محمد علی فروغی معروف به «ذکاء الملک دوم» از رجال و سیاستمداران و ادبا و دانشمندان ایران در سال ۱۲۹۴ ه– ق= ۱۲۵۴ ه– ش، در تهران متولد شد. پدرش محمد حسن که معروف به «ذکاء الملک اول» از ادبا و شعرای زمان ناصرالدین شاه قاجار است. جد اعلای این خانواده، از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان ساکن و مسلمان شد. به همین علت فروغیها به یهودی الاصل بودن، مشهور بودند. محمد علی در مدرسه دارالفنون به تحصیل علم پرداخت ولی قبل از تمام شدن این رشته، به ادبیات و فلسفه رو آورد و کم کم وارد خدمت دولتی شد که سال ۱۲۷۴ شمسی، علاوه بر تدریس در مدرسه علمیه و سیاسی، مترجم زبانهای فرانسه و انگلیسی در مراکز دولتی بود.
فروغی با عضویت در هیئت اعزامی به اروپا، ماموریتهایش از سال ۱۲۹۷ ش، شروع شده بود. یکبار از طرف وزارت دادگستری، عضو کمیسیون مطالعات در اروپا شد و چند سال هم، نماینده ایران در مجمع عمومی جامعه ملل بود و ریاست ۵۶ مین و ۵۷ مین شورای جامعه را به عهده داشت. او به خاطر فضل و حسن تدبیرش، نزد خارجیان معتبر بود. محمد علی فروغی در آذر ماه ۱۳۲۱ در سن ۶۷ سالگی در گذشت.
آثار محمد علی فروغی در آذر ماه ۱۳۲۱ در سن ۶۷ سالگی در گذشت. او به ادبیات فارسی و زبان فارسی، بسیار علاقمند بود و مخصوصا برای شعر، مقامی والا قائل بود. با وجود تمام کارهای رسمی و دولتی، مطالعه و تحقیق داشت و مخصوصا در زمانهای کناره گیری از کارهای سیاسی و دولتی تمام اوقات خود را صرف کارهای ادبی و فلسفی کرد و در همین زمینهها آثاری از اوست. از آن جمله بعضی کتب درسی، حقوق اساسی یا آداب مشروطیت، اندیشههای دور و دراز، پیام به فرهنگستان حکمت سقراط، آیین سخنوری، فن سماع طبیعی و… چند متن فارسی به اهتمام او تصحیح و طبع شده از جمله، رباعیات خیام، گلستان سعدی، زبده دیوان حافظ و….
امیر کبیر و دکتر محمد مصدق از معدود قهرمانان ملی معاصر ما هستند ولی برای من محمدعلی فروغی همپایه و بلکه از جهاتی بزرگ تر است. نقطه های گنگ و ناشناخته در کارنامه سیاسی و علمی او وجود دارد اما برای من او قهرمانی بی همتاست. او که وسط آتش و جنگ جهانی توانست با شگردها و پختگی ایران را از آتش دور دارد. او که برای ما فلسفه آورد و لغت ساخت ، او که نهضت ترجمه را بنیان نهاد او که شعر می دانست و هنوز تصحیح های او از سعدی و خیام از بهترین هایند. او که در کنار شاهان قاجار و پهلوی تا جایی که توانست سازندگی و تفکر مدرن و خرد را ارمغان آورد
و حالا پس از سال ها یادداشت های روزانه اش که مربوط به حدود 150 روز از ایام جوانی اش (26 -27 سالگی) است با کوشش مرحوم ایرج افشار به دست ما رسیده تا چهره ای واضح تر از او بسازیم و ببینیم مردی که تخته بازی می کرد و کتاب می خواند و در آن ایام جوانی در 5-6 مدرسه علوم سیاسی و تاریخ و غیره درس می داده است چگونه راهی را برگزید و کوشید در میان جهل و خرافات راهی سوی پیشرفت و ترقی ایران باز کند
محض نمونه چند تکه از خاطراتش را که شخصیت انسانی و دانش و دقت و ذوق انتقادی او را نشان می دهد برایتان عینا بازنویسی می کنم
آمدم منزل سعیدالاطبا. زنی که خوب می خواند آنجا آمد قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از این که مملکت ما استعداد ضایع کن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش می یافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز می خواند و شخصی محترم بود و حال آن که حالا ضعیفه ای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل. بعد از رفتن او قدری با سعیدالاطبا تخته زدیم و یک ساعت و نیم از شب رفته آمدم منزل. باد شدیدی می آمد مبلغی خاک به چشمم کرد. به عسرت حرکت کردم.
....
دیشب از بس پاینده خانم سرفه کرد نصف مدت شب را بیدار بودم.... دیروز در اخلاطی که از سینه عذرا خانم می آمد خون دیده اند . .... این مساله اسباب تشویش من شده است. دیگر این روزها برای ما یک ساعت خوشی و خوشدلی میسر نیست. دلم بکلی مرده و از زندگی سیر شده ام و جگرم ریش است
....
