What is art for? In the engaging, lively, and controversial new book, bestselling philosopher Alain de Botton, with art historian John Armstrong, proposes a new way of looking at art, suggesting that it can be useful, relevant, and - above all else - therapeutic for its audiences.
De Botton argues that certain great works of art offer clues on managing the tensions and confusions of everyday life. Art as Therapy is packed with 150 examples of outstanding art, with chapters on Love, Nature, Money, and Politics outlining how these works can help with common difficulties. For example, Vermeer's Girl Reading a Letter helps us focus on what we want to be loved for; Serra's Fernando Passoa reminds us of the importance of dignity in suffering; and Manet's Bunch of Asparagus teaches us how to preserve and value our long-term partners.
De Botton demonstrates how art can guide and console us, and along the way, help us to better understand both art and ourselves.
Alain de Botton is a writer and television producer who lives in London and aims to make philosophy relevant to everyday life. He can be contacted by email directly via www.alaindebotton.com
He is a writer of essayistic books, which refer both to his own experiences and ideas- and those of artists, philosophers and thinkers. It's a style of writing that has been termed a 'philosophy of everyday life.'
His first book, Essays in Love [titled On Love in the US], minutely analysed the process of falling in and out of love. The style of the book was unusual, because it mixed elements of a novel together with reflections and analyses normally found in a piece of non-fiction. It's a book of which many readers are still fondest.
Bibliography: * Essays In Love (1993) * The Romantic Movement (1994) * Kiss and Tell (1995) * How Proust Can Change Your Life (1997) * The Consolations of Philosophy (2000) * The Art of Travel (2002) * Status Anxiety (2004) * The Architecture of Happiness (2006) * The Pleasures and Sorrows of Work (2009)
از بهترینهای آلن دوباتن! بسیار جای تفکر داره این کتاب. امیدوارم روزی دربارهش بیشتر بنویسم! --- --- --- توی این کتاب، آلن دوباتن دید جدیدی رو به هنر نشون میده. بهمون یاد میده که چطوری میشه با دیدن اثار هنری، مفاهیم بیشتری استخراج کنیم و چطوری ازشون توی زندگی استفاده کنیم. چطوری نقاشیها و مجسمهها و معماری میتونن بهمون یاد بدن که غم بخشی طبیعی از زندگی انسانه. بهمون تلنگر میزنه مواردی رو که ممکنه توی روابط عاطفی فراموش کرده باشیم. در کل، در طول کتاب، سعی داره یک روش جدید برای تفسیر هنر رو تبیین کنه و جایگاه هنر روی توی زندگی کاربردیتر کنه. خوندنش، برای کسی که به هنر هم علاقهای نداره میتونه خیلی مفید باشه چه بسا بعد خوندن این کتاب آدم به هنر علاقهمندتر بشه و با دید بازتر و بهتر و کاربردیتری به هنر نگاه کنه.
به نظر دوباتن، گالریها و موزهها و منتقدها، امروزه روش اشتباهی رو برای ارزشگذاری روی هنر انتخاب کردن و توی این کتاب میاد میگه که به نظر اون، روش درست ارزشگذاریِ هنر، چی هست و چطوری باید به هنر نگاه کرد که برامون مفیدتر باشه.
نشر محترم چشمه!، واقعاً این کتاب را به گند کشیده اید. آخر این چه اصراری است که کتابی را چاپ کنید که هشت تصویر آن را حذف کردهاید و بعضی دیگر از تصاویر را سانسور و شطرنجی نمودهاید. از طرفی دیگر تصاویری که در اصل کتاب رنگی هستند را به صورت سیاه و سفید و با تغییر اندازه و کیفیت در این کتاب چاپ کردهاید که در تعداد زیادی از آنها جزئیات به هیچ وجه مشخص نیستند و در تعدادی کل تصویر نامشخص است. ترجمه هم مورد پسندم نبود. ای کاش مجدداً آن را منتشر نکنید. *********************************************************************** اگر دنیا جای مهربانتری بود شاید کمتر تحت تاثیر آثار زیبای هنری قرار میگرفتیم، و کمتر هم به آنها نیازمند بودیم. صفحه ۲۱ کتاب هنر میتواند دیدگاهی باشکوه و جدی ارائه کند که به واسطه آن به مشقات وضعیتمان بنگریم. این مسئله به خصوص درباره آن دسته از آثار هنری صدق میکند که به معنای رمانتیکش والا هستند، که ستارهها یا اقیانوسها، رشته کوههای بزرگ یا شکافهای قارهای را نشان میدهند. این آثار ما را از ناچیزی و بیاهمیتی خودمان آگاه میکنند و ترسی خوشایند بر میانگیزانند و این حس را که چقدر فجایع انسان در مقایسه با شیوههای ابدیت کوچک و خردند و این گونه ما را اندکی برای تسلیم شدن در برابر تراژدیهای فهم ناشدنی که هر زندگیای در خود دارد آماده تر میکنند. صفحه ۳۴ کتاب باید فوری بپرسیم مردمی که شیئی را زیبا میبینند از چه چیزهایی بی بهرهاند و باید بتوانیم به انتخابهایشان احترام بگذاریم، هرچند خودمان علاقهای به آن انتخابها نداشته باشیم. صفحه ۴۲ کتاب اگر بپذیریم که هدایت احساسهای مان بخش