Mehrzad Boroujerdi challenges the way many Americans perceive present-day Iran as well as how Iranians view the West. He examines the works of thinkers seminal in defining modern Iran (virtually unknown in the U.S.) and concludes the Islam was not the primary source of their inspiration. Their efforts to forge an "authentic" national identity lay at the heart of Iranian thought. These intellectuals (both religious and secular) appropriated Islam as the vehicle through which they could most effectively challenge or accommodate modernity and Westernization. Through such a fitting appropriation, Boroujerdi asserts, could modern Iranian thinkers lay the foundation for a nativist vision of an unsullied culture, seemingly free of Western influence. Drawing on the works of Michel Foucault and Edward Said, this book explores how Iranians use their own misunderstandings about the West to form their own identity and, in return, how Westerners describe Iran in negative terms to help them reaffirm the superiority of their own culture. Boroujerdi also argues that Iranian intellectuals have been deeply indebted to Western thought, which has served as the cultural reference through which they continue to struggle with issues of identity and selfhood.
کتابی جمع و جور و خوب که میتواند شروعی باشد برای خواندن درباره اندیشهی روشنفکری ایرانی. کتاب برگرفته از رساله دکتری مهرزاد بروجردی است و برای همین عجیب نیست که ساختار و فصلبندی کتاب محکم و متناسب با موضوع باشد. شاید ذکر دو نکته درباره کتاب بد نباشد. یک اینکه بررسیهای کتاب محدود به «مشتی نمونهی خروار»ی مهم است و همهی اندیشه روشنفکری ایرانی در آن بازتاب ندارد. دیگر اینکه کتاب ویراست جدید ندارد و به همین خاطر تحول دهه هشتاد و نود اندیشه عبدالکریم سروش و رضا داوری اردکانی در آن تصویر نشده است. به عبارت دیگر سروش و داوری اردکانی این کتاب همان سروش و داوری دهه شصت و هفتاد است
در نهایت باید گفت زبان کتاب تمیز است و ترجمه هم آزاردهنده نیست و برای ناآشنایان این حوزه میتواند شروعی مناسب باشد .
شاید بعد یعنی وقتی بیشتر خوندم نظرم عوض بشه... چون ملاکش برای انتخاب افراد همه جا قابل درک نبود ولی جاهایی که می تونستم تشخیص بدم درست بود مثل جلوی هم قرار دادن سروش و داوری. هر اشکال علمی و نظری هم داشته باشه روش و دسته بندی و نظمش عالی بود و باز به این نتیجه رسیدم که باید باید رفت غرب و متد تحقیق و نوشتن درست یاد گرفت. رنگ و بوی پژوهش واقعی... حس خوبی بود که با یک کتاب سر و کار داشتم نه ملغمه صورت مکتوب افکار و خاطرات گوینده. توی پروپوزالم گفته م که این چاه روشنفکری و غرب زدگی آخر و عاقبت نداره و نمی خوام توش بیفتم ولی واقعیت اینه که چاه های سرراهم آرزوست... پ.ن : با تشکر فراوان از پایان نامه نویس درونی که گویا در حال لود شدن است.
Explains how Pahlavi Dynasty intellectuals carved out individual responses to the conflict between Western modernism and idealized Safavid/ Qajar Persian tradition. Pahlavi intellectuals seem to admire Hegel especially as someone who wrestled with Germanity the same way they sought to wrestle with Iranity.
