Filosofia voi valistaa ja sivistää, mutta se voi myös johtaa harhaan. Kuten Descartes havainnoi: ""Suuret sielut kykenevät mitä suurimpiin hyveisiin, mutta myös mitä suurimpiin paheisiin."" Tämä kirja tutkii filosofian vaaroja. Se osoittaa, että filosofien joskus huono, säälittävä tai jopa järjetön käyttäytyminen on yleensä johdettavissa heidän ajatteluunsakin. "Huonosti käyttäytyvät filosofit" tutkii kahdeksan suuren filosofin, Rousseaun, Schopenhauerin, Nietzschen, Russelin, Wittgensteinin, Heideggerin, Sartren ja Foucaultin, elämää. Kirja on hulvattoman viihdyttävä matka filosofian ihmeelliseen maailmaan. Nigel Rodgers on historioitsija, ja hän on kirjoittanut useita tietokirjoja, kuten Hitlerin ja Churchillin elämäkerrat. Hänen viimeisin kirjansa käsitteli antiikin Roomaa. Mel Thompson on kirjoittanut yli parikymmentä kirjaa fiosofiasta ja uskonnosta ja hän on myös opettanut filosofiaa.
Nigel Rodgers, who has a degree in history and history of art from Cambridge University, has written widely on history, philosophy and art. (Barnes and Noble)
يمكن القول أن الفلاسفة مؤهلون فقط ليتفلسفوا بينما ظلوا ساذجين ويسهل تقليدهم في عالم العلاقات والسياسات
جنون الفلاسفة؛ يبدو عنوان الكتاب للوهلة الأولى معقولاً وليس به شيء من الغرابة إذا أخذنا في الاعتبار كل ما نعرفه عن حياة الفلاسفة الشخصية وما يملؤها من صخب وجنون وخروج عن المألوف، لكن لحظة واحدة من التأمل في عنوان الكتاب تكفي كي ندرك اللامنطق الساخر به.
كيف تجتمع صفة كالجنون بجوار لفظة الفلاسفة التي لا تعني شيئًا سوى محبيّ الحكمة؟ وكيف يمكن أن يكون الفيلسوف/مُحب الحكمة مجنونًا؟ هل نعتبرها جانب شخصي من حياة الفيلسوف؟ وإذا كان الأمر كذلك كيف يتسق ذلك الجانب مع عقلانية أفكاره وفلسفته؟ والسؤال الأهم بين كل هذه الأسئلة لأنه يمس القارئ بشكل مباشر وأساسي؛ كيف نتقبل تلك الفلسفات من الأساس دون شك وريبة؟
الحق أن الكتاب لا يُقدم أجوبة عن كل هذه التساؤلات، هو فقط يطرح/يؤرخ الجوانب المأساوية (أو الفضائحية) في حياة الفلاسفة؛ لا لتعريتهم ولكن لسلخ تلك القدسية التي تُغلفهم وتُغلف بالطبع حياتهم الشخصية بواسطة جمهورهم، يبدو أمر الفلاسفة ها هنا وكأنه يشبه أمر الفنانين إلا أن تلك المعلومات التي تغوص في الحياة الشخصية والسياسية والعاطفية تُصبح صادمة أضعافًا مضاعفة حين تكون عن أشخاص من المفترض أنهم أهل للمنطق والحكمة.
ثمانية فلاسفة؛ تعاطفت مع نيتشه وشوبنهاور، وكانت من أكثر الصدمات بالنسبة لي هو ما قرأته عن برتراند راسل وجان جاك روسو، لازال الثلاثي هيدجر وسارتر وسيمون دي بوفوار يُقززني على رغم أنني احترم كثيرًا تلك الأخيرة كأنثى دافعت عن الآخريات من بنات جنسها، فتنجشتاين وميشيل فوكو ثنائي مُربك للغاية بالنسبة لي لكنني لازلت أنتظر القراءة عنهم وعن فلسفاتهم بشكل أكثر اتساعًا.
الكتاب ممتع للغاية، لا سيما وأنه يتحدث عن الحب والسياسية والقليل الغير مُرهق من الفلسفة، معلوماته غزيرة بأسلوب رشيق يجعلك تلتهمه في أيام قليلة، اختيارات الفلاسفة على اللرغم من قلتها إلا أنها كانت موفقة للغاية.
