1937 findet in dem Ostseestädtchen Rerik eine Gruppe von Leuten zusammen: der kommunistische Funktionär Gregor, die Jüdin Judith, der Fischer Knudsen, sein von Sansibar träumender Schiffsjunge und der Pfarrer Helander. Jeder für sich und gemeinsam für die bedrohte Skulptur »Der lesende Klosterschüler« von Ernst Barlach haben sie nur ein einziges Ziel: Deutschland zu verlassen. Sansibar oder der letzte Grund, 1957 als erster Roman Anderschs erschienen, ist ein moderner Klassiker.
زنگبار یا دلیل آخر داستانیست لطیف و تأثرانگیز در باب ایثار و ازخودگذشتگی، داستان آدمهایی که در عالم فکر و خیال و نظر یکسره با هم متفاوتند و آرمانهایشان گاه در تقابل با یکدیگر، اما در عالم عمل دست در دست هم میگذارند تا به قدر وسع خود در برابر نظام دهشتناکی بایستند که کمر به نابودیشان بسته است. پشت جلد کتاب ما در دنیایی زندگی خواهیم کرد که در آن پرچمها همه کهنه پارههای مردهای خواهند بود. بعدها زمانی شاید برسد، زمانی بسیار دور، که پرچمهای تازهای پیدا شود، پرچمهای اصیل. ولی من گمان میکنم شاید بهتر باشد که دیگر هیچ پرچمی افراخته نشود. آیا ممکن است آدم در دنیایی زندگی کند که در آن میلههای پرچم خالی بمانند؟ صفحه ۹۶ کتاب انسان هیچ وقت برای برداشتن یک قدم اساسی بیش از اندازه پیر نیست، مگر وقتی چیزی در درونش شکسته باشد. صفحات ۹۶-۹۷ کتاب جهنم، به خلاف آنچه گفته میشود، آتش نیست، فضایی نیست که آدم در آن بسوزد، بلکه حرمانی سرد است. فضایی که انسان در آن یخ میزند، خلأ مطلق! جهنم برای او جایی بود که خدا در آن نبود. صفحه ۱۵۱ کتاب ۱۴۰۴/۰۱/۲۷
For a young boy, following the plot of Andersch' Nazi Germany story on the sidelines, there are complex and difficult reasons to feel the urge to run away. The first, that nothing ever happens in his home town, is immediately contradicted by the second reason to leave: that his home killed his father, who choked on his existence and became an alcoholic. For the boy, however, there must be a THIRD reason to leave, a magical trinity of inner logic. Not having a future or having too much past is not enough. The third reason is most important: the dream of a better life somewhere else. Sansibar or the last reason.
Why do some people give up hope and stop dreaming while others fight for their right to live on their own terms? With the power of the Nazis spreading, people of all walks of life have to ask themselves if their dreams are still strong enough to risk their lives - to live fully.
A Jewish girl, whose mother showed her in the most brutal way possible how much she valued her daughter's survival, a priest who has lost his faith in the lazy and remote god, but not his sense of beauty and right, a grumpy old communist disappointed in his party's inability to stop "The Others", the opportunist locals - they all have to balance their chances and risks, and in the end, the tipping of the balance always depends on the ability to dream of a different future.
The statue at the centre of the story - a reading boy - stands for the freedom to choose knowledge and develop critical thinking skills even when society quickly reaches its darkest hour.
To save the statue becomes an act of humanism - an act of faith in the perfectibility of the human mind.
Selten ein Buch mit so vielen sanften und passenden Analogien und Metaphern über die grossen Fragen des Lebens gelesen; Alfred Andersch überrascht mich spontan mit einem Werk, das ich eigentlich bereits seit zehn Jahren kenne (zumindest hat es mein Germanistikdozent damals als besonders lesenswert erwähnt).
Mit seinem wunderbaren Schreibstil beschreibt Andersch die Gedanken, Träume und Ängste mehrerer Protagonisten, welche sich 1937 in einer kleinen norddeutschen Hafenstadt aus unerhofften Gründen begegnen. Oberflächlich ist zu erkennen, dass die Anderen, die Nationalsozialisten, im Land die Macht an sich gerissen haben und nun für etliche Charaktere Gefahr an Leib und Leben besteht. Der Handlungsstrang wäre bereits so spannend und lesenswert, doch hat Andersch geschickt viel Sanftes und Verstecktes eingewoben, was sein Werk für mich besonders auszeichnet.
