في هذه المحاضرات عن بداية الفلسفة اليونانية يعيد هانز جورج غادامير-عرّاب الفلسفة الألمانية الذي ما يزال يهوي نحو قرار القرن الجديد-تأويل البداية، بداية الفلسفة اليونانية؛ وكيفية تشكيلها، وأهمية هذه البداية والفلسفة اليونانية بالنسبة لتاريخ الغرب المعاصر، فهذا هو الهدف الأساسي الذي يعلن عنه غادامير في مطلع هذه المحاضرات، فهو لا يستدعي لحظة الفكر اليونانية لمجرد طرح قراءة مختلفة، إنما هو يؤمن أن موضوعه بداية الفلسفة اليونانية تلامس مشكلات الثقافة الغربية الراهنة.
يستهل غادامير تأويله مرحلة ما قبل سقراط ببداية مختلفة. فعلى عكس ما درجت عليه التواريخ المدرسية والأكاديمية التي تتخذ من طاليس، أو هوميروس وهزيود قبله، بداية الفلسفة اليونانية والفلسفة بعامة، يقف غادامير في وسط التيار. فهو يطلّ على هذه المرحلة عبر أفلاطون وأرسطو، وهذان الفيلسوفان هما البوابتان اللتان تدفق عبرهما سيل المرحلة السابقة عليهما. إن أفلاطون وأرسطو كانا باعتبار معين مؤرخين رئيسيين لمرحلة ما قبل سقراط، فالمحاورات الأفلاطونية التي كان مؤلفها أفلاطون، وكان سقراط يمثل صوت الراوي فيها، وهي مسرحية لهذه المرحلة، ولكنها بكل تأكيد مسرحة تعبر عن رؤى وأفكار أفلاطون نفسه. وكذلك الحال بالنسبة لأرسطو، فهو وإن اختلف في شكل الكتابة عن أفلاطون وطريقة العرض والمجادلة، فإن وصفه وتشديده وإظهاره لهذا المفهوم أو ذاك إنما يعبّر عن موقف أرسطو وفلسفته. إذن لا يمكن المرور عبر هاتين البوابتين بأمان تام، فهذان الفيلسوفان صوّرا ونقلا أفكار السابقين عليهما بما يتوافق مع اهتماماتهما ومصالحهما الفكرية. إذن يبدو غادامير في تأويله هذا كما لو أنّه يريد تفتيت ذلك التطابق بين النصّ الفلسفي والزمن الاعتيادي، وهو تطابق رسّخه وثبته التناول السريع والتقليدي الذي يتخذ من التعاقب الزمني سبيله الوحيد للتاريخ.
Hans-Georg Gadamer was born February 11, 1900 in Marburg, Germany. (Arabic: هانز جورج غادامير)
Gadamer showed an early aptitude for studies in philosophy and after receiving his doctoral degree in 1922 he went on to work directly under Martin Heidegger for a period of five years. This had a profound and lasting effect on Gadamer's philosophical progression.
Gadamer was a teacher for most of his life, and published several important works: Truth and Method is considered his magnum opus. In this work Heidegger's notion of hermeneutics is seen clearly: hermeneutics is not something abstract that one can pick up and leave at will, but rather is something that one does at all times. To both Heidegger and to Gadamer, hermeneutics is not restricted to texts but to everything encountered in one's life.
Gadamer is most well-known for the notion of a horizon of interpretation, which states that one does not simply interpret something, but that in the act of interpretation one becomes changed as well. In this way, he takes some of the notions from Heidegger's Being and Time, notably that which Heidegger had to say about prejudgements and their role in interpreting and he turns them into a more positive notion: Gadamer sees every act and experience (which is a hermeneutical experience to a Gadamerian) as a chance to call into question and to change those prejudgements, for in the horizon of interpretation those prejudgements are not forever fixed.
Gadamer is considered the most important writer on the nature and task of hermeneutics of the 20th century, which was still widely considered a niche within Biblical studies until Truth and Method was widely read and discussed.
He died at the age of 102 in Heidelberg (March, 2002).