کتاب "فیلسوفان بدکردار" به بررسی زندگی هشت نفر از بزرگترین فلاسفه جهان یعنی ژان ژاک روسو،آرتور شوپنهاور، فردریش نیچه،برتراند راسل، لودویگ ویتگنشناتن،مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و میشل فوکو می پردازد و بر این نکته تایید دارد که زندگی خردمندانه الزاما به یک زندگی منطقی منجر نمی شود و مانند این جمله از نیچه که "هر فلسفه بزرگ اعتراف بنیانگذار آن و مجموعهای از افشاگریهای غیر داوطلبانه از خاطرات شخصی است" معتقد است فلسفه آنها جدا از زندگی شخصی آنها نیست
کتاب به هشت قسمت بر اساس زندگی هر فیلسوف بخش بندی شده و به بررسی زندگی نامه و تفکرات آنها می پردازد اما تمرکز اصلی آن بر روی رفتارهای نامناسب و خارج از عرف، مخصوصا در زندگی جنسی آنها است . اینکه "روسو" هر پنج فرزند خود را به یتیم خانه سپرده و شریک زندگی خود را فریفته و در کتاب مشهور"اعترافات" خود بیشتر به توجیه اعمالش پرداخته است. "شوپنهاور" انسان گریز، زن ستیز و دچار همه دشمن پنداری بوده و "نیچه" چندان میانه ای با زنان نداشته است. راسل چهار بار ازدواج کرده و در زمان ازدواج معشوقه های فراوان داشته که بعضی حتی همسر دوستان او بودند ، که این موارد به نابسامانی زندگی فرزندانش نیز منجر شده است. ویتگنشناین برای فرار از تمایلات همجنسگرایانه خود به ریاضت کشی روی آورده بود و در چندین مورد به دلیل عدم کنترل بر خشمش باعث به وجود آمدن مشکلاتی شد.هایدگر در دوره ای از زندگی خود از نازیسم حمایت کرد و استاد و راهنمای خود "هوسرل" را به دلیل یهودی بودن مورد بی مهری قرار داد و در زمان ازدواجش با تعدادی از شاگردانش از جمله "هانا آرنت" رابطه داشت. سارتر در دوره ای از زندگی از کمونیسم شوروی حمایت کرد و با "سیمون دو بووار" و دانشجویانش وارد روابط جنسی سه نفره می شد. او که معشوقه های فراوان داشت بر سر یکی از آنها به نام "وندا کساکیویکز" با "آلبر کامو" مشاجراتی پیدا کرد که باعث شد "سارتر" مقاله ای بر علیه "کامو" بنویسد." و در آخر "فوکو" که همجنسگرا بود و دارای تمایلات خود آزارانه و دیگر آزارانه بود او بر اثر ایدز درگذشت و بسیاری او را متهم می کنند که بیماری خود را عامدانه مخفی نگهداشته است.البته در پایان کتاب تاکید دارد که با وجود تمام این موارد باید پذیرفت که نقش آن ها در پیشرفت تفکر بشر و خودشناسی او بسیار جدی بوده است.
در آخر اینکه خواندن این کتاب برای کسانی که عادت به ساختن بت و تقلید کورکورانه دارند بسیار ضروری است. گاهی در بررسی زندگی این فلاسفه شایعاتی که پیرامون زندگی آنها وجود دارد مطرح می شود که این مورد به نظرم بزرگترین نقطه ضعف کتاب است. به دلیل حجم کم کتاب فلسفه ها بیشتر به صورت تیتروار مطرح می شوند و برای درک بهتر حتما باید آثار این فلاسفه را مطالعه نمود. جدا از تمام موارد یاد شده این کتاب باعث شد بیشتر به مطالعه مباحث فلسفی مطرح شده مخصوصا "اگزیستانسیالیسم" علاقه مند شوم
3.141592653589793238462... Philosophers behaving badly: Before reading this book, I thought it might only be about the secret lives of philosophers. But then when I started reading, It was clear that the purpose of the book is something more important. The book tells us what you must get from philosophy is something and a philosopher’s private life and thoughts are something else. And even in what is called philosophy you don’t need to accept everything: “While philosophy can enlighten, it can also mislead and delude. As Descartes observed, ‘The greatest souls are capable of the greatest vices as well as the greatest virtues.’ ” I think the title is not suitable for the purpose of the book. Because really some philosophers mentioned in this book had not behaved badly! I think every teenager needs to read this book. But unfortunately, the book is not written for teenagers. If authors can simplify the book it will be much better. By the way, I liked it when the book ended with Michel Foucault because I dislike Foucault.