So ist das Grundthema des Buches eigentlich der menschliche Konflikt zwischen Angst und Mut; wobei die 'Angst' vor allem mit den Schlagwörtern Partei, Sinn, Auftrag, Lehre (Religion) und Kindheit vertreten ist, und der 'Mut' sinnbildlich mit Freiheit, Träumen, Entdecken, Aufbruch, Aufrechtsein vorkommt. Die Protagonisten kämpfen allem voran mit sich selbst wenn es darum geht, sich der Bedrohung der Anderen entgegenzustellen, ihre eigene Persönlichkeit zu leben und Bedürftigen zu helfen. Äusserst lesenswert.
Anfolgend ein paar Passagen, die mir geblieben sind:
Nun, dann machen Sie sich noch nicht zu viele Hoffnungen, Kind, sagte Helander, zu Judith gewendet. Eine Jüdin, dachte er, und: ob sie getauft ist? Es ist gleichgültig, gab er sich zur Antwort, wer von den Anderen gejagt wird, ist getauft.
Ich habe alles falsch gemacht, sagte er. Nein, erwiderte Judith, Sie retten mich doch. Das ist zu wenig, dachte Gregor; man kann alles richtig machen und dabei das Wichtigste versäumen.
Helander über Gregor: Sie glauben an nichts mehr, dieser junge Mensch glaubt nicht mehr an seine Partei, und er wird niemals an die Kirche glauben, aber immer wird er bemüht sein, das Richtige zu tun, und weil er an nichts glaubt, wird er es unauffällig tun und sich aus dem Staub machen, wenn er es getan hat. Was aber treibt ihn an, das Richtige zu tun? fragte sich der Pfarrer. Das Nichts treibt ihn an, das Bewusstsein, in einem Nichts zu leben, und der wilde Aufstand gegen das leere, kalte Nichts, der wütende Versuch, die Tatsache des Nichts, dessen Bestätigung die Anderen sind, wenigstens für Augenblicke aufzuheben. Wir unterscheiden uns voneinander, dieser Mensch, der sich Gregor nennt, und ich: er ist zum Nichts verurteilt, und ich zum Tode.
متن این کتاب با سایر کتابهای دیگه فرق میکنه اما کمتر از بیست صفحه طول میکشه که به متن عادت کنید. کتاب در مورد افرادیه که از وضع موجود و حاکمیت مستقر در تضاد هستند و هر کس به هر دلیل و به هر نحوی خواهان گریز از این وضعیت است؛ کسی کمونیست است میخواهد از حزبش جدا شود اما چون با حاکمیت در تضاد است با آن نیز در ستیز است، پس راه چاره را به گریز از آن جامعه میبیند؛ کسی یهودی است و از طرف حاکمیت در تعقیب است، کسی دیگر به دلیل بیمهری جامعه و امر و نهی مادرش از خانه و شهر گریزان است پس راه چاره را در فرار میبیند. به طور کلی این کتاب دربارهی فرار است. فرار از حکومت، فرار از جامعه و فرار از حزب. ّشاید دلایل این افراد برای فرار متفاوت باشد اما در یک چیز با هم در تفاهم هستند و آن فرار است؛ پس با وجود این همه تفاوت فقط به دلیل هدف غائی که دارند و با هم یکسان است و آن فرار است پس به هم برای گریز از این شرایط غیرقابل تابآوری کمک میکنند. این کتاب جزو آثار بعد از جنگ دوم جهانی هستش و طبیعتا طبق سنت نویسندگان آن دوران آلمان به بحث در مورد حکومت نازی میپردازد. من نه آلمانی هستم و نه در مورد تاریخ آلمان چیزی میدانم اما به جد میتوانم بگویم که آلمان تنها کشوری است که مردمانش انقدر از تاریخ خود رویگردان و گریزان هستند. کدام کشور را سراغ دارید که این چنین تبر برداشتهاند و بر ریشههای خود(چه خوب چه بد) تبر زدهاند؟ به باور من هر ملتی که به نفی تاریخ خود(نه نقد چون نقد با نفی در تضاد است) بپردازد چیزی جز نابودی انتظارش را نمیکشد. و امروز میتوانیم آلمان را ببینیم که به واسطهی دو جنگ حدود یک سوم خاک خود را از دست داده است و همچنین ادبیات و فلسفهی خود را نیز. اما از ۱۹۴۵ تاکنون کاری برای بازپسگیری از دست دادههایشان نکردند و تنها کاری که کردند فقط نفرین خود و ریشههایشان بوده است. در مورد قسمت پایانی کتاب باید بگویم منو یاد فیلمهای وسترن انداخت همان قدر آبکی و شخمی تخیلی. نمیدونم چه اصراریه که نویسنده با نهایت دقت کتابی را مینویسد اما وقتی به اواخر کتاب میرسند همینطوری سرسری کتاب را به پایان میبرند. در کل کتاب خوبیه و ارزش خوندن داره.
