Jump to ratings and reviews
Rate this book

اسمش همین است

Rate this book
«اسمش همین است» شامل مجموعه اشعار علیرضا آذر در قالب‌های شعری غزل، چهارپاره، مثنوی و سپید است. این کتاب برای نخستین‌بار سال ۱۳۹۲ منتشر شد. فضای شعری این کتاب گاهی عاشقانه است و گاه عارفانه. شاعر گاهی خواننده را به گذشته می‌برد و گاهی او را در زمان حال رها می‌سازد.

126 pages, Paperback

First published January 1, 2013

37 people are currently reading
478 people want to read

About the author

علیرضا آذر

5 books71 followers
دانش آموخت دانشگاه آزاد - واحد تهران جنوب در سال ۲۰۰۱

فارغ التحصیل دبیرستان البرز

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
126 (42%)
4 stars
73 (24%)
3 stars
46 (15%)
2 stars
34 (11%)
1 star
18 (6%)
Displaying 1 - 29 of 29 reviews
Profile Image for Azy Saeedi.
70 reviews43 followers
November 16, 2015

زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
November 27, 2017
فال من را بگیر و جانم را
من از این حال بی کسی سیرم
دستِ فردای قصه را رو کن
روشنم کن چگونه می میرم
حافظ از جام عشق خون می خورد
من هم از جام شوکران خوردم
او جهاندارِ مست ها می شد
من جهان را به دوش می بردم
مست و لایعقل از جهان بیزار
جامی از عشق و خون به دستانم
او خداوند می پرستان شد
من امیر القشون مستانم
حالِ خوبی نبود آدم ها
زیر رودِ کبود خوابیدم
هرچه چشمش سرِ جهان آورد
همه را توی خواب می دیدم
من فقط خواب عشق را دیدم
حس سرخورده ای که نفرین شد
هر کسی تا رسید چیزی گفت
هر پدر مُرده ابن سیرین شد
من به تعبیر خواب مشکوکم
هر کسی خواب عشق را دیده است
صبح فردای غرق در کابوس
رو به دستان قبله خوابیده است
مردم از رو به رو ،دَهن دیدند
مردم از پشت سر، سخن چیدند
آسمان ریسمانمان کم بود
هی نشستند و رشته ریسیدند
نانجیبیِ عشق در این است
مردِ مفلوک و مُرده می خواهد
نانجیبیِ عشق در این است
دامنِ دست خورده می خواهد
من به رفتار عشق مشکوکم
در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست
رویِ رویش شکوهِ شیراز است
پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست
من به رفتار عشق مشکوکم
مضربی از نیاز در ناز است
در نگاهش دو شاهِ تاتاری
پشتِ پلکش هزار سرباز است
مردِ از خود گذشته ای هستم
پایِ ناچارِ مانده در راهم
هم نمی دانم آنچه می خواهی
هم نمی دانم آنچه می خواهم
ناگزیر از بلندِ کوهستان
ناگریز از عمیقِ دریایم
اهل دنیای گیج در اما
گیجِ دنیای اهلِ آیایم
سهروردی منم که در چشمت
شیخِ اشراق و نورِِ غم دیدم
هم قلندر شدم که در کشفت
سر به راه تو سر تراشیدم
خانِ والای خانه آبادم
زندگی کن مرا،خیابان را
این چنین مردِ داستان باشی
می کُشی خوش نویسِ تهران را
مرگِ شعبانِ جعفری هستم
امتدادِ هزاردستانم