این کتاب زندگی جنسی و اخلاقی فلاسفه رو بررسی کرده. تلاشهای نویسنده ای حقیر برای جبران ضعف و حقارت های خودش و همکارش. انسان آرمانی این نویسنده و همکار فقیدش، انسانی هست بدون انگیزش های نفسانی و پایبند به ارزش های عوامانه ی جامعه که کاری به جز تفکر و نوشتن بلد نیست. نه سائق جنسی به سراغش میاد و نه سائق خشم. ایشون نقش این فلاسفه در تاریخ رو بدیهی فرض کرده و یکراست به سراغ زندگی خصوصی شون رفته.
مرابه یادنوشته های مثلا" افشاگرانه روزنامه کیهان انداخت ..اینها به جای فیلسوف گویی گروهی بیمارجنسی باانواع نابهنجاریهای اخلاقی دیگربوده اند .گویاتفکرفلسفی ملازم انواع کج رفتاریها باشد. جالب اینکه نویسندگان نظرات شخصی و تحلیلی خودشان راهم درباب دلایل یاچگونگی بروزوظهور این معایب اخلاقی بیان کرده اند..به نظرم کتابی غیرعادی آمد..والله اعلم به حقایق الامور !
.درروزنامه امروز سیزدهم آذر روزنامه اعتماد مطلبی از یک فیلسوف فلسطینی در مورد ویتگنشتاین خواندم .این کتاب بالا رفته رفته عجیب تر به نظرم می آید
كتاب ممتع وشيّق ومسلّي جدا. يوم الثلاثاء الماضي كنت أجلس على قهوة "اللبن" -بميدان المحطة بالمنصورة- أرشف قهوتي المسائية وأقرأ الكتاب في الصفحة التي كتب فيها "شوبنهاور" عندما كان شاباً مرثية لذاته المعزولة، ذاته نافذة البصيرة عندما قال: في وسط الليل العاصف استيقظت بخوف شديد سمعت عويل العاصفة في الخارج لكن ليس هناك من بصيص نور. ليس هناك من ضوء خافت يمكنه اختراق الليل العميق.. وبعدها، سيطر خوف هائل علىّ، شعرت بالقلق الشديد، وأنا وحيد ومنبوذ.
في نفس الوقت كانت أمامي شاشة التي في تعرض فيلم Superman Returns كنت أقرأ صفحة وألتقط من الفيلم مشهد تباعا، وعندما قرأت شعر الوحشة الذي كتبه شوبنهاور رفعت عيني إلى الشاشة فوجدت سوبر مان يتحدث إلى الطفل النائم في فراشه بنبرة تنبؤية ويقول: أحياناً ستشعر أنك منبوذ، لكنك لن تكون وحيداً :(
الكتاب يتحدث عن الأفكار العظيمة للفلاسفة وتماسها مع حياتهم الشخصية المشينة، الكتاب أشبه بكتاب نميمة أسلوبه شيّق وترجمته رائعة، وأعتقد أنه سيعيد تصورك عن الفلاسفة المكتوب عنهم، أو تصورك عن الفلسفة في المجمل، أو تصورك عن ذاتك أيضاً، أو تصورك عن الواقع والواقع فعلاً
كتاب رائع جداً الحقيقة ويثبت فكرة ان ( فاقد الشيء لا يعطيه ) هي فكرة مادية بحت كل ما عدا المادة يمكن اعطائه دون امتلاكه بمعنى انت لا يجب ان تكون انسان سعيد حتى تمنح السعادة للناس وهلم جرا
الانتقاد الوحيد هو اني اعتقد ان صاحبي الكتاب ركزّا على الجنس في مجمل الكتاب وكأنه العيب الاهم الذي قد يشوب مفكرٍ ما ولو ان الاولى أفكاره لا حياته الجنسية.
ازین جهت که مختصر اما مفید در مورد این چندتا فیلسوف میفهمی خیلی خوبه. و اینکه دست آخر باید قبول کرد آدمی شبیه افکارش نمیتونه زندگی کنه، خیلی به ندرت پیش میاد و تمرین لازمه و این اشکالی نداره. اینکه هیچکس کامل نیست.
الكتاب يثير الكثير من التساؤلات والانتقادات النفسية حول الشخصية ومفاتن الفكر . كما يختبر مقدرة الفرد منا على الفصل بين منجزات الشخص الفكرية وإبداعه، وبين حياته الشخصية والاتجاهات والقيم الأخلاقية التي احتضنها. وما يند أو يتداعى عن ذلك من أحكام، وتشويش في الذهن.