اولا که باید از ترجمه خوب کتاب گفت که جای تعجب نداره از سروش حبیبی ثانیا سبک داستان هست که هم گفتگو محور است و هم کاراکتر محور و بسیار بدیع طوری که من نظیرش رو تا حالا ندیدم زیر سوال بردن خدا پرچم سیاست حزب گرایی میهن پرستی و گفتگوهایی تلسکوپ گونه به سبک یوسا اما قبل از یوسا و البته مجسمه ای که کتاب میخواند
از حیث موضوعی، اینکه عقاید مختلف درکنار هم قرار می گرفتند و همکاری می کردن، بدون اینکه تو ذوق بزنه و بدون اینکه قضاوت بشن واقعا خوب بود. کتاب بیشتر از اینکه درباره نازی ها و آلمان اون موقع باشه، بیشتر درباره همراهی (و یا همدلی) شخصیت ها است و درواقع این مهم ترین ویژگی مثبت کتابه. ولی داستان که اوایل به سبب شیوه روایت خاصش جذابه، از یه جایی به بعد از جذابیت می افته متاسفانه. نجواهای درونی شخصیت ها که بار زیادی از داستان رو دوش اون ها است، خوب و بدن. مثلا قسمت آخر مربوط به کشیش به نظرم خیلی خوب بود، درحالیکه بقیه اش خوب نبود. کتاب از لحاظ شخصیت پردازی هم به نظرم خوب بود. ترجمه هم خوبه. دو سه تا پاورقی هم که سروش جبیبی نوشته بود عالی بودن. در کل به نظرم کتاب بدی نیست، ولی چندان هم پیشنهاد نمیشه، چون بهتراز این هم هست تو ادبیات جنگ خصوصا درباره آلمان.
در مورد بحث نازی ها، من سه چهار تا بیشتر کتاب نخوندم، ولی قوی ترین داستانی که خوندم، داستان کوتاه "خانوم ها، آقایون بفرمایید اتاق گاز" بود که تو کتاب "بانوی بهشتی" اومده. این داستان (که در اصل وقایع نگاریه) خیلی عالی نوشته شده، ولی خیلی وحشتناکه. کلا بانوی بهشتی کتاب خیلی خیلی خوبیه. بخونیدش حتما من و این جوانی که نام گرگور بر خود گذاشته با هم تفاوتی داریم. او به "هیچ" محکوم است و من به "مرگ"ا.
«[کشیش با خود] این جوان دیگر به حزب خود اعتقادی ندارد و هرگز هم در بند کلیسا نخواهد شد. اما همیشه خواهد کوشید کاری را که درست میداند بکند و از آنجا که به چیزی ��عتقاد ندارد، کارش را بیصدا و بی بوق و کرنا میکند و چون کرد، میدان را خالی میگذارد و ناپدید میشود. اما محرک او در انجام کار درست چیست؟ و در جواب سوال خود گفت محرک او «هیچ» است: آگاهی به اینکه در «هیچ» زندگی میکند و سرکشی وحشیانه علیه همین «هیچ» سرد و خالی، کوششی به نیروی خشم، که دستکم به قدر لحظهای واقعیت هیچ را، که «دیگران» تایید شرمآور آنند، نابود کند.» - ص ۱۹۲- چاپ ۱۳۹۴- انتشارات ماهی
کتاب پر از گفتگوهای درونی در مورد شک و طغیان و میل به فرار است. برای من که پرم از تمام این تنشها و درگیریها خواندنش مایهی مسرت و احساس همدلی بود.