به چشم سقراط، عالم زبان دارای واقعیت بیشتری است تا تجربه مستقیم و بیواسطه. پس همان طور که مطابق تشبیه مشهور، به خورشید نمیتوان مستقیم نگریست، بلکه باید آن را از طریق انعکاسش در آب مشاهده کرد، هرکس بخواهد از طبیعت حقیقی چیزها مطلق شود، در logoi زودتر به وضوح و روشنی دست خواهد یافت تا از راه تجربه فریبنده حسی. افلاطون اصرار دارد که هر فرضیه باید با توجه نتایجش روشن شود، و انتقاد خود از دشمنان منطق را بر این اساس استوار میکند. اگر از آشکار ساختن محتوای مفهوم کوتاهی کنیم، بحث درباره آن بیثمر است. هنگام کاربرد الفاظ و دلایل، گیج و سردرگم شدن آسان است. شگرد سوفسطائیان این است که در احتجاج، همین سردرگمی را هدف میگیرند. از سوی دیگر، هر قدر محتوای فرضیه بازتر شود، باورپذیری آن از طریق مشاهده افزایش مییابد. استدلالی که بر طبق آن، علت مساوی «ایده» قرار میگیرد، از همین جا آغاز میشود. مبدأ آن، ایدههای امور زیبا و نیک و بزرگ و مانند آن است. زیرا زیبا و نیک و بزرگ نیز از تجربه به دست نمیآیند.
هایدگر بسیاری چیزها را به شیوهای جدید دیده و نه تنها امکانهای نویت تفکر برای ما به وجود آورده است، بلکه همچنین امکانی ایجاد کرده که متنهای فلسفی مأثور و نیز هنرها خود با ما سخن بگویند. گویی فضایی نو با آمدن او آغاز شد. البته باید تصدیق کرد که راهیابی در این فضای نو و تعقیب راه خویش، کار آسانی نیست. به این جهت، میخواهم بگویم که همانگونه که افلاطون، افلاطونی نبود، هایدگر را نیز نمیتوان مسئول هایدگریها دانست.
آغاز به چه معناست؟ شاید نوعی رویکرد به مفهوم آغاز چنین باشد که آغاز را همواره آغاز چیزی بدانیم. چیزی پایان یافته، به حد و کمال خود رسیده. بنابراین، آغاز همواره آغازی بر یک پایان است و با پایان است آغاز معنا می یابد و نخستین لحظه، نقطه آغاز، تمام امکانات پایان را درون خویش دارد چنانکه دانهی بلوطی، درخت بلوطی را.
با این حساب، آغازِ فلسفه، همزمان به پایان آن هم اشاره ای دارد یعنی زمانی که ملکه مابعدالطبیعه اقتدار و حجیت خود را در برابر پوزیتیویسم علوم مختلف از دست میدهد اما آغاز چنین پایانی چیست یا بهتر که بپرسیم کیست؟ شاید طالس را باید آغاز گر این راه پرفراز و نشیب دانست. او که به جای تکرار افسانه های خدایان به تجربه و دلیل و شواهد تکیه کرد.
اما چنین نگاهی شاید انقدرها که بدیهی به نظر می رسید دیگر بدیهی نباشد. این رویکرد به مفهوم آغاز، درون خویش، مفهوم رشد (development) را پنهان کرده. در چنین نگاهی، انچه پنهان و ضمنی است (implicit) در پایان آشکار و واضح (explicit) میگردد. اما تاریخ بشر، شاید انچنان که در نگاه اول به نظر می رسد با چنین مفهومی از آغاز همخوانی نداشته باشد. به محض اینکه از تاریخ بشر سخن بگوییم، انچه که نو و تازه است نقشی اساسی پیدا می کند. نه انچه داده شده و پنهان است و در انتظار آشکارگی.
پس این بار می توان معنای دیگری از آغاز را مراد کرد. می توان به انسانی با شور جوانی در دل اندیشید که غوطه ور است در آزادی خویش و امکانات گوناگون و متنوع. انسانی که از سرانجام هیچ کدام از تلاش هایش باخبر نیست اما حیرت است که در چشمانش برق می زند و در راهی قدم می گذارد که سرانجامش فلسفه است.
اما چه چیز انسان را (شاید که باید گفت نه هر انسانی بلکه یونانیان، ان ها که حتی در حماسه سرایی هایشان اندیشه های بلند پنهان است) اینچنین به حیرت انداخته؟ آنها به طبیعت می نگریستند و از خود پرسیدند چه چیز در پس این همه کثرت ها، در پس این تغییر و تبدل و دگرگونی دائم، یکتا و ثابت و پایدار است؟ طبیعت چگونه به خود چنان یک کل سامان و نظم می بخشد؟
پرسشی که در نهایت در واژه universe به زیبایی ظهور می کند، ریشه گرفته از universus اصطلاحا به معنای کلی و تمام و مرکب از uni (صورت مرخم unus به معنای یک) و versus از فعل (vertere به معنای گردیدن) لفظا به معنای چیزی است یکی شده، وحدت یافته، چیزی که یک کل را تشکیل می دهد. حلقهای که نه آغازی دارد و نه پایانی بلکه همواره به خود بازمیگردد و از نو آغاز می کند.