لشکرم یک جهان شش انگشتی ست
من امیر القشون مستانم
قلبم اندازه ی جهانم شد
شهرِ افسرده ای درونم بود
خونِ انگورهای تَفتیده
قطره قطره جای خونم بود
شهرِ افسرده ای درونم بود
خالی از لحظه های ویرانی
جاده ها از سکوت آبستن
شهرِ تنهای واقعا خالی
توی تنهاییِ خودم بودم
یک نفر آمد و سلامی کرد
توی این شهرِ خالی از مردم
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر داشت زیر خاکستر
آتشی تازه دست و پا می کرد
من به تنهاییِ خودم مومن
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر مثل من پُر از خود شد
یک نفر مثل زن پُر از زن شد
از همان جاده ای که آمد رفت
رفت و اندوهِ برنگشتن شد
کار و بارِ غزل که راکد بود
کار و بارِ ترانه هم خونی ست
آسمان در غزل که بارانی ست
آسمون تو ترانه بارونی ست
دست و پاتو بکِش،برو گمشو
این پسر زندگی نمی فهمه
واسه مردای گرگ دونه بریز
این خر از کُره گی نمی فهمه
تو سرش غیرِ شعر چیزی نیست
مُرده شورِ کتاب و شعراشو
می گه دنیا همش غم انگیزه
گُه بگیرن تمومِ دنیاشو
گُه بگیرن منو،برو بانو
واسه مردای زندگی زن شو
واسه من لای جرز،اتاق خوابه
گاوِ مردای گاوآهن شو
من کنار تو ریز می مانم
تو کنارم درشت خواهی شد
من نجیبانه بوسه خواهم زد
نانجیبانه مشت خواهی شد
اقتضای طبیعتت این است
به وجود آمدی که زن باشی
به وجود آمدی بسوزاند
دوزخی پشتِ پیرهن باشی
به وجود آمدم که داغت را
پشتِ دستان خود نگه دارم
مثل دنیای بعد از اسکندر
تختِ جمشیدِ بعد از آوارم
تختِ جمشیدِ بعد از آوارم
سر ستون های من ترَک خوردند
بعدِ بارانِ تیر باریدن
هرچه بود و نبود را بردند
شعرِ آتش به جان نفهمیدی
ماجرا مثل روز روشن بود
قاتل روزهای سرسبزم
بدتر از این همه تبر،زن بود
قبله ی تاک های مسمومم
ناخداوندِ مِی پرستانم
لشکرم رو به خمره می رقصند
من امیر القشون مستانم
چشم و هم چشمِ من خیابانی ست
که تو را باشکوه می سازد
که مرا مثل کاه می بیند
که تو را مثل کوه می سازد
مثل کوهی درشت و محکم باش
مثل فاتح نگاه خواهم کرد
آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد
دامنت را سیاه خواهم کرد
روی دستان خویش می مانی
پای این قصدِ شوم خواهی مُرد
که رکَب از تو خورده باشم
این آرزو را به گور خواهی برد
سر بچرخان و باز جادو کن
مالِ دنیای خر شدن هستم
بوسه ها را به جان من انداز
مردِ این جنگِ تن به تن هستم
چشم و لب های نیمه بازت را
ماهِ غرقابِ نور می بوسم
من زمینی،تو آسمانی را
از همین راه دور می بوسم
این که اَلابرَه دو چشمت شد
زیر پای هزار اَلفینم
هم خودم قاضیَم،خودم حکمم
هم هلاکیده ی اَبابیلم
پشتمان طرحِ نقشه هایی است
پشتِ هر طرح،دست در کار است
تا دهان مفت و گوش ها مفتند
پشتمان حرفِ مفت بسیاراست
Profile Image for Ayda .
100 reviews12 followers
April 17, 2024
کتاب اسمش همین‌ است
سروده‌ی علیرضا آذر
از نشر نیماژ


