رضا براهنی در ۲۱ آذر ۱۳۱۴ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. خانوادهاش زندگی فقیرانهای داشتند و وی در ضمن آموزشهای دبستانی و دبیرستانی به ناگزیر کار میکرد. در ۲۲ سالگی ازدانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت، سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد
اشعار
آهوان باغ (۱۳۴۱)، جنگل و شهر (۱۳۴۳)، شبی از نیمروز(۱۳۴۴)، مصیبتی زیر آفتاب(۱۳۴۹)، گل بر گسترده ماه(۱۳۴۹)، ظل الله(۱۳۵۸)، نقابها و بندها (انگلیسی)(۱۳۵۶)، غمهای بزرگ(۱۳۶۳)، بیا کنار پنجره(۱۳۶۷)، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، اسماعیل(۱۳۶۶)
رمان
آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، آزاده خانم و نویسندهاش، ناشر: انتشارات کاروان، الیاس در نیویورک، روزگار دوزخی آقای ایاز، چاه به چاه، بعد از عروسی چه گذشت
نقد ادبی
طلا در مس، قصهنویسی، کیمیا و خاک، تاریخ مذکر، در انقلاب ایران، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، گزارش به نسل بی سن فردا (سخنرانیهاومصاحبهها)
جوایز برنده جایزه ادبی یلدا (۱۳۸۴)، برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینه نقد ادبی
اشعارش به دلم نشست، نمیدانم چرا بارِ اول برایم زیبایی نداشت،.. امّا امشب... امشب خواندش جورِ دیگر بود... آخ از این امشب ها بخش هایی از اشعارِ این کتاب را برایِ شما بزرگواران مینویسم
می توانم گوشۀ میخانۀ مغزم تا هزاران سال و قرن دور با سیاهی هاي چشمانت بیندیشم ------------------------------------------------------------------------------
تاریخچۀ سکوت چشمانش را بر روي دو برگ قهوه اي آهوها می خوانند این را قلم گیاهی ام می داند این را قلم گیاهی ام می داند مجنون تو بودن از سلامت برتر در لحظۀ اختلال معنی ها بیمار تو بودن از شفاعت برتر این را قلم گیاهی ام می داند ------------------------------------------------------------------------------
کندوان قلب خود را می توانم من خانۀ زنبورهاي عشق گردانم
چوبدستی است مرا نامش، عشق که به کف می فشرم، می رقصم جنگلی از دل و از دیدۀ من می روید -----------------------------------------------------------------------------
... جهان مرده ی بی بال و بی پرنده ی من به جاودانگی آفتاب شکاک است من از کرانه ی سایه به سوی خانه نرفتم من از میانه ی ظلمت درون تیره ترین عمق ها فرو رفتم و نور را نشنیدم چرا؟ ...
بریده ای از شعر در مدار شب - از دفتر مصیبتی زیر آفتاب
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او کس از کسان شهر را خبر نشد که من مکیده ام ز قلب او، هزار آرزوی او و یک زن از خرابه های قلب من رمید و مردی از خرابه های قلب او گریخت کنون برهنه ایستاده ام میان چارراه شهر شفای من درون قلب عابران چار راه نیست شفای من درون ابرهای روی کوه هاست شفای من درون برف هاست برهنه ایستاده ام میان چار راه شهر و نعره می زنم ببار! هان ببار! هان ببار، ابر که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من ! ببار! هان ببار! هان ببار، ابر
روی برگی تو نوشتی باغ روی یک قطره ی باران من نوشتم دریا، دریا، دریا و در آن لحظه زنی چشم هایش را به کبوترها بخشید
اشعار این مجموعه توسط محمود یونسی گردآوری شده است.اشعار اکثرا از دفاتر شعری انتخاب شده اند که بین سال های 41 تا 56 به نگارش درآمده اند. از این رو اشعار این کتاب جز آثار اولیه براهنی در حوزه شعر محسوب می شود و به هیچ عنوان قابل مقایسه با سه اثر جاودانه وی - ظل الله، خطاب به پروانه ها و اسماعیل - نیستند. براهنی شاعر را باید با این سه اثر فهمید و شناخت.
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا سَر که ندارم که طشت بیاری که سر دَهَمَت سر با توام ایرانه خانم زیبا! شانه کنی یا نکنی آن همه مو را فرق سرت باز منم باز کنی یا نکنی باز آینه بنگر به پشت سر آینه بنگر به زیرزمین با تو منم خانم زیبا چهره اگر صد هزار سال بماند آن پشت با تو که من پشت پردهام آنجا کاکل از آن سوی قارهها بپرانی یا نپرانی با تو خدایی برهنهام آنجا بیتو گدایم ببین گدای کوچهی دنیا با توام ایرانه خانم زیبا ... خاطرهای از تو هیچ نیاید خویش بیایی عور بیایی فکری هیچم کنی هم تو کنارم با توام ای ایرانه خانم زیبا ... دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا با توام ایرانه خانم زیبا جا نگدازی مرا که میدوم از خود زیرزمین! آی وطن! زن