What do you think?
Rate this book


361 pages, Paperback
First published January 1, 1450
باییندر خان پسر قام غان از جایش برخاست. چادر سفیدش را بر گستره زمین سیاه برافراشت.
کلاههایشان را از سر برگرفتند و به زمین کوفتند و همصدا گریستند.
همه نجیبزادگان و جنگاورانی که مرا دوست دارند بر اسبهایشان سوار شوند.
قهرمانان ایل اوغوز با آب پاک وضو گرفته نماز گزاردند. سپس بر پشت اسبان خود نشسته... الله اکبر گویان حمله کردند. طبلها به سان تندر غریدند و نقارهها به صدا در آمدند.
جای پدر ریش سفیدت در فردوس و جای مادر گیسو سفیدت در بهشت برین باشد