Jump to ratings and reviews
Rate this book

آینه

Rate this book

1 pages, Audiobook

First published January 1, 2007

2 people are currently reading
104 people want to read

About the author

محمود دولت‌آبادی

79 books1,383 followers
Mahmoud Dowlatabadi is an Iranian writer and actor, known for his promotion of social and artistic freedom in contemporary Iran and his realist depictions of rural life, drawn from personal experience.

برنده لوح زرین بیست سال داستان‌نویسی بر کلیه آثار، به همراه امین فقیری ۱۳۷۶
دریافت جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی، بدر نخستین دوره جایزه ادبی یلدا به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان ۱۳۸۲
برنده جایزه ادبی واو ۱۳۹۰
Award for International Literature at the House of Cultures in Berlin 2009
Nominated Asian Literary Award for the novel Collon Collin 2011
Nominated for Man Booker International prize 2011
برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲
English translation of Colonel's novel, translated by Tom Petrodill, nominee for the best translation book in America 2013
Winner of the Literary Prize Ian Millski Switzerland 2013
Knight of the Art and Literature of France 2014

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
47 (14%)
4 stars
93 (27%)
3 stars
147 (44%)
2 stars
37 (11%)
1 star
9 (2%)
Displaying 1 - 30 of 47 reviews
Profile Image for sadra jan.
180 reviews54 followers
October 17, 2022
مگه میشه؟ داستان بنویسی اما اسم شخص اول رو توی کل داستان به عنوان یه راز نگه داری؟! و هر دفعه با کنایه زدن به این قضیه خواننده رو تحریک کنی اما تا آخر داستان خودتو کنترل کنی و نگی.
به نظرم دولت آبادی میخواد بی اهمیتی هویت شناسنامه ایمونو توی این داستان کوتاه زیر سوال ببره. اینکه باید به چیزایی توجه کنیم که دست خود آدمه نه دیگران.
و پایان عجیب غریبش که نمیگم تا اسپویل نشه...
این اولین کتابی بود که از محمودآبادی خوندم.
البته گوش دادم
از طاقچه
با صدای جذذذاب میلاد تمدن
Profile Image for Momen ahmadi.
113 reviews28 followers
February 15, 2018
این کتاب،به عمق تنهایی انسان و بی وفایی بشر در حق خودش اشاره دارد،در داستان مردی است که فراموش کرده بیست سال است که شناسنامه خودش را گم کرده اما چون تعویض سجل از طرف دولت ضروری شده بود،به یادش می افتد که زمانی شناسنانه ای داشته است که اکنون نیست و وقتی به ثبت احوال می رود تا اعلام مفقودی بکند می بیند که فراموش کرده اسمش چیست!! زیرا در این مدت کسی سراغ وی را نگرفته یا اسم او را صدا نزده است!
چرا بشر امروز آنقدر تنهاست؟
چه چیز باعث این انزوا شده است؟
آخرین دلخوشی ما چه بوده است؟
آیا دلخوشی اصلا باقی مانده!
آیا آخرین باری که به آینه نگاه کردیم،این برف سفید بر روی موهایمان باریده بود؟
آخرین باری که در دریای خنده خود شنای دلپذیری کرده اید به چه زمانی باز می گردد؟
آیا دنیایی که در آنیم ارزش خندیدن دارد یا برای خندیدن وقت داریم؟
پس چرا نمی خندیم؟
داستان به طور غیر مستقیم به این موضوع هم اشاره دارد که به مواهبی که توسط شناسنامه به بشر می رسد(مانند نام و نام پدر!!محل تولد!خاندانی که از آن زاده شده)حسرت نخورد یا مغرور نشود زیرا شاید مکان و خاندان و زمانی که ما در آن زاده شده ایم با هم تفاوت داشته باشد اما مقصد همگان یکی است و هر کس با توجه به شرایطی که دارد،مسولیت پاسخ گویی خواهد داشت...
در آخر هم مرد قصه ما شناسنامه مردی را انتخاب می کند که مرده است!!
آیا ما مرده های متحرکی نیستیم که در چهار چوبی که برایمان درست کرده اند محبوسیم؟
بشر امروز تنهاست و در کنار خانواده و شهر خودش غریب!
گویی غروبی دایمی غربتش را به شهر دل انسان می پاشد..‌
گویی کسی با زبانی که گوش های شنوا می شنود داد می زند:(شما آنجایی نیستید!!)
Profile Image for Sadaf.
105 reviews14 followers
May 6, 2021
خیلی وقت بود که زندگی نکرده بود، خیلی وقت بود که لبخند نزده بود، خیلی وقت بود که کسی صداش نکرده بود، در واقع خیلی وقت بود که مرده بود، این انتخاب خودش بود وقتی بازم شناسنامه مرده انتخاب کرد حالا هم وقت مردن جسمش بود
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews391 followers
February 7, 2021
آینه یک داستان کوتاه ساده نیست، آینه میتونه زندگیِ تک تکِ ما آدم‌ها باشه، اینکه تنهایی و انزوا به مرور زمان چه بلاهایی میتونه سر آدم بیاره، داستانِ مردی که سال‌ها یک گوشه غرق در تنهایی شده و با شنیدن اعلامیه ثبت احوال در رادیو مبنی بر دعوت مردم جهت تعویض شناسنامه، به دنبال شناسنامه‌ش میگرده و پیداش نمی‌کنه، هرچی فکر میکنه کجا گذاشته چیزی به یادش نمیاد جز اینکه...
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews165 followers
January 24, 2019
سالهاست که در بایگانیِ زیرزمین میانِ قفسه ها گیر کرده ام و سرگردانم
به دنبال نشانی می گردم شاید
Profile Image for Leila.
206 reviews78 followers
December 12, 2022
داستان به یکی از مسائل پراهمییّت و جهان شمول دنیای مدرن می‌پردازد و آن بیگانگی انسان با خویشتن خویش است.