همانطور که از اسم کتاب معلوم است، نویسنده سعی داشته است که شروع فلسفه در دنیای غرب را بررسی کند، تفکر فیلسوفانی که اصطلاحا "پیش از سقراطیان" نامیده میشوند. بالطبع از مهمترین نشانههای وجود این فیلسوفان آثار افلاطون و ارسطو میباشد. این کتاب در ابتدا میخواست آغاز را تعریف کند و با این تعریف، شروع به توضیح فلسفه پیش از سقراط کند که در خیلی از جاها از بحث خارج شد و تخصصا به ریشهیابی کلمات پرداخت و در دو فصل آخر کلا به تفسیر و ریشه یابی کلمات شعر پارمنیدس پرداخت که خیلی خیلی ملال انگیز بود. واقعیت این است که این کتاب برای کسی که از فلسفه یونان سررشته نداشته باشد حقیقتا ملالآور است و تقریبا از اکثر مباحث طرح شده سر در نمیآورد
خیلی خوب بود. البته بخش هاییش فنی و پیچیده بود و باید چند بار خوانده میشد تا فهمیده شود. اما علاوه بر بحث درباره بخشی از آرای افلاطون و ارسطو و پیشا سقراطیان، اساسی ترین سوال های فلسفه را پیش چشم می آورد. فصل اول کتاب در باب مفهوم آغاز هم آورده های فکری زیادی برای من داشت. خلاصه کتاب یک بار خواندنش برای من کم است و با اینکه با دقت و بحث و بررسی خوانده ام، باید بازهم بخوانمش و در مورد مسائلش فکر کنم و این یعنی کتاب خیلی خوب بوده است. حداقل برای من.
بعدتر نوشت: گادامر آخر کتاب کمی در مورد هایدگر توضیح می دهد و آخرش می گوید:"..گویی فضایی نو با آمدن او آغاز شد. البته باید تصدیق کرد که راهیابی در این فضای نو و تعقیب راه خویش، کار آسانی نیست. به این جهت، میخواهم بگویم که همان گونه که افلاطون،افلاطونی نبود، هایدگر را نیز نمیتوان مسوول هایدگری ها دانست." به نظر میرسه که مساله "هایدگری ها" فقط مربوط به دیار ما نیست! :)))
هذا الكتاب يعطيك معنى جديد لقراءتك للفلسفة، فهو من حيث المنهجية يختلف عن معظم الذين كتبوا عن الفلسفة. يبدأ بأفلاطون وأرسطو في حين يبدأ غيره بطاليس وهوميروس وصولن. يبدأ بأفلاطون وأرسطو لأنهما قمتي الفلفسة اليونانية، ولأن النهاية ملتحمة في البداية، فلا يمكننا فهم البداية إلا بالنهاية، والعكس بالعكس، وهنا يسجل غادامير نقطة إضافية لقائمة الأدلة على أهمية قراءة أفلاطون وأرسطو، فكما أن فلسفة كل منهما تعتبر بداية الفكر الغربي، فإنها نهاية فكر قد سبقها.
أضاف لي الكتاب العديد من اللفتات الجديدة في فلسفة أفلاطون، في العديد من المحاورات التي سبق أن قرأتها مثل فيدون وفليبوس وثياتيتوس وغيرها. قراءة هذا الكتاب فرض عين على كل متفلسف ومتفلسفة.