مهمی از روند ایجاد یک جامعه متمدن است، پس فرهنگ و سیاست باید محوریترین مکانیزمهایی تلقی شوند که با آنها به انجام این کار میپردازیم. موسیقیای که گوش میدهیم، فیلمهایی که میبینیم، ساختمانهایی که در آنها زندگی میکنیم و نقاشیها و عکسهایی که به دیوارهای مان آویزان میکنیم و مجسمههایی که در خانه قرار میدهیم چیزهایی اند که نقش راهنمایان و تعلیم دهندگان دقیق ما را ایفا میکنند. صفحات ۱۱۰-۱۱۱ کتاب شادی بههمین سادگی صرفاً به این دلیل که آدم خوب و خوشقلبی هستید سراغتان نمیآید. صفحه ۱۲۸ کتاب اغلب به طوری پنهانی معتقدیم آدمهایی هستیم عجیب بدشانس که بهطرز غیر منصفانهای از شادیای محروم شدهایم که انگار همه دارند از آن لذت میبرند و این ضمیمه ی وحشتناکی بر اندوه ماست. صفحه ۱۲۸ کتاب به ما یاد دادهاند که نباید لزوماً جایی را که در آن هستیم سرزنش کنیم، بلکه باید آگاه باشیم که به این دلیل از آنجا بدمان میآید که هنرمندان هنوز چشمانمان را به آنجا باز نکردهاند. صفحه ۱۶۰ کتاب
This book is simplistic, maddening, provocative, and eccentric. It is also Utopian, contradictory and overly-ambitious.... Finally, it is also fun, stimulating and refreshing.... For me this book is all of these things.
Alain de Bottan and John Armstrong argue that we need artists to teach us about the loves, fears and foibles of the human condition. Of course a lot of artists do that already, but they want them to do it MORE. They also feel that we (the great unwashed public), need to listen more to art critics, the better to elevate our tastes and open our mind to genres we might otherwise ignore. Plus art galleries should stop telling us about the history of pictures and tell us about the emotion of pictures instead. They also wants the eradication of bad or sleazy design and architecture - from gizmos in the home to mall buildings - something he hopes we will insist upon as we get better educated. Anyway herewith some images and ideas from the book so you can have a taster of what's on offer...
I agree and disagree with this book almost in equal proportion, but I have taken enough from it to consider it a worthwhile read.
کتاب اونطور که انتظارش و داشتم نبود، خیلی جاها گنگ و نامفهوم بود، نویسنده نمیدونست موضوعی که به هنر می خواد ارتباط بده یا در جایی از هنر برداشت کنه چطور بیان کنه(شاید در بعضی مواقع کاملا در ارائه مسئله اصلی و فهماندنش به مخاطب ناکام بود). اسم کتاب هم با موضوع کتاب متفاوت هست، وقتی شما درباره هنر صحبت می کنی، پس هم باید از سینما، عکاسی، ادبیات( نویسندگی) و موسیقی هم صحبت کنی ولی در این کتاب بیش از 90% کتاب درباره نقاشی 5% مجسمه سازی و 5% معماری صحبت شده پس باید اسم کتاب به نقاشی چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند تغییر پیدا کنه. کتاب تلاش می کنه مفهوم هنر برای هنر و به چالش بکشه و هنر رو درهمه ابعاد زندگی وارد کنه، ولی به مشکل می خوره و در خیلی از مواقع به بیراهه میره، اگر هنر در همه ابعاد زندگی و در جزیی ترین و خصوصی ترین ابعاد زندگی راه پیدا کنه اون موقع مفهوم واقعی و حقیقی خودش و از دست میده مثل این هست که بگیم همه مردم دنیا باید خوب باشند اون موقع دیگه خوب بودن معنی نداره !!!!! با همه این تفاسیر بخش هایی از کتاب و دوست داشتم ( مثل بخش پول و قسمتی از بخش عشق یا قسمتی از بخش روشکار).
جلسه ي آخره و استاد براي اولين بار در طول ترم به كلاس اومده و قراره كل درس رو توي يك ساعت جمع و جور كنه.با اينكه اون درس مهمه و بهش علاقه داريد، ولي چيز زيادي ياد نمي گيريد.اين كتاب همون كلاس درسه
The book is an interesting provocation to those of us that work in the visual arts. De Botton and Armstrong’s chief criticism of curators and art historians is that we don’t make art relevant or accessible to audiences. On that score, they make a very good and useful point. The popularity of this book demonstrates their case.
The trouble is the solution the book proposes is a very utilitarian approach to art. According to the authors we should look at art to solve our personal problems, rather than being stretched by the very foreign thoughts, feelings, and aspirations of others. The accounts of both art and therapy are a bit reductive.
This is the art book I've been looking for. It talks about the purpose of art alongside a few key paintings and doesn't treat art like a science with dates, historical context, and isms that are detailed and ultimately forgettable. There are some really itneresting ideas scattered throughout, such as a museum organised by emotional states instead of chronology, and how art can make us better lovers (by teaching us patience, attention to details, and curiosity).
