حسین بشیریه در سال ۱۳۳۲ در همدان متولد شد. وی لیسانس خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. در سال ۱۹۷۹ در رشته رفتارشناسی سیاسی از دانشگاه اسکس انگلستان فوق لیسانس دریافت کرد و در سال ۱۹۸۲ موفق به اخذ درجه دکترا در رشته تئوری سیاسی از دانشگاه لیورپول گردید.
او که در دانشگاه تهران ممنوعالتدریس شده بود ایران را ترک کرد و به دانشگاه سیراکیوز در نیویورک رفت.
به صورت سنتی به علاقه مندان حوزه سیاست توصیه میشه. البته من آموزش دانش سیاسی رو قبلا جسته و گریخته خونده بودم و این در واقع خلاصه ای از اون بود با رویکرد دموکراسی شناسی که توفیق شد بخونم. یه ستاره کمتر چون به نظرم همون آموزش دانش سیاسی کتاب بهتر و کاملتریه و اینکه معتقدم به جد این کتاب نیازمند ویرایش و به روز شدنه! علی الخصوص که بسیار هم مورد اقبال قرار میگیره.
اینجوری می نویسم که نویسنده سعی کرده مجموعه ی خوبی برای معرفی اندیشه ی دموکراسی و لیبرالیسم ارایه بده که مخاطبان عام و بعضا متوسط به خوبی ازش استفاده کنن و با برای افراد دغدغه مند تر و قوی تر جنبه جزوه و خلاصه رو داره مبانی مطرح شده به گفته خود نویسنده جنبه تاسیسی داره و به کار عملی براش نیاز هست روان و خوش نوشت هست این کتاب
بشیریه بیش از آن که پدر جامعهشناسی سیاسی در ایران باشد، مترجم و مروج تئوریهای سکولاریزاسیون و گذار به دموکراسی در ایران است. اکثر تألیفات و ترجمههای او پیش از آن که دغدغهی واقعیات و نیازهای حقیقی سیاسی و اجتماعی کشور را داشته باشد، در اندیشهی منطبق سازی شرایط جامعه و سیاست ایران با الگوهای نظریاتی متنوع سکولار بوده است.
بعد از کتاب “ده پرسش” که سیاست نظری و مطالعه رفتارهای جوامع و سیاستهاست خوندن این کتاب که سیاست عملی رو به خوبی توضیح میده خالی از لطف نبود جواب خیلی از سوالاتمو داد هرچند حاهایی از کتاب خیلی تئوری بود و دسته بندیهای انواع دموکراسی انواع احزاب ... نظام های ریاستی پارلمانی و ... و شاید برای خواننده ای که علاقه ای به سیاست نداشته باشه و اصلا پرسشی درباره دموکراسی نداشته باشه اصلا جذابیتی نداشته باشه ولی برای اشنایی اولیه و شروع مطالعه درباره سیاست بسیار مفیده در واقع مباحث کتاب دو دسته هستند یا تئوری ها و توضیح انواع هست یا چالش برانگیزه و جذاب ترین قسمتاش همونهاست مثلا :
قسمتی درباره اصالت برابری مدنی که این برابری در فرصت هاست نه در دستاوردها . دو مفهوم داریم دموکراسی حداقل که به معنای ازادی و برابری حقوقی و سیاسی افراد است و دموکراسی حداکثر که به معنای برابری در موقعیتهای اجتماعی و اقتصادیست بدون دموکراسی حداقل دموکراسی حداکثر ممکن نیست
بطور کلی دو دیدگاه درباره دموکراسی وجود دارد ۱- دیدگاه ارمانگرایانه(همان دموکراسی حداکثری که معتقده حق با اکثریته و اکثریت اشتباه نمیکنه و میتوان به عقل مردم اعتماد کرد رفراندوم و مراجعه مستقیم به ارای عمومی ابزار مفید ان است) ۲-دیدگاه واقع گرایانه معتقده در این شرایط استبداد اکثریت ب وجود بیاد مردم ممکنه فریب بخورند و چیزی رو انتخاب کنند که سیاست افراطی یا غیر واقع بینانه است اینها معتقدند دموکراسی نه حکومت اکثریت بلکه حکومت قانونه قدرت اکثریت به همان اندازه قدرت مطلقه خطرنامه و باید با ابزار تکثر گرایی و قانون و رقابت گروه های سیاسی نه افراد با قواعد دموکراتیک تصمیم گرفت و حکام را انتخاب کرد اینجا صرفا دموکراسی یک روشه و دموکراسی به این معنا رو پولیارشی (یا حکومت چند گروه) میگویند که حتی اگر شهروندان چندان صاحب فضیلت نباشند و حتی دموکرات نباشند حکومت معتدل می ماند در واقع مشارکت محدود اما سنجیده و عقلانی مردم بهتر از مشارکت نسنجیده و احساس امیز انهاست