گادامر در فصول ابتدائی مسئله و نگاه خودش در بررسی پیشاسقراطیان رو واضح میکنه و در تفاوت دیدگاه خودش (تاریخ مسئله نگر) در مقابل تفکر دیلتای (تاریخ اثر نگر) استدلال میکنه. مثلاً اینکه تقابلی که بین هراکلیتوس و پارمنیدس خلق شده اساساً با طرز فکری هگلی امکان داره و در اون زمان قضایا به این شکل مطرح نشده بودند. گادامر میخواد بفهمه که افلاطون و ارسطو در چه مسیری به فیلسوفان ماقبل خودشون برخورد میکنند و چه استدلالهایی رو بر له یا علیه ماقبلیها بیان میکنند. برای همین بعد از توضیح زیبایی در مورد تفاوت مفهوم آغاز بین دو سبک بررسی تاریخی (حتی بحثهایی در مورد تفاوت ماهوی علوم طبیعی و علوم انسانی مطرح میشه که خوندنش خالی از لطف نیست) لزوم شروع از افلاطون و ارسطو رو مطرح میکنه؛ به این دلیل که هر چه از پیشاسقراطیان در دست داریم نقلقولها و پاسخهاییه که از سمت افلاطون و ارسطو به اونها نوشته شده. اینجا کمکم با روش هرمنوتیکی آشنا میشیم (جالب اینکه گادامر در مورد تغییر مفهوم روش در تاریخ هم بحث کرده و تفاوت درک پیشاسقراطیان با مفهوم فعلی روش رو روشن کرده)؛ بررسی متون افلاطون و ارسطو: نویسنده در مورد تفاوت طرز فکر، مباحث موردعلاقه و سبک نوشتاری ایندو توضیحات جذابی میده تا بفهمونه که مسائل ارسطو و افلاطون چه فرقی با هم دارند (افلاطون ریاضیات دوست داشته و نوشتههاش (مکالمههاش) برخلاف ارسطو که فیزیک و زیستشناسی میخوند منطق متفاوتی رو دنبال میکنه). اینچنین به عقب میگرده و تالس و آناکسیماندروس و کسنوفان رو به صحنه میاره. تالس از این گفته که هستی از آب تشکیل شده (یا آناکسیماندروس که معتقد به هوا بوده) چه درکی داشته؟! گادامر این موضوع رو پیش میکشه که در اینجا در درجهی نخست بحث سر مادةالمواد نبوده (و این ایده با ارسطو به ظهور میرسه) و یونانیان اولیه با دیدن اینکه چوب به روی آب میاد (یا حرکت هوا) اعتقاد داشتند جهان هم روی آبه (ارتباط ریشهی hyle یونانی به معنی چوب کلمهی هیولا)، به منشأ حرکت چشم داشتند. -و با چشمپوشی از هراکلیتوس- دو فصل فوقالعاده رو دربارهی تنها شعری که از پارمنیدس (که اون هم ناقصه) باقی مونده مینویسه. در نهایت بعضی درکهای اشتباه و نقلقولهای غلط که باعث درک یکسره متفاوتی در تاریخ شد هم مثالهایی میاره. مثلاً اینکه مفاهیم اینهمانی و ایننهآنی رو که اساساً با ایدهآلیسم آلمانی ظاهر شدند رو به پیشاسقراطیان رسوندن یه رویکرد مدرنه و در تفکر اونها ��نین درکی وجود نداشته و اینها مستلزم ظهور دکارت و کوگیتو و ... است. در انتها این درک نیچه و هایدگر متقدم که پیشاسقراطیان به هستی دسترسی داشتند و با افلاطون وارد دوران متافیزیک شدند رو به چالش میکشه (��ادامر برای افلاطون (پدر معنوی ایدهآلیستها) احترام زیادی قائله. به قول میشل فوکو: کل تاریخ فلسفه پاسخی به افلاطونه). منظورش به نظرم اینه که همونطور که هگل کانت رو به انتها رسوند، افلاطون هم در واقع سنت فکری دوران خودش رو به منتهای خودش میرسونه؛ مثلاً در پارمنید فرازهایی هست که میشه ریشههای ایدهی افلاطونی رو درش دید. کتاب پُره از ریشهیابی کلمات یونانی و توضیح درکی که متفکران از اون کلمات داشتند. توضیحات زیادی دربارهی ساختار جملهها، تفاوت و تغییرات نحوی زبان و کلمهها و ... وجود دارند که طالبِ خوانندهی باحوصله هستند. (بامزهترین چیزی هم که خوندم راجع به ارتباط lego با logos بود!) سبک کتاب واضح و متنْ بسیار روشنگره و گادامر رو شبیه معلمی میکنه که براش مهمه دانشآموزانش مفاهیم رو خوب درک کنند. ترجمه آقای فولادوند بسیار دقیق و روانه و معلومه که تماماً روی متن سواره.
