آرام خود زادهی بوشهر است، در رمان “مردهای که حالش خوب است” زندگی پدری عیاش اما دوست داشتنی را روایت میکند. رمان گرچه آغازی واقعگرا دارد اما بهتدریج با اساطیر و کابوسهای سرزمین جنوب در هم میآمیزد و حال و هوایی وهمآلود و جادویی پیدا میکند…
نخستین اثر احمد آرام “غریبه در بخار نمک” برندهی لوح تقدیر از نخستین دورهی جایزهی ادبی یلدا (۱۳۸۰) و بهترین مجموعه داستان سال در سومین دورهی جشن فرهنگ فارس (۱۳۸۰) شد.
این اثر نامزد جایزه ی ادبی منتقدان و مطبوعات سال ۱۳۸۴ نامزد جایزه ی ادبی بنیاد گلشیری سال ۱۳۸۴ شده است.
احمد آرام (1330) داستاننویسی که در بوشهر متولد شده و در شیراز زندگی میکند، فارغ التحصیل رشتهی هنرهای نمایشی است. رمان مردهای که حالش خوب است در سال 1383 منتشر شد و جایگاه او را به عنوان نویسندهای صاحب سبک در ادبیات ایران تثبیت کرد. پس از آن، انتشار مجموعه داستانهایش استمرار او را در سبک خاصی از نوشتار نشان داد. این نویسندهی جستوجوگر با تکیه بر فرهنگ و باورهای مناطق بومی جنوب ایران، شکلهایی تازه و نوآورانه از روایت و تصویرسازی را تجربه میکند. نخستین اثر احمد آرام، غریبه در بخار نمک برندهی لوح تقدیر از نخستین دورهی جایزهی ادبی یلدا (۱۳۸۰) و بهترین مجموعه داستان سال در سومین دورهی جشن فرهنگ فارس (۱۳۸۰) شد
بعضی از کتابا هستن که انگار جادوت میکنن و دیگه نمیتونی کتابو زمین بزاری و هر کدوم از این کتاب ها ویژگی های خاصی دارن که باعث جذابیتشون میشه ، مثلا یه کتاب دیالوگا و جمله ها خیلی خفنی داره، یه کتابی شخصیت پردازی خوبی داره، یه کتابی داستان خیلی خوبی داره، ولی کتاب *مرده ای که حالش خوب است* ویژگی منحصر بفرد و جذابی که دارد فضاسازی معرکه آن با ایجاد حس وهم آلود و ترس در خوانندس که اینو من خیلی دوست داشتم و خوشم اومد. داستان که نگارش جالبی نیز دارد، از نگاه پسربچهای است که زندگی خود با پدر عیاش و عجیب و دوست داشتنیاش را روایت میکند. داستان در زادگاه نویسنده یعنی بوشهر روایت میشود و ویژگیهای سنتی که در گویش و دیالوگها، فضاسازیها، سنتها و... رعایت شده است، اثر را به یکی از آثار برجسته در زمینه پردازش بومی تبدیل کرده است. جذابیتهای فراوان اثر، فضاهای بسیار شلوغ و اتفاقات بینظم و پرسر و صدا و بدون ترتیب، فضاهای سوررئال اثر بسیار زیاد و عمیق و پررنگ و گیج کننده هستند. مرزهای زمان و مکان و اتفاقات و رویا و واقعیت و روان شخصیتها کاملاً کمرنگ میشود و این به پردازش سوررئال اثر کمک بسیار کرده است. اما در عین حال گیجکنندگی را نیز به آن الصاق کرده است؛ به طوری که خوانش و فهم همزمان اثر به سختی امکانپذیر است و شاید یکی دیگر از عوامل این موضوع، فضاپردازیها و اتفاقات بسیار و مداوم باشد
قطعهای از متن کتاب
«به اون کاری نداشته باش، گوشات با منه؟ از درز در دارم تماشات میکنم. گوش کن، تنها موجود زندهای که در اونجا دیده شد پرندهای بود که به زبان ما حرف میزد و اسم همهی ما رو میدونست. هر چه به او نزدیک میشدیم، به آدم شبیهتر میشد. وقتی ازش دور میشدیم، دوباره مث همون پرنده روی ستون یکی از خونهها مینشست و گریه میکرد.»
تا دو فصل اول که فضایی رئال داشت رو دوست داشتم. بعد که وارد فضای سورئال میشه و چند قضیه رو چند بار به چند شکل، بی هیچ کششی تکرار میکنه رو نتونستم همراهی کنم و نفهمیدمش.
تصاویر بسیار قوی و کِشنده کتاب من را در خود فرو بردند اما تکرار چندین باره ایده ها و تصویرها در طول کتاب، تازگی و جذابیت فضای داستان را گرفتند. برای من، "مرده ای که حالش خوب است"، کتاب خیلی خوبی می بود اگر بهتر و بیشتر (خیلی بیشتر) ویرایش می شد.