محمدکریم پیرنیا، معمار و محقق و نویسنده و نظریهپرداز معماری و استاد دانشگاه ایرانی، بیست و پنجم شهریورماه سال ۱۲۹۹ش در شهر یزد بهدنیا آمد. وی دوران دبستان را در مدرسه اسلام و بعد از تأسیس مدرسه دولتی - بهدلیل بالا بودن کیفیت اینگونه مدارس نسبت به مدرسههای قدیمی - در مدرسه نمره دو ادامه تحصیل داد. دوران تحصیل را در دبیرستان ایرانشهر یزد - که دوره علمی داشت - گذراند و بعد از طی این دوره علمی در یزد، برای ادامه تحصیل به تهران عزیمت کرد. او با وجود آنکه در زمینه ادبیات تحصیل میکرد و در این زمینه موفقیتهایی نیز کسب کرده بود، ادبیات را رها کرده و در کنکور نخستین دوره دانشکده هنرهای زیبا، بهواسطه علاقهای که به هنر و معماری داشت، شرکت کرد و پذیرفته شد.عدم توجه شایسته به معماری ایرانی و تأکید بیشتر بر معماری غربی و آثار اروپایی در دانشگاههای آن زمان، سرانجام پیرنیا را بر آن داشت که تحصیلات خود را دانشکده هنرهای زیبا ناتمام رها کند و به بررسیها و تحقیقات فردی خویش متکی شود. وی تلاش کرد با بررسی بناها و گفتوگو با معماران و استادکاران قدیمی، برخی از ویژگیها و اصول معماری ایرانی را مورد شناسایی قرار دهد و بهتدریج حاصل تحقیقات خود را طی مقالاتی که تدوین نمود، در اختیار عموم قرار داد.
برای چون من که دانشی نداشته ام در معماری، خواندن تقریرات محمدکریم پیرنیا چون نشستن بر خوانِ رنگارنگی ست برساخته از بناها که مرا پیش می برد به باز دیدن و بهتر دیدن و از نو دیدن بسیاری مکان ها و جای ها. کشف هر شهر از نو و از دوباره تماشا کردن که معماری برای من چه بسا تماشاست در گام نخستش تا بعدتر پی بردن به آن کاری که معمار می خواسته و توانسته است انجام دهد بی گمان اکنون شیوه ی آن معماری کهن را نه می شود اجرا کرد و نباید که اجرا هم کرد بلکه بایدش درس آموخت تا مردم روزگار ما از داشتن شهر و خانه و هر بنایی حسی خوشایند داشته باشند. بی سبب نیست که تماشای خشت و گل جان را به گونه ای جلا می دهد که از هر سیمابی چه بسا برنیاید. تماشای کاهگل بی ارتباط با پی بردن به زرفای جان نیست و سبب هم چه بسا روشن است باری در روزگار ما که زشتی چیرگی دارد و مبتذل بودن و هیاهو ارزشمندترین صفات والای انسانی ست تماشا ناگزیر است برای دانستن اینکه چقدر زندگی زشتی داریم از منظر تماشا می شود دانست که با آب و باد و خاک و آتش ما چه کرده اند و چه کرده ایم و همه با هم چه می کنیم. پیوسته می خواهم روضه نخوانم اما ذهنِ گرفتارِ نکبت روزگار خویش هی پیش می ردم به آن سو که امیدوارم بخشودنی باشد. پس بازگردم به آن چیزی که سخن از آن رفت. باز دیدن؛ تماشا. کشف شهر به مثابه موجودی زنده که به دست ما چه بسا گرفتار خویش باشد پس برآیند این خواندن را می گذارم که چنین بگویمش. اگر کسی دلخواهش بود یک مکان را این جا در پایین بنویسد تا از منظر تماشای او متوجه بازدیدن بشویم. گرچه مکان ها بسیارند اما شیوه ی تماش ویژه ی هر چشمی ست. چشمی که گاهی باید بشنود تا توانای دیدن بشود بی گمان خواندن این متن حالی ست خوش و آموزنده برای هر که به اندازه ی تماشای خویش. پس چراغ نخست را من روشن می کنم تا کجا بشود که تماشا کنیم یکدیگر را از منظر بناها مسجدجامع ورامین رفقای تهران نشین و پیرامونش بدانند که مسجد جامع ورامین شگفتی بی انتهای معماری است. از هر جای تهران که هستی ماشین را راه بیانداز و یک ساعت تا یک ساعت و نیم دیگر برسی به آن مسجد. دیوارهایش بلند و ستبرای ستون ها بی همتا. گنبدش تو را بگیرد در آغوش که عبادت حقیقی بی هیچ واسطه بی هیچ ردا و عصا و کتابی در تماشای این گنبد و خشت ها و طرح های گچی ست. آن معنای خو گرفته را اگر کنار بگذاری و با هویت خویش پی تماشا بروی دیگر معنازدایی کرده ای و همه اش می شود لذت محض. نترس که می خواهی بروی به مسجد که تو برای تماشا رفته ای و جانت آزاد است از هر گیر و گرفت و ترس و ابهت. اینجاست که از نو هر چیزی را برای خودت معنا می کنی. آن کس که نبیند اینها را از لذتی بی پایان خودش را سوا کرده است این بنا را نمی شود جز دیدن تصویر و تصورش کرد باری همین نزدیکی ست و یک صبح تا نیمروز به کشفی خواهی رسید که خاطره اش رها نشدنی ست. گرجه در طول راه هم می شود قلعه نو و آن تپه باستانی شگفت انگیز و چارتاقی اش را دید و برج علا الدین را که کمی آن سوی تر است از مسجد و از شگفتی هاست. تردید ندارم که در زمانه ی پلشت رجاله های دست در خون تماشا گونه ای ست از درمان تا رسیدن به تغییر. آری تماشای همین خشت هاست که یادمان می آورد که ما نیز مردمانی هستیم توانمند برای تغییر خواب و خیال خویش در برابر آن کسان که خاکِ ما به هیچ فروخته اند
درود بر سامان عزیز چراغ دویم را او روشن کرده است. دم شما گرم رفیق خانه ی داروغه به شهر مشهد
خیلی کتاب خوبیه،تحلیل خوبی هم دارن از معماری گذشته ایران ،نمونه هایی از تمام ایران همراه با دیتیل و کاربرد و متریال هایی که مختص همون منطقست و همراه یا تاریخچش.میتونه منبع خوبی هم برای تحقیقات باشه. https://taaghche.com/book/130177/%D8%...