این کتاب با ذکر یک عالمه مثال (که اکثر آثار هنری مورد بحث نقاشی بودن و بابت همین نپرداختن به هنرهای دیگه دو ستاره کم میکنم) نشون میده که یک اثر هنری چقدر میتونه فراتر از صرفا یک تصویر، یک بنا، ، یک مجسمه باشه. چقدر میتونه به درون ما وصل باشه. چقدر میتونه تصویری از خود ما، از اون چیزی که زیر پوستمون میگذره باشه. تصویری از عشقمون، اندوه مون، امیدمون، خواسته هامون، اخلاقیاتمون، اعتقاداتمون، پول و سیاست. نمیشه گفت کتاب علمی و قابل استنادیه، نظرات شخصی آلن دوباتنه بیشتر. ولی در مجموع برای منی که کار و زندگی و رشته ام ربطی به هنر نداره و مخاطب عام هنرم و البته علاقه مند به هنر، کتاب آموزنده ای بود. شاید در مواجهه با هنر، در نگاه کردن به هنر، یه ذره کمتر سردرگم باشم از این به بعد.
🌻 وقتی رشتهی ریاضی رو انتخاب کردم سختتر از مواجه شدن با درسایی که بهشون علاقه نداشتم دل کندن از زیباییهای رشته هنر بود. مخصوصا که بیشتر دوستام رفتن سراغ مخلفات هنر. دیدنشون که به جای دیفرانسیل و جبر با رنگ و قلمو سر و کله میزنن حل کردن انتگرالها رو سختتر میکرد. فکر میکردم این دنیای رنگی رنگی از من گرفته شده و تا آخر عمر باید با دنیای عددی خشک طی بکنم اما مثل همهی مشکلات دیگم اینجا بود که کتاب واسه نجاتم اومد. آلن آروم آروم رازهای هنر رو بهم گفت و کمکم کرد هنر رو درک کنم. بهم گفت که هنر بیتشر از این که برای هنرمندها باشه برای منه تا ازش موقع زندگی کردنم استفاده کنم. راستش این کتاب یه جور کمک به انسانها برای وارد کردن هنر تو کوچکترین تا بزرگترین جزئیات زندگیشونه مثل چیزهایی در حد چایی خوردن گرفته تا عاشق شدن و در کنار اینها اصلاحیه و راهنمایی برای اشتباهاتی که تو دنیای هنر جا افتادهاند. پایان بردن این کتاب نیمایی ساخت که میتونه کنار یه اثر ونگوگ بایسته و نظر فکر شده بده و حتی از نحوهی چیدمان خدای موزهها “لوور” ایراد بگیره. و جذابتر این که آلن نازم کنار هنر کلی جزئیات که به درستتر فکر کردن و انسانتر شدن ختم میشه رو هم بهم یاد داد که این کتاب رو برام از خفن هم خفنتر بکنه
این کتاب رو خیلی سریع و سرسری خوندم اما فکر نمیکنم چیزی رو از دست داده باشم. درست توجه کردن به هنر و نکته گرفتن ازش در زندگی روزمره و از قواعد و سلیقههای معمول برای تشویق جمعی دوری کردن، تنها چیزهایی بود که از این کتاب برداشتم.
ایده کلی کتاب بسیار جالب و محصور کننده است. اینکه هنر چه تاثیری در زندگی ما دارد و در نهایت چه تاثیری در سیاست دارد. اینکه چرا وقتی مثلا کودتا رخ میدهد در ابتدا رادیو تلویزیون اشغال میشود و نه گالری ها.اینکه لبخند مونالیزا میتواند چه تاثیری در روابط احساسی ما بگذارد.کلیت قضیه بسیار جذاب است. نظرات دوباتن در رابطه با سانسور بسیار جنجالی است و معتقد است باید سانسور رخ دهد تا انسان ها به سمت هنر والاتر بروند. با رد یا تایید قضیه اصلا کاری ندارم،دوباتن در این کتاب گه گاه بسیار دیکتاتور به نظر میرسد و در رابطه با مسایلی نظر قطعی میدهد که از نظر بنده اصلا و اصلا امور قطعی نیستند و این مقداری آزار دهنده است. ولی کلا باید خوانده شود،هرچه دوباتن نوشته است تابحال بسیار برای من آموزنده بوده است.
گاهی میان تاریکیهای زندگی، جایی که روزمرگی مثل مهی غلیظ بر ذهن و روح ما مینشیند، چیزی هست که میتواند در سکوت، ما را به سمت روشنایی هدایت کند. نه یک مذهب تازه، نه یک فلسفه پیچیده، بلکه چیزی که سالهاست در برابر چشمان ماست و به سادگی نادیده گرفته میشود: هنر. اما مشکل اینجاست که شیوهی مواجههمان با هنر، درست همانجاییست که به خطا رفتهایم. نه به این معنا که ما انسانها ظرفیت درک نداریم، بلکه به این خاطر که هنر در طول قرن بیستم و پس از آن، به کالایی لوکس، به ابزاری برای نمایش قدرت فرهنگی، و به شیئی مقدس در موزهها بدل شد؛ جایی که باید با احترام خاموش از کنارش گذشت، بیآنکه پرسید: «به چه کار من میآید؟»
این همان پرسشِ سرنوشتساز است که قرنهاست به شکل ناعادلانهای کنار زده شده: هنر برای چه؟ چرا باید وقت و پول صرف دیدن یا خریدنش کنیم؟ چرا باید در دل زندگی روزمره، میان کار و اضطراب و روابط و شکستها، به سراغ چیزی برویم که ظاهراً فقط سرگرمی یا زیبایی است؟ پاسخ غالباً یا در هالهای از رمز و راز پیچیده شده، یا با عباراتی پرطمطراق در دانشگاهها و نهادهای هنری دفن شده است. اما حقیقت، بسیار انسانیتر و نزدیکتر است: هنر، میتواند ما را درمان کند.