ذکر موسیقی شد. ناظم العلوم قدری از تار تکذیب کرد و گفت چه سازی است که در تحت قاعده نمی آیدو به این واسطه شخص باید چهل سال زحمت بکشد تا تار خوب بزند. در ضمن کلیه موسیقی ایرانی را هم در نظر داشت و حال آنکه در فرنگستان آوازها در تحت قانون است و نوشته می شود و هر کسی علم موسیقی داشته باشد به مشق جزئی در کمال خوبی فرا گیرد.
من در این تحقیق با او مخالف شدم که اولا تار در تحت قانون درنیامدنش مسلم نیست. در تحت قانون فرنگی در نمی آید والا می توان ترتیب نت مخصوص برای آن داد. جز این که تار به حال موسیقیدانهای ما مردم عوام بوده و در این خیالات نبوده اند و ثانیا اشکال آن در خوب زدن است نه در یادگرفتن. در عرض یک سال می توان تارزن شد. اما خوب زدن آن اولا سلیقه زیاد می خواهد و ذوق مخصوص. با وجود این استعداد کار زیاد هم می خواهد برای روان شدن دست و مضراب و پیدا کردن قوه متصرفه
خلاصه ناظم العلوم موسیقی فرنگی را ترجیح می داد و حق هم دارد. زیرا که فرنگی ها موسیقی را خیلی لطیف کرده اند و نکاتی در آن به کار می برند و مثل سایر صنایع آن را تکمیل نموده اند. ولی موسیقی ایرانی هم برای تکمیل مستعد است و می توان آن را به مقمات عالیه رسانید.
--------------
و عجب که صد سال پیش رییس دولت ما چنین درکی از هنر و موسیقی داشت و خود تار می زد و شعر می سرود و دیوان سعدی و خیام تصحیح می کرد و فلسفه می خواند و سیر حکمت در اروپا تالیف می کرد و آیین سخنوری می نوشت و با سیاست و تعامل با دنیا رابطه خوب برقرار می کرد و دانشگاه برپا می کرد آن هم در جوار شاهان ستمگر و بی دانش و حال روزگار ما این باشد
روزنامه خاطرات محمدعلی فروغی در بیست و شش سالگی. به قول مرحوم ایرج افشار «صفحهای از این کتاب نیست که بیبها باشد.» مجموعه اطلاعاتی در مورد جوانی فروغی، اطرافیان و دوستانش، مسائل روز داخلی و بینالمللی، دغدغههای فروغی جوان. بعلاوه نقدهای او به جامعه ایران آن زمان. کتابی که شصت و اندی سال بعد از مرگ فروغی به چاپ رسید و الحق که خواندنی است.
ممکنه برای یه سری افراد مطالعه اش خسته کننده یا بی فایده باشه. بنظرم اول باید اینو در نظر بگیرین که آیا به خوندن بیوگرافی و اتوبیوگرافی و سفرنامه علاقه دارید یا نه؟ اگر نه که اصلا سراغ این کتاب حجیم نیاین. اما اگر مثل من علاقه مندید بی شک یکی از بهترین انتخابهاست. اول چند کلام در .مورد جایگاه فروغی میگم و در ادامه گزیده هایی رو از کتاب فروغی معلم و به زبانهای فارسی و عربی و فرانسه به خوبی مسلط و نخستین و آخرین نخست وزیر رضاشاه و نخستین نخست وزیر محمدرضاشاه بوده، فردی بود با نگرش و آینده نگری جالب توجه، هرچند گاهی اوقات بیش از اندازه نگاهش به غرب بوده ولی به هر حال کاملا مشخصه که بی پایه و اساس حرف نمیزنه و این برمیگرده به شناخت خوبی که از ایران و جامعه ایرانی داشته. با بزرگان زمان خودش رابطه دوستی داشته من جمله علامه محمد قزوینی. فروغی در میانه یادداشت های روزانه واقعیات عجیب و جالب توجهی رو از خاندان قاجار بصورت بی پرده بیان میکنه که قطعا شوکه تون میکنه. نکته دیگه ای که برای من خیلی جالب بود اینه که فروغی در مورد خانوادش بشدت ادم احساساتی و حساسیه بطوری که با بیمار شدن همسرش دچار یاس و افسردگی بسیار شدیدی میشه. بشخصه با این کتاب زندگی کردم، روزهای اول برام یک مقدار سخت بود که خودم رو در اون شرایط تصور کنم ولی بعدتر گویا من هم به همراه فروغی زندگی میکردم، گاهی به مدرسه خرد و گاهی به حجره شیخ حسن می رفتم و با سایر دوستان مباحثه میکردم : گزیده از متون کتاب که برای من جالب بود مزه دارد که فرنگی ها هر وقت حرکت رکیکی از غیر می بینند عالم را از فریاد وحشیگری پر می کنند. بعد برای خودشان که