كما أن الكتاب يقدم في صلبه، سيرة ذاتية فكرية نقدية مقتضبة ل ثمانية فلاسفة أثروا التاريخ الفلسفي والإنساني بأعمالهم التي أثرت وألهمت الخيال الإنساني من بعدهم.
Having studied a Philosophy degree at University, the greatest impression I retained was that philosophers tend to have egos that far outstrip their actual contributions or abilities. Perhaps it's a curse of philosophy, which pretends to be the only remaining bastion of true rational thought, or perhaps that's true of all academic "elite".
Regardless, after having suffered through the pompous attitude of my professors and the self-congratulatory tone of most of my textbooks, this book was wonderfully refreshing. It won't ever be a classic or a literature great, but for anyone interested in philosophy it's still very much worth reading - if only as a reminder that philosophers are still only human.
Από όταν ο Jostein Gaarder είχε την ευτυχή έμπνευση να γράψει τον Κόσμο της σοφίας και να προσφέρει τη φιλοσοφία με σχεδόν μυθιστορηματική μορφή στο ευρύ (και ειδικά στο νεανικό) κοινό πέρασαν πολλά χρόνια –και η light ή pop φιλοσοφία γέμισαν πολλά ράφια. Δεν είμαι διόλου αρνητικός σε όποιο βιβλίο μπορεί να προσκαλέσει κάποιον στη φιλοσοφία –είναι από μόνη της αρκετά απαιτητική και πολλοί ‘φιλόσοφοι’ είναι πολύ ναρκισσιστές ή/και στεγνά ακαδημαϊκοί, για να ασχοληθούν με την υψηλή εκλαϊκευμένη φιλοσοφία.
Είμαι, όμως, επιφυλακτικός όταν ένα βιβλίο πιστεύει ότι ο καλύτερος τρόπος να το πετύχει είναι η πρόκληση: δόξα, σεξ και εξουσία, είναι τρεις πιθανοί άξονες της ζωής πολλών ανθρώπων –γιατί όχι και φιλοσόφων; Όχι γιατί η πρόκληση δεν μας διεγείρει ως αναγνώστες (και ως …ανθρώπους), αλλά γιατί θα κριθεί τελικά από την αποτελεσματικότητά της: θα μείνουμε στην πρόκληση, σαν ένας ηδονοβλεψίας αναγνώστης της ζωής των φιλοσόφων που παρουσιάζει το βιβλίο; Θα πούμε: ε, κι αυτοί άνθρωποι ήταν, με τα πάθη και τις αδυναμίες τους, γιατί να ξεφύγουν από τον μέσο όρο, ή –πολύ περισσότερο– αν έχουν μεγάλα πάθη μπορεί να πούμε επαναπαυτικά για τον εαυτό μας «ε, κι αυτοί, τόσο μορφωμένοι ήταν, αλλά ιδού πώς συμπεριφέρονταν»… Εξάλλου ο αγγλικός τίτλος είναι Philosophers Behaving Badly, ίσως λίγο πιο τσιμπημένος από τον σχεδόν χαδιάρικο Αχ, αυτοί οι φιλόσοφοι της ελληνικής μετάφρασης. Κι έτσι, να καταλήξουμε στην πρόταση-άλλοθι «δεν έχει σημασία η μόρφωση, δεν σε κάνει άνθρωπο η μόρφωση» κ.τ.ό. Σωστά, αλλά αυτό έχει νόημα να το πεις όχι για να μην μορφωθείς, αλλά για να δώσεις περιεχόμενο και κατεύθυνση στη μόρφωσή σου…
Οι συγγραφείς διάλεξαν οκτώ φιλοσόφους από τον 18ο αιώνα έως τον 20ο, σίγουρα όχι τα καλύτερα παιδιά, ή μάλλον άντρες –πάλι καμιά γυναίκα στον ορίζοντα, παρά μόνο ως αντικείμενο πόθου ή κακομεταχείρισης (ή αμφότερων), υποχείριο, χωρίς ποτέ να έχει την αυταξία της. [Παρενθετικά: οι φιλόσοφοι παραδοσιακά ήταν –μην πω: είναι, και πάει αλλού η σκέψη μου– μισογύνηδες, με ελάχιστες σημαντικές εξαιρέσεις.] Με γλαφυρό ύφος μπλέκεται η πολυτάραχη ζωή των φιλοσόφων με τη σκέψη τους, γεμάτη διακυμάνσεις κι αυτή.