دوباتن و آرمسترانگ در این کتاب دقیقاً از همینجا آغاز میکنند؛ از بازگرداندن هنر به زندگی واقعی. آنها نه با نگاهی صرفاً زیباییشناسانه و نه با عینکی تاریخنگارانه، بلکه با تمرکز بر نیازهای روانی و وجودی ما، تلاش میکنند نشان دهند که چرا هنر در عمیقترین لایههای زندگی روزمره ضرورت دارد. به بیان دیگر، هنر قرار نیست تنها زینتی بر دیوار باشد؛ میتواند به مثابهی دوایی برای زخمهای ما عمل کند.
شاید بزرگترین دستاورد این نگاه، جسارت در برابر یک سوءتفاهم تاریخی است: اینکه هنر را تنها باید برای خودش دوست داشت، بیهیچ کارکردی. چنین دیدگاهی، با همهی اصالت و احترامش، عملاً هنر را از مردم دور کرده و آن را به قلمرویی برای خواص بدل ساخته است. در حالیکه هنر، در ذات خود، همیشه ابزاری برای زیستن بوده: نقاشیهای غارها، سرودهای باستانی، افسانهها و معماریهای نخستین، همه پاسخی به نیازهای روانی، اجتماعی و حتی اخلاقی بشر بودند.
این کتاب با شفافیتی مثالزدنی، هفت کارکرد برای هنر برمیشمارد: یادآوری، امید، رهایی از رنج، درک خود، رشد فردی، قدردانی از دیگران، و ایجاد تعادل. در هر کدام از این موارد، مثالهایی از آثار هنری آورده میشود که چگونه میتوانند نه فقط تحسین ما را برانگیزند، بلکه به حل بخشی از مشکلاتمان یاری برسانند. یک تابلو، میتواند ارزشهایی را یادآوری کند که در کشاکش زندگی فراموش کردهایم؛ یک قطعه موسیقی، میتواند در دل تاریکیها روزنهای از امید بگشاید؛ شعری یا مجسمهای، میتواند رنجی را که سالها در دل انباشتهایم، آرام کند.
نکتهی مهم دیگر، گسترهی هنر است که تنها به نقاشی و مجسمه یا ادبیات و موسیقی محدود نمیشود. نویسندگان تأکید میکنند که طراحی، معماری و حتی صنایع دستی نیز میتوانند چنین نقش درمانگرانهای داشته باشند. خانهای که به گونهای ساخته شده که نور و سکوت را به ساکنانش هدیه میدهد، به همان اندازه هنری است که میتواند انسان را به تعادل نزدیک کند.
اما شاید پرسش انتقادی در این میان این باشد: آیا با این نگاه، خطر سادهسازی بیش از حد هنر وجود ندارد؟ آیا اگر همهچیز را صرفاً از منظر کارکرد درمانی ببینیم، پیچیدگی و چندلایگی هنر را قربانی نکردهایم؟ این همانجاست که کتاب کمی شکننده به نظر میرسد. چرا که هنر، فراتر از یک «ابزار» صرف است؛ گاهی ارزشش در همین بیهدف بودن و بیاستفاده بودن ظاهریاش است. نقاشیای که صرفاً شگفتی یا ترس ایجاد میکند، ممکن است هیچ درمان مستقیمی نداشته باشد، اما به شکلی دیگر ما را تکان دهد. بنابراین اگرچه نگاه دوباتن و آرمسترانگ به شدت انساندوستانه و کاربردی است، اما در خطر تقلیل دادن هنر به کارکردهای مشخص هم قرار دارد.
با این همه، قدرت کتاب در صمیمیت و صداقتی است که در زبانش جاری است. برخلاف بسیاری از آثار فلسفی یا نظریههای هنر که در حصار مفاهیم دشوار گرفتار میشوند، این اثر به زبان ساده و روان نوشته شده و حتی برای کسانی که هیچ آشنایی آکادمیک با هنر ندارند، قابل لمس است. همین ویژگی باعث میشود که هنر دوباره از دست طبقهی محدود «خبرگان» بیرون آمده و به ابزار زندگی روزمره بدل شود.
خواندن این کتاب، مثل آینهایست که به ما نشان میدهد چرا در برابر آثار هنری بیتفاوت میشویم، یا چرا تصور میکنیم هنر «به درد زندگی نمیخورد». در حالیکه مشکل، در ما نیست؛ در شیوهی عرضه و آموزش هنر است. موزهها، کتابها و نهادهای هنری، بیشتر به تاریخ و سبک پرداختهاند تا به این پرسش حیاتی که: «این اثر، چه کمکی به زندگی من میکند؟» و درست همین غفلت، هنر را از نقش واقعیاش دور کرده است.
در پایان، میتوان گفت که این کتاب، نه یک نظریهی نهایی دربارهی هنر است و نه پاسخی کامل به پرسشهای فلسفی دیرینه. بلکه تلاشی است برای بازگرداندن هنر به جایی که همیشه به آن تعلق داشته: کنار ما، در دل زندگی روزمره. شاید همهی ما روزی در موزهای یا برابر یک تابلوی نقاشی ایستادهایم و حس کردهایم که چیزی کم است؛ این کتاب همان چیزی است که جای خالی آن را پر میکند.