مجموعه شعری از کارهای ابتدایی آذر که شاید قوت خود برا به صورت متناوب حفظ نکند و گاه قافیه‌ای باخت دهد اما خوب است... و خواندنش، لذت بخش.

" این خاک بی‌حاصل علاج درد آدم نیست
یک فصل کامل انتظار از آسمان کم نیست..."

"یک اجتماع بی‌درد اسطوره‌های دردند
ای درد ناب برخیز، تا درد را ببینی..."

" چشمان تو یادم داد
فریاد کشیدن را
تا قله به سر رفتن
از کوه پریدن را
اصرار نکن بانک
این پیچ و خم وحشی
در مسخره پیچانده
رویای رسیدن را"

" مثل سیگار خطرناک‌تریک دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن و باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز
من خرابگ بنشین زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت این همه سیگار نکش"

"مظهر جان پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم" :)

" چای داغی که دلم بود به دستت دادم
آن‌قدر سرد شدم از دهنت افتادم..."

" تو نباشی من از آینده‌ی خود پیرترم
از خر زخمی ابلیس زمین‌گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی‌رحم‌ترین زاویه‌ی ساتورم
تو نباشی من و این پنجره‌ها هم زردیم
شاید آخر سر پاییز توافق کردیم..."

" می‌روم طرح غصه‌ای باشن
مثل اندوه خالکوبی‌هاش
می‌روم تا که دست بردارم
از جهان مخوف خوبی‌هاش"

" بار کج هم به منزلش برسد
آه من هم نمی‌رسد به تنت
قاصدک‌های نامه‌بر گفتنتد...
شایعه‌ست احتمال آمدنت" :)))

" زندگی کردمت بهانه‌ی من
غیر تو هرچه زنده‌ را کشتن
چندسال است روزگار منی
مثل سیگار لای انگشتم"

" عشق یعنی تو را کسی از دور
به خیابان بی‌کسی بکشد
مثل دستی که حجم مردن را
شکل یک بوته اطلسی بکشد"
Profile Image for Ali Mohebianfar.
156 reviews158 followers
May 10, 2023
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد...
Profile Image for صَــــنَــــمْــــ.
156 reviews101 followers
May 30, 2018
در سرم رنج های فرهاد است
یک نفر بعدِ من جنون باید/
تیشه ام را به دست او بدهید
بعدِ‌ من کاخِ بیستون باید
Profile Image for ریحانه شهبازی.
83 reviews
June 18, 2018
«تومور یک»
مرد فرو رفته در آیینه کیست؟
تا که مرا دید به حالم گریست
ساعت خوابیده حواسش به چیست؟
مردن تدریجی اگر زندگی‌ست
«طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام»
من که منم جای کسی نیستم
میوه‌ی طوبای کسی نیستم
گیج تماشای کسی نیستم
مزه‌ی لب‌های کسی نیستم
«دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام»
خسته از اندازه‌ی جنجال‌ها
از گذر سوق به گودال‌ها
از شب چسبیده به چنگال‌ها
با گذر تیر که از بال‌ها
«آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام»

«مدام»
تا کی به امید معجزه سر کردن
این شعبده را چقدر باور کردن
تضمین تمام بودنت دفترت است
جغرافی بی‌حد و حدودت سرت است
لب بر لب دفتر زده در متن بمیر
یک واژه بمیرو یک خط آرام بگیر
امشب به سکوت درد شک باید کرد
گاهی به شکوه مرد شک باید کرد...
Profile Image for محمد یوسفی‌شیرازی.
Author 5 books208 followers
September 7, 2014
این کتاب و شعرهای علی‌رضا آذر بیش از آن‌چه که شایسته است، سروصدا کرده �� بزرگ نشان داده شده است. اغلب شعرهای این مجموعه مثنوی‌های بلندبالایی است در نالیدن از زمین و زمان با زبانی تند و نیش‌دار و طعنه‌آمیز. نفس این قضیه چیز خوش‌آیندی است؛ اما مایه‌های شاعرانه‌ای که از شع�� انتظار می‌رود، به‌ندرت در این اشعار یافت می‌شود. شاید سبک علی‌رضا آذر دنباله‌ی شعرهای نصرت رحمانی باشد و از میان متأخرترها، به‌گمانم سیدمهدی موسوی حال‌‌وهوای شعرش با وی هم‌سو است؛ ولی موسوی شعرهای پرمایه‌تر بسیاری دارد و درمیان شعرهای آذر، شعر ضعیف بیش‌تر پیدا می‌شود. اشتباه‌ها و آسان‌گیری‌های وزنی و قافیه‌ای هم کمابیش در شعرهای این کتاب وجود دارد. البته متوجهم که امروزه قاعدهای دست‌وپاگیر سنتی وزن و قافیه را نباید تمام‌وکمال در شعر رعایت کرد و دراین‌زمنیه، باید اندکی مسامحه به‌خرج داد؛ ولی با وقفه‌ها و سکته‌های وزنی که خواندن شعر را آشکارا به‌هم می‌ریزد، به‌کلی مخالفم. اگر انصاف بورزیم، یکی‌دو شعر به‌نسبت خواندنی نیز در این دفتر پیدا می‌شود. شعر «بی‌قافیه، باقافیه»، و نیز معروف‌ترین شعر علی‌رضا آذر، «تومور دو»، بیت‌های خواندنی و به‌خاطرسپردنی کم نداشت. درعین‌حال، علی‌رضا آذر را شاعر موفقی ارزیابی نمی‌کنم و شعرهایش را نمی‌پسندم.

