Jump to ratings and reviews
Rate this book

این ساندویچ مایونز ندارد

Rate this book
جی دی سلینجر در زندگی‌اش فقط یک رمان و بیست و دو داستان کوتاه نوشته است. با این همه، جایگاه او در تاریخ ادبیات داستانی جهان، مهم است. او پس از موفقیت باور نکردنی رمان ناطور دشت کنج عزلت گزید و به نویسنده‌ای اسرارآمیز بدل شد. این ساندویچ مایونز ندارد گزیده‌ی ده داستان کوتاه از سلینجر است. مفقودالاثر، مفقودالاثر، مفقودالاثر. همه‌ش دروغه!... اون قبلا هیچ‌ وقت مفقودالاثر نبوده. احتمال مفقود شدن اون از هر پسر دیگه‌ای تو دنیا کم‌تره. اون این‌جا تو این کامیونه؛ اون نیویورک تو خونه‌س... روی ایوان نشسته، ناخن‌هاشو می‌جوه و داره با من تنیس دو نفره بازی می‌کنه و سرم داد می‌زنه...

240 pages, Paperback

First published January 1, 1945

13 people are currently reading
298 people want to read

About the author

J.D. Salinger

146 books16.2k followers
Librarian Note: There is more than one author by this name in the Goodreads database.

Works, most notably novel The Catcher in the Rye (1951), of American writer Jerome David Salinger often concern troubled, sensitive adolescents.

People well know this author for his reclusive nature. He published his last original work in 1965 and gave his last interview in 1980. Reared in city of New York, Salinger began short stories in secondary school and published several stories in the early 1940s before serving in World War II. In 1948, he published the critically acclaimed story "A Perfect Day for Bananafish" in The New Yorker, his subsequent home magazine. He released an immediate popular success. His depiction of adolescent alienation and loss of innocence in the protagonist Holden Caulfield especially influenced adolescent readers. Widely read and controversial, sells a quarter-million copies a year.

The success led to public attention and scrutiny: reclusive, he published new work less frequently. He followed with a short story collection, Nine Stories (1953), of a novella and a short story, Franny and Zooey (1961), and a collection of two novellas, Raise High the Roof Beam, Carpenters and Seymour: An Introduction (1963). His last published work, a novella entitled "Hapworth 16, 1924", appeared in The New Yorker on June 19, 1965.

Afterward, Salinger struggled with unwanted attention, including a legal battle in the 1980s with biographer Ian Hamilton. In the late 1990s, Joyce Maynard, a close ex-lover, and Margaret Salinger, his daughter, wrote and released his memoirs. In 1996, a small publisher announced a deal with Salinger to publish "Hapworth 16, 1924" in book form, but the ensuing publicity indefinitely delayed the release.

Another writer used one of his characters, resulting in copyright infringement; he filed a lawsuit against this writer and afterward made headlines around the globe in June 2009. Salinger died of natural causes at his home in Cornish, New Hampshire.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
59 (20%)
4 stars
85 (29%)
3 stars
108 (37%)
2 stars
26 (9%)
1 star
10 (3%)
Displaying 1 - 30 of 46 reviews
Profile Image for Gypsy.
433 reviews711 followers
February 12, 2018
آخ قلبم! چقد عالی بود! دغدغه‌های سلینجر اون‌قد برای زمان خودش انسانی و جذابن که حس می‌کنم باید هر داستانش رو چندبار بخونم تا عمیق درکش کنم. این مجموعه یه جورایی روند شکل‌گیری ناطوردشت و داستان‌های دیگۀ سلینجر رو نشون می‌ده. نحوه‌ای که شخصیت‌ها رو واکاوی می‌کنه واقعاً خودش می‌تونه یه ترم درس دانشگاهی باشه. وقتی داشتم این مجموعه رو می‌خوندم، خودمم یه ایده‌ای داشتم که یه شخصیت اصلی و چندتا فرعی داشت و یه سلسله داستان‌کوتاه‌های مرتبط با هم. و به‌نظرم اومد باید از کارهای سلینجر رونویسی کنم تا به یه واکاوی معقول برسم، بعد تازه بتونم داستان‌ها رو بنویسم.