موقع دست می دهد همان حرکت را به طور اشد می کنند. ص 108 کتاب خریدن مرا خانه خراب کرد و نمی گذارد در امور مالیه خودم ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم نداردم. ص126 و 127 راجع به جنگ میان روسیه و ژاپن: برادرم از من پرسید نتیجه این جنگ در صورت فتح یا شکست روس برای ما چه خواهد شد و کدام بهتر است. گفتم هیچ کدام. هر دو بد است. اگر روس غلبه کند قدرتش بیشتر می شود و در ضمن ما مقهورتر می شویم. اگرمغلوب شود چون پیشرفتش در شرق اقصی متوقف می شود احتمال دارد شرق متوسط یعنی ایران و افغانستان را بیشتر مَطمَح نظر قرار دهد که از اینجا به دریای محیط برسد. بنابراین ما خودمان اگر ادم نباشیم و نتوانیم از خود نگاه داری کنیم عاقبت این جنگ در هر حال برای ما بد است. الّا این که اگر شکست بخورد موقتاً به واسطه ضعفی که عارض او می شود قدری ما راحت تر خواهیم بود. ص166 این اوقات متصل فرنگی ها از خطر زرد حرف می زنند، یعنی از این که چینی ها به واسطه پیشرفت ژاپن از خواب غفلت بیدار شوند آن وقت دماغ فرنگی ها را بمالند این مسئله را تاخت و تاز جدیدی از مغول می خوانند. ص172 در مملکت ما حرفهای مُهمَل زود موثر می شود و نتیجه می دهد. اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمی رود. ص176 تاکنون حال من این بوده که به واسطه هیچ قسم نامساعدتی روزگار افسرده نمی شوم مگر کسالت مزاجی کسانم و اتفاقا این مسئله دائماً برای من هست و این اوقات بیشتر شده. در واقع تمام اهل خانه ما علیلند و صحت کامل نمی یابند. به این واسطه بکلی دست و دلم از کار افتاده و از زندگی سیر شده ام. ص343
روزمرههای مردی که اگر نبود، شاید در چند بزنگاه مهم، ایرانی هم باقی نمیموند به شدت جذابه بخشهای اول کتاب که فروغی در مورد خودش، پدرش و وضعیت ایران در اواخر دوره قاجار روایت میکنه جذابتر از سایر بخشهاست چون در ادامه مسائلی که فروغی یادداشت کرده، به شدت شخصی میشه و از اون حال و هوای روایت و تصویرسازی از ایران و اتفاقاتش دور میشه. برای مثال چندین صفحه به سفر فروغی به پاریس اختصاص داره که البته بدون جذابیت نیست، اما تصورم تا قبل از خوندن کتاب، این بود که با اتفاقات روزمره فروغی در دستگاه پهلوی روبه رو میشم.
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی که به مدت چندماه در 26 سالگی نوشته و سپس عمدتاً به واسطه بیماری همسرش نوشتنِ آن را رها کرده نکات جالبی در مورد دوران جوانی و رفقا و همنشینانش، مثلاً علامه قزوینی، دارد. این یادداشتها دوچندان جالباند، از این رو که فروغیای را نشان میدهند که معلم و مترجم است و هنوز وارد سیاست نشده است.
برای من که عشقم به تاریخ بیشتر ازینکه دنبال سلسه ها باشم غرق عادت هاری ریز آدمها هستم بسیار جالب بود این کتاب فقط دفتر خاطرات است و بس اما من رو واقعا برد به اون دوران مخصوصا اون قسمت که درمورد لاله زار صحبت میکرد
محمدعلی فروغی سال 1294 قمری متولد شد و سال 1321 خورشیدی از دنیا رفت. او فرزند محمدحسین ذکاءالملک، فرزند یکی از تجارتپیشگان اصفهان و متخلص به «فروغی» بود. وی در ادامه حیات خویش لقب را از پدر گرفت و خود نیز ملقب به «ذکاء الملک» شد و نزدیک به سه دهه از رجال تراز اول تاریخ سیاسی ایران در سالهای 1300، 1310، 1320 و حتی بعد از شهریور 1320 که نخستوزیر شد، به شمار میرفت.
او و خانوادهاش از رجال معروف سالهای پس از مشروطیت شناخته میشوند. پدر او، از نخستین روزنامهنگاران ایران بود و روزنامه «تربیت» را منتشر میکرد. فروغی در کنار پدر فعالیت میکرد و بعدها مدرس مدرسه علوم سیاسی تهران شد که این خاطرات دقیقاً مربوط به همین دوران است، دورهای که او هنوز وارد عرصه سیاسی نشده بود و پست و منصبی نداشت.