اگر بخواهم منصفانه به آن امتیاز بدهم، باید بگویم ارزش چهار ستاره را دارد: بهخاطر زبانی ساده، نگاهی تازه و جسورانه، و قدرتی که در بازتعریف رابطهی ما با هنر دارد. یک ستاره را تنها به این دلیل کنار میگذارم که نگاه کارکردگرایانهاش گاهی بیش از اندازه مطلق به نظر میرسد و ظرفیت رازآلود و بیهدف بودن هنر را دستکم میگیرد. ام�� همین نقد نیز چیزی از اهمیتش کم نمیکند؛ چرا که کتاب بیش از هر چیز، جرأت پرسیدن پرسشی را دارد که سالها بیپاسخ مانده بود: هنر به چه کار میآید؟
این پرسش، اگرچه ساده به نظر میرسد، اما پاسخ به آن میتواند مسیر زندگی ما را تغییر دهد. زیرا هنر، برخلاف آنچه به ما آموختهاند، نه تفننی لوکس است و نه صرفاً شیئی زیبا؛ هنر، درمانی است برای زخمهای انسانی.
نویسنده تلاش میکنه بگه نگاه تازهای به هنر داشته باشید و دنیارو با معیار هنر بسنجین، به همین منظور هم چندتا موضوع مثل پول، سیاست و.. رو از نگاه هنری میبینه و هنر مدنظرش هم اینجا بیشتر معماری، شهرسازی و نقاشیه.
Although the idea behind the book: that art should be used to improve humanity - is intriguing, I found the lecturing style of the prose to be tiresome and self-righteous in a particular, post-enlightenment effete intellectual atheist way. De Botton seems to imply that he knows best for everyone. While I enjoyed his interpretations of art and objects, they are pretty idiosyncratic and any museum curated by him would be way too propagandistic for my tastes.
هنر همچون درمان/ آلن دوباتن-جان آرمسترانگ/ ترجمه ی مهرناز مصباح/ نشر چشمه/ 252 صفحه/ تاریخ اتمام کتاب: 12 مرداد 1397/ امتیازم به کتاب از 5: 5 این کتاب تاثیرات و کاربرد های هنر رو توی هفت حوزه ی مختلف بررسی می کنه: 1-به یاد آوردن 2-امید 3-اندوه 4-ایجاد توازن 5-خودشناسی 6-رشد 7-قدردانی بعد از این ها به طور ویژه روی تاثیر هنر بر چند موضوع زیر تمرکز میکنه: عشق، طبیعت، پول و سیاست در هر فصل آثار هنری مختلفی که مرتبط با همون حوزه هستند، آورده شده و خیلی موشکافانه اون آثار رو تحلیل کرده، اونم تحلیل هایی که واقعا با ارزش و جالبن و دقت بهشون تجربه، مهارت و سواد زیادی میخواد. خوندن این کتاب نه تنها سواد بصری رو چندین مرحله بالاتر می بره بلکه باعث میشه نگاهمون به آثار هنری خیلی دقیق تر بشه و عمق و محتوای آثار رو بهتر بتونیم تشخیص بدیم و اینکه اگر خودمون هنری رو دنبال می کنیم، ذهنمون رو خیلی بازتر می کنه نسبت به اینکه واقعا هنرمون چه کاربردی می تونه داشته باشه چه برای خودمون چه جامعه. کتاب سیاه و سفید چاپ شده و موقع مطالعه برای بهتر دیدنِ آثاری که داره تحلیلشون می کنه بهتره سرچ کنید توی اینترنت و کیفیت خوب و رنگیشو ببینید. اینجوری علاوه بر این می تونید آثار دیگه از اون هنرمند رو هم ببینید. به طور خلاصه، شاهکار بود و جزو بهترین کتاب های کل عمرم تا الان به حساب میارمش. عمیقا ازش لذت بردم و چیزای خیلی زیادی ازش یاد گرفتم. حجم مطالب مفیدش خیلی خیلی زیاده و قابل خلاصه نویسی نبود. ضمنا ترجمه ی کتاب هم عالی بود. ای کاش طولانی تر هم بود! خیلی به سوادم اضافه کرد و نیاز دارم بازم کتابای این سبکی بخونم و همین کتابو حداقل یه بار دیگه باید بخونمش.
How can art help us to love better? How can it prepare us for aging and other life changes? What if museums were set up with emotion-galleries: of joy, love, sorrow, compassion? What if the blurbs next to the art discussed the turmoil or joys the models were experiencing rather than simply history? What if artists purposely chose positive, life-affirming themes for their work most of the time? These are just some of the many important questions they ask and answer with grace and intelligence.
They believe art can promote good values, that art can change people, that art can change the world.
مدت زمان خوندن و به پایان رسیدن این کتاب با توجه به حجمش برام طولانی شد و فکر میکنم طبیعی باشه.اگر بخواید لذت ببرید ازش باید مدام سرچ کنید، به نقاشی های سیاه و سفید اورده شده اکتفا نکنید و بینش به غیر از اثار نامبرده شده بقیه اثار نقاش رو هم ببینید! تند خوانی و زمان بندی به هیچ وجه روی این کتاب جواب نمیده.