هرچند بعضی از داستان‌های این مجموعه خیلی معمولی بودن. فقط برای واکاوی شخصیت‌ها و سیرشون نوشته شده بودن، انگار. اما چندتا داستان اول و آخر خیلی ساختارمند بودن به‌نظرم. همچنان قلب قلب قلب برای سلینجر.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
September 27, 2025
3.5 ⭐️

فکر می‌کردم قبلا از سلینجر خوندم ولی گویا اولین کتابیه که ازش می‌خونم =)
به نظرم نقطه قوت کارهاش در اینه که بسیار نثر ساده‌ای داره. یجور سادگی که به چشم خواننده میاد، نه اون سادگی که خواننده رو نااُمید و ناراضی میکنه. انگار همین سادگی کافیه و نیازی به پیچیدگی ادبی و معنایی نداره. آروم پیش میری و خودت رو در فضای داستان حس می‌کنی. داستان‌ها مثل روزمرگی‌مون حقیقی و قابل لمس‌اند حتی اگر کوچک‌ترین نزدیکی و اشتراکی با داستان نداشته باشیم.
Profile Image for Nasim Dehghan.
82 reviews39 followers
August 13, 2021
+++
وقتی یه آدم فقط خودش رو داشته باشه و هیچ‌کس هیچ‌وقت تماشاش نکنه، یه چیزهای خیلی بزرگی می‌تونن اتفاق بیفتن. در تمام عمرم فقط یه نفر دیگه رو غیر از "برک" می‌شناختم که می‌تونست کارهای بزرگی را که من درباره‌ش حرف می‌زنم، انجام بده و اون هم آدم زشتی بود. اون یه ولگرد با گوش‌های کمی آویزان بود، سل داشت و سوار یه ماشین باربری بود. اون وقتی من سیزده سالم بود جلوی دو تا نره غول رو گرفت که من رو کتک نزنند -فقط با بد و بیراه گفتن و توهین کردن به آن‌ها- اون مثل "برک" بود، فقط نه به اون خوبی. یه دلیل خوب بودنش این بود که سل داشت و تقریبا‌ً مرده بود. "برک" وقتی سالم بود، خوب بود.
+++

خوندن این کتاب با حس و حال این روزها، برام چقدر گیرا بود. تک‌تک داستان‌ها اندازه یه داستان بلند خواندنی و خاص بودند. ماجراها چقدر خوب کنار هم قرار می‌گرفتند، شخصیت‌ها چقدر زنده بودند، راوی چه لحن جذابی داشت و من چقدر از خوندنش لذت بردم.
"این ساندویچ مایونز ندارد" گزیده‌ی ده داستان کوتاه از "سلینجر" جانِ جانان است که با ترجمه "سارا آرامی" و "مرجان حسنی راد" توسط "نشر افق" چاپ شده"
Profile Image for Moshtagh hosein.
469 reviews34 followers
June 17, 2022
حالا این مجموعه داستان شد یک چیزی آقای سلینجر!
Profile Image for Sajede.
97 reviews3 followers
June 5, 2024
وقتی یه آدم فقط خودش رو داشته باشه و هیچ‌کس هیچ‌وقت تماشاش نکنه، یه چیزهای خیلی بزرگی می‌تونن اتفاق بیفتن.
Profile Image for _PARNIAN_.
181 reviews
November 18, 2020
شد یکی از بهترین داستان کوتاه هایی که توی زندگیم خوندم. فوق العاده بودن تک تک داستان ها. در حدی که احساس کردم فوق العادگی سلینجر تو داستان های کوتاهش از رمان هایش بیشتره.
توی سه چهار تا از داستان ها کالفیلدها حضور داشتن. توی دو تاش هولدن و توی بقیه ویسنت، برادر بزرگ ترش.
و خب داستانی نبود از این مجموعه که آخرش بغض نکرده باشم. محض رضای خدا یک دونه هم هپی اندینگ نبود. و خب واقعا نمی‌دونم چه چیز دیگه بگم. داستان هاش چنان واقعی بودن که خودم هم دردهاشون رو کشیدم.
حتما اگه ناطور دشت و یک سری داستان های دیگه‌ی سلینجر(مثلا مجموعه داستان داستان های پس از مرگ)ش رو خوندین؛ این کتاب براتون لذت بخش خواهد بود.
و حتی اگه نخوندین، هم همینطور.