Είναι όλοι ένας κι ένας. Ο Ρουσσώ: καμία σχέση με την ειδυλλιακή «επιστροφή στη φύση» (αν και τα πήγαινε καλά με το ομοιοκατάληκτό της). Ο Σόπενχάουερ: ο πιο απαισιόδοξος, εγωκεντρικός και μικρόψυχος τύπος. Ο Νίτσε: ο αντεστραμμένα χριστιανικός μαζοχιστικός ασκητής. Ο Ράσελ: ο φοβικός προς τα βαθιά συναισθήματα και εξ αντιδράσεως βυθισμένος στη φιλήδονη ελαφρότητα του είναι. Ο Βίττγκεστάιν: ο εμμονικά μονήρης και εκρηκτικά οργίλος Βιεννέζος αριστοκράτης. Ο Χάιντεγκερ: ο μέγιστος στοχαστής και ολίγιστος άνθρωπος, προσωπικά και πολιτικά. Ο Σαρτρ: το χειρότερό μου, γι’ αυτό κωλύομαι –κι αυτό το ότι είναι «γίγαντας μεταξύ των φιλοσόφων» (σ. 266) θα με έκανε να αφαιρέσω άλλα δύο αστεράκια από το βιβλίο . Αλλά, καθότι ευμενής αναγνώστης, το αντιπαρέρχομαι και, καθότι «κακής πίστης» (που θάλεγε ο Σαρτρ), το εκλαμβάνω ως λεπτή ειρωνεία για το ύψος του εν λόγω σταρ διανοούμενου. Και τέλος, ο Φουκώ: ο εργασιομανής ερευνητής και ασκητικός συγγραφέας που μεταξύ των συγγραφών του μεταμορφώνεται σε φρενήρη θηρευτή της ηδονής. Ένα ερώτημα που πλανιέται είναι: μήπως, τελικά, αυτή η –όχι τόσο αξιολάτρευτη, τουλάχιστον για τους γύρω τους– ζωή των φιλοσόφων ταιριάζει με τις ιδέες τους; Άρα, μήπως πρέπει να δούμε τις τελευταίες ως, σε έναν βαθμό, γέννημα αυτής της ζωής;
Τώρα κι εγώ μοιάζει να κάνω συνθηματικό character assassination, αλλά η φήμη και των οκτώ φιλοσόφων είναι ιδιαίτερα μεγάλη για να κινδυνεύει. Περισσότερα στοιχεία για τον «φάκελο» του καθενός περιέχονται στα πλούσια κεφάλαια του βιβλίου. Διαβάζονται με την ευχαρίστηση είτε αυτού που του αρέσουν οι μεσημεριανές τατιανές και ακολουθεί το αισώπειο "όσα δεν φτάνει η αλεπού τα κάνει κρεμαστάρια", είτε αυτού που στο τέλος αναφωνεί "όλοι άνθρωποι είμαστε" κι άρα όλοι το ίδιο, είτε τέλος αυτού ή αυτής που καταλαβαίνει την αντινομία που μας τέμνει, που χωρίζει τις ιδέες μας από την πράξη μας –όχι όμως απλώς για να αποδεχθούμε μοιρολατρικά ή κυνικά αυτή την ανθρώπινη συνθήκη, αλλά για να συνεχίσουμε το αίτημα για τη σύζευξή τους, για μια φιλοσοφημένη ζωή. Αν συμβεί το τρίτο, το βιβλίο μάλλον θα έχει πετύχει τον σκοπό του!
رسالت این کتاب اینه که بت فلاسفه رو بشکونه و اونهارو از بالای سکوی معصومیت و کمال به پایین بکشه؛ و چقدر این دغدغه بهجا و ضروریه! راجرز زندگی هشت فیلسوف اروپایی که روسو، نیچه، فوکو، سارتر، ویتگنشتاین، راسل، شوپنهاور و هایدگر باشن رو به عنوان نمونه با عینک بدبینی بررسی میکنه و تو مقدمه هم اشاره میکنه که فکر نکنین بقیه فلاسفه با اینا فرقی دارنا! هممون تو جامعه دیدیم که توی مباحثه ها وقتی اشاره به رفتار یا جملات قصار این فلاسفه میشه انگار که مهر صحت پای اون حرف زده شده و به کارگیرنده جمله دو هیچ جلوئه! با خوندن این کتاب و به طور کلی تاریخ فلسفه پی میبریم که اینها هم انسان هایی پر از نقص و کاستی و ایراد بودن و به هیچ عنوان نمیشه زندگی یکبارمصرف خودمون رو وقف نگاهها و تفکراتشون کنیم درحالیکه اونها حتی نتونستن برای خودشون هم زندگیای زیبا به ارمغان بیارن. فلسفه هم مثل فیزیک و شیمی و ریاضی باقی علوم یه دانش عادیه که نباید نگاهمون بهش بیش از این باشه. قرار نیست فلسفه و صاحبان اون سبک و اهداف زندگی مارو تعیین کنن چون اونها حتی نتونستن برای خودشون هم یه نسخه ثمربخش بپیچن!