مانند آنچه در كتاب "تسلي بخشي هاي فلسفه" از همين نويسنده نوشته شده بود ، اين كتاب هم به نوعي تسلي بخشي هاي هنر در دنياي مدرن بود
اينكه چطور ميشه با نگاه كردن به آثار هنري علاوه بر لذت بصري به فهم معنا و اثرگذاري اون هم رسيد
كتاب (نه به طور كامل) به بررسي عوامل تاثير گذار و شاخص در هنر و همچنين شناخت هنر خوب و ارزشمند مي پردازه
و به خواننده آموزش ميده چطور به آثار هنري نگاه كنه ، اينكه چطور يه نقاشي مذهبي ميتونه حتي يك فرد غير مذهبي رو تحت تاثير هنر قرار بده اما با مفهومي متفاوت ، چون به عقيده ي نويسنده درك هنر به تعداد تمامي افراد روي زمين متفاوته.
اگر نسخه ي نشر چشمه رو خريداري كرديد ، گوشي كنار دستتون باشه تا از پاورقي عكس هاي كتاب رو سرچ كنيد يا مثل من به شكل جداگانه و بدون سانسور چاپ كنيد، چون كه چاپ سياه و سفيد و فوق بي كيفيت نشر چشمه براي عكس ها از ارزش كتاب بشدت كم ميكنه ، طوري كه عكس ها هيچ كمكي به درك بهتر مفاهيم كتاب نمي كنند
اگر هم انتشارات نظر رو تهيه كرديد كيفيت عكس ها بسيار بهتر و به شكل رنگي هست و مسلما در فهم بهتر مفاهيم بهتون كمك بيشتري ميكنه (با اين كه سانسورها نسبت به نسخه اصلي سر جاي خود باقيست كه البته طبيعيه و چاره اي نيس)
در مجموع كتاب بسيار مفيد و جالبي بود اگر علاقمند به هنر باشيد.
دوباتن در این کتاب هنر را به عنوان ابزاری معرفی می کند که برای اصلاح برخی ضعفهای روانشناختی بشر کمک کننده است، از جمله: اصلاح کننده حافظه ضعیف. آذوقه رسان امید. سرچشمه اندوه عالی رتبه. عامل متعادل کننده. راهنمای خودشناسی. راهنمای توسعه تجربیات و ابزار حساس سازیاین کتاب شامل تصاویر زیبایی از آثار هنری و تفسیر آنها در جهت اعتباربخشیدن به نظریه نویسنده است. تفکر در خصوص این آثار و خواندن چنین تفسیرهایی علاوه بر آگاهی بخشی، لذت بخش نیز هست. (متاسفانه برخی تصاویر سانسور شده و یا به کلی حذف شده اند ولی میتوانید از حضرت گوگل برای دستیابی به آنها استفاده کنید) از نقاط ضعف کتاب تمرکز روی نقاشی و کمی معماری و مجسمه سازی بود و حرفی از هنرهای دیگر از جمله موسیقی یا سینما به میان نیامده بود. هنر به خودی خود خوب یا بد تلقی نخواهد شد بلکه تا آنجا که به جبران ضعفهای ما کمک کند برای 'ما' خوب یا بد خواهد بود.
‘El Arte como Terapia’ es un libro curioso. Curioso porque funciona por un lado como una especie de libro de autoayuda middlebrow y glorificado, y por otro lado como un manifiesto de sus autores sobre cómo debería uno y la sociedad emplear el arte para mejorar la vida humana.
Muchas de las ideas que presenta son interesantes y otras están bastante en línea de lo que yo consideraría razonable (los siete aspectos fundamentales del arte, cómo emplearlo para el amor, cómo emplearlo para relacionarnos con la naturaleza, cómo desarrollar un arte más decente en un contexto de mercado y cómo usar políticamente el arte para la resolución de los problemas de una comunidad).
Con todo, el libro presenta un problema que, si bien no lo descarrila, sí debe ser notado: el primero es que la pomposidad con el que está escrito va directamente en contra de las intenciones del libro. Llega un punto, sobretodo en el capítulo de política, donde De Botton y Armstrong suenan extremadamente pedantes y parecen sacar un speech escondido de que son mejores que uno y por lo tanto pueden dictarle sus opiniones.
Pero fuera de eso me parece un libro bonito y educado, que pone temas de debate muy interesantes y propone soluciones entre bonitas y utópicas para mejorar nuestras vidas a través del arte. Ideal para una charla educada en la mesa.
“بسیاری از چیزهای غم انگیز به این سبب بدتر می شوند که در کشیدن بار رنج آن ها احساس تنهایی می کنیم. مشکل مان را چنان تجربه می کنیم انگار که نفرینی باشد یا آشکار کننده ی ور شرور و فاسدمان. در یافتن احترام و افتخار در برخی از بدترین تجربیاتمان به کمک نیاز داریم و هنر آنجاست که به آن ها بیانی اجتماعی بدهد.” . . کتاب فوق العاده لطیف بود و متفاوت و برای عاشقان هنر، بی نظیر.
A useful exploration of the ethical possibilities of art. These sentences, toward the end, really summed it up for me:
"Proper appreciation of the benefits of art must involve an awareness of when to put art aside. At a certain point, we should leave the museum, or the sculpture in the park, to pursue the true purpose of art, the reform of life; not because we are ungrateful or unappreciative, but because we have found much that is genuinely precious in art, and that we need to make more real."