I read this book more or less at the same time as I read Uwe Timm's The Invention of Curried Sausage. The two writers are a generation apart, Timm born in 1940, Andersch in 1912. I keep thinking about what that must mean in terms of their books, especially since they both are set in Nazi Germany, in Andersch's case just before the war, in Timm's in its closing weeks. If nothing else, the age difference means that Andersch was a witness to the subject he's writing about, while Timm is writing purely out of his imagination--not necessarily a disadvantage, as Stephen Crane's Red Badge of Courage shows.
Andersch has created something special with Flight to Afar. It deserves a wider reading public, if my ignorance of this book till I recently discovered it on a blog site devoted that month to German literature is any guide. It has a concentrated quality to it, a sense of urgency that matches the characters' own impetus to get away, in this case from a small north German fishing village. One of the "characters," I should add, is a wooden sculpture whose existence is threatened by the Others, the term Andersch uses for the Nazis perhaps to generalize them into any totalitarian system, because the statue represents freedom of thought as embodied in the act of reading. The sculpture is lodged in the local church under the protection of its pastor, a disabled WWI veteran.
Another potential refugee is a teenage boy, a helper on one of the local fishing boats. He dreams of faraway places, not escape from the Others.
A third refugee is of the more predictable kind: a young Jewish woman whose mother has sacrificed everything to give her the opportunity to save her own skin, sending her to this remote place on the North Sea because the locale has sentimental associations rather than because it's the easiest venue to escape from. Andersch's portrayal of this character is interesting because, while he assumes her to be physically identifiable as Jewish, something he also does with his narrator in his novel Efraim's Book, he otherwise makes of her more of a rounded character than is frequently the case both in literature and movies. She comes from the upper middle class, part of the tennis set. She's been petted and spoiled by her parents. She's what is known sometines as a "princess." But she's also an individual in this narrative, not just a victim, and naive as she is in the surroundings she finds herself in this backwater dorf, a genuine person emerges under the stress and demands of her situation.
Holding all these plot lines together is the main character, a recovering communist, you might say, whose own neck is hardly secure but who becomes the vehicle not only for the young woman but for the wooden sculpture and even the teenage boy to attempt their getaways. This is nicely done on the part of the author, though he occasionally lapses into vagueness about the man's loss of faith in socialism, (Andersch spent six months in a concentration camp for his membership in the CP).
The narrative itself requires a bit more attention than does the ordinary novel, even a better-than-average one like Timm's. But the effort pays off. This is a book that deserves to be part of the modern canon. Hopefully, my ignorance of it till now is not an indication of its currency generally.
Oh mein Gott. Das war das beste Buch, was ich in meiner Schulzeit gelesen habe - und ja, die Auswahl war begrenzt und nicht besonders aufregend - aber es ist sogar noch besser als ich es vor zwanzig Jahren in Erinnerungen hatte.
Alfred Andersch ist einfach ein wundervoller Schreiber. Er hat eine unendlich schöne Sprache, man möchte sich einwickeln in seine Sätze wie in eine Decke, sich darin baden wie in den ersten Sonnenstrahlen, und am Ende möchte man zu Boden sinken und weinen, weil alles so elendig und schrecklich und trostlos ist, aber gleichzeitig auch, weil das Licht nie aufhört hindurchzuschimmern und man nie aufhört zu hoffen, auf irgendetwas, was gut ist und wahr ist. Es ist ein sehr dünnes Buch und ein sehr spannendes Buch, man kann es praktisch in einer Sitzung weg lesen. Eigentlich passiert gar nicht so viel (es spielt alles innerhalb eines einzigen Tages und einer einzigen Nacht) und doch entwickelt es schon nach wenigen Seiten einen unglaublichen Sog. Es spielt in Deutschland 1937, in einem winzigen Dorf in Mecklenburg-Vorpommern, direkt an der Ostsee und es geht um vier, die weg wollen, weg müssen und zwei, die dabei helfen.
