Jump to ratings and reviews
Rate this book

بر جاده‌های آبی سرخ #3

بر جاده‌های آبی سرخ، کتاب پنجم

Rate this book
کتاب پنجم: صبور در مصاف مصائب

221 pages, Paperback

First published January 1, 2008

3 people are currently reading
125 people want to read

About the author

نادر ابراهیمی

94 books956 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
53 (56%)
4 stars
27 (29%)
3 stars
10 (10%)
2 stars
1 (1%)
1 star
2 (2%)
Displaying 1 - 18 of 18 reviews
Profile Image for Motahare.
23 reviews8 followers
December 31, 2018
در مسیری نه چندان لذت بخش از خوانش
داستانهایی که بعضی عنوان شاهکار و خواندنی و دلنشین بخود گرفته بودن به تنگسیر رسیدم...

با زارمحمد همراه شدم از کنار کنارمهنا گذشتم و لحظه لحظه ماجرا را با امید پشت سر گذاشتم تا پایان ولحظه روان شدن بر جاده های آبی سرخ ...

زارمحمد در آبها پیش رفت...
من اما مجذوب کنار ماندم و روحی استوار در طول قرون مرا به سوی خویش خواند...


من صدای سم اسب میرمهنا را میشنوم
گوش کن!
امشب باز تنهای تنها به دیدن مان آمده است
آیا نباید اسب هایمان را زین کنیم؟
و تفنگ های مان را به دوش بیندازیم؟
صدا نزدیک میشود
آیا درست است این صدا را که از سنگفرش تاریخ برمیخیزد بی جواب بگذاریم؟

بسیار مشتاق شنیدن سرانجام میرمهنا بودم افسوس که داستان به سرانجام نرسید...
Profile Image for ramezan.
174 reviews39 followers
Read
August 20, 2018
چهار از پنج

کاش ابراهیمی هم یک کریستوفر تالکین بعد از خودش می‌داشت که یادداشت‌ها و سیاهه‌هایش را جمع و جور، ویرایش و منتشر کند. کسی که چیزی مثل «قصه‌های ناتمام وطن» برایمان آماده کند و سورپرایزمان کند.
Profile Image for محمد شفیعی.
Author 3 books114 followers
December 6, 2018
از بهترین کتابهای نادر ابراهیمی که در ستایش دلیرمردان و شیرزنان جنوب ایرانمان نوشته شده... حیف که حقش شناخته نشده....
Profile Image for Mahtab Aramesh.
234 reviews7 followers
July 7, 2019
خیلی دوست داشتنی بود روایت تاریخ به این شکل هرچند که مرز تشخیص واقعیت و تخیل به گفته خود نادر ابراهیمی خیلی برای خواننده ممکن نیست و البته که ذهن ما افسانه آفرینی از دلاورای ایرانی رو بیشتر از واقعیت میپسنده، اما شخصیت میر مهنا رو خیلی خوب خلق کرد همونطور که آلنی و مارال رو در آتش بدون دود.مردی عاشق وطن که به نقل از میر مهنا خطاب به سلیمه همسرش در کتاب میگه: "نمی شود که من به خاطر نجابت جنوب وطنم شمشیر بزنم و در همان حال احساس نکنم که به خاطر نجابت شخص تو، طهارت تو، زیبایی تو شمشیر می زنم".
فکر میکنم این جملش خیلی با مفهوم بود و در عین حال عاشقانه...
فقط اینکه نمیدونم چجوری ده جلد بوده و الان به سه جلد در قالب ۵ کتاب رسیده ولی تو کتاب اخر (پنجم) تو صفحات اخر خیلی گذرا و سریع ماجرای محاصره ریگ رو میگه و بحث رو میبنده که نمیدونم من قانع نشدم یا واقعا نیاز به روایت بیشتر بود؟
Profile Image for AmirHosein.
137 reviews44 followers
February 8, 2018
براستی چه حلاوتی دارد #مرگ
آنگاه که انسان در راه آرمانی معتبر بمیرد!