Much to explore here--though the understanding of "art" is limited to the visual arts, and in places the argument has a decidedly European, high culture bias, giving short shrift to the fact that the experience of art is individuated and idiosyncratic.
This book begins with fun ways to relate to art, but it lacks serious aesthetic and moral arguments, so its later proposals are shallow and disagreeable.
هنر همچون درمان کتاب ارزشمندیست چون کمتر کسی به این مساله مهم پرداخته است: هنر به چه کار میآید و نقش هنر چیست؟
از میان دیگر آثار دوباتن نیز که پر از نتیجه گیری های سطحی و فکر نشده هستند این قطعا بهترین کار اوست!
این ایده که در نهایت باید هنر از موزه ها به زندگی ما بیایند و هدف تولید هنر باید کمک به زندگی انسان باشد خیلی عالی بود. حتی اینکه هنر سفارشی داشته باشیم در مورد نیازهای انسانی ایده جالبی بود و به نظرم ارزش امتحان کردن را دارد.
ایده دیگر در مورد طبقه بندی آثار موزه ها نه بر اساس تاریخ و جغرافیا که بر اساس نیازهای انسانی و مشکلات درونی آنها فوقالعاده ترین ایده ی این کتاب بود!
فصل سیاست البته آنقدر انتزاعی و خوش خیالانه شد که زیاد عملی شدن نبود. مثلاً گفته شد که در عصر حاضر آزادی هست اما هرج و مرج اطلاعات وجود دارد پس سانسور لازم است. اما کشورهای زیادی آزادی را هم ندارند و هرج و مرج هم دارند. راه حل آنها چیست؟ و یا سانسور همیشه در نهایت سلیقه ای خواهد شد و هیچ شخصی شایستگی آن را ندارد که تشخیص دهد چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. طبقه بندی و نظم اطلاعات ایده بهتریست تا سانسور.
در پایان دوست دارم تعدادی از مفاهیم مهم کتاب را برای مرور بعدی خودم و آشنایی بیشتر دیگران بیاروم:
هفت کارکرد هنر:
۱.به یاد آوردن:هنر راهی است برای حفظ تجربیاتی که مثال های گذرا و زیبای فراوانی از آن وجود دارد و ما برای نگه داشتنشان به کمک نیازمندیم.
۲.امید:اغراق استراتژیک درباره چیزی که خوب است میتواند کارکرد حیاتی تغلیظ و متمرکز کردن امیدی را داشته باشد که برای پیدا کردن راهی در میان دشواری های زندگی به آن احتیاج داریم.
۳.اندوه: در وضعیت ذهنی آرامش در مقابله با غم های دشوار و لجوج خاصی که در درونمان پنهان است مجهزتر خواهیم بود-تجهیزی که اغلب حاصل آثار هنری است.
وقتی احساس می کنی که غمگینی وارد تجربه ای محترم و مقدس شده ای.
۴.ایجاد توازن: هنر میتواند ما را با دوز های غلیظی از حالت هایی که فاقدشان هستیم در تماس قرار دهد و بنابراین قدری تعادل را به خود درونمان بازگرداند. همچنین ممکن است به ما در اخلاقی تر شدن کمک کند.
ما مشتاق هنری هستیم که جبرانی باشد برای آسیبپذیری های درونمان.
۵.خودشناسی: گاه یک اثر بخشی از آدم را به تصویر میکشد؛ بخشی که چندان زبانی و کلامی نیست. میتوانید به این تصویر اشاره کنید و بگویید"من این شکلی ام، گاهی؛ و کاش بیشتر اوقات این شکلی بودم" اگر کس دیگری هم این را می فهمید می توانست آغاز یک دوستی مهم باشد.
آن بخش من که درباره ی پرسش های مهم تعمق مي کند و سپس گیج میشود، به اندازه کافی شناسایی نشده است. به درستی از آن مراقبت نکرده ام. اما الآن این بخش از خودم را در آینه هنر می بینم. الآن می توانم آن را بهتر به کار گیرم.
۶.رشد: هنری که در آغاز به نظرمان بیگانه میآید ارزشمند است؛ چون افکار و رویکردهایی را در اختیار ما قرار میدهد که در محیط های همیشگی و آشنای اطرافمان به راحتی در دسترس نیستند و برای تماس کامل با انسانیت خود به آن نیازمندیم.
۷.قدردانی: هنر منبعی است که با حرکت در خلاف جهت عادت یا دعوت کردن ما به سنجیدن دوباره ی آنچه دوست می داریم یا برایمان تحسینبرانگیز است، میتواند ما را به ارزیابی دقیق تر آنچه ارزشمند است بازگرداند.
عشق:
۱.تصاویری که ما را نسبت به جنبه های مهم دوست داشتن کسی حساس می کند لازم نیست آشکارا و مستقیما رماننیک باشند. میتوانند صرفاً وضعیتی از ذهنمان را پررنگ کنند که به ما کمک میکند آنچه را مربوط به عشق است به یاد بیاوریم و نسبت به آن حساس باشیم.
۲. توجه به جزئیات: آرزو داریم کسی را بیابیم که همانقدر که فان در گوس نسبت به سایه های زنبقش حساس بوده است، نسبت به جزئیات شخصیتمان، حرکت بدنمان و و ویژگی های درک جغرافیایی ما حساس باشد.