۰۱/۹/۲۱
Profile Image for Elham Ghafarzadeh.
213 reviews84 followers
June 13, 2018
اگر روزی شناسنامه یا مدرک شناسایی‌ ای نداشته باشیم، اگر کسی ما را به نام نشناسد، اگر از آخرین باری که در آینه خود را دیده‌ ایم سال‌ها گشذته باشد،‌ زندگی‌ مان چگونه خواهد بود؟
این کتاب رو با صدای میلاد تمدن از ماه آوا شنیدم و خیلی هم دوست داشتم.
لینک دریافت رایگان این کتاب از ماه آوا؛
http://maahava.com/WRY6
Profile Image for Mohsen M.B.
227 reviews32 followers
June 23, 2018
نگاه متفاوتی بود همراه با مقداری ابهام! جالب بود برام ولی نه بیش از سه تا و نصفی ستاره
Profile Image for Zahra Naderi.
339 reviews56 followers
October 5, 2018
یک داستان کوتاه ایرانی، از جنس تمام داستان‌های کوتاه ایرانی دیگه، در مورد فردی که خودش ُ گم‌ کرده، و جامعه هم پذیرای اون نیست و اهمیتی به هویتی او نمی‌ده.
حس می‌کنم ایده‌ش شبیه «مسخ» کافکاست. هرچند اصلاً در اون حد هنرمندانه نیست.

به طور کلی من چندان با داستان‌های ایرانی میانه‌ای ندارم، این داستان کوتاه هم مثل تمام داستان‌های کوتاه ایرانی دیگه بود. با همان مفاهیم و همان پردازش و البته همان میزان جذابیت.
Profile Image for I.Shayan.
206 reviews
May 19, 2022
یکی از بهترین داستان‌های کوتاه ایرانی که خوندم و شاید حتی از بهترین‌هایی که کلا خوندم
میتونست با یکم تغییر تو سبکش حتی تبدیل به یه اثر ترسناک بشه. همین الانشم اگه موقع خوندن موهای تنتون سیخ شد مثل من میتونید حسابش کنید.
47 reviews5 followers
October 20, 2022
داستان *آینه* تنها به اندازه ربع ساعت و به قدر ۱۳ کاغذ همراهم بود، اما عجب هنرنمایی کرده بود محمود دولت آبادی در همین زمان کم.

دیرگاهیست که افتاده‌ام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم..
Profile Image for Nasim.
19 reviews16 followers
April 23, 2020
داستان در حد سادگی بی نهایت غم انگیز بود
Profile Image for Abr.
78 reviews46 followers
October 7, 2025
امشب این داستان کوتاه رو گوش کردم و به نظرم جالب بود.
انقدر کوتاهه که می‌تونید حین آماده شدن برای خواب، گوش کنید بهش.

داستان «آینده» از محمود دولت‌آبادی درباره‌ی مردیه که سال‌هاست نه خندیده، نه خودش رو توی آینه دیده و نه حتی اسمش رو یادش می‌آد. حالا این مرد، یک روز یک‌دفعه یادش می‌آد که شناسنامه‌ش رو هم مدت‌هاست که ندیده. حالا، آدمی که شناسنامه چه‌طور باید بفهمه که هویتش چیه؟

از ایده‌ش خیلی خوشم اومد، پیرنگ خطی و ساده‌ای هم داشت.
تعداد شخصیت‌ها کم و کافی بود.
این سردرگمی که شخصِ بی نام داشت رو خوب به تصویر کشیده بود.
در‌ کل بنده محمود دولت‌آبادی رو دوست می‌دارم.
Profile Image for Sina Saeedi.
24 reviews7 followers
September 17, 2018
نسخه صوتی از کتابخوان طاقچه
توصیه‌ی خواندن برای شما: ۱۰ از ۱٠

