زماناً
تخلَّف عن موعده


في انتظارِكِ، لا أستطيعُ انتظارَكِ.
لا أَستطيعُ قراءةَ دوستويفسكي
ولا الاستماعَ إلى أُمِّ كلثوم أَو ماريّا كالاس وغيرهما.
في انتظارك تمشي العقاربُ في ساعةِ اليد نحو اليسار…
إلي زَمَنٍ لا مكانَ لَهُ.
في انتظارك لم أنتظرك، انتظرتُ الأزَلْ.

Profile Image for ميقات الراجحي.
Author 6 books2,334 followers
April 19, 2018
وحده السلام من يوقف الحصار.. ووحده الإستسلام من يلغي ماقبل الحصار.. بين أكثر من صوت في زخم متعدد يتوهج نص حصار ليأتيك بحالته المعنونة في أول الديوان لتتلبسك حالة الحصار شعريًا فتشعر بذلك الخوف الذي لازم صاحبه عدة سنوات وسنوات ونقل تجربته نصًا من خوف وأمل وهذان ضدان لا يمكنهما التلاقي إلا عند الموت.



دومًا ما أجد أن العنوان بإمكانه إختزال النص.

ففي هذا النص الطويل الذي منذ عتابته تعي حالته النفسية ومفرداته التعبيرية ؛ الحصار. يطرح محمود درويش موضوعًا يطلبه حثيثا إنه يناقش نقطة واحدة بعدة مستويات شعرية - مقاطع تجمعها وحدة موضوعية - في سُلّم تصاعدي وهو (السلام) هذا ما وجدته. يكفي أن تعلم أن مخاض هذا النص كان أثناء حصاره في رام الله فكان الوقت سيد اللحظة والشعور في التعبير عن هذا القلق الذي أعتراه :

"السلام هو الاعتراف علانية بالحقيقة
ماذا صنعتم بطيف القتيل؟
السلام هو الانصراف إلى عمل في الحديقة
ماذا سنزرع عما قليل؟"




في نصٍ طويل ينقل درويش تجربة الـ(حصار) شعورًا ليس مختزلًا في رغبةٍ شعرية وكفى بل يتجاوز ذلك حد التوغل في فلسفةٍ خاصة عن الحياة / الموت، وعن الأمل / اليأس، وعن القوة / الضعف في حياة المُحاصر وطنًا كان أو جسد فكلاهما واقع في جغرافية الحصار.

الدواوين الأخيرة لدرويش تحمل لغة معقدة ذات رموز خصوصًا وقد أضح درويش مدرسة مستقلة بذاتها قابلة للتقليد خصوصًا عند شعراء فلسطين لواقعية القيد الذي عانى منه الشاعر نفسه وهو الإحتلال. لهذا للوهلة الأولى قد ترى غربة في النص فيحتاج الكثير من قراء درويش لنتاجه الأخير تحصين نقدي لسبر أغواره في بعض مقاطعه ونصوص له بالجملة.
Profile Image for Nasrin M.
95 reviews29 followers
October 18, 2023
"شاید آنچه ما را همچنان در لجن زار هویت، ترور و وحشت فرو و فروتر می برد همین نداشتن تخیل برای وضعیتی نو است.
درویش در این شعر از امکان های دیگر حرف می زند، از خیال های نو."
****

این جا
بر سراشیبِ تپه ها
پیش از شکاف زمان، پیش از غروب هوا
نزدیک باغ های سایه شکسته
جان می کنیم مثل زندانی
کار می کنیم کارِ بیکاری:
بذرِ امید می کاریم.
...
در محاصره
زندگی زمانی است
میان به یا�� آوردنِ آغازِ محاصره
و فراموشیِ پایان اش.
...

هنگام که ناپدید شوند هواپیماها
سفیدها
کبوتران سفید
باز می گردند و می شویند گونه های افق را
با بال هاشان که آزادند.
بازمی یابند دوباره شادی را
و حق مالکیت شان را بر آسمان.
بالاتر
باز هم بالاتر
سفیدها
کبوتران سفید
بالا و بالاتر پرواز می کنند.
کاش این آسمان حقیقت داشت!
(چنین گفت با من مردی که از میان دو بمب گذشت.)
...
این جا، تاریخ جمع می آید در ما
خوب و بد، سرخ و سیاه.
گناهی اگر نبود کتاب مقدس نیز کوتاه تر می بود.
و گر سراب نبود گام های پیامبران بر شن و ماسه استوارتر می شد
و راهِ ملکوت کوتاه تر.
بگذار ابدیت مشغول ازلیت اش باشد...
من اما برای سایه ام زمزمه می کنم:
تاریخ مان اگر کمتر شلوغ بود
قصایدمان در مدح صنوبران بیشتر می‌شد.