بسیاری از عوامل در اروپای غربی در تکوین و استمرار دموکراسی نقش داشتند که در جاهای دیگر تکرار نشد و درنتیجه دموکراسی غربی در انجا شکل نگرفت و بعد در این قسمت زمینه های تاریخی اجتماعی و ارتباط ان با جامعه مدنی سرمایه داری گفته میشود اما قسمت جالب ان بررسی فرهنگ سیاسی جوامع بود چیزی به اسم کاراکتر ملی . برخی معتقدند فرهنگ سیاسی بر اساس ۱-نوع جهت گیری فردی نسبت به نظام سیاسی(ادراکی/ارزشی/احساسی) ۲-محور مورد جهت گیری (اشخاص حاکم/سیاستهای حکومت/ساختارهای حکومتی) از این دیدگاه هرچه فرهنگ سیاسی ادراکی تر و معطوف به موضوعات کلی تر باشد بیشتر به حال دموکراسی مناسب است در نظام های دموکراتیک مجاری اولیه جامعه پذیری در فرد احساسی از اعتماد نسبت به دیگران و روابط انسانی ایجاد میکند اما مجاری ثانویه در متن این اعتماد کلی نسبت به نهادهای سیاسی احساس بدگمانی در افراد به وجود می اورند و ضرورت محدود کردن قدرت را تعلیم می دهند در مقابل در فرهنگ های سنتی مجاری جامعه پذیری اولیه احساسی از بی اعتمادی نسبت به دیگران و روابط انسانی در فرد ایجاد میکنند درحالی که مجاری ثانویه از انها انتظار دارند تا نسبت به نهادها و رهبران سیاسی ایمان کامل داشته باشند راسول شخصیت یا منش دموکراتیک را دارای چهار ویژگی اصلی می دانست یکی باز بودن واجتماعی بودن در نتیجه روابط گسترده با دیگران دوم ترجیح ارزش ها و نیازهایی که مورد توجه و طلب دیگران نیز هست سوم اعتماد به نیک سرشتی بنیادی انسانها همراه با اعتماد به نفس چهارم رسوخ این سه ویژگی به ناخوداگاه فرد . به نظر راسول جامعه دموکراتیک نیازمند شخصیت دموکراتیک است و میان ان دو روابط متقابلی وجود دارد در مقابل شخصیت دموکراتیک شخصیت اقتدارطلب در روانشناسی اجتماعی به عنوان زمینه روانشناسی به عنوان ریشه روانشناختی نظام های غیر دمومراتیک و بسته بررسی شده است این مفهوم به مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی از جمله تسلیم پذیری در مقابل قدرت برتر سلطه جویی بر زیر دستان و عدم احساس برابری با دیگران یعنی احساس برتر بودن و یا فروتر بودن از دیگران اشاره دارد بر اساس پژوهش کلاسیک تئودور ادرنو در کتاب شخصیت اقتدار طلب شخصیت اقتدار طلب شخصیتی اصولا ضعیف وابسته و نا امن است که برای دستیابی به احساسی از امنیت و قدرت جهان را دارای نظم و انتظام میبیند و یا در پی ایجاد چنین نظم و نظامیست یکی از ابزارهای رایج در روانشناسی اجتماعی برای سنجش اقتدارگرایی شخصیتی مقیاس فاشیسم است که براساس ویژگی های شخصیت اقتدار طلب تنظیم شده است بر اساس پژوهش های انجام شده کسانی که درجه بالاتری از این مقیاس کسب میکنند مشارکت دموکراتیک کمتری از خود نشان می دهند شخصیت اقتدار طلب خواهان جامعه ای سلسله مراتبی است که با مفهوم جامعه باز و دموکراتیک چندان نسبتی ندارد
یک بحث دیگر این است که کسانی که رای می دهند بیش از کسانی که رای نمی دهند به امور دموکراتیک پایبندند پس تحریک این افراد به مشارکت چندان سودی به حال دموکراسی ندارد مثلا در المان گسترش بی سابقه مشارکت سیاسی به نابودی دموکراسی وپیروزی فاشیسم انجامید پس گسترش مشارکت عمومی ممکن است باعث گسترش علاقه به دموکراسی نشود بلکه بیانگر احساس ناکامی و ناخرسندی و تقاضای تحولات رادیکال باشد