بلغة لسيت بالجافة قدم غادامير عرضا ممتعا يمجد من خلاله مهارة الحوار باعتباره شرطا من شروط التفلسف الأساسية، وقد ظهر ذلك على نحو واضح في التناول التاريخي لبداية الفلسفة والفكر الغربي ما قبل سقراط حين حاور ما أنتجه أفلاطون وأرسطو. إن غادامير يعتقد بهذا الأسلوب ويرى بأنه الأكثر ملائمة إلى إنتاج المعرفة. لقد وجد غادامير في تاريخ الفلسفة والبحث في بداية الفكر الغربي أصداء كان أغلب الفلاسفة فيه يكافحون بصخب من أجل تحطيم الماضي، ولقد سادت فكرة القطع هذه في تيار التفكيكية ما بعد الحداثي الذي ظهر في الفترة نفسها لظهور هذا الكتاب. فلقد رأى غادامير أن ثمة علاقة أخرى ممكنة بالماضي قوامها الحوار والانفتاح وبات في حيز الإمكان قيام علاقة رائعة ومثمرة بعدم ضرورة التخلص من الماضي الفلسفي وأن يستبدل به بموضات حديثة. وبهذا ، يمكن القول بأن غادامير أنقذ بحكمة الفلسفة من أن تدمر نفسها، وأظهر أن عنصرها الحقيقي كان هو الحوار والانفتاح
More of a series of suggestions on pre-socratic philosophy than a magnum opus like Truth and Method. Short and very accessible.
A lightning strike steers all. Heraclitus means by this instead of a steady hand in history we have a sharp, sudden movement. Though he is known as the philosopher of flux, he doesn’t reject unity. Rather, if Hegel is to be believed, within Heraclitus’s unity is a coincidence of opposites.
Fire is the principle.
The One holds in tension the unity of opposites.
Psyche = life = the total that unfolds itself (Gadamer 79).
Ancient Atomic Theory
What is nature? What is it that is permanent in this continual flux of things that grants rules and order and reliability (88)?
The atomists thought their view necessary because “unlimited divisibility would let the corporeal pass away into the void” (93-94).
Plato and Pre-Socratic Cosmology
Beginning to explain the earth as the center of the universe without the doctrine of Atlas (110).
Greek Philosophy and Modern Thought
Gadamer suggests the term “object” helps explain both Greek and modern philosophy (121). The problem is there are a host of terms that are not easily explained by the concept of “object/objectivity.” Terms like “freedom” for example. Or take “language.” Is language a mere instrument or is it a horizon? The Greeks had words for “tongue” and “logos,” but not so much language.
هذا الكتاب عبارة عن مجموعة محاضرات للفيلسوف الألماني "غادامير" تناول من خلالها إشكالية الدراسة التاريخية لبداية الفلسفة ، و من البديهي أن يتبادر إلى الذهن الفلسفة اليونانية بمجرد رؤية كلمة "بداية " مرتبطة بفلسفة ، لكن الكيفية التي طرح بها غادامير هذه البداية التاريخية كانت غير إعتيادية لا تاريخيا و لا فلسفيا - على الأقل بالنسبة لي- ذلك أنه قام بدراسة الفلسفة ما قبل سقراط عن طريق تحليل لأعمال فلافسة ما بعد سقراط و هما "أفلاطون" تلميذه و "أرسطو" تلميذ تلميذه ، عوضا عن إجراء تحليلات لأعمال فلاسفة قبل سقراط كطاليس مثلا .
گادامر در اين درسگفتار به تأويل تفكر پيشا-سقراطيان با استفاده از متون افلاطون و ارسطو ميپردازد. بنابراين علاوه بر آشنايي با تفسير او از پيشا-سقراطيان، از نگرش او به افلاطون-ارسطو نيز بهره مند ميشويم. ترجمه ي فوق العاده ي عزت الله فولادوند در اين كتاب جاي بسي تمجيد دارد.
مجموعة محاضرات فلسفية تتناول بدايات الفلسفة في بلاد الإغريق ، مهد الحضارة الفلسفية الاولى ، اعتبر المؤلف و جزم بان بداية الفلسفة نشأت او ولدت عند أفلاطون و أرسطو لأنهما العامود الفقري لبداية الفلسفة ، وما سواهما ، لا يعتد به لان الفكر الفلسفي لم يصل الى مرحلة النضوج . نهاية الفلسفة تستمد من بدايتها ، و كلاهما مكمل للاخر ، و محاولة فهم العلوم الفلسفية في مراحلها المتأخرة تستوجب الرجوع الى بداياتها ، و بدايات الفلسفة هي أفكار و علوم أفلاطون و أرسطو الذين يعدان البوابة الاولى لدراسة الفلسفة .