...
بیست سطر درباره ی عشق نوشتم
و در خیالم
محاصره
بیست متر عقب نشست!
...
به نگهبان سوم:
انتظار را یاد می دهم به تو،
نشسته بر نیمکتی سنگی،
شاید نام هامان را به هم بگوییم،
و به شباهتی تصادفی بین مان
پی ببریم:
تو را مادری است،
و مرا نیز؛
و ما را یک باران
و ما را یک ماه هست؛
و غیابی مختصر از خانه .
...
در محاصره
زمان به مکانی بدل می شود
مبهوت جاودانگی اش.
در محاصره
مکان به زمانی بدل می شود
که دیروز و فردای خود را
از دست داده است.
...
صلح ترانه ی زیستن است این جا،
در میانه ی زندگی،
بر روی ساقه های گندم همچون سیم های ساز.
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
March 2, 2024
این کتاب مجموعه شعری از محمود درویش شاعر مشهور فلسطینیه که پس از هجوم اسرائیل به سرزمین فلسطین سروده شده. ابتدای کتاب یک خلاصه از زندگی محمود درویش اومده که اونم جالبه. معتقدم که شعر وقتی ترجمه میشه زیباییش رو از دست میده. در مجموع بد نبود.ه

در محاصره، زندگی همان فاصله است
بین یادآوری آغازش
و فراموشی پایانش

****

شما که ایستاده‌اید بر درگاه‌ها، داخل شوید
و با ما، قهوه‌ی عربی بنوشید
[شاید دریابید که شما نیز چون ما بشیرید]
شما که ایستاده‌اید بر آستانه‌ی خانه‌ها
دور شوید از بامدادان ما
تا مطمئن شویم که ما نیز
بشریم، چون شما
Profile Image for Edita.
1,587 reviews593 followers
November 24, 2020
Our cups of coffee, and the birds, and the green trees
with the blue shade, and the sun leaping from wall
to wall like a doe
and the waters in the skies of infinite shapes, in what is left to us
of sky…and other matters the memory of which has been put on hold
prove that this morning is strong and beautiful
and that we are guests of evermore
Profile Image for Yara Yu.
595 reviews746 followers
February 15, 2019
نخزن أحزاننا في الجرار ، لئلا
يراها الجنود فيحتفلوا بالحصار
نخزنها لمواسم أخري
لذكري
لشئ يفاجئنا في الطريق
فحين تصير الحياة طبيعية
Profile Image for Bara'a Moussa.
211 reviews8 followers
August 22, 2020
قرأت مؤخراً مقالاً عن الشريعة اليهودية كُتب ما معناه أن المرأة اليهودية اذا تزوجت رجلا توحيدياً أي اما نصرانياً أو مسلماً يصبح المولود وفق الشريعة اليهودية "يهودي" ثم اذا تزوج هذا المولود ذوالأب التوحيدي من غير الملة اليهودية يصبح المولود يهوديا أيضاً ثم هكذا دواليك وعندما قرأت هذا الديوان لفت نظري تهكم محمود درويش بهذه المسألة فكتب فيها

قد ينتهي الاحتلال ولا يتذكر ذاك
الرضيع زمان الحصار
فيكبر طفلاً معافى,ويصبح شاباً
ويدرس في معهد واحد مع احدى بناتك
تاريخ آسيا القديم
وقد يقعان معا في شباك الغرام
وقد ينجبان ابنة وتكون يهودية بالولادة
ماذا فعلت اذاً؟؟
صارت ابنتك الآن أرملة
والحفيدة صارت يتيمة
فماذا فعلت بأسرتك الشاردة
وكيف أصبت ثلاث حمائم بالطلقة الواحدة؟



ثم يستطرد محمود درويش في أن من كان معذباً في الماضي قد أخذ اليوم دور الجلاد في إشارة إلى المحرقة اليهودية التي نفذها هتلر بحق الشعب اليهودي لا لشئ سوى لمعاداته اليهودية