صفحه به صفحه ی این کتاب لذت و شور و شعف است. هیجانی وصف ناپذیر از روایت داستان زندگی انسانی استثنایی.. انسانی که فقط یک ایرانی ساده بود.
نادر ابراهیمی یک وطن پرست مسلمان روشنفکر است، اما نه از آن وطن پرست ها که روزی صدبار ملت خود را می فروشند و می خرند. نه از آن مسلمان ها که مسلمانی شان بر زبان است و بدون بار! نه از آن روشنفکر ها که در رویای دوری از تعصب، غیرت و حمیت و عقل حق جوی خود را کنار می گذارند و به بی غیرتی افتخار می کنند.
من نمی دانم که آیا واقعا شخصیت این کتاب تماما واقعیت دارد یا نه. اما یک چیز می دانم که چنین انسان هایی در تاریخ ما کم نیستند. چنین ادعایی گزاف نیست که #میرمهنا هایی همیشه در این کشور زندگی کرده اند و همیشه دست نجس استعمار آن ها را مورد بی رحمانه ترین حمله ها قرار داده، حذف کرده و در ذهن ما از آنها حیوان هایی وحشی و دور از تمدن ساخته!
داستان #میرمهنای_دغابی را بخوانید. درد کلمات نادر ابراهیمی را حس کنید. وجودتان را از بغض پر کنید. #بغض_مقدس! دشمنی و کینه ی مقدس! غیرت و تعصب مقدس! عشق نادر را بچشید.. قطره قطره آن را در وجود خودتان بریزید و لذت ببرید.
Profile Image for Amirmahna.
173 reviews48 followers
October 16, 2016
کاش نادر ابراهیمی عزیز زنده می‌ماند و این کتابش را تمام می‌کرد. این کتابش و البته کتاب سه دیدارش را. از حسرت‌های بزرگی که به دل آدم می‌ماند، همین که چنین شاهکاری نیمه مانده
Profile Image for Taleshjoo.
24 reviews
June 11, 2020
به نام خدا