برخی از بیت‌های درخشان این کتاب:

می‌روی نم‌نم و جهانم را/ ساکت و سوت‌وکور خواهی کرد
لهجه‌ی کفش‌هات ملتهب است/ بی‌شک از من عبور خواهی کرد
***
عشق یعنی به تخمِ ماهی‌ها/ که هزاران نهنگ می‌میرند!
***
عشق یعنی بغل کنم زن را/ فکر زن جای دیگری باشد
عشق یعنی زنی بغل کندم/ فکر من جای دیگری باشد
Profile Image for مسیح بی شفا.
177 reviews6 followers
October 12, 2017
نسبت به کتاب آتایا خیلی ضعیف تر بود
هم از لحاظ فنی و هم از لحاظ نو آوری و مفهوم
البته فکر کنم این رو قبل از آتایا چاپ کرده
چیزی که خیلی تو ذوق میزد سانسور های بیش از حد کتاب بود
نمیدونم انتشارات خیلی پیگیر نبوده یا خودش موافق با این سانسورا بوده؟
به هرحال شاعر نباید نسبت به سانسور ها کوتاه بیاد
Profile Image for Fateme H. .
514 reviews87 followers
January 15, 2023
زیر پای ستاره‌ها ماندم
اندک‌اندک به زور می‌مردم
جای نانی که سهم مردم شد
اشک و خون و کتاب می‌خوردم
Profile Image for Mohsen Dehnavi.
6 reviews1 follower
December 29, 2017
کتاب شعری که تمام شعرهایش بارها ارزش خواندن دارد
Profile Image for Yasaman A.
232 reviews49 followers
June 26, 2021
آنقدر می نویسم شعر از لجن برآید
تا بوی کبریا از خاک عفن برآید
شاید تنی درخشان از پیرهن برآید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

عادت به داغ دارم، خوب است حس پرپر
دل سوخته م، ولی باز آتشفشان بیاور
ققنوسم و در آتش، بهتر که شعله ور تر
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

Profile Image for Yasamin kaheni.
24 reviews3 followers
August 26, 2016
عدم رضايت را در شعرهاى اخوان ثالث هم شاهديم اما شعر بايد از نسلم به نسلى ديگر بماند و دستخوش كهنگى نشود.شعر عليرضا آذر بيش از يك بار خواندن ندارد. يك بار هم محض رفع حس كنجكاوى!!
Profile Image for Hessam Nadr.
49 reviews4 followers
July 10, 2019
مثل کوه درشت و محکم باش
مثل فاتح نگاه خواهم کرد
آنقدر انگ ننگ خواهم زد
دامنت را سیاه خواهم کرد

علیرضا آذر شاعر خوبیه ولی واقعا با معدود شعرهاش حال میکنم
از این جهت که مغروره دوسش دارم
Profile Image for Zahra Hazrati.
32 reviews1 follower
August 4, 2019
دوستداران ترانه میگویند کتاب خوبی است اما به دل من چندان ننشست. اگر بشود اسمش را ترانه گذاشت بنظرم چندان که باید قوی نبود.
699 reviews29 followers
April 22, 2021
چمدان دست تو ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

____________________
زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم

قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم

طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش

شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن

هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش

نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم

آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی

کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر

جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم

... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم

رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور

قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم

و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم

بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند

شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد

یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت

نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید

سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت

شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام

پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست

ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند

کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم

آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم

از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم

زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم

شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت

من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر مهیاست مبادا که تو را

آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را

پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را

مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را

نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را

پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو

برف و کولاک زده راه خراب است نرو

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم

با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند

این شب وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست

گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست

بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست

و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم

بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش

... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش
Profile Image for Zeinab Ghadimi.
108 reviews13 followers
August 11, 2018
خیلی اهل شعر نیستم اما چقدر لذت بردم از این مجموعه شعر، چقدر لذت بردم!برایم از بهترین های شعر است این کتاب. گاهی کاملاً و به معنای واقعی کلمه به زانو در می آمدم! اینقدر که بعضی هاش را چند دفعه پشت سر هم می خواندم. باز هر دفعه که کتاب ش را ببینم، باز می کنم و می خوانمشان. مثلا چهار شعری که عنوانشان "تومور" است.
خوب بودن شعرها به کنار، شعرِ آخر! خدای من! بوف کور منظوم!!! بد هم نبود ها(محشر نبود!)! اصلا در مخیله ام هم نمی گنجید کسی داستان بوف کور را به شعر بنویسد! بسی شگفت زده شدم و لذت بردم، بسیار!

قاعدتاً خب شعرهایی هم بودند که فقط یک بار خواندم و دو سه تاش را هم دوست نداشتم.