إلى قاتل لو تأملت وجه الضحية
وفكرت,كنت تذكرت أمك في غرفة
الغاز,كنت تحررت من حكمة البندقية
وغيرت رأيك :ما هكذا تستعاد الهوية


تجدر الاشارة غلى أن الديوان كتب في العام 2002 عندما أعلنت اسرائيل اعلان الحصار على فلسطين وقوبل بمواجهات عنيفة اسفرت عن استشهاد فلسطينيين

الشهيد يحذرني : لا تصدق زغاريدهن
وصدق أبي حين ينظر في صورتي باكياً:
كيف بدلتَ ادوارنا ,يا بني
أنا أولاً
وأنا أولاً!
Profile Image for Osama  Ebrahem.
205 reviews76 followers
November 29, 2022
سأصرخ في عزلتي
لا لكي أوقظ النائمين
ولكن لتوقظني صرختي
من خيالي السجين!

سيلعب طفل بطائرة من ورق
بألوانها الأربعة
[احمر،اسود،ابيض،اخضر]
ثم يدخل في نجمة شاردة...



سيمتد هذا الحصار الى ان
يحس المُحاصِر مثل المُحاصَر
ان الضجر
صفة من صفات البشر.

إلى قاتل لو تأملت وجه الضحية
وفكرت، كنت تذكرت امك
في غرفة الغاز
كنت تحررت من حكمة البندقية
وغيرت رأيك ماهكذا تستعاد الهوية.
Profile Image for Lina AL Ojaili.
550 reviews83 followers
January 1, 2013
هنا ،
عند مُنْحَدَرات التلال ،
أمام الغروب وفُوَّهَة الوقت ،
قُرْبَ بساتينَ مقطوعةِ الظلِ ،
نفعلُ ما يفعلُ السجناءُ ،
وما يفعل العاطلون عن العمل:
نُرَبِّي الأملْ .

أَيُّها الواقفون علي العَتَبات ادخُلُوا،
واشربوا معنا القهوةَ العربيَّةَ
قد تشعرون بأنكمُ بَشَرٌ مثلنا
أَيها الواقفون علي عتبات البيوت
اُخرجوا من صباحاتنا،
نطمئنَّ إلي أَننا
بَشَرٌ مثلكُمْ!


Profile Image for إيم.
592 reviews13 followers
Read
January 26, 2023
فإني أحب الحياة
على الأرض وبين الصنوبر والتين, ولكنني
ما استطعت إليها سبيلا.
Profile Image for Heba Hssn.
222 reviews125 followers
March 23, 2019
وحيدون
،نحن وحيدون حتي الثمالة
لولا زيارات قوس قزح
Profile Image for امتياز.
Author 4 books1,791 followers
October 12, 2013
هنا ،
عند مُنْحَدَرات التلال ،
أمام الغروب وفُوَّهَة الوقت ،
قُرْبَ بساتينَ مقطوعةِ الظلِ ،
نفعلُ ما يفعلُ السجناءُ ،
وما يفعل العاطلون عن العمل:
نُرَبِّي الأملْ.

~~~~~~~

بعد قراءة ما يزيد عن ثلاثمائة صفحة من " أثقل من رضوى " وهي مقاطع من السيرة الذاتية للكاتبة والدكتورة رضوى عاشور ، قررت أخذ استراحة قصيرة وخاصة بعد أن وصلت إلى الفصل السادس والعشرين.

كانت استراحتي هذه المرة في ضيافة الشاعر الفلسطيني محمود درويش مع فنجان قهوة سادة.

وعندما عدت لكتاب رضوى ، وجدها تتحدث في الفصل السابع والعشرين عن محمود درويش ، يا لمحاسن الصدف.

في هذا الكتاب يُحدثنا الدرويش من خلال نصوص " حالة حصار " عن الحالة التي كان يمر بها أثناء حصار مدينة رام الله في ذروة انتفاضة الأقصى عام 2002م.

النصوص مؤثرة جداً ، شعرت بها ووصلني إحساس كاتبها ، ربما لأني عايشت انتفاضة الأقصى والاحتلال ، وعاصرت الحصار المفروض على غزة.

استمتعت بالقراءة ولمستني الكثير من النصوص ، وسعيدة بأني مستمرة في قراءة المزيد من دواوين الدرويش!

~~~

لقراءة الاقتباسات زوروا مدونتي قلم ودفتر

http://emtiazalnahhal.blogspot.com/20...