* داستان قشنگیه که دفعه‌ی اول که نسخه‌ی صوتیش رو شنیدم، برام چند نکته مبهم موند. چرا ۱۳ سال؟ چرا ۳۳ سال؟ چرا شروع به گشتن از حرف الف؟ اما وقتی دوباره داستان رو خوندم، به شاهکار بودنش پی بردم.
* خب تمام ابهام‌ها به‌دلیل فراموشی شخص اول داستانه. ما بعد از اون رای معروف که دادیم، فراموشی گرفتیم و حتی اسم و هویتمون رو هم یادمون رفت.
* شاهکار داستان در جعبه‌ی شناسنامه‌هاس. جایی که می‌تونی خودِ جدیدی برای خودت انتخاب کنی. به همین راحتی می‌تونی امیر، تاجر، نمایشگاه دار، (درسته که اشاره نشده اما) وزیر، وکیل، و حتی شاه! بشی.
* یه آدم به همین راحتی و به همین بی لیاقتی می‌تونه آدم جدیدی بشه.
* در ضمن «ته دکان برق نیست» و معلوم نیست و نمیشه که این آدم جدید از زیر کدوم بُته به عمل اومده.

* اگر کسی استعاره‌ی «دکان شبیه غلاف خنجره» رو هم متوجه شد، لطفا بهم توضیح بده، خیلی ممنون. شاید خنجریه که به خودمون زدیم، و الان به‌خاطرش باید آدم‌های جدیدی بشیم.
Profile Image for S.M.Mahdi Ziaei.
1 review
November 29, 2019
هویت‌های وابسته: ما همه هویت‌هایی، وابسته به جامعه‌ای که درونش زندگی میکنیم، داریم و جامعه با واقعیت وجود انسان کاری ندارد. بلکه این ظواهر هستند که هویت انسان را در جامعه مشخص میکنند؛ اسم، سن، قیافه، شغل، مال و منال، محل سکونت؛ شناسنامه. و اگر کسی این شناسنامه را از دست بدهد، دیگر هویتی ندارد حتی با این وجود که ممکن است هرروز از نانوایی نان بخرد یا لباس خودش را به اتوشویی بسپارد. کسی او را نمیشناسد و اینگونه‌ست که میشود با تغییر شناسنامه، با تغییر ظواهر، به هویت جدیدی بدل شد، همان‌گونه که شخصیت داستان بعد‌ از اینکه شناسنامه‌ی یک انسان مرده را انتخاب کرد، احساس مرگ کرد و فهمید که به زودی خواهد مرد.
Profile Image for سهیلا  ملکی.
49 reviews6 followers
May 15, 2020
سرگشتگی و خودفراموشی انسان رو چه خوب بیان کرده بود.
Profile Image for Zohreh Hanifeh.
388 reviews104 followers
December 29, 2020
ایده خوب بود، ولی پرداخت سرسری بود به نظرم.
Profile Image for Sam.
11 reviews2 followers
January 27, 2021
مرگ آرام آرم به سراغ آدم می آید، یک دفعه نگاه میکنی و میلینی سالهاست که مرده ای ....
Profile Image for Marjan.
58 reviews18 followers
December 25, 2018
صوتیشو گوش دادم
نمیدونم چند صفحس
اما انقدر کوتاه و انقدر اثرگذار بودن یعنی شاهکار
دوستش داشتم
گرچه شاید مفهوم غایی نویسندرو هنوز نفهمیده باشم
سیاسی بود؟احساسی بود؟اجتماعی بود؟همش باهم دیگه؟؟
در کل جالب بود
Profile Image for Shokoofih.
42 reviews2 followers
March 29, 2022
اصولا من هر چی آقای دولت آبادی بنویس دوست دارم، یه داستان کوتاه، از آدمی با هویت از دست داده...
Profile Image for Nahid Anvari.
104 reviews1 follower
February 4, 2021
این داستان کوتاه یک شاهکار است. مردی پس از یک رأی دادن تاریخی، هویت خودش را فراموش کرده است. پس از آن نه خندیده و نه به آینه نگاه کرده است. شناسنامه‌ی فرد مرده‌ای را در دکان تاریکی پر از اجناس قدیمی و به شکل غلاف خنجر انتخاب می‌کند. با این که درمی‌یابد شخصیت واقعی و تاریخی او مرده است، می‌خندد و مایل است که برای آخرین بار در آینه نگاه کند. شاید به این علت که دیگر مسئول آن رأی نیست.
Profile Image for Farzaneh shokuhi.
42 reviews10 followers
July 29, 2024
امتیاز : 3.5/5

اولین اثر از محموددولت آبادی که مطالعه کردم و واقعا قلم ایشون رو دوست داشتم.

چرا مرد 13سال بود که در آینه به خود ننگریسته بود؟! چرا 13سال حتی نخندیده بود؟! آیا به این روش می خواست که زندگی نکند؟!!
و دست آخر هم شناسنامه شخص مرده ای را برای خود انتخاب می کند...
Profile Image for لاله.
143 reviews
February 19, 2018
خیلی وحشتناکه آدم یادش نیاد کی بوده، چه شکلی بوده...:/
Profile Image for Mahsa H.
40 reviews20 followers
March 13, 2021
خوشم نیومد. مضمون چسبونده شده بود روی قصه و اجازه نتیجه گیری خاصی به خواننده نمی‌داد. قصه خیلی خاصی هم نداشت متاسفانه.
Displaying 1 - 30 of 47 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.