"من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند تو ام آزادم
چشممان خود بهم صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلو بند تو دوخت
سرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام"
Profile Image for Yasaman.
10 reviews
March 31, 2021
ای کاش یه بخش‌هاییش رو سانسور نمیکردن... در کل کتاب خوب بود و خیلی جاها که فکرشو نمیکردم چاپ شده بود ولی خب عالی میشد اگر اون یه کوچولو سانسور هم اعمال نمی‌کردن ❤️
و این که من این کتابو چند ماه پیش خریدم و هر از گاه تیکه تیکه ازش میخوندم ولی امشب شروع کردم به خوندنش به شکل صفحه به صفحه... بی نهایت ازش لذت بردم و تا این لحظه بیدار موندم که تمومش کنم....

ای شعر تو هفت پشتت از عصیان است
با تکیه به تو شکست شب آسان است ❤️
Profile Image for Haniyeh Mohammadi.
3 reviews21 followers
October 3, 2017
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز...ء
من خرابم بنشین زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت، این همه سیگار نکش...ء

ابیات پشت جلد کتاب "اسمش همین است"ء
Profile Image for Haniyh Mir.
236 reviews3 followers
January 23, 2022
شعرای تومور توی این کتاب بودن و عمیقا زیبان این اشعار.
Profile Image for Tohid.
39 reviews1 follower
August 18, 2021
این اشعار چند سال است که روزگار من است مثل سیگار لای انگشتم
2 reviews
August 31, 2016
شعرهای زیبایی سرودند ولی این حجم از ناامیدی خوب نیست من اخرا حس خوبی نداشتم@-}--
ارزش خوندن داره ولی برای اینکه باکتاب زندگی کنی خوب نیست.
Profile Image for Shivaiii.
19 reviews1 follower
July 19, 2021
پر از تعابیر هنرمندانه، هوشمندانه و زیرکانه
Profile Image for Amir.
4 reviews
April 9, 2017
يك مشكل بزرگي كه مخاطبي كه پيشتر با عليرضا آذر و اشعارش آشنا بوده است ممكن است به آن دچار شود اين است كه مابقي اشعار كتاب (منظور اشعاريست كه آذر دكلمه نكرده است) بسيار ضعيف جلوه ميكنند.البته اين مشكل تا حدي طبيعي و تا بخشي واقعا "مشكل" است.طبيعي از اين بابت كه خب شاعراني در اين سطح (مقصود شاعراني است كه هنوز خيلي كار تا رسيدن به صفت "بزرگ" را دارند) عمدتا چند اثر شاخص بيشتر در چنته ندارند.و از طرفي اين حقيقت بر همه هويدا است كه وقتي شعري دكلمه شود (مخصوصا توسط خود شاعر) و نوايي بر روي آن جاي گيرد طبعا تاثير آن دوچندان ميشود و در اينجا هم ما كاري با درستي يا نادرستي اين مسيله نداريم.از اين رو براي مخاطباني كه سابقا بدين شكل با اشعار شاعر موردنظر آشنايي پيدا كرده اند مشكل مطرح شده امري بديهي جلوه ميكند.اما از طرفي اين مسيله همچنان به قوت خود باقي ميماند كه شاعر ما تنها توانسته است در تعدادي از اشعارش موفق باشد (كه البته همان تعداد اشعار عمدتا طولاني و از طرفي بسيار زيبا،داري وزن و رديف منسجم و از همه مهمتر داراي ايماژها،استعاره ها،تشبيه ها و توصيف هاي بديع شاعرانه است) كه خب اين مسيله مسلما بعنوان يك ضعف براي يك هنرمند و آثارش تلقي ميشود.ولي في المجموع عليرضا آذر واين مجموعه شعر از بهترين نمونه هاي اشعار عاشقانه امروز شعر پارسي محسوب ميشوند كه خب بي شك قابل ستايشند.
Profile Image for Mostafa.
7 reviews7 followers
Read
August 1, 2017
هر چند این کتاب همش فاز غم بود ولی عاشقشم عالی بود
مخصوصا:
زندگی یک چمدان است .........
1 review
Read
August 31, 2017
خب این مشخصه که هرکس سلیقه ی خاص خودش رو داره ولی به نظر من علیرضاآذر واقعا زیبا شعر مینویسه شاید در حد شاعر بزرگی مثل یغما گلرویی نباشه اما در حد خودش عالیه پیشنهاد میکنم کتاب اسمش همین است و آریان رو مطالعه کنید
Displaying 1 - 29 of 29 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.