Profile Image for أمنية عمر.
501 reviews609 followers
July 26, 2021
"سلام على من يشاطرني الانتباه إلى نشوة الضوء،
ضوء الفراشة،
في ليل هذا النفق!"
Profile Image for زهراء .
247 reviews103 followers
February 18, 2017
في الحصار
تنزف الجراح كلمات
في الحصار
لا نور إلا نور شعرنا
في الحصار
تحاصرون بدباباتكم أجسادنا
و لكنكم تعجزون عن حصار أفكارنا
Profile Image for Wadeeah Alfaraj.
56 reviews35 followers
September 2, 2017
مؤلمة......
فقد فتحت جروح لم تلتئم ولم تتداوى بعد

كتبت عن الحب عشرين سطراً
فخيل لي أن هذا الحصار
تراجع عشرين متراً!...

******

المكان هو الرائحة
عندما اتذكر ارضاً
أشم دم الرائحة
وأحن الى نفسي النازحة

*****

سيشتد هذا الحصار
ليقنعنا بإختيار عبودية لا تضر،
ولكن بحرية كاملة.
Profile Image for Huda Aweys.
Author 5 books1,454 followers
May 13, 2015
سيمتد هذا الحصار إلى أن
نقلم أشجارنا
بأيدي الأطباء والكهنة

سيمتد هذا الحصار .. حصاري المجازي
حتى أعلم نفسي زهد التأمل
ما قبل نفسي - بكت سوسنة
وما بعد نفسي - بكت سوسنة
والمكان يحملق في عبث الأزمنة
Profile Image for Arvin nadimi.
52 reviews9 followers
June 12, 2021
چگونه حمل کنم آزادی ام را؟ او چگونه مرا حمل خواهد کرد؟
کجا مَسکن گُزینیم پس از ادواج؟ و بامدادان ، چه بگویم به او؟
در کنارم ، خوب خوابت بُرد؟ و خواب دیدی زمین آسمان را؟
آیا دیوانه عشق خود شدی؟ آیا صحیح و سالم از رویا در آمدی؟
با من چای می نوشی یا شیر قهوه؟آبمیوه را ترجیح می دهی یا بوسه هایم؟
چگونه آژادی ام را آزاد سازم؟ ای بیگانه!من از تو بیگانه نیسم.
این تخت ، تختخواب توست. کامجو باش ، آزاد ، بی کران
تنم را ، گُل به گُل ، با نفس های داغت بپراکن.
ای آزادی مار مأنوس کن با خودت، به فراسوی مفاهیم ببر مرا
تا هردو یکی شویم!
چگونه او را حمل کنم؟ چگونه مرا حمل می کند؟ چگونه
میتوانم صاحبش باشم؟ حال آنکه برده اویم
چگونه آزادی ام را آزاد سازم ، بی آنکه از یکدیگر جدا شویم؟
Profile Image for Nafax.
30 reviews3 followers
October 26, 2024
خوندن این مجموعه شعر درباره جنگ ۲۰ سال پیش توی روزهای جنگ کنونی، تجربه عجیبی بود...
Profile Image for Nada Khaled.
322 reviews382 followers
June 28, 2015
"لم تكن هذه القافية
ضرورية لضبط النغم
ولا لاقتصاد الألم
إنها زائدة
كذباب على المائدة"


صدقت!

ففلسطين،، لا كلمات، ولا قافية، ولا أوزان، تقوى على وصف ما بها من آلام وأحزان..
وأظن أن "حالة الحصار" الغالبة على القصائد كانت لديها بعض القدرة -الوصفية- على توضيح مدى معاناة الشعب الفلسطينى فى ظل الإحتلال ..

من المصادفة أننى قرآته مباشرة بعد "عائد إلى حيفا" لغسان كنفانى .. فتفتحت عينى على كثير من المآسى التى يمر بها الشعب الفلسطينى -أو ما تبقى منه- بغتة واحدة، مما لا يجعلنى قادرة على وصف كثرة المشاعر التى تسربت إلى نفسى بعد الإنتهاء من حالة الحصار التى لم أنته منها بل شددت على الحاصر بين أجوائها وآلامها وأوجاعها فور الإنتهاء منه ..
Profile Image for Sebah Al-Ali.
477 reviews4 followers
June 7, 2010
كانت قراءة ممتعة؛ خاصة حين تخيلت نفسي في ذات البيئة/الوضع التي كتب بها درويش قصائده.