Und weil ich mehr gar nicht verraten will, hier einfach ein paar Zitate und bitte, lest das Buch einfach selbst:
Ich verstehe mich selbst nicht, sagte Gregor. Ich habe einen falschen Pass und keinen Pass und keinen Namen, ich bin ein Revolutionär, aber ich glaube an nichts, ich habe Sie beschimpft, aber ich bedaure, Sie nicht geküsst zu haben.
**
Was aber treibt ihn an das Richtige zu tun, fragte sich der Pfarrer, und er gab sich selbst die Antwort: Das Nichts treibt ihn an, das Bewusstsein, in einem Nichts zu leben, und der wilde Aufstand gegen das leere, kalte Nichts, der wütende Versuch, die Tatsache des Nichts, dessen Bestätigung die Anderen sind, wenigstens für Augenblicke aufzuheben.
Zum Glück habe ich dieses sehr schöne, relativ kleine Buch nicht in der Schule lesen müssen. So etwas kann einem nachvollziehbar die Lust verderben. Ich wollte es schon sehr lange lesen und habe es sehr genossen. Ich sprach gestern mit einem 30 Jahre jüngeren Freund darüber und der musste. Allein schon der Name Judith einer Protagonistin signalisierte den Schülern Jude, Nazizeit, Indoktrination mit dem Stopflöffel, weswegen sie das Buch damals sofort allergisch ablehnten.
Ja, es handelt sich um einen Roman über die Nazizeit und spielt (ausweislich eines im Radio gebrachten Hits von Zahra Leander) im Jahr 1937 an der mecklenburgischen Ostseeküste im heutigen Ostseebad Rerik und im Wismarer Hafen sowie auf See. Für die, für die alles in der Erinnerung verschwimmt, das war rund zwei Jahre vor dem Krieg.
Sansibar ist lediglich eine Metapher für die Freiheit, der letzte und dritte Grund, warum der namenlose "Junge" weg will. Die Nazis werden in diesem Roman stets "die Anderen" genannt (zwei der Protagonisten sind im Untergrund wirkende Kommunisten) und treten bis auf zwei Szenen gar nicht auf. Die Atmosphäre der Vorsicht vor den Mitbürgern und den Staatsorganen hätte auch in der DDR angesiedelt sein können. Oder in der Sowjetunion. Oder im Lockdown.
Im Laufe eines Tages und einer Nacht kreuzen sich die Leben der fünf sehr unterschiedlichen Menschen, die ihre Verbitterung und ihre Sehnsucht bzw. die Notwendigkeit eint, Deutschland verlassen zu müssen oder wollen.
Bei einer Million Deutscher, die zurzeit im Jahr aus Deutschland auswandern, und der sich verstärkenden gesellschaftlichen Spaltung kann man auch hochaktuelle Bezüge herstellen, die freilich etwas hinken, denn Konzentrationslager gibt es heute noch nicht wieder. Gefängnis, hohe Geldstrafen und gesellschaftliche Ächtung aber sehr wohl in diesem "besten Deutschland aller Zeiten".
Um die angstvollen Vorbereitungen und die Durchführung der Flucht über das Meer nach Schweden geht es in der Handlung. Aber nicht Friede, Freude, Frohsinn, nicht jeder kann mit und alle lassen wichtige Menschen zurück oder einer verliert auch sein Leben. So ist die Rettung zugleich auch Verlust.
Andersch gelingt es, mit wenigen Worten eine dichte Atmosphäre herzustellen und die Leser an der spannenden Flucht teilnehmen zu lassen. Die Zusammenstellung der Protagonisten hat mir auch gut gefallen. Die Struktur ist einfach und linear, die Kapitel springen zwischen den Innenleben und der Handlung hin und her. Trotz möglicher Indoktrinationsallergie sehr empfohlen.