•یک داستان هیچ وقت تمام نمی‌شود. معمولا یک نقطه‌ی خوب و هنرمندانه برای اینکه یک راوی صدایش را قطع کند فراهم می‌شود؛ ولی همه‌اش همین است•
Profile Image for Narges Amooei.
264 reviews177 followers
August 25, 2020
خب، بعد از خواندن نصفه‌کاره‌ی این کتاب علاوه بر تجربه‌ی ناجالب قبلیم از این نویسنده (ناتوردشت)، فکرکنم می‌تونم بگم من سلینجرخوان یا سلینجرپسند نیستم.:)) و نمی‌دونم نثر خودشه که خوشم نمیاد یا ترجمه‌ی ناجالب؛ ولی یکی از دلایل ارتباط برقرارنکردن‌ام با نوشته‌هاشه.
Profile Image for Sheyda.
204 reviews11 followers
July 12, 2016
از ناتوردشت خوشم نیومد! و دلتنگیهای نقاش خیابان 48 به دلم ننشست. جنگل واژگون تکان دهنده و فرانی و زویی جالب بود! اما این کتاب متفاوت بود چون تازه به این نتیجه ی نامطلوب رسیدم که ترجمه ی کتابهای سلینجر مزخرفه! تازه بواسطه این کتاب متوجه نگاه عمیق این نویسنده شدم.
بگمانم یکی از مهمترین وظایف هر انتشاراتی ارائه ترجمه ای صادقانه از هر کتابه. متاسفانه وقتی ترجمه ای از یه کتاب ارائه بشه، نشر دیگه ای بندرت ترجمه ی جدیدی از اون کتاب چاپ میکنن. ترجمه کتابهای نشر قطره و نیلوفر افتضاحه و لازمه بطور جدی بازبینی و دوباره ترجمه بشن. شاید لازم باشه دوباره یه نگاهی به کتابهای سلینجر بندازم
Profile Image for Zahra Naderi.
339 reviews56 followers
June 22, 2017
اين كتاب يك مجموعه داستان از سلينجره و بر خلاف جنگل واژگون از جنس ناتور دشت و فرانى و زويى و نه داستان. اين كتاب خيلى فوق العاده بود، از اين نظر كه حس مى كنم هولدن و وينسنت برادرش و خانواده ى گلاس، همه و همه مثل بچه ها و خانواده ى سلينجرن كه توى داستاناش با اونا زندگى مى كنم و سردرمى يارم الان دارن چى كار مى كنن و حال شون چه طوره و اين برام خيلى جذّاب بود. با شخصيت هاى جذّاب و جديدى آشنا شدم و دو تا از داستان ها هم به نظرم خيلى خيلى عالى اومدن.
توى اين كتاب باز هم مثل تمام آثار سلينجر با رنج هاى جامعه ى انسانى مواجهيم و تمام چيزهايى كه دنيا و انسان ها رو از چيزى كه بايد باشند، دور مى كن ه؛ مى شه گفت تمام داستان ها به نوعى تحت تأثير جنگ هستن.
داستان "من ديوونه ام" و "طغيان عليه خيابان مديسون" مى شه گفت خلاصه ى ناتور دشت ن؛ البته بهتره بگم ايده و اوّليه ى ناتور دشت ه، مثل طراحى كه مى خواد يك پرتره رو بكشه و قبل ش با خط هاى نامنظم اتد مى زنه.
داستان "آخرين روز آخرين مرخصى" داستان وينسنت برادر هولدن و دوست ش ه كه در مرخصى هستند و مى خوان برند مأموريت.
داستان "سربازى در فرانسه" يك شب سرد از زندگى دوست وينسنت كالفيده توى جبهه هاى جنگ كه نامه ى خواهرش رو مى خونه و مى خوابه.
داستان "غريبه" داستان دوست وينسنت ه كه مى خواد خبر كشته شدن وينسنت رو به دوست دخترش بده و مى ده.
داستان "برادران واريونى" فوق العاده ترين داستان اين كتاب ه به نظرم. داستان دوتا برادر به نام سانى و جو است كه يكى شون آهنگساز و اون يكى ترانه سراست و جو اشتباهى به جاى سانى مورد اصابت گلوله قرار مى گيره و كشته مى شه و برادرش سانى سعى داره رمانى كه جو نوشته رو چاپ كن ه به خاطر عذاب وجدان ش و ايضاً احساس دينى كه داره.
داستان "ملودى بلو" هم از اون خوباست. اين داستان مربوط به پگى و رادفورده كه دو دوست هستند كه در كودكى به خاطر رفت و آمدشون توى كافه با ليدا لوييز خواهرزاده ى صاحب كافه آشنا مى شن كه خواننده ست و سال ها اين آشنايى و رفت و آمد طول مى كشه تا جايى كه ليدا به خاطر آپانديس و ممانعت بيمارستان ها از ورود افراد سياهپوست مى ميره و پگى و رادفورد ١٥ سال از هم بى خبر مى مونن و در نهايت در بزرگسالى هم رو مى بينن در حالى كه هر كدوم زندگى خودشون رو دارن. به نظرم تبعيض نژادى توى اين داستان ظريف مورد انتقاد قرار گرفته.
داستان "دخترى كه مى شناختم" داستان يك پسر آمريكايى ست كه براى يادگيرى زبان آلمانى به آلمان مى ياد و با دخترى زيبا آشنا مى شه و ماه ها با هم رفت و آمد دارند كه هيچ وقت از حالت رسمى خارج نمى شه. دختر نامزد داشت و پسر برمى گرده و دختر براش نامه مى نويسه و آدرس ش رو مى ده و ايضاً خبر ازدواج ش رو.
بعد جنگ مى شه و پسر وارد ارتش مى شه و براى پيدا كردن دختر به آلمان مى ره و متوجّه مى شه كه دختر يهودى تو كوره ى آدم سوزى كشته شده.
داستان "اين ساندويچ مايونز ندارد" در رابطه با وينسنت كالفيده كه نگران برادرش هولدن ه كه در جنگ مفقود شده. به نظرم اين داستان هم فوق العاده است.
داستان "گروهبان احساساتى" در مورد مردى ست كه خاطرات ش از حضورش در جنگ در شونزده سالگى ش در مورد مرد زشتى به اسم برك كه توى ارتش كار مى كرده و عاشق دختر موقرمزى مى شه كه به خاطر چهره ش به اون توجهى نمى كنه و ازدواج مى كنه، تعريف مى كنه. اين كه برك مرد بزرگى بود و در آخرش در جنگ در نهايت فداكارى كشته مى شه.
به نظرم عالى بود اين داستان.
كتاب ش عالى ست و از اينايى ست كه بايد هرچند وقت يك بار بخونى ش.