◦ روشنفکران ایرانی و غرب، شکست بومی گرایی مهرزاد بروجردی کتاب پایان نامه نویسنده است و در سال ۱۳۶۹از طرف دفتر مطالعات شرق برترین پایان نامه ارزیابی شد. نویسنده سعی دارد چهره ای از روشنفکران ایران در مقطع انقلاب ۵۷ ارائه دهد. دهه ۴۰ در ایران مصادف است با رشد ضدیت با غرب از آسیا جنوب شرقی تا کارائیب و با مشاهیری چون عرفات چه گوارا، فانون، مصدق، مارکز، مائو، بن بلا، عبد الناصر و ....مواجهیم که ناسیونالیسم و بومی گرایی مسلط بر آن دوره را رهبری کردند. کتاب در ابتدا بر تحلیل نظرات فوکو در دیگری سازی که بر مجرمان و بیماران و منحرفان متمرکز است، به ادوارد سعید و گفتمان شرقشناسی او یا orientalist می رسد. سعید با تکیه بر تبار شناسی فوکو بر دیگری سازی غرب از شرق تکیه دارد و گفتمان او الگو روشنفکران بر علیه غرب می شود. روشنفکران اخیر با ابداع گفتمان بومی گرایی یا شرقشناسی وارونه، در گسترش ناسیونالیسم و مبارزه با غرب، منابع و گفتمانهای بسیاری تولید می کنند. در میان این روشنفکران فرانتس فانون و کتابش” دوزخیان روی زمین” نقش بسیار مهمی دارد. روشنفکران ایرانی در کتاب با دو تعریف از روشنفکر مواجه ایم: انتلکتوئل و انتلیجنسیا. انتلکتوئل دارای تعهد اجتماعی و بینش است، خداباوری است که او را در امور زندگی دخالت نمی دهد(دئیسم) . انتلیجنسیا، که اشاره بر سر آمدان دوره تزاری دارد، تکنوکرات و دیوانسالاری است که برای تغییر به الگوهای کسب شده اروپایی متعهد است. روشنفکران ایران تا دهه ۱۳۴۰ عمدتا انتلیجنسیا بودند. ایران مستعمره و دو زبانه نشد و نسبت به روشنفکران عثمانی دیرتر با منابع سکولار و فلسفه غرب آشنا شد. روشنفکران ایرانی پشتکار روسها را هم نداشتند تا مارکسیسم و آنارشیسم را اوج ببخشند. در شرایطی که گفتمان غربگرایی و ضدیت با آن در مصر و هند و الجزایر رو به خاموشی می رفت، این گفتمان در ایران جان گرفت. جلال آل احمد رهبر بومی گرایی دهه ۴۰ آل احمد در سال ۱۳۲۶ در حالی که دلبسته شوروی بود از حزب توده جدا شد. رادیو مسکو منشعبین را خائن نامید و تا چند سال شاهد غیبت آل احمد در عرصه سیاسی هستیم..او با نزدیکی به خلیل ملکی و ارتباط او به بقایی موجب پیدایش حزب زحمتکشان و جریان راه سوم شد.آل احمد طوطی وار از سارتر و کامو حمایت می کرد و جمع کثیری چون براهنی، نراقی، شایگان، داوری، مطهری، عنایت و...را با خود همراه کرد و از مارکسیسم به ناسیونالیسم رسید. آل احمد در کتابش “ خدمت و خیانت روشنفکران”موضعی سخت نسبت به روشنفکران غیر مذهبی داشت و آنها را هرهری مذهب و غربزده می خواند.او زمینه پیدایش روشنفکران را اعزام دانشجو به غرب می دانست. بنظر او این دانشجوها از فلسفه کهن اروپا مطلع اند ولی از کشور خود و همسایگانش هیچ نمی دانند. بنظر او دانشجویان را باید به ژاپن و هند فرستاد تا غربگرا نشوند. دستاورد آل احمد بستر سازی وحدت روشنفکران با روحانیت است. او از همراهی با کسروی، نیما، هدایت و....