من اول روسو ونهاية بميشيل فوكو يستعرض الكاتب تصرفات الفلاسفة المشينة والغير تقليدية بداية من حب التحكم من روسو ومرورا بكأبة شوبنهاور و تطرف نيتشة , مثلية فوكو , حب سارترالمفرط للنساء الكتاب حتي لما يخلي من ذكر الفلاسفة الإناث رغم قلتهم مثل دي لوفوار رفيقة سارتر طيلة حياتة
الكتاب جميل وبسيط عرض 8 فلاسفة _جان جاك روسو- شوبنهاور- نيتشة- بيرتراند راسل- لودفيغ وتغنشتاين- مارتين هيدجر- جان بول سارتر- ميشال فوكو _ وذكر الفروق بين شخصياتهم و ارائهم الفكرية ... قرأت الكتاب ع مرتين ومش بالترتيب وان كنت مش ناوية اكمله ف ال كان يهمنى نيتشه وشوبنهاور وروسو وسارتر ... الكتاب ف المجمل حلو وكويس انى كملته
کتاب پر از جملات عالی و قابل اندیشه است از پیشگفتار گرفته تا حتی هشدار نامه ی اولش!دید این کتاب متفاوته حقایق پست فیلسفوفارو خیلی صریح میگه.اولین فیلسوف ژان ژاک روسو بود که در حین خوندنش چندین بار مو به تنم سیخ شد.واقعا جالب بود.نسبت به این کتاب یسری جبهه گیری هایی شده چون نگاه کتاب واقعا ناب و تازست و عملا یه جور بت شکنی از بعضی فیلسفو هایت.این کتاب باعث شد کتاب اعترافات روسو رو بیش از قبل مشتاق بشم واسه خوندنش.حدودا 8صفحه خلاصه ازش برداشتم.شخص بعدی شوپنهاور هست تصمیم دارم هر فیلسوفو توی یه روز بخونم ___ شوپنهاور و نیچه رو حدودا همچیشونو که گفته بود می دونستم به جز اون انتقادای جالبی که کتاب کرده بود ازشون. اما برتراند راسل راستش به نظرم اونقدری که بقیشون غرق در فلسفه بودن برتراند راسل نبود کمتر بین فیلسوفا گرایش ها و وسواس های تمایل جنسی دیده بودم و راسل یه استثنای فوق العادست!4ازدواج و ده ها رابطه با زن های مختلف اعتقاد داشت که زنا اصلا دلیل کافی واسه طلاق نیست و حسادت و غیرت عوامل تخریب روابط ازدواجن ��ین تمام فلاسفه این قدر عمر کردن هم اصلا رایج نیست! وارد بخش ویکتنشتاین شدم بین تمام فلاسفه نزدیکی عقایدی خوبی حس میکنم با ویکتنشتاین خصوصا نظریاتش راجب زبان رو تصمیم دارم ازش کتاب اختصاصی بخونم بسیار ادم جالبی بود واسم! "وسعت جهان ما،به اندازه ای است که زبان ما است" "خودشناسی و فروتنی یکسان اند" "خدا ساعت 5:15با قطار از راه رسید" ... 4ستاره کافیه بهترین اتفاق این کتاب این بود که پر از جمله ی ناب بود و از فیلسوفا یه بت شکنی درست و حسابی کرد اگرچه رااجب نیچه بازم کار خاصی نتونست بکنه
در یک مسافرت دانشگاهی به آمریکای شمالی دختر دانشجوی باهوشی از او [راسل] پرسید چرا فلسفه ی صوری را رها کرده : است.می گویند راسل جواب داد چون فهمیدم زمین زدن زن ها از این کار خوش تر است ص۱۳۷-
خواندن چنین عبارتی نباید تغییری در نگرش فردی که به تحقیق در افکار فیلسوفی مشغول است ایجاد کند چراکه اهمیت فلاسفه منوط به استدلال ها و نظریاتشان است نه زندگی آن ها(البته اگر بتوان جدا از شهرتشان، برای فلسفیدن امثال روسو و نیچه اهمیتی (. قائل شد اما اگر تغیری ایجاد شد، این کتاب مخاطب خود را یافته است و تاثیر گذار خواهد بود.اما این تاثیر در صورتی که موجب تقدس زدایی از چهره های غربی بشود در تقابل با غرب گرایی رایج این روزها سودمند است و اگر ابزاری جهت تقویت نگاه مرتجعانه و نفی دستاورد ها فلاسفه پیش از رجوع به افکارشان یا رواج ایسم گرایی و فرقه سازی بشود (که به گفته ی نویسندگان مقصود از نگارش کتاب این نبوده) مسلما مخرب خواهد بود
کتاب به بررسی زندگانی هشت تن از بزرگترین فیلسوفان جهان(روسو،شوپنهاور،نیچه،راسل،ویتگنشتاین،هایدگر،سارتر و فوکو) می پردازه. و بیانگر این است که هر کدام از آن ها در کنار شخصیت والای علمی و آکادمیک دارای پاشنه آشیل و نقاط تاریکی نیز بودند که گاهی از منطق وتعادل خارج می شده. اگه علاقه مندید تا حدودی با زندگانی و اندیشه های این فلاسفه آشنایی پیدا کنید بد نیست تا به این کتاب یه نگاهی بندازید.