٦ آبان ٩٤
Profile Image for arame basirati.
21 reviews1 follower
July 23, 2022
حس خوشایندی بود بعد از ناطور دشت خوندمش.
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews78 followers
September 24, 2019
کتاب را در ده روز تعطیلی ام با آرامش کامل و با خوشحالی خواندم. الان که دارم می نویسم بوی برنج دم کرده توی خانه پیچیده و بوی لیمو عمانی قرمه سبزی و آفتاب آمده تا وسط خانه.. رودخانه برق می زند و نقره ای ست و هوا عالی ست.. اصلا یک جوری ام.. دارم دیوانه می شوم که راه بیفتم وسط شهر و بروم سراغ لوکیشن هایی که سلینجر نوشته سات یا از پشت پنجره و شیشه رقص آفتاب و نور در خانه را نگاه کنم و بگذارم برنج همه ی خانه را پر کند از زندگی...

.
داستان ها را خیلی دوست داشتم. خیلی به دل می نشست و ادامه ی هلدن ناتور دشت بود برای من. مدل عوض کردن شخصتیت ها که هی در فصل های کتاب جا به جا می شوند و از زوایای دید جدیدی با داستان های هرکدام آشنا می شویم را خیلی دوست داشتم.یک روز باید یک کتاب اینجوری بنویسم. سک عالمه قصه های مرتبط و بی ربط به هم...