روحانیت را در ایران تنها نیرویی معرفی کرد که کمر در مقابل غرب خم نکرده است. براهنی کتاب “غربزدگی “آل احمد را همتراز با مانیفست مارکس دانست، همانند کتاب “دوزخیان روی رمین” فانون که الگو مبارزات ضد استعمار آفریقایی ها بود. داریوش آشوری از معدود روشنفکران نقاد آل احمد بود و گفت با تیر و کمان نمیتوان به جنگ جت رفت. بومی گرایی حاصل ناامیدی جهان از سوسیالیسم و لیبرالیسم بعد از جنگ دوم جهانی بود، در دوره ای که سازمانهای اوپک، جنبش عدم تعهد، جامعه عرب و... در این بخش از جهان بوجود آمد. شریعتی رهبر بومی گرایی دهه ۵۰ نکته برجسته کتاب، تمرکز بر تحولات روحانیت در دهه های قبل از انقلاب است. از سال ۱۳۲۰ و زمان آقای بروجردی، حوزه تحولاتی جدی را آغاز کرد .این رهبر دینی برای به روز کردن حوزه اقدامات جدی در دست گرفت. برای رهایی روحانیون از عوام زدگی ارتباط مالی آنان با مردم را قطع و به امور مالی آنان سیستم داد. او بود که مرکز اسلامی هامبورگ را ساخت و بسیاری از روحانیون را برای تحصیل به غرب و دانشگاههای ایران فرستاد. او ۲۰۰ مدرسه اسلامی تاسیس کرد تا از آفات آموزش و پرورش غیر دینی پهلوی بکاهد. بروجردی پیرو امام صادق بود که ارتباطی بین امور دنیوی و آن جهانی قائل نبود و در نتیجه در سیاست دخالت نمی کرد. در سالهای بعد خواهیم دید که شاگردش خمینی برخلاف او این دو امر را کاملا در ارتباط می دانست و با نشر کتابش “ ولایت فقیه” در سال ۱۳۵۰ حکم به ایجاد حکومت دینی داد. محمد تقی شریعتی در شهر مشهد جهت ایجاد فقه پویا کانون اسلامی ایجاد کرده بود و عملا فضای روحانیون این شهر در دست دو نیرو ضد هم یعنی محافظه کاران حوزه و شریعتی بود. علی شریعتی با فانون و گارودی آشنا بود، در حالی که گفتمان فانون غیر مذهبی بود. او بجای تاریخ اسطوره ها را برجسته کرد و با قربانی دانستن شیعه، مذهب را برای مبارزه با غرب به میان آورد. او مایل بود روشنفکران مذهبی علمدار تغییر باشند تا روحانیت محافظه کار همراه با سلطنت. شریعتی ضد ناسیونالیسم پیش از اسلام بود و بر تهیدستان تکیه نداشت و خواهان پروتستانیسم اسلامی بود. او در سخنرانی های شفاهی اش در دهه ۵۰ بسیار موفق بود و در یکی از این سخنرانی ها امام حسین را با چه گوارا یکی دانست که موجب ریزش بخش وسیعی از طرفدارانش از جمله مرتضی مطهری شد و روحانیت به روز شده از دهه ها قبل با رهبری جدیدش خمینی با امکانات گسترده رهبری تحولات کشور را بدست گرفت. شاه در خلا نداشتن مشروعیت ناشی از کودتا ۳۲ تلاش کرد بخشی از روشنفکران همچون نراقی، شایگان، داوری، عنایت، نصر و... را در نهادهایی همچو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شرکت نفت، رادیو تلویزیون جذب کند. نراقی مانند آل احمد ماشینیزم را عامل فقر فرهنگی کشور می دانست و در صدد بومی کردن علوم اجتماعی و الگو توسعه ژاپن بود. عنایت نیز توده ای سابق بود که شیفته مصدق شد و ضد شوروی. او دشمنی با غرب نداشت و روشنفکران کشور را نا آگاه از غرب می دانست. شایگان شیفته هویت هند و بودایی در تقابل با غربزدگی بود و مکتوباتی در این زمینه داشت. کتاب به دو چهره موثر بعد از انقلاب نیز می پردازد: سروش و مجتهد شبستری. فرد اخیر ۹ سال ریاست مرکز اسلامی هامبورگ را عهده دار بود و خواهان حکومت غیر دینی و هر دو مغضوب حکومت دینی
After the revolution, do you know that in Iranians were overt in their use of western philosophers to argue domestic and international policy. This is a fascinating book by a wonderful scholar.