(زندگی کار پر مشقتی است، من تصمیم گرفته ام آن را صرف شناختنش کنم.) "از نامه های آرتور شوپنهاور در سال ۱۸۰۹"
شاید در چند سال اخیر، کتابی به این دلنشینی و لذت بخشی نخوانده بودم. واقعا کیف کردم از قلم روان نویسندگان در کنار ترجمه خوب و مطالب عالی
هر دانشجوی علوم انسانی به ویژه دانشجویان علوم رفتاری شامل جامعه شناسی و علوم سیاسی باید حتما به صورت پیش فرض همه مطالعاتش این کتاب را بخواند. لذت کشف فلسفه واقعی جهان را نباید از دست داد
Rodgers and Thompson tried to expose the reader to the thinking of these philosophers in addition to some of their personal shortcomings.
For example, Schopenhauer may have been incapable of human compassion (the authors believe this may have been contributed by his mother’s lack of maternal instincts), but his thought, his writings, especially his ventures in Buddhism and Hinduism influenced Tolstoy, Hardy, Conrad, Proust, Thomas Mann, Beckett and others.
Nietzsche may have led an unusual and difficult life, and his writings may have been misinterpreted and misused by others, but more than anyone else he anticipated the angst of the twentieth century by being the first to ask certain cultural, psychological, and ethical questions (and in a very seductive manner) that influenced an entire generation of not just philosophers, but also writers and poets.
Heidegger’s romantic vision of a German future led him to support the unsupportable, but his thought – in particular the concept of Dasein – that tells us that now (since Nietzsche) we are without a god, and can only be certain of death and the flux of life, and therefore it is up to us to shape our lives though our choices.
Sartre clearly had issues with relationships with women (Rodgers and Thompson attribute much of this to his own relationship with his mother), but he built on Heidegger (and Kierkegaard) and developed the concept of existentialism, in which man is responsible to develop his own identity by making authentic choices in his own life, rather than merely following expectations of others.
In the postscript the authors may have feared they ventured too far into the personal lives of these philosophers and added: ‘. . . a life of reason does not necessarily lead to a reasonable life. . . . Whatever folly their lives may reveal, their contribution to human thought and self-understanding has been immense.’
An enjoyable and easy read that introduces the reader to some great minds, but at the same time very human people.
Interesting with a new sight about real lives and mistakes of some famous philosofers, but there is something unbalanced. Nietzsche & Schopenhauer lived and behaved badly as same as any other person in this human world. In contrary, Heidegger & Sartre supported two criminal totalitarians (Hitler & Stalin) who killed and tortured many people. These two influencers confessed too late about their mistakes. So getting place beside them as "bad" is not fair! Also judgmental approach of writers in sexual manners seems so ordinary. We need to be sensitive and speak out about dameges and problems of prohibited sex life of homosexuals in the past.