--
اقتبست:

كلما جاءني الأمس، قلتُ له:
ليس موعدنا اليوم، فلتبتعدْ
و تعالَ غدا!

***

سأصرخ في عزلتي،
لا لكي أوقظ النائمين.
و لكن لتوقظني صرختي
من خيالي السجين!

***

نعزّي أبًا بابنه: "كرم الله وجه الشهيد"
و بعد قليل، نهنئه بوليد جديد

***

قال لي في الطريق إلى سجنه:
عندما أتحرر أعرفُ
أن مديح الوطن
كهجاء الوطن
مهنة مثل باقي المهن

***

الكتابة جَروٌ صغير يعض العَدَمْ
الكتابة تجرحُ من دون دمْ

***
Profile Image for Ahmed Oraby.
1,014 reviews3,226 followers
October 10, 2014
الشهيدُ يحاصرني كلَّما عشت يوماً جديداً
ويسألني: أين كنت ؟ أعد للقواميس كلَّ الكلام الذي كنت أهديتنيه،
وخفف عن النائمين طنين الصدى
الشهيد يعلمني: لا جمال خارج حريتي.
الشهيد يوضح لي: لم أفتش وراء المدى
عن عذارى الخلود، فإني أُحب الحياة
علي الأرض، بين الصنوبر والتين،
لكنني ما استطعتُ إليها سبيلاً، ففتشت
عنها بآخر ما أملك: الدم في جسد اللازوردْ.
الشهيد يحاصرني: لا تسر في الجنازة
إلاّ إذا كنت تعرفني. لا أُريد مجاملةً
من أحد ..
Profile Image for Rasha.
79 reviews8 followers
September 21, 2020
أيها الساهرون! ألم تتعبوا
من مراقبة الضوء في مِلحنا؟
ومن وهج الورد في جرحنا
ألم تتعبوا أيها الساهرون؟


نعزي أباً بابنه: " كرم الله وجه الشهيد "
وبعد قليل، نهنئه بوليد جديد.

وحيدون، نحن وحيدون حتى الثمالة،
لولا زيارات قوي قزح

نخزن أحزاننا في الجرار، لئلا
يراها الجنود فيحتفلوا بالحصار...
نخزنها لمواسم أخرى،
لذكرى،
لشيء يفاجئنا في الطريق.

سأصرخ في عزلتي،
لا لكي أوقظ النائمين،
ولكن لتوقظني صرختي
من خيالي السجين!
Profile Image for Nazari.
111 reviews17 followers
October 23, 2023
¡Palestina Libre! 🇵🇸

No es Nazareth, es Al Nasra
No es Acre, es Al Akka
No es Beit She'an, es Bisan
No es Tel Aviv Yafo, es Yaffa
No es Jaffa, es Yaffa
No es Hebron, es Al Khalil
No es Jerusalem, es Al Quds
No es Jerico, es Areeha
No es Lod, es Al-Lydd
No es Bethlehem, es Bayt Lahm
No es el Negev, es Al- Naqab
No es Beer Sheva, es Bir As-saba
No es Tiberias, es Tabariyya
No es Gush Halav, es Al- Jish

NO ES ISRAEL, ES PALESTINA 🇵🇸
Profile Image for Amir Azad.
212 reviews28 followers
February 17, 2017
این مجموعه شاهکار از هنر درویش را به سختی می‌شود بیش از این خراب کرد.
مترجم متاسفانه نه فارسی می‌دانسته و نه عربی.
ویرایشی هم نشده و اشکالات ابتدایی فراوان دارد.

کتاب "حالة حصار" درویش را حتما بخوانید. اما نه این ترجمه را
Profile Image for Hussam Aql.
128 reviews200 followers
September 2, 2016

"إلى قاتل : لو تأملت وجه الضحية .. وفكرت , كنت تذكرت أمك في غرفة الغاز , كنت تحررت من حكمة البندقية .. وغيرت رأيك : ما هكذا تستعاد الهوية"
Profile Image for وَادْفَل عَبدُ النَّاصِر.
597 reviews90 followers
October 13, 2023
يقيسُ الجنودُ المسافةَ بين الوجود
وبين العَدَمْ
بمنظار دبّابةٍ...

نقيسُ المسافَةَ ما بين أَجسادنا
والقذائفِ بالحاسّة السادسةْ. 🇵🇸🇵🇸🇵🇸
Displaying 1 - 30 of 350 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.