(چند وقته دیگه باز میرم سراغش.) درکل جالب نبود برام. اوایلش گیجکننده بود. کتاب با روایت سوم شخص اما جداگانه به ماجرای یکسری کارکتر مشخص شده میپرداخت. بخشهای "پسر" بهتر بودن به نسبت. اینکه هاکلبری فین رو الگوی خودش قرار داده بود و از پدرش و حرف و حدیثهایی که درباره مرگش بود میگفت جالب بودن. و اواخر کتاب به این نتیجه رسید که ماجراهای هاکلبری و تام سایر و خیلی کتابهای این شکلی که میشه راحت و آزادانه زندگی کرد و از جایی به جای دیگه رفت/فرار کرد، صرفا توی کتابهاست و در حقیقت این کارها نشدنی هستن. تصمیمگیری آخرش برام جالب و تعجب برانگیز بود.
Fünf Personen, die nichts miteinander verbindet als aufgegebene Hoffnung und ein daraus resultierender Hass aufeinander, versuchen ohre Freiheit, welche verschiedene Formen annimmt, außerhalb von Nazi-Deutschland zu finden. Die zentralen Themen des Ohnmachtsgefühls und des verlorenen Kampfes führen zu kleinen rebellischen Akten der Selbstbestimmung über das eigene Schicksal und bilden ein Bild der Hoffnung, das die farbenlose Welt der NS-Hintergrundkulisse etwas erhellt.
Während die Geschichte Nächstenliebe in Form von der Hilfe bei der Flucht einer Unbekannten thematisiert, erschreckt es auch damit, dass diese nur beiläufig behandelt wird und die teilweise taktisch erspielte Hilfsbereitschaft eigentlich einem Kunstwerk dient. Diese Unmenschlichkeit der Akteure wird auch nicht versteckt dargestellt und zeigt sich somit auch als Kritik an dem verschiedenen Fraktionen, die einander nur teilweise zu schätzen und verstehen lernen.
Insgesamt eine faszinierende Wertung der verschiedenen Randgruppen der deutschen Gesellschaft in den Jahren vor dem zweiten Weltkrieg.
This entire review has been hidden because of spoilers.
I remember reading this in high school & in college, but I didn't remember too much about it. This book follows a number of characters in a small fishing town in northern Germany in the year 1937. The book is absolutely swimming in symbolism, but not in a kitschy way. This is a very interesting book that does a terrific job of communicating each characters' thoughts and motivations - that's really where this shines.
What a beautiful, important, well-written story about a very diverse group of people coming together during the 2nd world war - each with their own agenda and yet all playing a part in doing the same good thing. Very surprised this wasn't on my school's reading list.
Βρισκόμαστε παραμονές του δευτέρου παγκοσμίου πολέμου, πιθανόν το 1937, σε μία μικρή παραθαλάσσια πόλη της Βαλτικής, στο Ρέρικ της Βόρειας Γερμανίας, μια πόλη με ψηλούς κόκκινους πύργους και με μια εκκλησία με ένα μικρό αλλά πολύτιμο ξύλινο αγαλματάκι που κινδυνεύει από τους Άλλους, αυτό του Νεαρού Μονάχου που ατάραχα και ελεύθερα, με κριτικό πνεύμα θα έλεγε κανείς, Διαβάζει.
Οι χαρακτήρες όπως ο παπάς και ο ψαράς, το παιδί και η Εβραία γυναίκα με τον καθοδηγητή του κόμματος, υπό την απειλή των Άλλων και κάτω από τον ίσκιο των πανύψηλων πύργων, όλοι σαν στρατιωτάκια, εμφανίζονται στην σκηνή και αποσύρονται, και εμείς, όπως διαβάζει το μικρό άγαλμα της εκκλησίας, διαβάζουμε τις επιθυμίες τους, τις σκέψεις τους, τους προβληματισμούς τους και αναρωτιόμαστε μαζί με τους ήρωες ποιος είναι τελικά ο λόγος, ο ύστατος αυτός λόγος, της ύπαρξης και της ζωής...