کتاب را به دلیل پروژهای که در دست دارم بعد از سالها دوباره خواندم. دفعهی قبل فکر کنم حدود سالهای ۸۳ بود که خوانده بودم. کتاب، که با شرح مفاهیم دیگربود فوکو، شرقشناسی سعید، شرقشناسی وارونه جلالالعظم و بومیگرایی آغاز میشود زمانی نوشته شده که رویکرد فوکو به اندازهی امروز رایج و شناخته شده نبود. ایدهی شرقشناسی وارونهی جلالالعظم که در این کتاب برای اولین بار در زبان فارسی طرح میشود، هنوز نیز چندان برای مخاطب فارسی آشنا نیست. الغرض، کتاب شرح چهگونگی برآمدن شرقشناسی وارونه و اندیشهی بومیگرایی در ایران معاصر، از دههی چهل شمسی تا دههی هفتاد (زمان نوشته شدن کتاب) است. چنین موضوعی ناگزیر مضمون کتاب را بر چهگونگی مواجههی روشنفکران بومیگرا با غرب متمرکز میکند. به این ترتیب، کتاب اندیشههای جمعی از متفکران را دربارهی رابطهی شرق و غرب برمیرسد: فخرالدین شادمان، احمد فردید، جلال آل احمد، علی شریعتی، حسین نصر، احسان نراقی، حمید عنایت، داریوش شایگان، و نزاع داوری-سروش. در فصلهای مختلف کتاب، پیش از ورود به یک گروه از روشنفکران، ابتدا فضای سیاسی و فکری آنزمان طرح میشود تا سپس شرح اندیشهها، در بستر تحولات زمانه درکپذیرتر شود. به این ترتیب، کتاب تلاش میکند فراتر از «مرور آراء»، به سطحی از «تاریخ اندیشه» نزدیک شود. اشکالی اگر بخواهم برای کتاب نام ببرم آن است که زیادی تعداد اندیشهمندانی که به میان آمدهاند، امکان پرداختن عمیق به هرکدام را از بین برده است. بنابراین، همهچیز گذرا و بهاشاره برگزار میشود. نه فرصت طرح عمیق اندیشهها فراهم است نه مجال نقد دقیقشان، و نه اوضاع و احوال زمانه، و پیوندش با وضع اندیشهها به درستی پخته میشود. با همهی اینها در مجموع اثری خواندنی است که در آن بخشی از تاریخ معاصر ما، از دههی چهل شمسی تا امروز، و ماجراهای فکری این دوران مرور و نقد میشود.
نویسنده، با نگاهی انتقادی، چکیدهء اندیشهء چند روشنفکر مهم ایرانی رو بررسی کرده. کتاب سال ۷۷ منتشر شده. مباحث پسااستعماری، بومیگرایی، بازگشت به خویشتن، غربزدگی، فقه پویا... کلیدواژههای مهم کتابند. افرادی که بهشون پرداخته شده، عبارتند از: فخرالدین شادمان، احمد فردید، جلال آلاحمد، علی شریعتی، سیدحسین نصر، احسان نراقی، حمید عنایت، داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی، عبدالکریم سروش.
خیلی وقت پیش خواندمش اما آنقدر موثر بود که توانست دید جدیدی نسبت به مسایلی که بر ایران گذشته و می گذرد به من بدهد و همین کافی است. افسوس که چنین نگاهی نه در فضای دانشگاهی و نه غیر آن در ایران و خارج از ایران اصلا دیده نمی شود!(جدای از اینکه با چنین پژوهشی هم نظر باشید یا نه)
جالب اینکه کتاب، پایان نامه ی دکتر بروجردی بوده و این چنین دقیق و البته متفاوت به بررسی مسایل مملکت پرداخته آن هم زمانیکه خارج از ایران سکونت داشته و این مسئولیت پژوهشگران داخل نشین را هزار چندان می کند! خود نویسنده هم در جایی می گفت که پژوهش اش گرچه هنوز تازگی دارد و بخشی از تاریخ می تواند قلمداد شود اما نیاز به کار بیشتر از جانب دانشجویان امروزی به شدت حس می شود و نباید به همین چند ورق اکتفا کرد، نگاهی که البته در فضای دانشجویی(بخوانید مدرک جویی) ایران غیبت طولانی داشته و دارد، فضایی که در آن علوم انسانی یعنی رشته ی بچه تنبل ها و علوم انسانی خوانی می شود راهی برای یادگیری کلمات قلنبه و سلمبه برای پست های مجازی، کافه و آنچه مناظره(بخوانید مجادله و رو کم کُنی) خوانده می شود و گاهی هم می شود ابزار دست آن هایی که بذر هویت شان را امید می خوانند(از این شعار های خوشگل جوان پسند!) اما می دانیم که در واقع دنبال پست و صندلی اند، باز هم جهت رو کم کُنی و البته گذران زندگی از نوع از ما بهتران!