.
"من به اردک های دریاچه ی سنتزال پارک فکر می کردم که وقتی در زمستان دریاچه یخ می زند ان ها کجا می روند."
.
" نه دقیقا بریا مدرسه آقا.. نه دلم برای مدرسه تنگ نمی شه. دلم برای بعضی چیزها تنگ می شه. دلم برای رفتن و اومدن به پنتی با قطار تنگ می شه. دلم برای برگشتن به واگن غذاخوری و سفارش دادن یه ساندویچ مرغ و نوشابه و خوندن پنج تا مجله ی جدید تنگ می شه."
.
" من از دخترهایی که هنوز ملاقاتشون نکردم خوشم میاد."
" می دونستم که همه درست می گن و من اشتباه می کنم. می دونستم که من قرار نیست هیچ وقت مثل ادوارد گنزالس یا تئودورو فیشر یا لارنس میرنس بشم."
.
" نه اون موقع همه چیز فرق می کنه. ما بادی از آسانسور بیایم پایین و مجبوریم به همه زنگ بزنیم و براشون کارت پستال بفرستیم و منم مجبورم پیش بابام کار کنم و توی اتوبوس های خیابون مدیسون بشینم و مجبوریم بریم خیابون 72 تا با هم اخبار روز رو ببینیم."
.
" تو باعث میشی یه درد باشکوه رو حس کنم."
و هلدن که در داستان بعدی مفقودالاثر می شود و ما این را از زبان برادرش می شنویم و قصه ی برادر را در جوانی می خواینم.
.
" هیچ وقت به فکر پسرها هم نرسیده که جنگ رو سرزنش کنن و به سربازهای توی کتاب تاریخ بخندند.اگه پسرهای آلمانی یاد می گرفتند خون و خونریزی و خشونت رو سرزنش کنن هیتلر مجبور بود واسه اینکه حوصله ش سر نره بافتنی ببافه."
.
داستان بعدی سربازی در فراسنه.. که برای مدت کمی برای یادگیری زبان آلمانی و فرانسوی به اروپا می رود و در نهایت با دختری یهودی آشنا می شود و از شهر می رود آمریکا .. وقتی برمی گردد جنگ شده و یهودی ها را در کوره های آدم سوزی...
.
داستان دردناک برادران واریونی
.
" گفت ازت متنفرم. تموم زندگی م سعی می کنم از آهنگ هات متنفر باشم."
" به طور عجیبی آهنگ ها را یادم یم آید مخصوصا وقتی در حال حمام کردن بچه ها هستم."
داستان دو برادر که یکی شان خواننده بود و دیگری نویسنده اما به خاطر برادرش که فقط با آهنگ های او می نواخت تمام عمر آهنگ نوشتن و ترانه و نتوانست روی رمانش کار کند و در نهایت او را اشتباهی به جای برادرش ترور می کنند.
.
ملودی بلو . داستان لیدا لوییز خواننده ی معروف جاز که سیاه بود و در آن زمان سیاه ها را بیمارستان سفیدها قبول نمی کردند و او به همین دلیل به راحتی می میرد. چشمانش را بست و مرد.
" رادفو رد به پگی دوست دوران بچگی اش قول داد که فردا به او تلفن می کند. با این حال هرگز به او تلفن نزد و نه او را دید. او صفحه ی لوییزا را برای هیچکس نگذاشت. حالا دیگر رویش خیلی خش افتاده بود. دیگر حتی شبیه صدای لیدا لوییز هم نبود."
.
" تو کجایی هلدن؟ بی خیال این حرف مزخرف مفقودالاثری. دست از این کارها بردار. خودت رو نشون بده. یه جایی خودت رو نشون بده. می شنوی؟ ان کارو برای من می کنی؟ فقط به خاطر اینکه من همه چیز رو یادمه. من نمی تونم هیچ چیز ر و به خوبی فراموش کنم.گوش کن. فقط برو پیش یه افسر امریکایی و بهشون بگو که زنده ای و مفقوالاثر نیستی. نمردی.هیچ جا نیستی مگه یانجا.
دست از این شوخی هات بردار. نذار مردم فکر کنن مفقودالاثری . رو ب دوشامبر من رو نپوش. توب هایی که توی زیمن من می آن رو نگیر. سوت نزن. درست سر میز بشین."
.
واقعا دلم کباب شد بعد از خوندن این جمله ها.. فوق العاده بود.
.