کل داستان در یک روز در یک شهر ساحلی بسیار کوچک در شمال آلمان اتفاق می افتد. زمان وقوع داستان سالهای ابتدایی روی کار آمدن نازی ها در آلمان است و هنوز جنگ جهانی شروع نشده است ولیکن جو خفقان علیه مخالفان به خوبی قابل لمس است. ترس و اضطراب در سطر سطر داستان جریان دارد که احتمالاٌ با توجه به اینکه نویسنده در آن زمان عضو حزب کمونیست بوده و این فضاها را تجربه کرده به خوبی برای خواننده آن را قابل حس درآورده است. نویسنده در این داستان هر اندیشه جزمگرایی (هم نازیسم و هم کمونیسم و...) را به چالش میکشد و دنیای ایده آلش را به نوعی چنین آرزو می کند: «ما در دنیایی زندگی خواهیم کرد که درآن پرچمها همه کهنه پارههای مردهای خواهند بود. بعدها زمانی، زمانی بسیار دور شاید، برسد که پرچمهای تازهای پیدا شود، پرچمهای اصیل، ولی گمان می کنم که شاید بهتر باشد که دیگر هیچ پرچمی افراخته نشود. آیا ممکن است که آدم در دنیایی زندگی کند که درآن میله های پرچم خالی بمانند؟».
In Rerik, einer kleinen Stadt an der Ostsee, treffen im Herbst 1937 sehr unterschiedliche Charaktere aufeinander: Knudsen, ein Fischer und Besitzer eines eigenen Kutter, sein Fischerjunge, der namenlos bleibt, Gregor, ein Funktionär der kommunistischen Partei, die Jüdin Judith und der Pfarrer Helander. Eine nicht unwesentlich Rolle spielt auch eine Holzplastik, die der "Lesende Klosterschüler" genannt wird und die man sich als Plastik Der Buchleser (1936) von Ernst Barlach vorstellen muss. Diese Menschen verbindet der Gedanke an Flucht: Aus unterschiedlichen, größtenteils sehr offensichtlichen Gründen wollen sie Deutschland verlassen. Denn der Roman spiel zur Zeit des Nationalsozialismus, die "Anderen", wie sie Andersch nennt, sind an der Macht und bedrohen alle genannten Charaktere. Der "Lesende Klosterschüler" gilt als entartete Kunst und darf nicht länger in Pfarrer Helanders Kirche stehen. Die Plastik steht symbolisch für Bildung, das Nachdenken, den Widerstand im Innern, und Helander begibt sich selbst in Gefahr, wenn er sie rettet, d.h. aus Rerik hinausschmuggelt. Am nächsten Tag soll sie abgeholt werden - damit entscheidet sich auch Helanders Schicksal an diesem Tag. Judiths Mutter hat gerade Selbstmord begangen, um die Tochter zur Flucht vor den Nazis zu zwingen. Hilflos und planlos versucht sie ihr Glück in der Hafenstadt Rerik. Gregor bemerkt sie am Hafen und erkennt sofort, dass sie - so wie er im Grunde auch - fliehen möchte. Doch sein Auftrag lautet, Knudsen, das letzte Mitglied der KPD in Rerik zu reaktivieren, was dieser aber schlichtweg ablehnt. Dieser wähnt sich hilflos und machtlos gegenüber den anderen und empfindet das Ansinnen der Partei, aktiver zu sein, als unsinnig. Der Junge ist als lebendige Version des "Lesenden Klosterschülers" zu sehen: In seinem Versteck liest er Huckleberry Finn und andere Romane und träumt sich fort aus Rerik, dessen Spießig- und Ereignislosigkeit ihn ersticken. Die Bücher vermitteln ihm Fernweh und eine innere Triebkraft, mehr zu wollen, weg zu wollen. Beständig denkt er daran, sammelt im Kopf Gründe für seine Flucht. Ein Ort seiner Träume, neben dem Missisippi, ist Sansibar. Die ablehnende Haltung Knudsens bekommt durch das intensive Bestreben Gregors nach einer Lösung für die Flucht erste Risse, er willigt schließlich ein, die Plastik noch in der Nacht nach Schweden zu schmuggeln. Sie treffen entsprechende Vereinbarungen, dabei muss der Junge aushelfen. Gregor hat aber den Ehrgeiz, auch Judith zu retten, obwohl er sie überhaupt nicht kennt... Der Junge wiederum kann sein Glück kaum fassen, als sich ihm in der Fahrt nach Schweden die Chance bietet, seine Träume wahr werden zu lassen.