Gadamer's other book on the Presocratics. Begins with Plato, journeys through Aristotle, ends with Parmenides. Half of the book goes on and on about hermeneutics concerning the Presocratics. Gadamer is at his best when he doesn't talk about these things and goes straightforward to interpretation. I didn't learn much from his discussion of Plato, but the chapters on Aristotle and Parmenides were fine.
قادامير يبحث هنا عن اللحظة الأولى التي رفع فيها أحدهم رأسه وسأل السؤال الأول .. لحظة "فجر الفكرة" ..
يتناول هانز السؤال الفلسفي في ظهوراته الأولى في سياقٍ فكري تفاعلي .. بعيداً عن القراءة التاريخية التي تسرد التطورات في الفكر دون مناقشته أو إداراك عمقه .. بل تكتفي بعرضٍ تاريخيٍ يردد أقول الفلاسفة دون قراءة جدية لها.
نحن نتحدث هنا عن محاولات أصيلة للقراءة والتأويل في بدايات الفكر الفلسفي .. طرح جديد يريد من خلاله قادامير أن يستحضر هذه اللحظة ليجد حلولاً لمشكلات بيئته الغربية.
هنالك نستولوجيا للبداية اليونانية عند المثالية الألمانية .. حنين يستحضر مغامرة فكرية عقلية مفعمة بروح الشباب .. هم يرون أن الفكرة شابة بطبيعتها .. وهنا يُشفق قادامير على الشباب في الحضارات الحديثة .. يرى بأن تجربتهم الأساسية مهددة بفعل التنظيم المفرط للحياة.
يخُصُّ قادامير في كتابه اللغةَ بدورٍ محوري في تبلور الفلسفة عند اليونان القدماء .. ويعتقد أن تطور الأبجدية أسهم في فهم أعمق للأفكار .. ويؤكد على أن بنية اللغة الألمانية قادرة على إيصال مفاهيم فلسفية معقدة .. ويستعرض "الدازاين" كنموذجاً.
يُقر قادامير بأن البوابة التي نقرأ من خلالها فلاسفة الفجر الأول من طاليس إلى هيرقليطس تكون عبر أفلاطون وأرسطو .. إلاّ أنها بوابة غير آمنة تماماً نظراً لتوجيه مقولات الأولين بما يسند وجهات نظرهم وفلسلفتهم .. من هذا المنطلق يتعامل هانز مع النصوص في سياقها المعرفي والأنطولوجي آنذاك .. مستخدماً أدوات تأويلية دقيقة تراعي ظروف تلك المرحلة التساؤلية الأولى.
في "بداية الفلسفة" طرح فلسفي لغوي حديث لفهم اللحظة الحقيقية الأولى للبشرية .. فهم للأسئلة التي سيفنى البشر وهم يحاولون إجابتها.
This is Gadamer's take on the PreSocratics and the incipient (a word he uses to great effect to describe the idea of beginning—of being open to possibility) part of the book held much promise, but it petered out near the end. Consisting of a series of lectures that Gadamer gave in Italian, it didn't have a literary flow to it—at times, there were clumsy transitions (or no transition at all) or asides that would have worked better in a classroom setting. However, there were nuggets of gold to be found, particularly in Gadamer's observation that interpretation of the PreSocratics requires reading the doxagraphy of Plato and Aristotle. The reason for this is that there are hardly any bits of writing from the PreSocratics, that much of it was wisdom passed down. And so we have to go through Plato and Aristotle (who are also mediated by translation for us) to get to the PreSocratics. Gadamer also notes that the idea of doing "primary text" sourcing and research is a product of 18th and 19th century historicism, that prior to the Enlightenment, there was no such concern for "primary" texts and that much of philosophy consisted of notes and explicatory texts, that it was not the "original voice" of a thinker. But my favorite bit from this book is Gadamer's view that Plato was an excellent stylist, whereas Aristotle's writing was not his own, but is rather the collection of notes taken by students in his lectures. That's as good an introduction to classical philosophy as you're going to find.
كتاب يعلق بالذاكرة هانز جورج غادماير تلميذ لهوسرل مؤسس الفلسفة الظواهرية يتناول بدايات الفلسفة وذلك من خلال اسلوب تحليلي مقارن ولم يقتصر مثل بقية الكتب التقليدية بالسرد التاريخي للاحداث كتاب مهم جداً