" برک از اون آدم هایی نبود که براشون نامه بنویسی. اون زیادی بزرگ بود. لااقل برای من زیادی بزرگ بود."
Profile Image for Sara Bakhshiani.
234 reviews41 followers
December 27, 2022
4.5
سلینجر و دوست دارم بااینکه دومین کتابی که ازش میخونم ولی
با شخصیتش و دغدغه هایی که داره حال میکنم.
______________________________
:از بین ده تا داستان خواستم بگم
آخرین روز آخرین مرخصی از همه شون بهتر و جذاب تر بود
دختری که میشناختم هم خیلی توصیفات خوبی رو بکار برده بود
و گروهبان احساساتی هم که واقعا منایب بود برای آخرین داستان انتخاب شده.
______________________________
البته اینقدر که تو داستان ها درمورد موسیقی و فیلم و چیزای دیگ مربوط به دهه 1920
حرف زده شده بود که یکم خسته کننده بود چون نه آشناییتی باهاشون داشتم نه ایده ای راجبشون.
البته که چندتا خواننده خفن هم از داخلش پیدا کردم که میتونه نکته مثبت قضیه باشه :دی.
Profile Image for Mahtab.
203 reviews68 followers
July 10, 2022
من با کتاب های سلینجر نمیتونم ارتباط برقرار کنم. نمیدونم به خاطر ترجمه است یا نثر خود نویسنده ولی زبان شکسته توی داستان برام جالب نیست. سالها پیش ناطور دشت رو خوندم و بعد اومدم سراغ این کتاب. درواقع میتونیم بگیم این جلد دوم از دنیاییه که سلینجر توی ناطوردشت برامون توصیف کرده. شخصیت هاو ماجراها در ادامه ی اون کتاب جلو میره. داستان زندگی خانواده ی کالفیلد و دوستان پسر بزرگ این خانواده است. اگر که شما ناطور رو دوست داشتین، قطعا از این کتاب هم خوشتون میاد.
Profile Image for Masoud.
9 reviews
July 17, 2013
واقعا بين نويسنده هايى كه تو ايران با اقبال روبرو شدن به كاراى سالينجر بيشتر از همه جفا شده، چون هر مترجمى با هر روش ترجمه افتضاحى به خودش اجازه داده هر سلكشنى از كاراشو به انتخاب خودش و بدون كوچكترين جستجو بين كتاب هاى ديگه كه چه داستانهايى ازش ترجمه و چاپ شده و يا نشده، رو چاپ كنه.
Profile Image for Amene.
814 reviews84 followers
June 23, 2013
تعدادی از داستان ها بسیار مرتبط و با استفاده از شخصیت های کتاب شاهکار ناتور شت هستش ولی خب در عین حال بازهم شیرین، روان و دلنشینه!
Profile Image for Reza.
141 reviews104 followers
April 19, 2016
چیزی که خوندم داستان کوتاه بود منتهی از سلینجر..ناطوردشت رو خوندم خیلی لذت بردم و مطمعنم باز خواهم خوندش چون خیلی خوب بود و فضا و داستان و شخصیت بیاد موندنی ای داره که هیچ وقت فراموش نمیشه. و بعد به همین دلیل رفتم سراغ کارای بعدی سلینجر ولی متاسفانه این کتابشو داستان کوتاه بود و همه چی خیلی در هم برهم بود و چیز زیادی واسه گفتن نداشت و از مجموعه داستانای این کتاب، داستان آخرین روز آخرین مرخصی رو دوس داشتم و چیزی برای گفتن داشت و داستان آخرش گروهبان احساساتی هم بدک نبود.... برعکس داستانای دیگه که به قول معروف که چی... توقع بیشتری از کتاب داشتم و این کتاب باز منو نسبت به کتابای داستان کوتاه ناامیدتر کرد.....واقعا هیچی به یه داستان بلند نمیرسه حالا اون داستان هرچی که باشه حالا هرچند مزخرف....
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews312 followers
January 17, 2015
بیش از هر حرف و نکته ای: ترجمه به این اثر لطمه زده است، لطمه ای که در جاهایی مثل داستان "دختری که می شناختم" جدی است. ( طنز نه چندان مربوط: خواندم در جایی مترجم از دونام عجیب هلیوس و آبرالد استفاده کرده، در کسری از ثانیه فهمیدم منظور همان هلوئیز و آبلار خودمان است! )

اما جدای از مشکل ترجمه من به شدت این کتاب را دوست داشتم. شرایط انسانی توصیف شده برای من کوبنده و افسون گر بود. بیش از همه "طغیان علیه خیابان مدیسون" و "غریبه" رو دوست داشتم و در مرتبه ی بعد "من دیوونه ام"، "سربازی در فرانسه"، "برادران واریونی"، "ملودی بلو" و "گروهبان احساسانی".
55 reviews5 followers
August 2, 2017
"او داشت بیش از حد عذرخواهی می‌کرد، ولی دلش می‌خواست از همه‌ی دخترهای دنیا که تکه‌های خمپاره به عشق‌شان خورده بود چون خمپاره‌ها سوت نکشیده اند، عذرخواهی کند."

- از متن کتاب
Profile Image for Fateme H. .
513 reviews86 followers
December 4, 2020
بذار یه سوال ازت بپرسم؛ چند تا مجموعه داستان پیدا می‌شن که از همه داستان‌هاشون خوشت بیاد؟
سلینجر داره جاش رو تو لیست فیوریت آثرز (یا آترز. انگلیسی بنویسم کلش به‌هم‌ می‌خوره) باز می‌کنه.

از متن کتاب:
_آقا من کتاب‌هایم را همراهم آورده‌ام. فعلا نمی‌توانم به کسی شلیک کنم. دوستان شما جلو بروید، من با کتاب‌هایم اینجا می‌مانم.