Vieles an diesem kurzen Roman ist bemerkenswert. Die Charaktere sind meisterhaft, mit wenigen Strichen angelegt, sie haben Tiefe als Individuen und stehen doch symbolhaft für verschiedene Gruppen von Menschen, die unter dem Nationalsozialismus zu leiden hatten. Sie sind intensiv miteinander verwoben, auch auf der erzählerischen Ebene, da die Perspektive innerhalb von einzelnen Kapitel mehrfach von einem zum anderen springt. Man sehnt sich nach einer einfachen, harmonischen Lösung für die Probleme all dieser Menschen, aber den Gefallen tut Andersch dem Leser nicht. Es ist nicht einfach, die Flucht kann nicht immer und für alle die beste Lösung sein. Interessant ist, dass der "Feind" keinerlei konkrete Gestalt annimmt. Die "Anderen" bleiben unausgesprochen, ungesehen, sind als zwar stete Bedrohung fühlbar, Andersch gibt ihnen aber keinen erzählerischen Raum. Vielmehr ist Thema, wie man angesichts der Gefahr, der man als Andersdenkender oder als anständiger Mensch ausgesetzt ist, handeln kann oder handelt muss. Sansibar oder der letzte Grund erschien erstmals 1957 und konfrontierte deutsche Leser mit ihrem eigenen Verhalten in der Gesellschaft des Nationalsozialismus: Wie hätten diese den Charakteren des Romans gegenüber gehandelt? Welches wäre ihre Rolle gewesen? Auch heute noch funktioniert Anderschs Plädoyer für eigenständiges Denken und Handeln, für Verantwortung und Gewissen, ohne dass er dabei moralisch oder urteilend werden muss.
سالهای به قدرت رسیدن فاشیسم در آلمان پنج شخصیت داستان "کنودسن ماهیگیر" ،"پسر: شاگردماهیگیر" ،"هلاندر کشیش"،"گرگور عضو حزب کمونیست"و"یودیت دختر یهودی" در بندر متروک "رریک" گرد آمده اند.هر کدام بنا بر هدفی قصد فرار از کشور و شرایط موجود را دارند.هدف کشیش فراری دادن مجسمه"راهب خواننده:کتابخوان" است که دیگران"نازیها"می خواهند انرا ظبط کنند.گرگور از حزب کمونیست فراری است و پسر قصد رفتن به جایی را دارد که اتفاقی در آن بیفتد و دنیا را ببیند. هر کدام از شخصیتها از دید خود شرایط خفقان آوری را که در ان هستند توصیف می کنند. ترجمه کتاب مثل سایر ترجمه های حبیبی خوب و روانست ولی حسینی زاد در گفتگو با خبرگزاری مهر ایرادهایی از ترجمه حبیبی گرفته بود و گفته بود زبان روایی هریک از شخصیتها در زبان اصلی با یکدیگر فرق می کرده که حبیبی همه را مثل هم ترجمه کرده
This short novel is indeed a masterpiece composed by Alfred Andersch. He succeeds to narrate the odyssey of almost all individulas mentioned in the book: Pastor Helander, Knudsen, Gregor, Judith and the boy. Every one of them is in fact a protagonist himself and it is joyful to see how all of them playing their own notes are finally orchestrated.
Sansibar oder der letzte Grund is a three-star read for me. The theme being the eve of the second world war, made it quite challenging. However, the depth, the individualistic perception but also the sensitive interactions of the characters made this novel intriguing. I would like to read more by Andersch!
داستانی جذاب با چندین راوی که دنیاهای متفاوتی دارند و نویسنده ماهرانه سرنوشتشان را بهم پیوند زده است. بعضی قسمتهای داستان سرشار از توصیفات دقیق و زیبا و به غایت شاعرانه از امواج و ساحل و دریا است و ترجمه روان و خلاقانه سروش حبیبی هم به لذت بخشی خواندن آن میافزاید. خلاقانه از این بابت که به جای قیودی که احتمالا معادل فارسی شان در زبان فارسی نیست، از ترکیب اسم+کنان استفاده کرده که خیلی در متن خوش نشسته بود.