این کتاب و برا ی عزیزی هدیه گرفتم به این خاطر که تنها کتابی که حوصلش میشه بخونه شعره تعریفش و فک کنم تو یکی از همین ریویوهای اینجا خونده بودم و یادم مونده بود اسمش ،قیمتشم که مناسب بود پس گرفتم تو اتوبوس که داشتم می رفتم خونه گفتم بیکارم کتابمم که نیاوردم پس باز کنم ببینم خوبه ؟خوب نیست؟چطوریه؟ اینقدر خوب بود که گفتم کتاب هست کولر اتوبوسم که روشنه دور بعدی که به ایستگاه خونه برسه پیاده میشم(شهرمون کمی کوچیکه😃) خیلی خوب بود👌 پیشنهاد میشه😃
_به ساعت من تو تمام قرارها را نیامدهای، کدام نصفالنهار را از قلم انداختهام؟ قرار روزهای بیقراریم! کجای آسمان ببینمت؟ من از جستوجوی زمین خستهام...
_میان آبهای آزاد جهان خودم را لابهلای نوشتهای درون بطری پنهان کردهام پری دریایی زیبای من! جزیرهی ناشناختهی تو کجاست...؟
_در من صدایی هست که شلیک گلولهای هر شب مغزم را خالی میکند، تو هر شب روی در و دیوار اتاق پخش میشوی...
ما یک نفر بودیم! و آن یک نفر تو بودی... از ما یک نفر، یکی عاشقتر بود و آن یک نفر تو نبودی...! ----- تو را بايد به دستور زبان اضافه کنند، تو ضمیرِ ناخودآگاهِ شعرهای منی..
این کتاب کُشت منو! :"> یه جوری با معشوق رفتار می کنه که بهش می فهمونه ببین تو مال منی٫ تو باید مال من باشی!! اصلا اون معشوق موردنظر خودش خجالت زده میشه از این حرفایی که این میگه :)) یا مثلا اگه اون معشوق با یکی دیگه باشه٫ به اون بدبخت میگه: باشه٫ باشه... فکر می کنی پیش توئه ولی در حقیقت مال منه :| + من خل شدم :))))))))
خیییییلییییی از شعراشو قبلا خونده بودم(نمیدونم کی و از چه طریقی با کامران رسولزاده آشنا شدم ولی با اینکه کتابی ازش نخونده بودم هم دوسش داشتم خیلی :دی)
برای زنده ماندن نیازی به تو ندارم مشکل اینجاست که دارم بی تو میمیرم...
کار خوبی نکردی که رفتی حالا همه فکر می کنند که نیستی...
جهان حجم سنگینی از نبودن توست که دارم بی دلیل به دوش می کشم!
به دوستت دارم مدیونم و تو به من مدیونی که دوستت دارم..!!
عاشقانههای تلخی که روایت اندوه آدما بود ... فکر میکنم میتونست خیلی بهتر از اینا باشه، اگه کامران رسولزاده برای چاپ شعرهاش گزینشی عمل میکرد. تکرار مفاهیم تو خیلی از شعرهاش ملموس بود و حتی تو بعضی، از الفاظ عیناً مشترک استفاده شده بود. مثلاً در مورد دو شعر، میشد یکی از این دو رو انتخاب کرد، یا با ترکیبشون به یه شعر منسجم رسید. با این حال، خوشحالم از خوندنش و آشنا شدن با کامران رسولزاده؛ مرسی از لیلی. :)
«باید در اوج بمیرم؛ در اوج بلندترین قلههای جهان آنجا که وقتی آوازهام بپیچد به باد و برسد به موهات، مرده باشم از حسرت تماشات ...»
یک عاشقانهی عامّهپسندِ خوب. در مجموع، این کتاب از متوسّطِ کتابهای شعرِ مشابهش در ژانرِ آزاد بهتر است و بالاتر میایستد. لااقل به عنوانِ کتابِ اوّلِ یک مؤلّف. با خواندنش عشق کاملاً در آدم زنده میشود. امیدوارم هبوط نکند در کتابهای بعدیِ احتمالی و با هماین ریتم بتواند ادامه دهد کارش را. انتشاراتِ مروارید با چاپِ این کتاب و گزینههای فاضل نشان داد هنوز هم نبضش میزند.
پرم به پرت بگیرد ای کاش که تو در من اینهمه پرنده ای... (ارتباطی که بین اتفاق ها پیدا کرده بود را خیلی دوست داشتم . با بعضی ،بسیار، از شعر هایش هم همزات پنداری میکردم :دی ) مثلا آنی که میگفت " چرا درخت نباشم ... وقتی تو در من اینهمه پرنده ای " :>> میشود یک روز کامل را کنارش گذراند ... {البته بگذریم که آقای رسول زاده را در نمایشگاه دیدم و امضا و ازهمین حرف ها :دی}
به طور کلی هم دوستش داشتم ولی یه مشکلی که دیدم این بود که دو تا از شعر ها دوبار با دو شمارهی متفاوت اومده بودن :-؟ حتی یکی از شعر ها تو کتاب "کوتاه بیا.." هم بود. آیا این مدلشه؟
چه اصراری بر شعر بودن این جمله ها بود نمیدانم تنها این نکته از بوکوفسکی یادم می آمد که هر غلطی دلت میخواهد بکن ولی خواهشا بالاغیرتا شعر ننویس.تکرار یکسری واژه و یک موضوع در سه خط نامش شعر نیست لاقل نه اینها که در این کتاب خوانده میشود.
شعرهایی رو دوست دارم ک معشوقشون خیالی نباشه اما استعارات قشنگی داشت و دو صفحه ی آخر که برای کودکان کار و مردم آفریقا و بلا دیده بود رو خیلی دوست داشتم کل کتاب یک ساعت هم وقت نگرفت مختصر و موثر
سبک کاری آقای رسولزاده ، بازی با کلمات و ساختار شکنی هاش رو دوست دارم. از نظر من نمیشه هیچ سبکی رو با سبک دیگه ای مقایسه کرد!.بعضی کارهاشون از لحاظ روانشناختی هم جالب توجه است. و البته خیلی جای پیشرفت دارد و برای استاد گرامیم آرزوی موقفیت دارم. امیدوارم از این سبکی که به سان موتور بنز است، برای موضوعات متنوع تری استفاده شود.