"وطن برای وطن‌خواه عطری دارد، عطری تاریخی، عطری مردمی، عطری شیرین، که تجزیه‌ی وطن و قطعه قطعه شدنِ غم‌انگیزش، هرگز این عطر را از میان نمی‌برد.
وطن عطر است، بوی بهارینِ زیستنِ آزادانه است، بوی خوشِ خاک است.
وطن آواز است."
نادر ابراهیمی نویسنده‌ای است به واقع وطن‌دوست که در جاده‌های آبی سرخش اسطوره‌ی وطن‌خواهی را برایمان ترسیم می‌کند.
قهرمانی که گرچه او را راهزن نامیده‌اند اما اوست که طعم خوش آزادی را به جنوبیان چشانده. بگذار او را ناجوانمردانه یاغی خطاب کنند، دزدیدن از بیگانه‌ای که جان و مال صاحبان این خاک را اسیر خویش کرده، شرافت محض است.
"میرمهنای دوغابی مظهر همین وطن بود."
وطنی که تاکنون برایش کتاب‌ها نوشته‌اند و شعرها سروده‌اند اما این مجموعه‌ی پنج جلدی که گویا به پایان هم نرسیده است عطر تازه‌ای از وطن خواهی را می‌پراکند.
"برجاده‌های آبی سرخ" را بی‌اطلاع از وجود میرمهنا و به دنبال آثار نادر ابراهیمی شریف شروع کردم و غرق شدم در داستان مرد دریانوردی که به راستی به تاریخ این مرز و بوم عزت بخشیده است.
جاده‌های دریای جنوب، آبی بودن اکنونشان را مدیون سرخی خون امیرمهناییان هستند، ک اگر نبودند این انسان‌های شوریده‌ی طعم وطن، هزارپاره شده بودند گل‌های این کهنه قالیِ ایران نام گرفته.
داستان، "عین واقعیت نیست، چرا که، هیچ داستانی نمی‌تواند عین واقعیت باشد و هیچ واقعیتی هم نمی‌تواند عین واقعیت دیگر، اما تا آنجا که مدرک و منابع تاریخی رخصت داده‌اند، بر پایه‌ی مجموعه‌ی بزرگی از واقعیات و مستندات قابل اعتنای تاریخی بنا شده است."
و جناب نادر که با آن قلم حق نویس و حق طلبش روایتی بس خواندنی و شیرین به یادگار گذاشته است.
Profile Image for Sayyed Khalil.
37 reviews10 followers
October 13, 2014
میزان "غرق کننده‌گی"اش نسبت به جلد اول با همان سه کتاب اول خیلی کمتر بود.
Profile Image for masoudfth.
60 reviews3 followers
February 9, 2023
خط می‌خوانی. کتاب می‌خوانی ولی تو را می‌برد با خود، به جنوب، به لب خلیج و روی ریگ داغ، به خراسان و شیراز. تو انگار با شاهان و حاکمان زیست می‌کنی. تصمیمات‌شان را لمس می‌کنی و صدای نفس کشیدنشان را می‌شنوی.
این کتاب غایت میهن‌پرستی‌ست. نادر یک وطن‌دوست به تمام معناست. این را نه در پایان کتاب، بلکه در مقدمه‌اش می‌فهمی.
جنگ و رنج برای دفع بیگانه در عین التزام به اعتقادات خود شخصیت اول داستان را برای‌مان ماورایی می‌کند. تو یک‌جایی از خودت می‌پرسی که نکند میرمهنا پیامبر است اصلا؟! این را نمی‌دانم از نقاط قوت کتاب در نظر بگیرم یا ضعف.
این کتاب برای مزمزه کردن زندگی در پایان روز و کنار تخت خیلی پیشنهاد می‌شود.
Profile Image for A L I.
57 reviews1 follower
April 20, 2021
یه چیزی کم داشت!
جذابیت سوژه، گستره‌ی روایت، گرما، قلم جادویی؛ اینها حاضر بودن اما غیبتی هم احساس می شد. چیزی مثل عدم تمرکز، مثل نخ تسبیح، مثل پراکندگی، مثل نرسیدن به وزانت و تشخصِ مطلوب.
بیشتر به قصه گویی پیرمردی که زیر و بم قصه رو از کتاب های تاریخ بیرون کشیده و به تمامی جوانبِ قصه مسلطه می مونست؛ نه یک رمان.
امیدوارم که رسونده باشم این نظر رو.
4 reviews
March 29, 2019
بنظرم یکی از بهترین کتابایی که درباره عشق به وطن و نقش یک اسطوره خوندم.
راوی، با چینشِ کلماتِ ساده در یک الگوی خوش معنا، لذت خوندن داستان چندبرابر میکنه.
40 reviews
October 23, 2020
"... تاریخ را از نو باید نوشت
نه آنگونه که تاریخ‌نویسان نوکر دربارها
و تاریخ‌نویسان نطیع انر اجانب نوشته‌اند
بل آنگونه که حس شود قلم در دست مردم آگاه و دردشناس کوچه و بازار بوده‌ است..."
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
March 6, 2016
دستم نلرزیده بود. خیلی راحت در گروه نوشتم سلام میم و بعد سند. برایم خوش آمد نوشته بود. نفهمیدم با چه سرعتی رفتم و برای خودش، برای خودِ خودش نوشتم سلام میم. نوشتم که فکر نمیکردم حرفی از تو سهم من باشد. مرسی میم، مرسی. من دلم برایت تنگ شده. متاسفم برای همه لحظه هایی که بی دلیل از بین رفت. متاسفم برای ناراحتی ای که پیش آمد. من آدم راحت نوشتن ها نیستم. اصلا نیستم. اما دستم نلرزیده بود و اینها را راحت نوشته بودم برای میم. بعد از چهار سال. بعد دیدم میم ایز تایپینگ. قلبم طوری شده بود. یک چیزی مثل خوشحالی. اما حرفش هنوز از تایپینگ به من نرسیده بود که بدانم باید خوشحال باشم یا نه. ته دلم ترسیده بودم که نکند حرفی بزند که من دستم بلرزد از ناراحتی. و حرفی برایم نماند. همش یاد آخرین پیامش می افتادم. همه ی این چهار سال همان آخرین پیامش دستم را بسته بود. به اینها فکر میکردم که حرفش رسیده بود. سلام آللا جان، جایی خوانده بودم که اگر دو نفر بیش از چن روز با هم قهر باشن از دینِ پیامبر مهربانی ها خارج شده اند من اگر یک روزی برایت نوشتم خداحافظ هدفم قهر نبود فقط ...... . بگذریم. من همینکه سلام گفته بود خوشحال بودم، خوشحال بودم و حالا از خوشحالی دستم کمی می لرزید. چشمانم خیس بود از حرف زدنش. میدانی؟ من این روزها قلبم طور عجیبی درد میکند که به هر تلنگری دردش تا چشمم بالا می آید. خوشحال بودم که میم داشت حرف میزد. ما قهر نبودیم پس چرا چهار سال هیچ حرفی نزدیم!!!!

بعد حرف زده بودیم با هم، بیشتر و بیشتر. بیشترو بیشتر. انگار هیچ جهار سالی این وسط بینمان نبوده. برایش نوشتم که میم خیلی حرف دارم برایت . برایم نوشت دلم روشن شده ..
Profile Image for Hossein Sasani.
7 reviews2 followers
May 19, 2017
خاطره خواندن این کتاب: آهی عمیق از اینکه داستان باشکوهی اینچنین نیمه کاره رها شد!
Displaying 1 - 18 of 18 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.