۳. صبوری: روابط خوب به صبر وابسته اند. باید از رضایت آنی چشم پوشی کنیم چون این چشم پوشی ها قطرات آبی اند که وقتی جمع میشوند زوجی را قادر به تکمیل سفر خود میکنند.
۴.کنجکاوی: جهل را جدی میگیرد و آنقدر اعتماد به نفس دارد که وقتی نمی داند به ندانستنش اعتراف کند. از ندانستن آگاه است و برای رفع آن دست به کار میشود.
وقتی شریکمان صرفاً تصوری نادرست از نیازها و مشکلات ما دارد آشفته میشویم. سعی نمیکند بفهمد؛ به دقت و با عشق در جستجوی ماهیت دقیق آنچه از سر میگذرانیم نیست.
۵.انعطاف پذیری: اتفاقات غیرمنتظره و عجیبی می افتد اما دنیا به آخر نمی رسد!
۶.لذت: آدم میتواند از نظر جنسی ماجراجو باشد و در عین حال هم آدم خوبی باشدو رابطه خوبی داشته باشد.
۷.عقل: آرامش ذهنی و منطقی فکر کردن
۸.چشم انداز: زندگی اینگونه است: چسبیده به خرابه ای نومیدانه در پی امنیتی موقت بر صخره ای خالی. بنابراین شکست یک رابطه و شکستن قلب آدم چیز بیراهی نیست.
۹.شجاعت: در فرهنگ ایده آل هیچکس اجازه نخواهد داشت بدون داشتن تجهیزات مناسب و یادگیری استفاده از آنها پا در وادی عشق بگذارد.
طبیعت:
۱.پیش بینی پاییز: وقتی میگوییم مطابق طبیعت زندگی کنیم یعنی نه تنها خود را در معرض شور جوانی و زیبایی آفتاب قرار دهیم که پاییز و زوال را نیز بپذیریم.
۲. ادراک آنچه زیباست: چالش هنرمندان مدرن این است که چشممان را به جذابیت های مدرن باز کنند.
پول:
۱. باید به همان اندازه که درباره خودرویی که می رانیم پرتوقع هستیم، درباره ی غذا، رسانه، معماری یا تفریح هم پرتوقع باشیم. باید با نقش آن چهره ای که در لحظات کلیدی هنر حضور دارد،یعنی منتقد، کنار بیاییم.
۲. حتی وقتی کارمان ارزشمند و روی غلتک است، محتمل است که احساس کنیم که تکراریست، چیزی الهام بخشمان نیست، به اندازه کافی از کارمان قدردانی نمی شود و دستمزد پایینی داریم.
جامع،مفصل و قابل تأمل. مناسب کسانی که به تئوری هنر علاقه مند هستند یا حداقل مایلند کمی بیشتر سر در بیاورند.
فصول مربوط به پول و نقد هنر و کاپیتالیسم حاوی مطالب مهمی است.
از متن کتاب :«هدف حقیقی هنر خلق جهانی است که هنر در آن از ضرورت کمتری برخوردار است. و چندان خاص و استثنایی نیست.جهانی که ارزش هایش به طرزی بی قاعده در سراسر زمین پخش شده اند.نه مثل الان که ارزش هایش با غلظت زیاد در راهروهای طاقدار موزه ها تحسین و پرستیده میشود. گفتن همزمان اینکه میتوانیم عاشق هنر باشیم و اینکه میتوانیم امیدوار باشیم روزی برسد که جامعه اینقدر درباره هنر جار و جنجال به راه نیندازد نباید تناقضی با هم داشته باشند. انگیزه راستین هنر باید کاهش نیاز به آن باشد. نه به این معنا که یک روز ایمانمان را به چیزهایی که هنر به آنها میپردازد از دست بدهیم. زیبایی ، عمق معنا ، روابط خوب ، تحسین طبیعت ، درک نقایص زندگی ، همدردی ، شور و... بلکه باید با درک و باور ایدهآل هایی که هنر به نمایش میگذارد برای دسترسی واقعی به چیزهایی بجنگیم که هنر صرفاً نمادی حال هر چقدر زیبا و دقیق از آنهاست. هدف نهایی هنردوستان باید ساخت جهانی باشد که در آن کمتر به آثار هنری نیاز داریم.»
کتاب تحلیل های خوبی درمورد نگاه مابه هنر( بیشتر نقاشی،معماری و مجسمه سازی) و نقش اون در زندگی ما،در عشق،ارتباط هنر با طبیعت،سیاست و پول ارائه می کنه. بخش های اول کتاب دیدگاهم نسبت به نقاشی ها رو بازتر کرد. انگار که از این به بعد توی گالری ها با دقت بیشتری به پیام نهفته ی اثر فکر کنم. و این برام خیلی اهمیت داشت. دیدگاهش نسبت به اینکه چرا یک نفر یک اثرخاص رو برای منزلش انتخاب میکنه هم برای من دیدگاه جدیدی بود. حتما توصیه میکنم کتاب رو بخونید. ومن قطعا دوباره کتاب رو خواهم خوند.
I'll be honest, there's a lot in here that de Botton and Armstrong say that I just don't agree with. But this will a very interesting read with a lot of perspectives that I'd never thought of before. I'll definitely be taking the seven functions of art on board if nothing else.