پ.ن. من نمی‌دونم واقعا ایرادهای نگارشی و ویرایشی کتاب‌ها بیشتر شده، یا فقط من روشون حساس‌تر شده‌م. :/
Profile Image for امیرمحمد حیدری.
Author 1 book73 followers
January 27, 2022
تلاش سالینجر برای همینگوی شدن، بی‌اندازه مشخص و بی‌انداره بی‌ثمر است. او هیچ‌وقت در پیاده‌کردنِ داستان صرف برای بیان عمق موفق نبوده. از آن رمان ناطور دشتش هم خوشم نیامد. فقط در سنی خواندم که فکر می‌کردم اثر باکیفیتی‌ست. به‌هیچ‌وجه مورد تأیید و پسند من نیست.
Profile Image for Sourena Kazemi.
118 reviews1 follower
March 29, 2012
این کتاب فقط تیکه هایی از نوشته های پراکنده از رمان های معروف سلینجر که به نظر من خیلیم بد ترجمه شده . . .
Profile Image for Bahareh Sharifi.
46 reviews4 followers
July 10, 2016
چقدر از خواندن این کتاب لذت بردم. فکر می کردم سلیتجر تمام هنرش را در خلق ناطوردشت بکار برده ولی با خوندن این کتاب فهمیدم هر داستان کوتاهش به اندازه رمان بلندش هنرمندانه و خواندنی است.
Profile Image for Sahar Aivazi.
23 reviews1 follower
July 24, 2017
داستان اول و دومش که کپی ناتور دشت بود که نمیدونم اینجا چیکار می کرد؟
بقیه داستان هاشم معمولی بودن
Profile Image for Rana Heshmati.
632 reviews882 followers
June 26, 2024
شاید کتاب پنج ستاره نباشه اما دلم می‌خواد بهش پنج ستاره بدم. چون سلینجر نابغه‌ست. چون دوستش دارم. مدل فکر کردنش رو دوست دارم. مدل حرف زدنش رو. دغدغه‌ش رو. نوع نگاهش به زندگی رو.
و تمام مدتی که کتاب رو می‌خوندم، یه بغضی توی گلوم بود…
Profile Image for رار.
36 reviews7 followers
October 10, 2024
بدتر از هذیان یه بیمار تب کرده، بی‌سروته و خسته‌کننده.
Profile Image for Atefe Asadi.
54 reviews3 followers
January 13, 2023
«این ساندویچ مایونز ندارد» مجموعه‌داستانی از «جروم دیوید سلینجر» نویسنده‌ی مشهور آمریکایی است؛ ده داستان‌ کوتاه که عمدتاً مربوط می‌شوند به سال‌های مختلف دهه‌ی چهل میلادی و قبل از انتشار «ناطوردشت».

این مجموعه اولین بار در سال ۱۳۸۸ از میان داستان‌های مختلف سلینجر که در نشریات و روزنامه‌ها یا مجموعه‌های جمع‌آوری‌شده‌ی دیگر منتشر شده‌اند، توسط نشر «افق» گردآوری شده و «سارا آرامی» و «مرجان حسنی‌ راد» آن را ترجمه کرده‌اند.

درباره‌ی داستان‌های این مجموعه دو نکته‌ی مهم وجود دارد.
اول اینکه هرکدام آن‌ها به شیوه‌ی خودشان، آثاری هستند ضد جنگ، و از دریچه‌هایی تازه و شاید کمتر امتحان‌شده، جنگ و آسیب‌ها و‌ پسایندهای آن را تماشا کرده و به خواننده نیز نشان می‌دهند. ماجراهای عشقی و قربانی‌های کوچک و بزرگ گوناگونی که جنگ از آدم‌ها می‌گیرد، از بخش‌های غمناک و جذاب داستان‌ها هستند. راوی‌ها نیز اغلب خیلی لحن ملموس و آشنایی دارند.
و نکته‌ی دوم مربوط می‌شود به مخاطبی که پیش از این کارهای سلینجر را خوانده، و با حضور شخصیت‌هایی یکسان در داستان‌های او (مانند خانواده‌ی گلس) آشنایی دارد. در این مجموعه هم شخصیت آشنای «هولدن کالفیلد» و بعضی از اعضای خانواده‌ی او حضور دارند. با‌توجه‌به اینکه این داستان‌ها متعلق به قبل از نگارش ناطوردشت هستند، نکته‌ی جذاب درباره‌ی آن‌ها تلاش‌های اولیه‌ی سلینجر برای شخصیت‌‌پردازی هولدن است.
اما حتی مخاطبی که ناطوردشت را نخوانده هم می‌تواند با این داستان‌ها ارتباط بگیرد، چرا که در عین وابستگی، آثاری هم مستقل از یکدیگر و هم مستقل از آن رمان مهم هستند.

روان بودن نثر و طنز و تلخی ویژه‌ی سلینجر، از طریق ترجمه‌ی آرامی و حسنی‌ راد تا حد زیادی منتقل شده است، اما با وجود ویراستاری شدن کتاب توسط «شهره احدیت»، به نظر می‌آید که همچنان نیاز به ویرایش فنی نثر آن وجود داشته باشد. مسئله‌ی دوگانگی زبان میان معیار و محاوره و همچنین سختی بعضی جملات که در دل یک متن روان ناگهان توی ذوق می‌زنند، از مواردی در کتاب است که نیاز به کار بیشتر دارد.

من خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم و فکر می‌کنم جدا از اهمیت خواندن داستان‌های کوتاه خوب، اگر از منظر سلیقه‌ای نگاه کنیم، مخاطبی که سلینجر را قبل از این خوانده و دوستش دارد، خیلی بیشتر از مخاطب ناآشنا می‌تواند با کتاب ارتباط بگیرد.
Profile Image for Golnar Golnarian.
36 reviews1 follower
December 5, 2018
ناطور دشت و فرانی و زویی را خیلی وقت پیش خوانده بودم. هر دو را خیلی دوست داشتم. این بار پس از مدتها و کاملا به طور اتفاقی سراغ این کتاب رفتم.از اواسط کتاب، بیشتر جذبش شدم: برادران واریونی، به بعد ... با این که اکثر داستانها فضا، فضای جنگ است و تصاویر در ذهنم خاکستری ، اما دلچسب بود. جریان های سیال ذهن آدمها، گفتگو با خودشان، احساساتشان... خلاصه این که مصمم شدم بار دیگر دو کتاب اول را بخوانم!
Profile Image for Farima.
74 reviews5 followers
March 12, 2020
"اين ساندويچ مايونز ندارد" شامل ١٠ داستان كوتاهه كه ميشه گفت يجورايي بهم مرتبط هم هستن. چندتا داستان اول با همون شخصيت هولدن كالفيد و يجورايي طرح اوليه ناطوردشته.
داستان ها حاوي پردازش شخصيت هايي انساني تحت تاثيرات جنگ هستن و جامعه و آدم هاي از جنگ برگشته اييو توصيف ميكنن كه هركدوم به طريقي انسان هاي نمونه اي بودن.
همه داستاناشو دوس نداشتم چون انگار بيشتر تعريف شخصيت بودن تا محتواي داستاني ولي دو داستان برادران واريوني و گروهبان احساساتي واقعا عالي بود.
باورم نميشه سلينجر فقط يه رمان نوشته و بقيش همش داستان كوتاه باشه.
Profile Image for Reyhane Nakhaei.
17 reviews1 follower
August 16, 2025
کتابی که اوایل بهش هیچ ایمانی نداشتم.. حتی دو سه داستان اول هم نظرم و جلب نکرد… ولی این کتاب فراتر از اون چیزی بود که من بتونم درکش کنم و خیلی صبر و حوصله برای درک مفاهیمش می خواست…
مفاهیم عمیق انسانی در این کتاب پنهان شده که بسیار با زبانی ساده و در عین حال پیچیده و عمیق بیان شده که ذهن انسان و به فکر کردن وادار می کنه… بسیار عجیبه. تمامی ادم ها در این کتاب نوعی نوع دوستی و اصالت درونشون وجود داره. همه گی در پی محبت و کمک به دیگران هستن. حتی در ساده ترین شخصیت ها.
در یکی از داستان ها که الان متاسفانه اسمش را به طور‌ کامل از ذهنم رفته… شخصیتی بود که فقط اشاره بهش شد. سرپازی در پی سرپناه در دشتی وسیع می گشت که اگر بمب باران کنن جون سالم به در ببره… وقتی داشت به دنبال گودالی می گشت به دوستش برخورد و گفت و گویی کوتاه بینشان شکل گرفت… در اخر دوست به سرباز گفت هر وقت جایی و پیدا کردی بهم بگو. همین جمله کلی حس امنیت و حواس جمعی و من هوات و دارم توش خوابیده.
بسیار عجیبه…
داستان ها بسیار ساده پیش میرن… معمولا در زمان جنگ اتفاق میوفتن و گاهی هم داستان روزمره هستند. ولی مهم شخصیت ها است. مهم حرف هاشون هستش. حتی در داستان اخر شخصیت چندین جمله بیان می کنه که با زنی ازدواج نکنید که برای افراد مختلف گریه نمی کنه یا فلان چیز براش مهم نیست…
حتی درس اخلاقم درون خودش دارد…
یک کلاس درس کامل
جز محدود کتاب های مجموعه داستانی بود که عاشقانه دنبالش کردم و لذت بردم با اینکه اولش چیزی متوجه نمی شدم.
4 reviews
July 16, 2023
قبل از هر چیز کتابی ضد جنگ هست حتی با اینکه بعضی از داستانهاش تو دل جنگ اتفاق میافته.البته یک اتود هایی از ناتور دشت تو داستان های اولیه ش بود اما در کل برای من حس کتاب ضد جنگ داشت در حالی که داشت زندگی در حال و هوای جنگ رو توصیف می کرد
Displaying 1 - 30 of 46 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.