What do you think?
Rate this book


152 pages, Paperback
First published September 1, 1999

پرسیدم از چه بنویسم؟ لبخندتان آشکار میشود، چهرهتان شبیه بچهها شده. در این خندهی راه یافته به تمام صورت و ذهن و حتی دل، میگویید: سوژه منم. و حالا تبعیت میکنم و برایتان مینویسم، طبق توصیهی شما. البته این تمام قضایا نیست. هنوز من اینجا هستم، نمردهام، همراهتان نیامدم به جایی که الان هستید، با این حال همیشه به فکرتان هستم و حالا هم همان کاری را میکنم که شما گفتید: مینویسم
بههر حال هنوز اینجا هستم، برایتان مینویسم. کارم شده این، نوشتن نامه، کلمات و عبارات، ولی ادبیات خیر؛ همچو چیزی اصلا مطرح نیست. تنها برای این است که با شما باشم، آن هم در غیبت کامل شما، غیبیتی که هیچ چیز از آن نمیدانم و تنها دلیل زنده ماندنم همین است، تنها چیزی که مرا نگاه میدارد همین است: دلمشغولی به شما
از مرگ خودتان میگویید، حرف از راهی میزنید که به مرگ منتهی میشود. یکدم غافل نمیمانید از حرف زدن در باب مکانی که قرار است بروید. میپرسید چطور با این چیزی که برایتان ناآشناست باید روبرو شوید؟ میگویید "یان، نظرتان چیست که هر دو با هم دست به خودکشی بزنیم؟ با پول من یک اسلحه میخریم و بعد کار را تمام میکنیم. نگاهتان میکنم. میگویم باشد، اما اول چه کسی شروع میکند؟ لبخندتان را میبینم، چشمهای خندان، ده سالهاید حالا
چیزی به اسم کلام آخر وجود ندارد. همیشه میتوان کلمهای چیزی اضافه کرد، ادامه داد و سرگذشتهایی ساخت. دلم میخواهد علاقهام به شما بیشتر از این باشد، خیلی بیشتر. این چیزی که هست اصلا کافی نیست. هنوز از این کتابهایی که به قلم شماست و از این نام دوراس چیزی نمیدانم، همینطور از سرگذشتهای عاشقانه و از سرگذشت کسی که از دوست داشتن میگوید. عشق، این را میگذارم بر عهدهی خودتان. من نجات یافتهام حالا از این قصه، نیز از وعدهی نوشتن کتابی درخور، کتابی که آدم عمری برایش مایه گذاشته باشد. ما هنوز هم از هم جدا نیستیم، این کلمه - توگِدِر - برای شماست، نه؟ با هم بودن. بله، و -ویثآت یو-، با شما و بی شما بودن