همیشه برایم سوال بود که چرا اکثر دانشمندانی که میشناسیم یهودی هستند، آیا از غیر یهود دانشمند برجسته ای نبوده است؟ آیا بوده اما تعمدا یهودیان ضریب گرفتند؟ حال اما این کتاب به این موضوع نمیپردازد، موضوع افتضاح زندگی شخصی ۸نفر از فیلسوفان بزرگ و نامدار است، فیلسوفانی که همه متاخر هستند و در سندیت این روایتها خدشه ای نیست. نویسنده اما در انتهای کتاب نتیجه گیری ای میکند که باید بین فکر و عمل او تفاوت قائل شد، فکر را گرفت و عمل را تقبیح کرد. اما نکته اینجاست که همین کتاب نشون میده که چطور این اعمال فیلسوفان روی نظریاتشون تاثیر گذار بوده.
البته که همهی ما نقطههای تاریک توی سرنوشتمون لکه انداخته اما حجم لوزریِ اندیشمندانی که جملات پرشکوه و اغواگرایانهاشونو اینور اونور به اشتراک میذاریم اینقدر زیاد و شدیده که نخواستم- نتونستم تا آخرش ادامه بدم.
Despite the fact that at times it seemed like plain gossip, reading the book gave in interesting insight in the lives of these great philosophers. Although it would be a big mistake to confuse their breakthroughs in the field of philosophy and the extent those had on the behaviour of people and the stance of society, the book gives the possibility to understand the driving forces behind each man's outlook on life and the relationships of people, which in turn led to the accomplishment of their work.
Furthermore, the viewpoint is more objective so the included facts about the philosophers' lives are not so biased as they would inherently be in a biography. That said, as the judgement of man by man is never entirely objective, the residual essence left is the common fact regarding the mindset of those philosophers as being quite arrogant and self-centered, strongly believing that their conclusions are unmistakably correct and that the rest would, at best, have a hard time to match. Even so, the partial notes on every philosopher's work do a good job of combining their lifestyle with their thinking.
As a conclusion, the book is a good read especially as a biographical introduction to the lives of philosophers and through that a more complete understanding of their actual philosophical work.
يقول المؤلفان " أننا لسنا بصدد تقييم أخلاقي للتصرفات و جلّ إهتمامنا هو عرض حماقات الحكماء كي لا تقدس ذكراهم بشكل محرج" فيلسوف يكتب عن الفضيلة و يؤلف الكتب عن الأخلاق و يلقي محاضرات حول السلوكيات و هو بحياته الخاصة يمارس كل انوا ع الرذيلة فيلسوف اخر يدعو الى الخير و حب المجتمع و بناء العائلة و فعليا رمى أطفاله الخمسة في دار الأيتام دون الشعور بأي ذنب او ندم هل يجب على الفيلسوف او الكاتب ان يكون في حياته مثل ما هو في كتبه هل نتوقع من الفيلسوف سلوك نبيل و حكيم لانه يدعو الى الحكمة يتعرض الكتاب لحياة 8 فلاسفة كانت حياتهم الشخصية لا تطابق مع ما يدعون اليه في كتبهم او فلسفتهم " فقد فعلنا لكي نوضح الفكرة العامة التي تفيد ان حياة المنطق لا تؤدي بالضرورة الى حياة منطقية"
يبحث كتاب "جنون الفلاسفة" حياة ثمانية فلاسفة عظام هم: "جان جاك روسو" الذي تبدو نظرته حول الثقافة والنظام الاجتماعي على خلاف غريب جدًا مع حياته الفاضحة الخاصة. "شوبنهاورو نيتشة" من عمالقة القرن التاسع عشر اللذين تزداد كلماتهما أهمية في أيامنا هذه، إضافة إلى خمسة من فلاسفة القرن العشرين والذن كان لهم تأثير كبير وهم: "بيرتراند راسل، لودفيغوتغنشتاين، مارتين هيدجر، جان بول سارتر، ميشال فوكو". إن كلاًّ من هؤلاء العظام يُظهر أن حياة العقل لا تقود بالضرورة إلى حياة عقلانية، ولذلك كتب مؤلف هذا الكتاب: "إننا لسنا بصدد تقييم أخلاقي للتصرفات، وجل اهتمامنا هو عرض لحماقات الحكماء، كي لا تقدس ذكراهم بشكل محرج
اول ببینید چه کسی نوشته بعد بخوانید که چه نوشته.این کتاب این واقعیت بزرگ رو مثل پتک تو سرتون میکوبه. وقتی میبینید سارتر از پاکی و تربیت میگه و زن بارگیش زبان زد بوده اونوقت دیگه بت پرستی هم کم رنگ تر میشه